iran-emrooz.net | Wed, 02.09.2009, 22:45
جنبش سبز و آینده جمهوری اسلامی (۲)
دکتر کاظم علمداری
|
الف: ریشه بحران مشروعیت
همانگونه که در بخش نخست این مقاله گفته شد، بحران مشروعیت رژیم برآیند شکاف عمیقی است که میان حکومت کنندگان و حکومت شوندگان بوجود آمده است. درحالیکه حکومت شوندگان حاکمان را نمیپذیرند، آنها با کنترل اقتصاد و دستگاههای تبلیغات و سرکوب خود را برجامعه تحمیل کردهاند. رفسنجانی وجود بحران را پذیرفت، بی آنکه به سرشت آن اشاره کند، و خاتمی بازسازی مشروعیت نظام از طریق همهپرسی را پیشنهاد کرد. واقعیت بحران مشروعیت و شکاف عمیق میان حکومت و جامعه را جناح خامنهای هم نمیتواند نا دیده بگیرد. وگرنه با تجدید انتخابات و یا همه پرسی پیشنهادی خاتمی، به جای سرکوب خونین مردم، موافقت میکرد و به شک و شبههها پایان میداد و از یک آموزن بزرگ تاریخی نیز پیروز بیرون میآمد و به جهانیان نیز ثابت میکرد رژیم کنونی خواست اکثریت مردم ایران است. اما تن ندادن به نطارت بین المللی بر انتخابات، تجدید انتخابات، ویاهمه پرسی دو واقعیت را نشان میدهد: نخست، حکومت گران میدانند که مردم در یک همه پرسی به این رژیم رأی نخواهند داد. دوم، تقلب در انتخابات امری قطعی است؛ وگرنه با یک محاسبه ساده میتوان گفت که: تجدید انتخابات یا همه پرسی کم هزینه ترین و سود آورترین راه برای رژیم جمهوری اسلامی بود که هم مخالفان داخلی را ساکت میکرد و هم تبلیغات دولتها و رسانههای خارجی مبنی بر غیر دمکراتیک بودن انتخابات در ایران را خنثی مینمود. به ویژه آنکه مثلت قدرت اعلام کرده است که احمدی نژاد ۱۱ میلیون رأی بیشتر از موسوی کسب کرده است. پس چه باک این تفاوت در یک یک انتخابات دیگر بازهم تکرار شود و چشم همگان را خیره کند. تن ندادن به این خواستهای مشروع و قانونی، و توسل به سرکوب خونین برای ادامه حکومت بسیار پرسش برانگیز است و میتواند ریزشهای جدیدی را در بدنه اعتقادی حکومت بوجود آورد. خلاصه کلام اینکه نا رضایتی عمومی در ایران به اوج خود رسیده است؛ و انسجام درونی رژیم بکلی بهم ریخته است. تشکیل کابینه ایدئولوژیک به نا کار آمدی رژیم و بحران مدیریت آن خواهد افزود. این عوامل به زیان رژیم در حال رشداند. احمدی نژاد میخواهد با تهدید از یکسو وشعار از دیگر سو بحران عمیق و چند بعدی رژیم را حل کند.
ب: مشروعیت مهندسی شده
در انتخابات پس ازمجلس ششم شورای نگهبان رد و یا تصویب صلاحیت نامزدهای انتخاباتی را طوری طراحی کرد که به دو هدف مشخص دست یابد. هدف اول، پر کردن بیش از ۳/۲ کرسیهای مجلس از دست راستیهای حامی ولایت مطلقه فقیه؛ هدف دوم، کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی برای مشروع جلوه دادن رژیم.
نشان دادن شرکت بیش از ۵۰ درصد واجدین شرایط در انتخابات نشانه مشروعیت رژیم قلمداد میشد. این امر از طریق مشارکت و سهمیه دادن به نامزدهای بی خطر اصلاح طلبان تا حد ۱۵ درصد و حدود ۱۰ در صد نامزدهای مستقل بی خطر، عملی میگردید. همین ترفند انتخابات را رقابتی میکرد و مشارکت مردم به ویژه در شهرهای کوچک تر را بالا میبرد و آنها به درصد مورد نظر خود میرسیدند.
این سیاست در کنار مکانیسمهای دیگر کنترل جامعه، مانند وابسته کردن حدود 6 میلیون نفراز فقیرترین جمعیت جامعه به صدقههای دولتی و"کمیته امداد امام"، در برابر دریافت آرای آنها و شرکت آنها در مراسم مذهبی- سیاسی رژیم، به اضافه ایجاد ترس مصنوعی و غیر مستقیم با شایعه ضرورت مهرخوردن شناسنامه برای ثبت نام فرزندان در مدارس و دانشگاه، عقد و ازدواج، مسافرت، وام گرفتن و جواز کسب و غیره برای ترسو ترین و محافظه کار ترین بخشهای جامعه، و همچنین تقلبهایی ظریف در تمام مراحل انتخابات، در صد آرا را بالا نگهمیداشت. جناح حاکم نتایج دراز مدت این روشها را درنظر نمیگرفت. اصلاح طلبان هم به مشکل ساختاری نظام توجه نمیکردند. یک ارزیابی مستقل و ابژکتیو میتوانست به رژیم بفهماند که این نوع مشروعیت سازی مصنوعی بنا نهادن خانه روی آب است. ولی آنها حتی ارزیابیهای مستقل را هم تحمل نمیکردند و نمیکنند و آنها را با تهمت وابسته بودن به دشمن یا طرفدران "بر اندازی نرم" یا "وابسته بودن به آمریکا و اسرائیل" و سرکوب و زندان خاموش میکنند. از این پس رژیم نه درجهت رفع اختلاف درونی، بلکه تصفیه بیشترپیش خواهد رفت. این روند رژیم را ضعیف تر و بنیه و پتانسیل گسترده تر شدن جنبش اجتماعی را قوی تر خواهد کرد.
ضرورت ادامه مشروعیت مهندسی شده، حفظ کلیه ارگانهای رژیم در دست مثلث قدرت خامنه ای، احمدی نژاد و سپاه بود. محاسبه آنها اینگونه بود که با ازدست دادن دولت در شرایطی که رفسنجانی در رأس مجلس خبرگان طرح رهبری شورایی را به میان کشیده و اختلاف خود را با خامنهای علنی کرده بود، و به ویژه در شرایطی که مردم فعالانه درسیاست مشارکت کرده بودند، میتوانست نه تنها دستگاه اجرایی و مالی مثلث قدرت را از کنترل آنها خارج کند، بلکه در پی آن خامنهای و متحدانش را نیز با چالش جدی روبرو سازد. در چنین شرایطی تقلب در انتخابات با هر قیمت و وارد کردن نیروی نظامی به صحنه سیاست برای حفظ دولت در دست خود اجتناب نا پذیر بود.
ج: نقش مردم
اما اجرای این طرح نه تنها مشروعیتی برای رژیم ببار نیاورد، بلکه سرشت مشروعیت ساختگی و مهندسی شده را عریان ساخته و کار آیی آن را نیز پایان داد. آنها نقش مردم را در بهم ریختن معادلات قدرت به حساب نمیآوردند. زیرا آنها تصور میکردند که با نمایشهای نظامی و امنیتی در شهرها مردم را ترسانده و برای همیشه از صحنه سیاست خارج کردهاند. تصور دیگر آنها این بود که تا زمانی که اجازه ورود اصلاح طلبان به دایره اصلی قدرت را ندهند، و آنها را در حاشیه نگهدارند همه چیز درکنترل آنها خواهد ماند و مشکلی پیش نخواهد آمد. اما، تجدید نظر اساسی اصلاح طلبان در سیاست خود، و به ویژه فوران جنبش وسیع تودهای این تصورات و محاسبات را بهم زد و آینده جمهوری اسلامی را با پرسش بزرگی روبرو کرده است. برای اولین بار در تاریخ سی ساله ج ا، اصلاح طلبان دریافتند که متحدان واقعی و استراتژیک آنها نه دیگر جناحهای رژیم، بلکه مردمی هستند که غیرخودی نامیده شدهاند. حرکت اخیر آغاز این همبستگی است که میبایست از ۲ خرداد ۱۳۷۶ شکل میگرفت.
این جنبش با ویژگیهای یکتای خود، که گفتمانهای اسلامی مانند رنگ سبز، شعار الله اکبر، یا حسین، میرحسین، نصر من الله و فتح القریب، و غیره را با ویژگیهای مدرن و عرفی/ سکولار از جمله جدا نکردن صفوف زن و مرد و نقش فعال زنان در حرکتهای عملی و ابتکارات در کاربرد تکنولوژی دیجیتالی همراه کرده است با شیوههای سنتی سرکوب خاموش نخواهد شد. عنصر آگاهی وآگاهی رسانی جهانی و توزیع لحظه به لحظه آن دستگاه تبلیغات انحصاری رژیم را تقربیا بی اثرکرده است. بخش بزرگی از مقابلههای مؤثر با رژیم درعرصه تکنولوژی اطلاعاتی رخ داده است. مانند ضبط و ثبت صحنههای تیر اندازی افراد بسیج به مردم، که نه توسط خبرنگاران، بلکه توسط شرکت کنندگان در تظاهرات خیابانی انجام گرفته است. صحنه اصابت گلوله به ندا آقا سلطان را صدها ملیون نفر درجهان بارها و بارها دیدهاند وبه ج ا نفرین فرستادهاند. رژیم با پدیده نوینی مواجه شده است. همین گزارشها نه تنها نفرت عمومی را در جهان علیه جمهوری اسلامی بالا میبرد و همکاری کشورهای دیگر را با آن دشوارتر میکند، بلکه دردرون نظام نیز بسیاری مسأله دار خواهند شد.
یکی از اهداف انتخاب سه وزیر زن در کابینه توسط دولت زن ستیز احمدی نژاد، تلاش بیهوده است برای تغییر این چهره منفی. احمدی نژاد نمیتواند صحنههای کتک زدن زنان را در تظاهرات ۱۰۰ نفره زنان، یا توقیف و دستگیری هزاران زن به بهانه بد حجابی در خیابانها را با این ژست بپوشاند. اینها عوامل بسیار مهمی هستند که نمیگذارند رژیم به وضعیت ساخت مصنوعی مشروعیت گذشته برگردد. تا کنون آنها براین باور بودند که جنگ و جدل شان با اصلاح طلبان خواهان سهیم شدن درقدرت است و نقش مردم را نمیدیدند. این بار پیوند و اعتراض و مقاومت همزمان مردم و اصلاح طلبان آغاز راهی شد که با بلوغ بیشتر جنبش سبز مسیر و پایان راه را مشخص خواهد کرد. جنبش سبز در حال حاضر از دو کمبود رنج میبرد. نخست، ضعف سازماندهی، و دوم ضعف رهبری. ادامه جنبش میتواند این دو ضعف را برطرف کند. در زیر اشاراتی به شیوه ممکن سازماندهی خواهد شد.
د: دست آوردهای جنبش سبز:
جنبش سبز یک جنبش اجتماعی و مدنی است، نه یک انقلاب، و یا دعوای خانوادگی درون نظام. ویژگی جنبشهای اجتماعی و مدنی روندی و تداومی بودن و افت و خیر داشتن آنهاست. یعنی نه اوج گیری آن به معنای شکست حکومت است، و نه رکود آن به معنای خاموش شدن آن. وجه بر جسته دیگر این جنبش حضور تودهای مردم است. مردمی که میدانند چه میخواهند و چگونه باید بخواهند. حکومت گران تلاش کردند که نوع مبارزه قهری را بر مردم تحمیل کنند تا توجیه سادهای برای سرکوب آن داشته باشند. ولی مردم با تظاهرات آرام و تکنولوژی اطلاعاتی به مقابله آنها رفتند. انتشارعکسها و فیلمهای خیاباتی صحنههای حملات خونین نیروی نظامی و شبه نظامی علیه مردم و تخریب اموال عمومی توسط نیروی انتظامی بسیار مؤثرتر ازاسحله و زندان و شکنجهای است که سپاه و بسیج علیه مردم بکار بردهاند. این خشونت بی رحمانه نیروهای نظامی اعتبار و آبروی رژیم را بر باد داد و دروغهای آنها را بر ملا ساخت. تلافی به مثل و کشتن صد پاسدار و بسیجی ابدا نمیتوانست اینگونه رژیم را بی آبرو کند. جنبش سبز در مرحلهای است که جهانیان باید مظلومیت آنرا ببینند و ستمگران را بهتر بشناسند.
جبنش سبز در هفتههای پس از انتخابات اوج گرفت و امروز در روند نهادینه کردن و بلوغ خود است. پیشنهاد تشکیل "راه سبز امید" با خصلت شبکهای آن توسط میرحسین موسوی نمودارمسیر نهادینه شدن جنبش اجتماعی و ادامه آن در ساختار جنبش مدنی است. شرکت همه اصلاح طبان در این روند بسیار مهم و تعیین کننده است. حتی اگر تقلب و کودتایی رخ نداده بود و میرحسین موسوی رئیس جمهورمی شد این روند، یعنی سازماندهی جنبش مدنی برای پشتوانه اصلاحات ضروری بود. امری که در دوره ریاست جمهوری خاتمی از آن غفلت شد. این شبکهها در شکل سازمانهای کوچک و محلی یا صنفی مانند تشکلهای دانشجویی، زنان، کارگری، کارمندی، وکلا، روزنامه نگاران، پزشکان، پرستاران، دانش آموزان، معلمان، دانشگاهیان و صدها نوع دیگر از هستههای سبز میتوانند بوجود آیند و از طریق اهداف مشترک شبکهای بهم متصل شوند. همانگونه که یک فرد عضو چندین ایمیل لیست است میتواند عضو چندین تشکل محلی، صنفی، و سیاسی و فرهنگی و عقیدتی نیز باشد. بطور مثال یک دانشجو دختر میتوان عضو تشکلات دانشجویی، عضوسازمان زنان، عضو کمیته پاکیزه سازی محله خود و عضو مسجد یا کلوپ فرهنگی خود باشد. از این طریق شبکه در هم پیچیدهای بوجود میآید که اهداف، اخبار و نظریات از چند سو به چند سو و سپس به هزار سو منتقل میشود. این شبکهها تمام ایران و خواستهای مدنی و حقوقی مشترک مردم را بهم متصل و پشتیبانی میکند. "جنبش سبز امید" میتواند چترحمایتی تمام تشکلهای مستقلی باشد که به دلایل نظری و اهداف سیاسی نمیخواهند در یک کل تحلیل بروند. مثلا تشکیلات زنان، کارگران و یا گروههای سیاسی چپ، سازمانهای حقوق بشری و غیره. مردم در هر نهاد کوچک و بزرگی که بوجود میآورند میتوانند با آگاهی از خط مشی کلی و خواست مشترک جنبش سبزپیوند خود را با یکدیگر مستحکم کنند تا در زمانهای مقتضی مانند تظاهرات خیابانی، نشستها و شرکت در انتخابات به یاری هم بشتابند. در یک جامعه دمکراتیک وجود دهها هزار تشکل مدنی گوناگون نقش محافظت از دمکراسی را بعهده دارند. در جامعه ایران نقش این تشکلها میتواند بعنوان اهرم انتقال به دمکراسی در حال حاضر و حفظ دمکراسی در آینده باشد. برای ایجاد "کمیتههای سبز امید" نباید منتظر اعلام رسمی تشکل "جنبش سبز امید" توسط موسوی شد. شکل گیری کمیتههای سبز محلی و صنفی به شکل گیری جنبش سبز امید کمک خواهد کرد و تردیدها را کنار خواهد زد.
خواست مشترک کنونی همچنان به رسمیت نشناختن دولت کنونی، و تجدید انتخابات است، ولی شیوههای دست یابی به این خواست باید انعطلف پذیر باشند. روزی مقابله با تقلب در انتخابات، روز دیگر تظاهرات خیابانی و همبستگی، روزی نشستها و و روزی هم شرکت در مراسم و مناسک دینی است.
بنابراین دستاوردهای تا به کنونی این جنبش را نباید نا چیز شمرد. پس از سالها سکوت و و نا امیدی و یکه تازی رژیم، جنبش سبز نخست، فضای جدیدی بوجود آورد که حاصل آن همبستگی بیشتر وعمیق تر مردم با هم در برابرحکومتی است که تصور میکرد هر نوع تحرک، همبستگی و مقاومتی را برای همیشه از بین برده است. دوم، مردم نشان دادند که به مشروعیت ساختگی رژیم باور ندارند و صبوری شان دال بر پذیرش آن نبود. سوم، علیرغم سرکوبهای خونین و تلاش برای کشاندن مردم به درگیری قهری، جنبش بسیار مدنی و با آرامش و قانونمداری به اعتراضات خود ادامه داده است. چهارم، مردم نشان دادند که ایجاد رعب وحشت و کابرد تکنیکهای ترس و دلهره نمیتواند مردم را وادارد که از حقوق خود صرفنظر کنند. پنجم، مقاوت مدنی مردم مطلق بودن قدرت رژیم و فرض تسلیم بودن مردم در برابر آنرا شکست. ششم. تجربه همین دوره کوتاه نشان داد که ماشین نظامی دیکتاتوری در برابر اراده مردم شکننده است. درست مانند دولت سوسیالیستی شوروی سابق و متحداناش که علیرغم ظاهر قدرتمنداش با رشد اعتراضات آرام مردم و با کمترین هزینه از درون پاشید. اقدامات سپاه و دستگاه امنیتی برای ایجاد رعب و وحشت از طریق اعدامهای علنی، شلاق زدن در ملا عام، آزار و اذیت و کتک زدن و دستگیری زنان به بهانه بد حجابی و یا یورش بردن به خانهها برای تخریب ماهوارهها قادر نبوده است که اراده مردم را از بین ببرد. به کاربردن آخرین تکنیکهای سرکوب، تیر اندازی به تظاهرات آرام مردم، دستگیری، شکنجه و اعتراف گیری، دادگاههای نمایشی، و حتی تجاوزو آزارهای جنسی تنها رسوایی بیشتر برای رژیم در سطح جهان، و شکافهای بیشتری در درون نظام بوجود میآورد. آنچه از بطن همه این اقدامات بیرون آمد از دست رفتن بیشتر اعتبار رژیم به ویژه سپاه پاسداران که خود را به گناه ریختن خون مردم آلوده کرد. بحران مشروعیت را نمیتوان با سرکوب بیشتر جبران کرد. برعکس، ادامه این وضع حکومت ج ا را به یک رژیم پلیسی بیاعتبار بدل میکند که سر انجاماش سقوط خشونت بار و به تاریخ سپردن نقش روحانیت در سیاست خواهد بود.
ادامه دارد