iran-emrooz.net | Mon, 30.11.2009, 13:01
نیروهای سکولار، انتظاراتشان و”قفل”های در نقش” کلید”
محسن قائم مقام- نیویورک
|
«چه بسا قفلهای بسته ایکه خود کلید قفلهای دیگری هستند»[۱]
حرکت آزادیخواهی و دمکراسی طلبی در ایران حضور نیرومند و آماده خود را در جامعه، در سیزده آبان بخوبی نشان داد. شعارهای "سکولار" شرکتکنندگان در تظاهرات بیانگر قدرت وحضورمحکم نیروهای سکولار در جنبش است. بحثهائی که این شعارها و به عبارتی حضور مشخص و برجستهی "دگراندیشان" در این حرکت دمکراسی خواهی با خود آورده است، نماینده دیدگاههای متفاوت از تحلیل این جنبش بزرگ اجتماعی میباشد. در این مقاله من کوشش میکنم که بگونهای چشماندازی از جایگاه دگراندیشان در این حرکت اجتماعی را نشان دهم.
مبارزات نوین آزادیخواهی در ایران به دنبال تقلب حکومت در انتخابات پیدا شد. هر چند راهپیمائیهای بزرگ دوران انتخابات نیز خود بیانگر پیدایش فضای جدیدی از مبارزات در مملکت بود. این بار حکومت به جای قبول موفقیت مردم چنانکه در" دوم خرداد" عمل نمود، بدون پیشبینی عکسالعمل مردم، دنبال در دست گرفتن همه قدرت بشکل کودتائی رفت. "قدرت حاکم" واکنش مردم را به همانگونه دنباله دوم خرداد "منفعلانه و سرخورده" حساب کرد و یا تصور کرد که به هر قیمت که باشد از عهده سرکوب مردم برمیآید. و آنچه پبش آمد خلاف پیشبینی و تصورات ایشان از مقابله مردم بود و حکومت با تمام خشونتهائی که در پیش گرفت بر خلاف انتظاراتش به "خفه کردن" مردم نیانجامید. در واقع مردم در دوم خرداد به "رهبری" حرکت و شخص محمد خاتمی اعتماد کرده بودند و شکست این اعتماد، آنها را به جای ایستادگی و مقاومت، به سرخوردگی و خانهنشینی کشاند. این "اعتماد" بیش از حد که ناشی از پیدایش ناگهانی صحبتهای آزادیخواهانه از میان صف قدرتمندان بود، به مردم هرگز فکر ساختن نیروی مردمی و جدا از بخش حاکمیت را راه نداد. ولی این زمان "رهبری" با ریشه در حکومت جمهوری اسلامی داشتن، برای مردم کتابی خوانده بود و لذا از همان روز اول "دگراندیشان" در پشت "رهبری" با ریشه در جمهوری اسلامی، به عنوان "سپری" در برابر خشونت قدرت حاکم، قرار گرفتند. این باردگراندیشان آنچه میخواستند را در زیرپوشش "نماد سبز" فریاد زدند. و رنگ سبز که با پیشنهاد آقای موسوی و کمپ ایشان به مبارزین عرضه شده بود، در نقش "قلعه یاسین"[۲] برای مبارزین درآمد. در واقع هنگامی که آشکار شد که رنگ سبز تنها به آقای موسوی و کمپ ایشان تعلق ندارد و به خصوص در جهان به عنوان رنگ مبارزات آزادیخواهانه و دمکراسی مردم ایران شناخته شده است، رنگ سبز پذیرش همگانی وسیعی به خود گرفت. هرچند در نمایش مبارزات مردم شاهد آن بودیم که بسیاری نشانی از نماد سبز برخود نداشتند، شاید مانند بقیه آن را از آن خود احساس نمیکردند و یا دلیل امنیتی میتوانست داشته باشد.
در این مبارزه بزرگ مثل سایر مبارزات اجتماعی شبیه، از آنجا که مطالبات وسیع است هر کس یا هر گروه با خواسته خود وارد مبارزه میشود و عنوان آزادیخواهی و دمکراسیطلبی همه را میتواند در خود جمع نماید. گروههائی که فهم دمکراسی و آزادی برای ایشان از یکدیگر بسیار فاصله دارد.
در مبارزات ضد استعماری و دمکراتیک بزرگ نهضت ملی ایران، طیف بسیار گستردهای از اقشار مردم حضور داشتند که با جلو رفتن و شکل گرفتن مبارزات دمکراتیک، رفته رفته گروههای زیادی از آن جداشدند: فدائیان اسلام و وابستگان بدربار در گروههای اول قرار داشتند و گروههای درطلب قدرت برای خود و دلبسته به کمک در بارهمچون بقائی و کاشانی از گروههای آخری آن بودند. امروزه در این مبارزه بزرگ نیز هر گروهی برای حفظ منافع اجتماعی خود وارد مبارزه شده است و عنوان عمومی "آزادیخواهی" همه را در خود جا داده است. و به آشکار میبینیم که آنچه آقای موسوی عنوان میکند که میخواهد مملکت را به سه سال اول انقلاب بازگرداند و حفظ جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم را خواستار است، با آزادیخواهی ربطی ندارد بلکه تنها دنبال یک نوع جا بجا کردن حاکمین در قدرت است. اینکه تا پای جان ایستادهاند، نواب صفوی و پیروان مؤمن او هم تا پای جان ایستادند. من در مقام مقایسه نواب صفوی[۳] با میرحسین موسوی نیستم، دوران دوران دیگریست، ولی "هاله تقدس" بر گردن جنایتکاری چون خمینی بستن و راه رادیکال مذهبی توأم با فریب و خدعه او را هدف مبارزه قرار دادن، بسیار خطرناکتر از راه فدائیان اسلام است که علنآ به روی زنها در بازار اسید میپاشیدند. آنها دشمنان دست کوتاه جامعه مدنی بودند و اینان کوته آستینانی هستند که درازدستی میکنند.[۴]
اینکه آقای موسوی یا کروبی دنبال پیاده کردن چه گونه خطی از یک "حکومت اسلامی" هستند، که آن را با قانون اساسی جدیدی تلفیق دهند یا "ولی فقیه" را به سنت امام راحل سرکار نگهدارند، یک حرف است و اینکه با بیرون آمدن گروههای وسیعی از دگراندیشان که صدای محکم و رسائی در جمع مبارزین یافتهاند، آیا قدرت انجام چنین کاری را دارند، حرف دیگری است. آنها چارهای بجز تحمل "دگراندیشان" در میان خود را ندارند. "صحنه" دیگر در اختیار تمام و کامل ایشان نیست. آنها زورشان نمیرسد که تنها خودشان باشند که هیچ، بلکه بیش از هیمشه به نیروی کمکی "دگراندیشان" نیاز دارند و بدون ایشان در برابر حکومت کاملآ ضعیفترند. لذا تحمل شعارهای ضد حکومتی دادن "دگر اندیشان" به استفاده از نیروی وسیع ایشان در مبارزهای که در پیش دارند، میارزد. آقای موسوی و کروبی در شرایط سختی در مبارزه هستند، چه، حکومتیان حتی دنبال گرفتن سایتهای اینترنتی ایشان، که تنها راه تماس ایشان با دنیای خارج است میباشند.
اینکه ما باید قبول نمائیم که تنها با ائتلاف نیروهای وسیع اجتماعی، از هر نوع عقیده و فکر، میتوانیم موفق شویم حرف درستی است ولی اینکه ساده لوحانه تصور نمائیم که مذهبیها با "فکر سلیم" و "منطق" میپذیرند که همه با هم باشیم و بخواهیم به صورتی از ایشان "تمنا"ی "قبول" ما را بنمانید، خیالی خام است و به قول رهی معیری "امید میوه ز شاخ بریدهای دارم" است. ایشان تنها در صورت قدرت گیری ناگزیز نیروهای مبارز دگراندیش است که فکر ما را هم بخود راه دادن یا بهتر، خود جزئی از جمع شدن، راخواهند پذیرفت.
با بیان این حقیقت قصد آن نیست که در جستجوی ائتلاف نباشیم و یا با صمیمیت در کنارهم کار ننمائیم و یا فراموش نمائیم که بدون قبول و بکارگیری ایده همکاری باهم موفق میشویم، بلکه منظور بیان حقیقت دیگری است، که بدون قدرت گیری دگراندیشان در مبارزه راه دیگری برای به رسمیت شناختن ایشان و به عبارتی موفقیت ایشان در هر سطحی از مبارزه وجود ندارد. چرا ما امروز "زبان بریده به کنجی بشسته صمم بکم" درآئیم و حرفهای خود را نزنیم؟ و تنها تماشاگر "مذهبی کردن" "عاقلانه تر" حکومت باشیم؟ مثل با تجربههای قدیمی "مصلحتجویانه"، جدا از جلوگیری از رشد هر فکر دگراندیش بنام حفظ جنبش، شعارهای کهنه سالهای شصت دنیای غرب، جوانانی پرشور و کم تجربهای که خط سبزها را دنبال میکنند، که "به هیچکس در بالای سن ۳۰ اعتماد نکنید!" را تحمل کنیم. شعاری که تنها در میان این جوانان پرغرور و با شور میهن دوستی در امریکا بیشتر از هر جای دیگر جا باز کرده است و خبری از این شعار قدیمی بخشی از چپهای امریکا در ایران بگوش نمیرسد.
باید احساس مسؤلیت نمائیم و آنچه باور داریم را صریح و بی پرده در خدمت جنبش بگوئیم و هرگز به "خدعه" در پوشیدن افکارمان به امید کسب دوستی تن ندهیم. اگر فکر میکنید آنها افکار شما را نمیدانند و پذیرش شما از هرچه میگویند را به پای دوستی شما و نه "خدعه" میگذارند، شما همان اشتباهی را تکرار میکنید که در سالهای اول انقلاب ۵۷ نمودید. در درون مرزهم پناه به "خشونت" بردن در مبارزه، که کاری تباه و تجربه بارها آن را به ما آموخته است، را با بیان راه حل ورشکستگی سیاسی مملکت اشتباه میگیرند. عنوان "تند" به "حکومت جدا از ساختار مذهبی" یا "شعارهای ضد ولایت فقیه" بخشیدن، تنها معنی دهان دگراندیشان را بستن است تا دلسوزی برای حفظ مبارزه. در حالیکه افراد بسیار شناخته مذهبی شجاعانه در دانشگاههای مملکت خواستار حذف ولایت فقیه میشوند. پذیرش صحبت دمکراسی بسیاری بسیار مشکل است که مشاهده میکنیم صحبت آزادی و دمکراسی را میکنند و تا پای مرگ در برابر "قلدری" میایستند ولی یکبار هم اعتراض به "حجاب اجباری" نمیکنند. من به جز از آقای حسن اشکوری که بسیار به خاطر آن اعتراض عذاب دید کس دیگری از مذهبیها را در دفاع به این معنی از حقوق زنان بخاطر ندارم.
باید یاد بگیریم که بتوانیم بدون ترس از حکومت و بدون ترس از فشار مذهبیها و یا آنهائیکه با ما همعقیده نیستند و بدون ترس از کاسههای داغتر از آش، "سکولار" پشتیبان جزمی راه مذهبیها، حرفهایمان را بزنیم. بیان حرفهایمان و نظراتمان، آشوب بپا کردن نیست. آشوب را آنهائی بپا میکنند که به نام حفظ جنبش میخواهند جلوی دهان دیگران را بگیرند. در ابتدای دوران خاتمی فشار این بود که علیه "جمهوری اسلامی" چیزی ننویسید و نگوئید. دیدیم که راه حفظ جمهوری اسلامی و ولایت فقیه با راه آزادیخواهی و ساختن جامعه مدنی سالم همسو نیست بلکه در تناقض با یکدیگرند. در سیزده آبان بخوبی دیدیم که عکس نامیمون رهبر را از جایگاهش پائین کشیدند و در برابر هواداران و نیروهای مسلحاش آنرا لگد کوب کردند و عکسالعملی پیدا نشد. این امر تصادفی نبود آنها از واکنشهای غیرقابل کنترل مردم حساب میبرند تا مراعات اصول. آنها قدرت نمائی مردم را دیدهاند و از توجه جهانیان به آن بخوبی آگاهی دارند و بیشتر از این دنبال بزرگتر کردن جبهه مبارزه در داخل نیستند. آنها اگر زورشان برسد و زمان به ایشان اجازه دهد به دنبال بهانه زیادی برای گشودن آتش به روی مردم نیستند. ببینید با خودیها چه میکنند. لذا اگر زورشان برسد احتیاج به علم کردن شعارهای سکولار در مبارزه را ندارند. لذا "دوستان" سعی نکنند بخاطر حذف شعارهای سکولار به عنوان "تند" و "خشونت بار" دنبال خاموش کردن صدای دگر اندیشان و سکولارها باشند و تنها بخواهند از آنها به صورت "پیاده نظام" شکل "بهتری" از حکومت مذهبی استفاده نمایند. آنهائیکه در ایران مبارزه میکنند و شعارهای با مضمون سکولار را به میدان مبارزه میآورزند تاکنون درست عمل کردهاند و احتیاجی به دستورهای از داخل و یا خارج مملکت به محدود کردن خود را ندارند.
در این زمینهها مقالات زیادی نوشته شده که من دنبال بررسی آنها نیستم. مقاله اقای بیژن حکمت "شعارهای تند در تظاهرات خیابانی"[۵] در یکسوی بحث و مقاله تحلیلی و خواندنی دکتر مهرداد مشایخی "[۶] همچنان سرگردان میان "نظام و "جنبش" درسوی دیگر بحث قرار دارد و بسیاری مقالات دیگر که در خارج و داخل مملکت که در این بارهها نوشتهاند.
در این زمان از مبارزه، حضورآقایان موسوی و کروبی در جنبش آزادیخواهی و دمکراسی طلبی ایران بسیار مغتنم است. ایشان قفلهای بستهای هستند که در این زمان برای ما کلید قفلهای مشکلتری شدهاند. ما در هر زمان از موسوی و کروبی به عنوان نیروهائی که علیه "قلدری" حکومت پا به میدان مبارزه نهادهاند، دفاع میکنیم ولی شناسائی خود و راهحلهای سکولار مشکلات جامع را از یاد نمیبریم. آقایان دیگر از جمله آقای خاتمی نیز مهم است که با جنبش بمانند و نقش بازی آفتاب مهتاب را مانند آقای هاشمی که تنها دنبال حفظ منافع شخصی خودش میباشد را نداشته باشند. بخش بزرگی از جامعه روحانی که سالها با مردم محشور بودهاند امروزه به قول آقای منتظری به صورت جیره خوار و حقوق بگیر حکومت در آمدهاند و کاری به اینکارها ندارند. ولی هنوز بخش با ارزشی از جامعه روحانی به این سو باید کشیده شود که کار آنهائی است که به ایشان نزدیکترند. ما در حکومتی که ساختار مذهبی و مکتبی نداشته باشد میتوانیم با صلح و دوستی در کنار هم زندگی نمائیم. حل مسائل اجتماعی ما بمشارکت همه قشرها و طبقات جامعه نیازمند است.
و بالاخره نیروهای سکولار باید خود را بیشتر بشناسند و خواستههای خود و اهداف خود را مشخص نمایند. یاد بگیرند چه گونه درحالیکه خود را فراموش نمیکنند و خود را بیشتر میشناسند، مذهبیهای آگاه و طرفدارآزادی و جدائی دین از ساختار حکومتی را در این راه طولانی و پر نشیب و فراز که در پیش دارند صمیمانه در کنار خود داشته باشند. مطمئنآ حکومتی که همه مردم را تحمل نماید راه حل مسائل و راه پیشبرد جامعه ماست.
محسن قائم مقام- نیویورک
28 ماه نوامبر 2009
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
--------------
۱. پدرم این عبارت را بنام آیهای از قرآن برایم میگفت. بعدها بمن یادآورشدند که آیهای شبیه باین مضمون در قرآن است که چه مشکلها که خود مشکل گشای مشکلات بزرگتری هستند. بهرحال بیان واقعیتی است که گاه بگاه با آن روبرو میشویم.
۲. "قلعه یاسین" نواری پهن از کرباس سقید بودکه بر روی آن سوره یاسین از قرآن نوشته شده بود و و از میان آن افراد را میگذراندند تا "حفاظت" شوند و سلامت باشند. مرا در خانواده مذهبی مادرم بارها از میان "قلعه یاسین" گذراندهاند.]
۳. یادآوری میکنم که در "بهار آزادی" در یکی از صحبتهای تلویزیونی امام راحل،عکس بزرگ نواب صفوی در بالای سر ایشان قرار داشت و پیش از شناختن همگانی ایشان از پشتیبانان محکم فدائیان اسلام بودند. و لذا "مقایسه" معنی "طعنه" بخود نمیگیرد.
۴. "ای کوته آستینان تا کی درازدستی"- حافظ
۵. سایت ایران امروز- ۱۳ نوامبر ۲۰۰۹
۶. سایت اخبار روز – ۲۱ نوامبر ۲۰۰۹