iran-emrooz.net | Thu, 10.09.2009, 22:39
کپی برداری نظام جمهوری اسلامی از مفاهیم لنینی
اتابک فتحالهزاده
|
در این روزها کاربرد واژه «دشمن» و «توطئههای دشمنان» از زبان آقایان خامنهای و احمدی نژاد و نیز رسانههای دولتی جمهوری اسلامی سرفصل توجیه همه حوادث پس از کودتای انتخاباتی گردیده است. پرسش این است که این رفتار از کدام الگوی سیاسی الهام میگیرد؟ آیا به کار گیری این واژهها و مفاهیم سیاسی از دستگاه فکری حزب کمونیست شوروی کپی برداری نشده است؟
برای پاسخ به این پرسش کمی به عقب باز میگردیم. واقعیت این است که پس از انقلاب اکتبر، کمونیستهای روسیه برای تحقق بخشیدن به آرمانهای خود در برقراری سوسیالیسم، با بی رحمی تمام، هرگونه مانعی را از سر راه برمیداشتند. در این روند بود که به تدریج واژههای جدیدی با مفهوم سیاسی برای خذف مخالفان یکی پس از دیگری خلق شد، تا همه مخالفان و منتقدان خود را قلع و قمع کنند.
بدین گونه بود که ساختن کیش شخصیت، دروغ گویی، تبلیغات عوام فریبانه، فرافکنی و توسل به تئوری توطئه، اجزای گوناگون نظام سیاسی شوروی در شیوه کشور داری شد.
دستگاه حزب کمونیست شوروی برای سرکوب مخالفان، ادبیات تازهای آفرید. و تا آنجایی که توانست، این ادبیات را بر زندگی سیاسی و اجتماعی کشور حاکم کرد. یکی از واژههای کلیدی این ادبیات تازه، واژه «دشمن» بود. دامنه استفاده از «واژه دشمن» تنها در محدوده مخالفان انقلاب بلشویکی نماند. وقتی قطار مرگ و سرکوب استالینی شتاب گرفت، بسیاری از رهبران درجه اول و کادرهای اصلی حزب کمونیست شوروی و سرکرده گان ارتش سرخ در دادگاههای نمایشی با همین واژهها مورد تمسخر و آزار قرار گرفتند. تراژدی مسئله اینجا بود که این اشخاص بسیاری از دوستان و مردم خود را با همین واژه دشمن به دست شکنجه گران سپرده بودند و اکنون نوبت خود آنان فرا رسیده بود.
وقتی استالین در اوج قدرت بود، هیچ مخالفی جرات نفس کشیدن نداشت. با این همه، او برای پیاده کردن سوسیالیسم من در آوردی، میلیونها دهقان خرده مالک را به اتهام «دشمن طبقه کارگر» و ملیونها مردم عادی و بسیاری از روشنفکران و بخش کارآمد جامعه را به اتهام «دشمن خلق» روانه زندانها و اردوگاههای اجباری کرد.
کاربرد ابزاری دستگاه حزب کمونیست شوروی از این واژهها تنها علیه مخالفان نبود، بلکه واژههای بدیع دیگری نیز به راه انداختند که در اصل پوششی برای اعمال غیر اخلاقی و غیر انسانی از قدرت بود. به طور نمونه آنان به جاسوسان خود در داخل و خارج از شوروی واژه «نیروی اکتشافی» اطلاق میکردند. این واژه تا فروپاشی شوروی در ادبیات سیاسی، رادیو و تلویزیون، رسانههای گروهی و حتی در محاوره ی مردم هم جا افتاده بود. در واقع استفاده از واژه جاسوسی زیبنده انسانهای طراز نوین شوروی نبود. کار جاسوسی فقط متعلق به غربیها و کشورهای سرمایه داری بود. دستگاه تبلیغاتی شوروی حتی به مامورانی که کار حرفهای آنان آدم کشی و مجازات مخالفان در خارج از مرزهای شوروی بود دقیقا از واژه « نیروی خودی» سود میجست.
پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای اروپای شرقی، چین، کوبا، ویتنام، کامبوج، آلبانی و کره شمالی همان مفاهیم و واژههایی را که حکومت شوروی برای سرکوب مخالفان ومنتقدین و مردم بکار میبرد، الگوبرداری کردند. منتها تفاوت کار در این بود که هر کشوری چاشنیهای ملی خود را بر این واژهها و مفاهیم اضافه کرد. البته دامنه و ابعاد سرکوب در این کشورها یکسان نبود. میتوان گفت هر چه این کشورها عقب مانده تر و از سطح فرهنگی نازل تری برخوردار بودند، به همان نسبت شیوه سرکوب شکل وحشیانه تری به خود میگرفت. برای اثبات این نظر کافی است به وقایع کره شمالی و کامبوج و چین اشاره کرد.
انقلاب روسیه به رهبری لنین که رگ و ریشهاش با ایدئولوژی انقلابی گره خورده بود یک رسالت جهانگستر برای خود قایل بود. حزب کمونیست شوروی از بدو تولدش اهداف خود را در تمامی کشورها پیگیری میکرد. تاثیر و نفوذ همه جانبه ایدئولوژی لنینیسم در بسیاری از کشورها و از جمله کشور ما انکار ناپذیر است.
گرچه انقلاب اسلامی را نمیتوان با انقلاب شوروی و نظامهای توتالیتر مقایسه کرد، اما تاثیر مفاهیم و تفکر لنینی نه تنها در سازمان مجاهدین خلق، بلکه در شکل و شمایل دادن به ایدئولوژی حکومت اسلامی قابل توجه است.
پس از انقلاب اکتبر، شوروی دژ زحمتکشان جهان و مرکز انترناسیونالیسم جهانی بود. وظیفه این مرکز هدایت و حمایت مادی و معنوی بر علیه امپریالیسم جهانی بود. با توجه به این مبانی فکری اتفاقات قابل توجهی توسط حاکمان شوروی در صحنه سیاست جهانی به وقوع پیوست.
پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی برای صدور انقلاب اسلامی، اصطلا ح « ام القرای» را از انقلاب روسیه کپی برداری کرد و نظریه پردازان جمهوری اسلامی به زعم خود ایران را به دژ و بلند گوی مسلمانان جهان تبدیل کردند. در گفتار سیاسی سران نظام جمهوری اسلامی برای وحدت مسلمانان جهان بر علیه استکبار جهانی (بخوان امپریالیسم جهانی) سخنرانیها و تلاشهای گستردهای انجام گرفت. جمهوری اسلامی به سبک احزاب برادر، مسلمانان جهان را برای گرد هم آییها به تهران فرا میخواند.
پس از سی سال جمهوری اسلامی در پیاده کردن تفکر «ام القرای» از موفقیت آنچنانی برخوردار نشد. اما جمهوری اسلامی با بهره برداری از مفاهیم لنینی توانست کشورهای غربی را به چالش و دردسر تازه و ناشناختهای بکشاند. گرچه اکثریت مردم ایران با پرداخت هزینه زیاد از بنیاد گرایی فاصله گرفته اند، اما با این همه حال جمهوری اسلامی توانست بنیادگرایان تازه نفس و سنی مذهب را از خواب بیدار کند و به جان غرب بیندازد.
یادآوری این نکته لازم است که کاربرد مفاهیم سیاسی به قبل از انقلاب بر میگردد. بسیاری از مفاهیم و مقولات لنینی برای اولین بارتوسط حزب توده وارد ادبیات سیاسی ایران شد. برای نمونه درمبحث ملی مقولاتی مانند «ایران کشوری است کثیرالملله» و یا «حق ملل درتعیین سرنوشت خویش» و «ملت سلطه گر» و «ملت تحت ستم» هنوز هم مورد استفاده نیروهای سیاسی قرار میگیرد.
بدون این که وارد بحث ملی شویم. تذکر این نکته لازم است که این مقولات نیز کپه برداری شده از مفاهیم لنینی اند که هیچ سنخیتی با تاریخ ایران نداشته و ندارد. روسیه به راستی در دوران تزاریسم زندان ملل بود. تزارها به دنبال جنگهای توسعه طلبانه استعماری، کشورها و مناطقی از سرزمین فنلاند، لهستان، گرجستان، بالتیک و از جمله ترکمنستان و ماورا قفقاز و کریمه را قلدر مآبانه ضمیمیه خاک خود کردند.
جدا از الگوبرداری از واژهها و مفاهیم لنینی باید گفت نفوذ دیدگاه لنینی در جامعه روشنفکری ایران از زاویه نظری زمینه مساعدی در سر و سامان دادن و شکل گیری ایدئولوژی اسلامی شد.
دولت شوروی پس از خروشچف در سیاستهای افراطی خود تعدیل کرد و «سیاست تشنج زدائی» را در مقابل غرب راهنمای عمل خود کرد. با این هم حال نظام ایدئولوژیک شوروی همانند سیب گندیده با تمام قد و قواره ی جهانی اش با یک تکان کوچک به هنگام تماس با زمین درب و داغان شد.
حرف تنها این نیست که نظام جمهوری اسلامی از مفاهیم و واژههای بلشویکی الگوبرداری کرد. مهم تر از آن این است که نظام جمهوری اسلامی در مقابل مردم ایران از الگوهای رفتاری حکومت شوروی نیز بهره میگیرد. گرچه این دو نظام، مستقل از هم، در دو مکان و دو زمان متفاوت و هر کدام با ویژه گیهای خود بوجود آمده اند، اما بنظر میرسد هر دو نظام در مقابل مردم و منتقدین و مخالفان خود از یک معلم امنیتی درس سرکوب آموخته اند.
استالین، زینویف و کامنف را در محاکمات نمایشی وادار کرد که خود را جاسوس غرب بخوانند و سپس دستور داد هر دو را در زیر زمین زندان لوبیاکا (زندان امنیتی معروف مسکو) تیر باران کنند. این در حالی بود که زینویف و کامنف در بالا کشیدن استالین به راس حزب نقش اساسی داشتند. و یا بورخارین، که قانون اساسی شوروی را نوشته بود ویشینسکی دادستان معروف استالین او را زیرشکنجه مجبور کرد که خود را "دشمن سوسیالیسم" قلمداد کند. حالا پس از ۷۰ سال، قاضی مرتضوی ادای ویشینسکی را در میآورد و در صدد است سران حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را در محاکمات نمایشی به خط گیری از غرب محکوم کند.
یکی دیگر از القائات دستگاه تبلیغاتی شوروی "مبارزه با ترویج علوم انسانی غربی و بعضی از رشتهها بعنوان دانش بورژایی" بود. همین نظریه امروز شگرد آقای خامنهای برای سرکوب دگراندیشان در ایران است.
هدف این شگرد هم در نظام شوروی سابق و هم در نظام جمهوری اسلامی چیزی جز حذف منتقدان نیست. این شگرد، سياست را جنايی میکند. برای جنايی کردن سياست نیز زبان و ادبيات سياسی ويژهای لازم است که مخالف سياسی، "دشمن"، "خائن" و "وابسته به بیگانگان" قلمداد شود و بايد به مجازات برسد.
با توجه به نگاه ایدئولوژیکی به نظر نمیرسد حاکمان فعلی خواهان درس گیری از تاریخ ورق خورده شوروی باشند. حکومت ایران تازه پس از سی سال نه تنها در نگاه ایدئولوژیکی خود تجدید نظر نمیکند بلکه با مصرف داروهای انرژی زا در صدد دوپنگ کردن است و به هر شکل ممکن مصمم است برنامه خود را پیاده کند.
سوال این است: نظام جمهوری اسلامی که انگشت کوچک شوروی هم نمیشود، چرا با کپیه برداری از الگوی رفتار دستگاه تبلیغاتی شوروی، سرنوشت ایران را به ورطه هولناک فروپاشی محتوم هدایت میکند؟ خامنهای و احمدی نژاد، در این دنیا به کدامین طنابهای پوسیده امیدوارند؟
افزون براین، سوال دیگر این است آیا خودباوری مردم در قالب و همراه جنبش سبز خواهد توانست در یک نبرد فرسایشی و مبارزه مسالمت آمیز، حاکمان فعلی را به عقب نشینی وادارد؟
نظر کاربران:
سلام! درزندگی آدمها گاها حادثه ای رخ میدهد که پس از ان سایه سیاه و سنگین این حادثه در شخصیت ودیدگاههای فرد،یک جور دلازاری و گریز ازاین آدم در دیگران ایجاد میکند. مرد یا زنی از همسر و دوست خود جفا و خیانت میبیند .درد این جفا و خیانت دیدگی نه همچون شوکی آنی وزود گدر، بلکه همچون پرده سیاهی همه جا با وی است. همه مردان یا زنان را خیانت کار میبیند، هیچ نکته مثبتی در کسی که زمانی دوستش داشته نمی بیند. زندگی انسانی را نسبی نمیبیند. به هرکسی که از دوست و همسر "جفا کار"(مهری که فتح الله بر پیشانییش زده است) بد میگوید، دلبسته میشود . با او در شماتت "خائن" همدستی میکند و چشم بر زشتی های او فرو می بندد.
احتمالا این فتح الله عزیز ما هم از این دسته افراد است. هرچه تا کنون از او خواندهام، او را بصورت یکی از مجسمه های سنگی مخالفت با سوسیالیسم وشوروی در ذهن من جای گیر کرده است. شوروی و سوسیالیسمی که او دیده چنان با تصورات او ناهمساز بوده که وی تنها وتنها همچون معشوقه ای خیانتکار که هیچ نکته مثبتی در او نبوده و سراسر فریب و پستی بوده از آن یاد میکند.
آقای فتح الله اماده است همه رذالت های بشری را در همه جای دنیا به سوسیالسیم و شوروی نسبت دهد. ایشان در اثر دیدن ناهمسازیهای شوروی با تصوراتش دچار این حادثه شده و از ان زمان به بعد دنیا را یک چشمی میبینید. میتوانم بر اساس خوانده ای خود از وی بگویم ، حتی یک چشمش کور شده است. فتح الله دیگر زشتی های سرمایه داری و غرب را نمیبیند. هیتلر برای او وجود خارجی ندارد. دو جنگ مهیب بزرگ جهانی که کشورهای خرد گرا و ضد سوسیالیستی مسبب آن بودند،برای ایشان وجود خارجی ندارد. کاری به استعمار ووحشت و جنایتی که کشورهای سرمایه داری در کشورهای مستعمره مرتکب شدند ندارد. پینوشه و جنایتش، دیکتاتورهای آرژانتین و کودتاهای نظامی در آمریکای لاتین و افریقا وآسیا (اندونزی، کره،ترکیه ، پاکستان ..)، جانیانی که از طرف غرب حمایت میشدند و میشوند، سرزنشی از جانب فتح الله نمی بینند. حتی چشمش را بر حکومت دیکتاتوری شاه و وابستگی اش به غرب میبندد. اگر بتواند شاه را هم مقلد بلشویک ها معرفی میکند. برای فتح الله حکومت نژاد پرست آفریقای جنوبی ، مکارتسیم و تبعیض نژادی در امریکا، جنایت فرانکو در اسپانیا، سالازار در پرتغال، حکومت سرهنگها در یونان... به یاد آوریش میارزد. ارزو میکنم آقای فتح الله یک بار دیگر بتواند با دو چشم ببینید. بهرام