iran-emrooz.net | Sun, 30.08.2009, 8:50
سیاست شما مانند کشاورزیتان دیمی است
شهرام فرزانهفر
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
يكشنبه ۸ شهريور ۱۳۸۸
در روستایی از توابع قرهبلاغ از روستاهای فارس، هنگام خشکسالی، اهالی و ریشسفیدان مستأصل که با ده همسایه درگیر و جنگی قدیمی داشتند و چشم دیدن آنها را نداشتند، بجای رایزنی و "ریشسفیدی" کردن و میانجیگری برای آشتی با ده همسایه که هنوز سرشار از آب چشمهای قدیمی بود، "ابولفضل"، یکی از اهالی ده را که از نوعی بیماری روانی رنج میبرد را به ته چاه و خندقی میانداختند و به او سنگ میزدند تا زاری کند، تا شاید دل خدا از ضجه او به رحم آید و باران رحمتش را بر زمین تفدیده و از شدت گرما ترک خورده ببارد...
پدرم این را با اندوه تعریف میکرد و با بغض میگفت: "کشوری که کشاورزیاش دیمی باشد، سیاستاش هم دیمی خواهد بود". او که یکی از دبیران برجستهی شهرمان بود، روشنفکری میهندوست و سوسیالدموکرات بود که قربانی کوردلی، حماقت و سنگدلی آمیخته با ایدئولوژی شد. نزدیک به سه دهه از شنیدن این جملهاش میگذرد و هنوز و هرروز برایم تکرار میشود و با چشم خود میبینم که راست میگفت. حقیقتی تلخ در این جمله نهفته است. آنگاه که باران رحمت میبارد، همه مدالهای قهرمانی طبیعت را بر سینه میزنند و آنگاه که خشکسالی و زمینهای ترکخورده و تفدیده و تشنگی در پی نم بارانی، توهم و سراب را جایگزین میکند، هیچ برنامهی معینی برای رویش دوباره و زنده نگهداشتن نهال زندگی ندارند.
البته آنروزها کسی حرف حساب گوش نمیداد و امروز هم که مردم حرف حساب میزنند، رهبران خودخوانده که از نئشهگی و شهوت قدرت، اگر بدست آوردهاند و حرص ثروت، اگر بهدنبال آن هستند، گوش شنوا ندارند. آرزوها و جانها برباد رفت، راهها به بیراهه رفتند و پری دردمند قصهی غصههای ما به خانهاش نرسیده!
"قطرهی باران ما گوهر یکدانه شد"
باری، رأی ما "آنروز" قطرهای باران بر خاک سوختهای بود که روانی، آرامش و طراوتاش میشست کهنگی و خشکسالی را و زنده میکرد ریشههای بیبرگ، بیساقه، بیکندهی نیمه سوخته را که در اعماق بههم تنیده و یکدیگر را در آغوش میکشیدند و دلداری میدادند تا که باران ببارد. اما دریغ که کوتهاندیشان بدطینت، بختکوار برکندهی این تناوره گره در گره خوردهی هزاران ساله، انگلوار چسبیدند و باز آنرا برنتابیدند و مستانه از پیروزی ساختگیشان، تازیانهی بر گردهی جوانانی زدند که نامشان یاسر، سارا، سمیه، علی، حسین بود، داس مرگ را بر ساق نهالهایی زدند که نام فرزندانشان را با همهی هزینهای که پرداختند و درسی که گرفتند اما، ندا، نیما، فروغ، سهراب و آرش گذاشتند و نام آنها را با امید و آرزویی انتخاب کردند. امید به تغییر، و بازگشت فرهنگ، شادی، نان، پاکی، راستی و صداقت و سبزی به میهنشان.
در آن روز رستاخیز اما از میان صف طلبکاران پاک و منزهطلبمان که بردامن کبریائیشان هرگز گردی ننشسته، هرگز سر رفقایشان و کشور میزبانشان کلاه نگذاشتهاند، هرگز همسرشان را کتک نزدهاند، هیچکدام در چند کشور با نامهای مختلف پناهنده نیستند و رهبرشان هیچوقت دست دو همسر چپ و راستش را نگرفت وارد کشور میزبان شود، گذشتیم. طبیعتاً "ابوالفضلها" هم بودند! اینبار اما آنها سنگسار میکردند! دستشان به کدخدا "نمیخواستند برسد"، یقهی "غضنفر"ی را در غربت گرفتند. بالاخره یقهی یکی را باید بگیرند تا کسی جرأت نکند حرف دیگری بزند و یقه خودشان را بگیرد! از این کمهزینهتر کجا باید میرفتند. نفرینمان کردند، چشمبسته در چشمانمان خیره شدند و وقیحانه، رکیکترین ناسزاها را نثارمان کردند؛ مزدور، کثافت، به رژیم سنگسار رأی میدهی؟ "به کودکآزاری رأی میتی"؟ زهرا خانمی از آن میان جیغ میکشید؛ لچکت را محکمتر ببند ضعیفه، لچکتو بیار جلو "خواهر"، جاسوس، رأی دموکراسی میآره بدبختِ؟ وطنفروش، گفتند، نگفتند! راستی چرا فکر کردم که باید میگفتند؟ اینها که البته ما را "شوینیست" میدانند و بکاربردن کلمهی میهن برایشان گناه کبیره محسوب میشود، نه اشتباه نمیکنم حتماً نگفتند. ولی دموکراسی هم که غربی بود و ربطی به دیکتاتوری پرولتاریای بختبرگشته که اینها رهبرانشانند، نداشت.
روز بعد (از کودتا) به سکوت و بهت گذشت و حیرت و بغضها از اینهمه وقاحت. همه ناباورانه به یکدیگر نگاه میکردند.
روز بعد اما همه در خیابان بودند. بغضها ترکید و سیل روان شد. "ما که باران میخواستیم، اینبار هم سیل آمد"، خوب، خوشآمد! "ورنه من باید چه میگفتم؟"
باورنکردنی بود اما حقیقت داشت، "طلبکارانمان" هم آمده بودند.
موسوی موسوی رأی مارو پس بگیر...
فردا اما بیاد آوردند که ای بابا "ما که رأی نداده بودیم" پس:
...موسوی موسوی "رأیشونو" پس بگیر!
و طبیعتاً سی سال "ممد بوقی" بودن، "حق مسلم" رهبری هرگونه حرکتی را بطور طبیعی پشت قبالهی آنها نقش خواهد زد و صدای حق یا نا حق دیگری را اجازه نمیدهد به گوش کسی برسد. ژنرالهایی که سی، چهل و پنجاه سال، "بی سرباز" برای خودشان فرمان دادهاند، با خود میگویند: "دوباره فرصتی فراهم شده، امروز افرادی خشمگین به میدان آمدهاند و تا بیایند متوجه بشوند چه اتفاقی افتاده ما کار خودمان را کردهایم و سودمان را بردهایم".
پس "دودرودودو" همان سیاق گذشته را پیش میبریم. رفقا دیرمان نشود!
امروز اما همهی ما که حوادث ایران را دنبال کردهایم میدانیم که چگونه احمدینژاد با یک تقلب سازمانیافته، نتیجهی انتخابات را به سود خود تغییر داد. خامنهای از این قانونشکنی و تقلب آشکار حمایت کرد. احمدینژاد حداقل و بنابه گفتهی خودشان چهارده میلیون نفر از مردم ایران را خس و خاشاک نامید و آنها را سرکوب کرد.
خامنهای در حمایت از او عملاً به مردم معترض اعلام جنگ داد و احمد خاتمی در نماز جمعه تهران مردم معترض را دشمن اسلام خواند و فرمان قتلعام صادر کرد.
نیروهای بسیج و سپاه و دستههای معروف به لباس شخصیها مردم معترض را به خاک و خون کشاندند و مانند گذشته با ایجاد صحنههای نمایشی خشن، سناریوی خود را برای به خون کشیدن جنبش اعتراضی مردم تکمیل کردند. مردم با چشمان حیرتزده و قلبهای آکنده از اندوه و نگرانی در تلاش برای مقابله با این توطئهها در خیابانها ماندند. مهاجران و تبعیدیان ایرانی در اروپا و آمریکا و سایر نقاط جهان میکوشند تا سهم خود را در دفاع از هموطنان دلیر و آزادیخواه خویش در کشور ادا کنند. آنها بسهم خود از هیچگونه کمک مادی و معنوی به هموطنان خویش در کشور دریغ نورزیدند. فرزندان ما نوجوانانی که برخی هنوز کشور خود را ندیدهاند همراه با جوانان محصل یا شاغل ایرانی به خیابانها سرازیر شدند و بدون ادعا، بدون هرگونه تلاشی برای تحمیل عقاید فردی و گروهی خود، بدون اینکه حمال پرچمهای این یا آن گروه سیاسی باشند، از هموطنان رنجدیدهی خود در ایران دفاع کردند. در چنین شرایطی بسیار آزاردهنده است که افراد و گروههایی سعی کنند تا این جوانان، این مردم معترض پناهنده و مهاجر را، با هرگونه شگردی زیر علم خود نشان دهند و یا اعتراض آنها را با شعارهای اغلب تند و خشن گروهی خود بیرنگ کنند.
چی فکر میکردند چی شد؟
و مگرنه زمانی که صحبت از انجمنها و نهادهای صنفی شد، مارکس زمان فرمودند "NGO-ها بازوان بلند کاپیتالیسماند". ولی آنجا که منافع بهطبع مالی اقتضاء نماید، میتوان بنام آنها NGO درست کرد و بنام زنان، کودکان، دموکراسی و محیط زیست و این و آن انجمن درست کرد، دولت میزبان و مردم دست و دلباز را تیغ زد و بهکام خود فرو کرد. گفته شد که این سیاست نظامی در حال نابود کردن شرکتهای خصوصی و بازار است. فرمودند: "بهتر! هرچه متمرکزتر و نظامیتر شود، شررشان زودتر کنده خواهد شد". گفته شد که منافع ملی، جنگ داخلی، حملهی نظامی... فرمودند: در این جهانی که انگلساکسونها دارند یکهتازی میکنند، چه خوب که کسی جلو آنها در آمده است.
آنان که امروز از ته حجرهی تبعیدشان، خوابنما میشوند و کتاب گرد گرفتهی "برشت" را میتکانند و "آنکه گفت آری و آنکه گفت نه" را به رخ میکشند، و آنان که از "پایان گفتمان اصلاحطلبی" سخن میگویند. دیروزشان را بیاد بیاورند و پریروزشان را هم. چند نفر و چندبار دیگر، بخاطر گندهگوییهای مشتی چون شمایان "در کودکی مانده" باید قربانی شوند تا بفهمید "دوران دیگریست"؟
به عزای عاجلت ای بی نجابت باغ
بعد از آنکه رفته باشی جاودان بر باد
هر چه، هر جا، ابر خشم از اشک نفرت باد آبستن
همچو ابر حسرت خاموشبار من
ای درختان عقیم ریشهتان در خاکهای هرزگی مستور
یک جوانهی ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکین تار چرکین بود
یادگار خشکسالیهای گردآلود
هیچ بارانی شما را شست نتواند
"مردم ایران در تلاش خود برای کسب آزادی و دموکراسی، با آموختههای این سالها و پرداختن هزینههای بسیار، براین باورند که حمال پرچم گروه، حزب و فرقهای نباشند. رنگ سبزی که در این جنبش، رنگ اصلاحات و آزادی شده است، نشانهی هیچ گروه خاصی نیست. سبز نشانهی تعصب مذهبی و یا مخالفت با پرچم سه رنگ کشورمان ایران، نیست. سبز اکنون نشانهای برای جنبش اعتراضی آزایخواهان است. سبز در تاریخ ایران، رنگ صلح و زندگی و رنگ آرزوهای مردم برای یک زندگی بدور از خونریزی و سرکوب است. همهی جنبشهای جهانی مدافع محیطزیست نیز نشان خود را سبز انتخاب کردهاند. باید به این رنگ اتحاد احترام گذاشت. آنجا که ایرانیان میخواهند در یک صف در کنار هم مبارزه کنند، هیچکسی حق ندارد پرچم و نشان و شعار خود را به دیگران تحمیل کند. مخالفین هرگونه رژیم موروثی و ایدئولوژیک که با آرزوی جمهوری و دموکراسی برای ایران مبارزه میکنند، مایل نیستند که اندیشه و هدفشان توسط نیروهایی زورگو تحریف شود. آنها نمیخواهند که روش حمایت مسالمتآمیز از مبارزهی مسالمتآمیز مردم ایران با شعارهای مغایر این روش خدشهدار شود و طبیعتاً نباید با کسانی در یک صف دست به تظاهرات بزنند که هدفشان دفاع از نوع دیگری از دیکتاتوری و زورگویی به جای دیکتاتوری موجود است."