iran-emrooz.net | Fri, 11.09.2009, 22:38
تظاهرات خارج از کشور: یار شاطر یا بار خاطر
دکتر محمد برقعی
|
کسانی که این روزها در تظاهرات شرکت میکنند، و بهویژه جمع کثیری که تصمیم دارند در تظاهرات بزرگ اعتراضی در مقابل ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک تظاهرات کنند را میتوان، به سه دسته تقسیم کرد.
۱ ـ سرنگونیطلبان، که بهطور عمده سلطنتطلبان و مجاهدین خلق هستند و چند گروه کوچک پراکنده چون حزب کمونیست کارگری.
۲ ـ طرفداران آشکار جنبش سبز، که در جو موجود هر روز از تعدادشان کاسته میشود. اینان پرچم سبز با خود میآورند و عکس رهبران جنبش به پیشتازی میرحسین موسوی؛ را به دست میگیرند. عکسهایی که هر روز از تعداد آنها کاسته میشود. ولی به هر صورت اینان بدون پردهپوشی از همان جنبش سبز درون ایران و خواستههای آنان حمایت میکنند و همان شعارها را هم میدهند.
۳ ـ سرگردانهای بیهویت. اینان در تعریف خود میگویند که در نهایت خواسته گروه اول را دارند اما روش مبارزاتی گروه دوم را میپذیرند. و در این پذیرش هم شرط و شروط دارند. از جمله به جای پرچم سبز پرچم سه رنگ میآورند. رهبران جنبش درون ایران و زندانیان سازمانی آن را از خود نمیدانند و به همین سبب به جای عکس رهبران جنبش عکس ندا و سهراب و شهدای گمنام دیگر را میآورند؛ چهرههایی که ضمن آن که نشان دهنده جنایات نظام هستند اما مثل خود این افراد هویت سیاسی مشخصی ندارند. فصل مشترک این جمع پراکنده هزار رنگ با دو دسته دیگر مخالفت با نظام حاکم و دفاع از حقوق بشر است.
هر کس تجربه محدودی در سیاست داشته باشد میداند که از هر تظاهر اعتراضی و حرکت سیاسی یک تصویر کلی به جامعه انتقال مییابد و کسی دقتی به انواع شعارهایی که داده میشود نمیکند. فارغ از آن که چه شعارهایی اینجا و آنجا در جمع داده میشود و چه قطعنامهای در آن شلوغ بازار خوانده میشود تنها همان تصویر کلی و پیام اصلی آن در اذهان مردم جاگیر میشود. لذا پیامی که از این تظاهرات به حکومت و مردم میرسد چنین خواهد بود:
۱ ـ جمعیت ساختارشکنان: از این روی جمهوری اسلامی با آب و تاب عکس ها و گزارشهای تصویری این جماعت را با پرچم سه رنگ و نشان شیر و خورشید یا بدون شیر و خورشید را از رسانههای خود پخش میکند تا نشان دهد که بدنه اصلی این جنبش به دنبال سرنگونی نظام هستند و رهبران و فعالانی که مدعی هستند بدنه اصلی انقلاب هستند و خود را صاحب اصلی انقلاب میدانند به دلیل انحراف ذهنی خود دانسته یا ندانسته آلت دست این ساختارشکنان شدهاند. بدین سان هم طرفداران خود را در پذیرش تبلیغات حکومتی استوارتر میکنند و هم، مهمتر از آن، بسیاری از کسانی را که در اثر سابقه رهبران جنبش سبز حاضر به قبول برانداز بودن آنها نیستند با خود همراه میکنند.
۲ ـ بی پشتوانه بودن رهبری: حضور میلیونی جمعیت در داخل و خارج از کشور در حمایت از جنبش سبز حکومت را در سرکوب آن و از بین بردن رهبریت و شبکه جنبش بیمناک کرده بود. اما اینگونه تظاهرات نشان میدهد که پیوند ارگانیک میان رهبریت و جمعیت به ظاهر طرفدار آن بسیار سست است و به دنبال گرفتن همین پیام حکومت هر روز گستاختر شده و بر فشار بر رهبران آن و دستگیری اعضای فعال آن افزوده است و میرود که دیر یا زود همه رهبران آن را هم دستگیر کند بی آن که بیمی از عکسالعمل شدید مردم داشته باشد.
۳ ـ حرکت تودهوار: این جنبش بهطور عمده یک حرکت کور، بیشبکه، و تودهوار است نه یک جنبش اجتماعی با مطالبات معین. هر اهل سیاستی میداند در همه جوامع درصدی از مردم ناراضی هستند ولی این نارضایتی اگر به هفتاد و هشتاد درصد جامعه هم برسد تا زمانی که تشکل و رهبری ندارد خطری جدی برای هیچ حکومتی نیست.
بدین سان بسیاری از ما ایرانیان خارج از کشور با این شیوه حمایت پر از تردید و مشروطمان که از منزهطلبی و حداکثرخواهی ما سرچشمه میگیرد، در عمل نه تنها کمکی به جنبش داخل کشور نمیکنیم بلکه عزم حکومت را در سرکوب آن جزمتر میکنیم و تا زمانی که ما فرق میان «رهبر» و «نماد رهبری» را که در مقاله جنبش سبز شماره ۲ آورده بودم متوجه نشویم حمایتهای ما از همین ویژگی پر از تردید و سر درگم و در نتیجه بدون فایده عملی برخوردار خواهد بود.