iran-emrooz.net | Sat, 24.10.2009, 21:02
تلاشهای بیثمر رژیم برای حل بحران مشروعیت
طرح «اتحاد ملی» بدون شرکت ملت
دکتر کاظم علمداری
|
آنچه رژیم جمهوری اسلامی از رهبران اصلاحطلبان میخواهد را میتوان درجمله زیر خلاصه نمود. بیائید مشروعیت دولت را به رسمیت بشناسید، مردم را رها کنید و دست ما را برای سرکوب آنها باز بگذارید، ما شما را همانند گذشته در قدرت سهیم میکنیم. اما پاسخ تحسین برانگیز میرحسین موسوی چنین بوده است.
"تا هنگامی که مساله بحران و مشکل در کشور قبول نشود، تا هنگامی که اکثریت مردم اغتشاشگر نامید شوند، تا موقعی که مردم به حساب نیایند و منحرف نامیده بشوند، تا موقعی که حق مردم برای تعیین سرنوشت خودشان قبول نشود، راه حل جامعی برای مشکل پیدا نخواهد شد."
با ارزیابی از روند چهار ماهه پس از انتخابات ۲۲ خرداد، جمهوری اسلامی به نتیجه رسیده است که علیرغم سرکوب، دستگیری، برپایی دادگاههای نمایشی و اعترافگیری بحران ادامه یافته است. این بحران در کنار مناقشات اتمی ایران باغرب رژیم را در مخمصه جدی قرار خواهد داد.
برای برطرف کردن بحران مشروعیت راهی جز انتخابات آزاد که مردم بتوانند سرنوشت خود را تعیین کنند وجود ندارد. ادامه سرکوب تلاشی برای پنهان کردن بحران است که در دراز مدت پیآمد وخیمی خواهد داشت. در نتیجه کسانی از راستگرایان در پی راه سومی رفتهاند، راه سازش با رهبران اصلاح طلب و طرح «اتحاد ملی» بدون شرکت ملت.
تهدید و ترغیب
افرادی مانند علی لاریجانی، محسن رضایی، مرتضی نبوی، محمدرضا باهنر، مهدوی کنی و حبیبالله عسگراولادی از جمله کسانی هستند که پیگیر طرح به اصلاح «اتحاد ملی» بودهاند. کسانی مانند احمد توکلی و جواد لاریجانی، شیوه تهدید موسوی و کروبی را اتخاذ کردهاند. جواد لاریجانی، موسوی را با مسعود رجوی یکی دانسته خواهان دستگیری و محاکمه وی شده است. او دلایل واقعی مبارزات مردم را نمیبیند و تصور میکند که مردم به خواست موسوی و کروبی به خیابان آمدهاند.
احمد توکلی در مقالهای تهدید آمیز به کروبی و موسوی مینویسد: «روش شما در این ایام چنان است كه گویا میخواهید حاكمیت را به برخورد با خود بكشانید. دارید سلاح كسانی را تیز میكنید كه اعتقاد چندانی به مدارا با مردم و مردمسالاری دینی و لوازمش ندارند. تردیدی نیست كه معارضه به ظاهر جدید، با شعارها و استراتژیهای شمرده شده، چیزی جز خیانت به امام، انقلاب، اسلام، مردم و ایران نیست."
توکلی تا آنجا پیش میرود که مسوولیت نظامی و امنیتی کردن جامعه، و همچنین مشکلات درازمدتی چون کاهش سرمایه گذاری، تولید، اشتغال و افزایش قیمتها را به موسوی و کروبی و مردم معترض نسبت میهد. اما او بعنوان یک اقتصاددان باید بداند که کاهش سرمایه گذاری، تورم ۲۸ در صدی و بیکاری ۱۵ در صدی ناشی از سیاست اقتصادی مخرب چهار ساله دولت احمدینژاد بوده و در کنار ستمهایی که به مردم شده است یکی از عوامل رشد اعتراضات کنونی است، نه برعکس. عامل نظامی و امنیتی کردن جامعه نیز کسانی هستند که در برابر اعتراضات آرام و قانونی مردم خشونت را تجویز کردهاند و از سکوی نماز جمعه فرمان آتش دادهاند و فجایع زندان کهریزک را آفریدهاند. توکلی روشن نمیکند که چرا حق خواهی مردم و مخالفت با انتخابات دست چین و مهندسی شده شورای نگهبان، خواست آزادی انتخابات، برابری حقوق شهروندی، و یا راه پیمائی آرام، خیانت به امام، انقلاب، اسلام و مردم است.
در ادامه این تهدید وی مینویسد: «فكر میكنید حكومت تا كجا مدارا خواهد كرد؟ اگر تصور شود اجازه داده میشود نظامی كه با خوندادنها و خون دل خوردنهای بسیار برپا شده و تنها حكومت دینی جهان، ولو پر عیب و نقص، است، به این راحتی عوض میشود؛ یا تصور كنید همه آنانی كه امروز زیرعلم شما سینه میزنند، به شما وفادار خواهند ماند، هردو تصور اشتباه است.» توکلی نمیگوید کسانی که امروز زندانی شدهاند از سازندگان، و یا موسوی و کروبی و خاتمی که روزانه تهدید و مورد اتهام قرار میگیرند نخست وزیر، رئیس مجلس و رئیس جمهور محبوب همین نظام بودهاند. او نه از حق و حقوق مردم سخنی میگوید و نه از نقش مردم در جنبش سبز. به همین دلیل نمیتواند مشکلی را پاسخ دهد.
طرح "صلح حسنی" به جای "جنگ حسینی"
بر خلاف توکلی که میخواهد بحران مشروعیت را با تهدید موسوی و کروبی حل کند، و یا جواد لاریجانی با دستگیری آنها، کسانی مانند مهدوی کنی راه حل را "صلح حسنی" به جای "جنگ حسینی"، میبیند. ولی ایشان هم مانند توکلی و جواد لاریجانی مردم را نادیده میگیرد.
حبیبالله عسگراولادی تاکتیک تفرقه انداختن در جنبش سبز را پیش گرفته است. وی میخواهد با مدال انقلابی دادن به گذشته موسوی و کروبی و ظاهرا دلجویی از آنها به شرط پذیرفتن نتیجه انتخابات و اینکه حرف آخررا رهبر میزند، و زده است، حول رهبری خامنهای "اتحاد ملی" ایجاد کند. ولی او هم از حقوق مردم حرفی نمیزند و تصور میکند که جنبش سبز را موسوی و کروبی راه انداختهاند و حالا باید با آنها معامله کرد. عسگراولادی بر خلاف توکلی و جواد لاریجانی میگوید: «موسوی و کروبی و خاتمی از خانواده انقلابند و آنها را مفت به دست نیاوردهایم که مفت از دست بدهیم». این آقایان نمیخواهند مشکلی که مردم با رژیم در نتیجه سالها ستم و حق کشی پیدا کردهاند را ببینند، و فکر میکنند که چند نفر با نظام مسأله دارند و میتوان با آنها کنار آمد.
در طیف راست گرایان کسانی مانند مرتضی نبوی، سردبیر روزنامه محافظه کار رسالت پس از یک دوره بدگویی و تهدید کردن اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدهاند که رژیم قادر نیست اصلاح طلبان را نا دیده بگیرد. مرتضی نبوی گفته بود: «آقای موسوی اگر خود را حامی میداند پس باید در خصوص حمله کنندگان به انقلاب، اسلام و ولایت فقیه سکوت نکند اما سکوت وی تاکنون نه تنها همراهی با فتنهانگیزان بوده است، بلکه به گونهای وی آنها را هدایت نیز کرده است.»
وی در مورد کروبی هم چنین گفته بود: «آقای کروبی به جای اینکه به صراحت به اشتباه خود پی برده و بگوید که غلط کرده است ادعاهای دروغین خود را تکرار میکند.»
پس از گذشت چند ماه از ادامه بحران، و به ویژه پس از تظاهرات روز قدس، نبوی پس از ملاقات با سعید حجاریان به این نتیجه رسیده است که نمیتوان اصلاحطلبان را نادیده گرفت. وی راه حل را در به رسمیت شناختن بحران و نا ممکن بودن ادامه حاکمیت انحصاری، و ضرورت فراهم آوردن حقوق محدود برای مردم، با تعیین خط قرمزها دانسته است. محسن رضایی نیز که خود قربانی تقلب در انتخابات شده است میگوید راه رفع بحران مشروعیت، پایان دادن به انحصار قدرت و پذیرش خواستهای مردم است.
اما در کنار این تلاشها، نیروهای نظامی– امنیتی، و راستگرایان تندرو با ادامه سرکوبها و دستگیریهای جدید، و محکومیتهای سنگین برای کسانی که تن به اعترافگیری ندادهاند میکوشند تا راه هر گونه مصالحهای را ببندند. روزنامه کیهان، خبرگزاری فارس، احمد جنتی و روحالله حسینیان نماینده مجلس اسلامی از جمله این جریانات هستند. حسینیان گفته است: «طرح وحدت ملی جز یک فتنه جدید برای گریز از تخلفاتی که طراحان آن انجام داده است نیست.»
راه حل بحران از دید جنبش سبز
تلاش راست گرایان برای جدا کردن مردم از موسوی و کروبی بینتیجه بوده است. موتور جنبش سبز مردم و همبستگی آنها است. درعین حال پیوندی دو جانبه میان مردم و رهبران بوجود آمده است که باید تقویت شود تا سازماندهی نوین جنبش سبز پا بگیرد و هزاران هسته سبز را بهم متصل کند. جنبش سبز مبنای حکومت را آرای مستقیم و آزاد مردم میداند، نه اراده رهبر، یا اجماع کسانی که قدرت را درانحصار خود گرفتهاند. در پیشنهاد شبکهی سبزاندیش برای مرامنامهی رسا – نسخه ۱.۱ آمده است:
«رسا اعلامیهی جهانی حقوق بشر را مبنای حقوق فردی و اجتماعی انسانها میداند و در همگام کردن قوانین کشوری با این قوانین کوشش میکند. از نظر ما حفظ حقوق فردی شهروندان، صرفنظر از وابستگیهای فرهنگی، قومی، نژادی، دینی، زبانی، جنسیتی و گرایشی آنان و فراهم کردن شرایط مناسب برای شکوفا شدن هر شهروند، از اهم وظایف دولتهای ملی و تشکیلات اداری-سیاسی محلی است. رسا حمایت از برابری حقوق زنان با مردان و تکیه بر توانمندسازی زنان را برای رسیدن به مردمسالاری پایدار ضروری میداند.»
این تنها راه باقی مانده پیش از درون پاشی یا فرو پاشی نظام است. سماجت مثلث قدرت (خامنهای، سپاه، دولت) بر ادامه قدرت انحصاری با تصور اینکه مردم معترض خس و خاشاکاند تنها عمر رژیم را کوتاه میکند.
همچنین رژیم بیجهت میکوشد رهبران اصلاح طلبان را از مردم جدا کند. همانگونه که خود گفتهاند آنها بدون مردم کسی نیستند. راه حل بحران مشروعیت مراجعه به آرای مردم است. سادهترین و کمهزینهترین راه هم تجدید انتخابات و یا رفراندم است. تا مردم تعیین کنند چه میخواهند. راست گرایان همچنان ادعا میکنند که انتخابات انجام شد و احمدی نژاد با ۱۱ میلیون رای بیشتر برنده شده است. اگر چنین است آنها نباید از تجدید انتخابات نگران باشند. اگر تقلبی انجام نگرفته است و این ارقام درست است بار دیگر احمدی نژاد میتواند به همان میزان آرا شاید کمی بیشتر یا کمی کمتر دست یابد. آیا این روش مدنی و دمکراتیک ساده ترین و کم هزینه ترین راه برای حل بحران مشروعیت و اتحاد ملی نیست؟
پایان