iran-emrooz.net | Sat, 05.12.2009, 6:48
۱۶ آذر ربطی به ورود نیکسون نداشت
بابک امیرخسروی
توضیح: درروزهای اخیرمتوجه شدم که به علتِ گذشت نیم قرن از رویداد ۱۶ آذر؛ آگاهی درستی ازآنچه گذشت، وجود ندارد. اغلب حتی موضوع را به ورود نیکسون، معاون وقت ریاست جمهوری آمریکا در همان روز و تظاهرات خیابانی دانشجویان علیه این سفر، نسبت می دهند. فکرکردم مصاحبۀ تلفنی زیر با رادیوآلمان (دویچه وِله) راکه چند سال پیش انجام دادهام، در اختیار علاقه مندان قرار بدهم، با این امیدکه برای روشن شدن موضوع تا حدی کمک بکند. من چندسال پیش ازاین مصاحبه، درمقالۀ نسبتاً مشروحی درنشریّۀ «راه آزادی» به حادثۀ ۱۶ آذر پرداخته بودم که فعلاً دسترسی به آن ندارم. امیدوارم برای ۱۶ آذر بعدی دراختیار دانشجویان مبارزکشورمان قراربدهم.
بابک امیرخسروی
۱۳ آذر ۱۳۸۸
عنوان مصاحبه:
آیا دردورانِ انگلیسىستیزى سال ۳۲، اساسا تظاهرات دانشجویى ماهیت ضدآمریكایى داشتند؟
پنجاه و دو سال از شانزدهم آذر ماه سال ۳۲ كه سه دانشجوى دانشگاه تهران در یورش سربازان به صحن دانشكده فنى كشته شدند میگذرد. از آن زمان تا كنون شانزده آذر در ایران به عنوان روز دانشجو شناخته میشود.
نوشتهاند و شنیدهایم كه روز شانزده آذر سال ۳۲ دانشجویان دانشكده فنى در اعتراض به ورود نیكسون معاون آیزنهاور رییس جمهور آمریكا به ایران اعتصاب كرده بودند. اما بابك امیرخسروى كه در آن سال ها مسئول كمیتههاى دانشجویى دانشگاه تهران بوده این روایت را نادرست میداند و میگوید: «من بدواً این نکته را اصلاح كنم كه ورود نیكسون به تهران ۱۸ آذر بود نه ۱۶ آذر! بنابراین مسئله ربطى به ورود نیكسون نداشت. اما به طور كلى بعد از كودتاى ۲۸ مرداد و ضربهای كه به جنبش ملى و دمكراتیك ایران خورده بود، سلسله فعالیتهاى گستردهای در دانشگاه تهران شروع شده بود. دانشگاه از مراكز فعال و حساس مبارزه بود. در آذر ماه دانشگاه به ویژه خیلى متشنج بود. اولا محاكمه دكتر مصدق تازه شروع شده بود كه دانشجویان را خیلی ناراحت كرده بود و دوماً رابطه دیپلماتیك با انگلستان دوباره ازسر گرفته می شد. دنیس رایت، كاردار سفارت انگلیس روز ۱۴ آذر وارد تهران شده بود. بدین مناسبت، روز ۱۵ آذر درگیرىهاى شدیدى میان ماموران انتظامى كه مدتى بود در دانشگاه حضور داشتند و اصلا حضور نظامیان یكى از عوامل اصلى ودایمى تحریك دانشجویان بود، پیش آمد.»
علاوه بر دادگاه دكتر مصدق و ورود كاردارسفارت انگلستان، تلاشهاى دولت كودتا براى تثبیت خود و آغاز قریب الوقوع مذاكرات نفت از دیگر دلایل برانگیختگى دانشجویان بودند. دولت هم متقابلا كمین كرده بود كه هرچه زودتر دانشگاه را كه مركز اصلى فعالیتهاى سیاسى بود، زیر ضربه بگیرد. بابك امیرخسروى یورش روز شانزده آذر را بخوبى به یاد دارد و میگوید: «اتفاقا آن روز اصلا تظاهرات در كار نبود بلكه علت درگیرى این بود كه بهانه كرده بودند كه دانشجویان براى سربازانى كه آنجا مستقر بودند، شكلك درآوردهاند. سربازان وارد كلاس درس مهندس «شمسى» استاد نقشه بردارى در دانشكده فنى شده و خواسته بودند چند نفر را دستگیر كنند. سر این قضیه مهندس شمسى عصبانى میشود و كلاس را تعطیل میكند و پیش "مهندس خلیلى" رییس دانشكده میرود كه خودش از طرفداران دكتر مصدق بود. او هم عصبانى می شود؛ خود ایشان یا معاونش دکترعابدی، زنگ دانشكده را میزند. دانشجویان میریزند در كریدور دانشكده فنى. در همین حین سربازها وارد صحن دانشكده میشوند. دانشجویان شعارهایی از جمله ”مرگ برشاه“ سر میدهند. بعد تیراندازى برنامه ریزی شده آغاز میشود. این رویداد به نظر من نوعى شباهت به حادثه كوى دانشگاه در ۱۸ تیر دارد چند سال پیش رخ داد.»
این یورش سه كشته و تعداد زیادى زخمى و شمار زیادترى دستگیرى به همراه داشت. به اعتقاد بابك امیر خسروى آغاز دیكتاتورى ۲۵ ساله محمد رضا شاه از همین جا بود.
براى غالب كسانى كه هنوز در آن دوران به دنیا نیامده بودند، این سوال همواره مطرح است كه چطور بعد از كودتا و برقرارى جو پلیسى هنوز در دانشگاه حركت و اعتراض وجود داشت. پاسخ بابك امیر خسروى شنیدنى است: «كودتا در واقع دكتر مصدق را سرنگون كرد اما جنبش اجتماعى و سیاسی بخصوص حزب توده كه نقش خیلى مهمى در آن داشت، توسط كودتا از بین نرفته بود. حزب مخفی بود و دانشجویان هم بخش عمده شان تمایلات تودهای داشتند و در سازمان دانشجویان دانشگاه تهران متشكل بودند. یك اقلیت مهمى هم بودند كه به تدریج قوت گرفته بودند. اینها طرفداران نهضت ملى و جنبش ملى دكتر مصدق بودند كه به تدریج رشد میكردند. مجموعۀ این نیروها را كودتا نتوانسته بود از بین ببرد. دانشگاه استقلال داشت . دور دانشگاه نرده بود و محیط امنى داشت. دانشجویان كه از نظر سیاسى از منابعى چون حزب توده و جبهه ملى تغذیه میكردند فعال بودند. سركوب ۱۶ آذر و سلطه نظامىها اصلا به خاطر این بود كه آن مركزى را كه دست شان نبود، تصرف كنند. یعنى این یك كودتاى كوچك دیگر بود براى خفه كردن جنبش دانشجویى كه بسیار فعال و زنده بود و میتوانست مزاحم رژیم كودتا شود. یكسال، یكسال و نیم طول كشید تا دولت زاهدی موفق شد سازمانهاى حزب توده و جبهه ملى را متلاشی كند و واقعا بر اوضاع مسلط شود.»
بابك امیرخسروى نقل میكند كه قبل از ۲۸ مرداد، تودهایها و جبههایها بیشتر در تقابل با همدیگر بودند و جو نامساعدى میان این دو نیروی سیاسى در دانشگاه وجود داشت. اما بعد از كودتا وقتى حزب خطاى سیاسى خود را تصحیح كرد و رفت به سوى دانشجویان جبهه ملى، اختلافها كنار گذاشته شدند و آنها كمیتههاى مشتركى تشكیل دادند.
از سوى دیگر مقاومتها تا پس از ۱۶ آذر هم ادامه داشتند. حتى در مراسم ختم و چهلم دانشجویان كشته شده، تظاهرات شد.
بابك امیر خسروى: «اینجور نبود كه خفقان كاملا مسلط باشد. با وجودیكه اینها دانشگاه را به نوعی به اشغال خود درآوردند اما چون هنوز جنبش سیاسى حیات داشت، همه چیز در اختیار دولت كودتا نبود. دانشجویان میآمدند در خیابانها و میتینگهاى موضعى تشكیل میدادند. تعدادى در محلههاى مختلف میرفتند بالاى چارپایه وشغارمی دادندو میتینگهاى موضعى تشكیل میدادند. در محلههاى مختلف مثل استانبول و میدان سپه یا جلوی بازار شعار میداند و بلافاصله پخش میشدند. تا سربازان برسند، آنها كار خود را كرده بودند.»
بابك امیر خسروى در مورد حضور دختران دانشجو و بطور كلى نقش زنان در این فعالیتها میگوید: «متاسفانه تعداد زنان در دانشگاه در آن زمان خیلى كم بود و مانند الان نبود كه ۶۰ درصد دانشجویان را دخترها تشكیل دهند. مثلا تازه درسال ۲۵ بود كه اجازه دادند براى اول بار دختر هم وارد دانشكده فنى بشود و قبل از آن تحصیل در رشته فنى براى خانمها مجاز نبود. آن سال برای اولین بار سه دختر خانم به دانشكده فنى آمدند. اما در فعالیتهاى سیاسی آن زمان در تشكلهایی كه وجود داشتند دختران همراه پسرها در تظاهرات شركت میكردند. معمولا در تظاهرات صف دخترها از پسرها جدا بود وچون چاقوكشها معمولا به دخترها حمله میكردند، پسرها دست به دست هم میدادند و صف دخترها را با تشكیل یك حلقه به دورشان محافظت میكردند.»
بابك امیرخسروى در پاسخ به این پرسش كه آیا مطبوعات هنوز آنقدر آزادى داشتند كه حادثه شانزدهم آذر را هم منعكس كنند، میگوید: « پس از ۲۸ مرداد هیچگونه نشریه كه آزاد و همزمان علنى باشد وجود نداشت. روزنامهها محدود به اطلاعات و كیهان شده بودند. نشریاتى مانند فرمان یا داد كه مال عمیدى نورى بود و سایر روزنامههاى طرفداررژیم كودتا منتشر میشدند و اینها طبعا چنین حوادثى را منعكس نمیكردند. روزنامه مردم درمى آمد كه مخفی بود و زیر زمینى چاپ و پخش میشد و حوادثى از این قبیل را بازتاب میداد.»