iran-emrooz.net | Wed, 26.08.2009, 13:07
محاکمه فرزانهترین سرآمدان ایران
محسن حیدریان
|
چیزهایی هست که نمی توان با کلمه بر زبان آورد. واژهای برای بیان آنها وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد، کسی معنای آن را درک نمیکند. درست مانند حال و روز سعید حجاریان، مصطفی تاج زاده، بهزاد نبوی، محسن میردامادی، محسن امینزاده، عبدالله رمضان زاده، محمد قوچانی، احمد زیدآبادی و دوستانشان. این فرهیختگان فرهنگ و سیاست ایران، در چهارمین جلسه مضحک دادگاه، قلبشان در تنهائی گاه میسوزد و گاه منجمد میشود. اما جز خود آنها کس دیگری قادر به درک و بیان درونشان نیست.
اما چشم ها و دستهای دادستان و قاضی، حالت افتاده لب هايشان، چه حالت نيشخند خود خواهانه ای دارد. پشت اين پيشانی های کوتاه احمقانه چيست که آنها را اين گونه بی روح کرده است. چهره ترسان و رنگ پريده و بی اميد و هيبت آشفته آنها، چه قدر به حقيقت درونی کودتاگران نزديک است.
صحنه دادگاه بازتابی ست از "روحِ زمانه" ما: پرمایه ترین، خويشتن دارترین، با مروت ترین انسانهای ایران در برابر آشفته ترین و بیرحم ترین تشنگان قدرت که روح خود را به شیطان فروختهاند.
اضطراب و ترس، ایران را به دو گروه تقسیم کرده است: گروه اندکی که قبل از مرگ در بحران ترس فروکاهیده و هیچ ماسکی فلج روحی و ژرفای شکست سياسی ـ ايدئولوژيک و اخلاقی شان را نمی پوشاند. و اکثریت بزرگ ایران که هر آنچه كه آنها را به زانو در نياورده، نيرومندترشان میسازد.
آنها که امروز در بیدادگاه نمایشی محاکمه می شوند شاید ۱۵ سال پیش "آدم های زيادی" بودند. آدم هایی که یا مخاطبی نداشتند یا ذهن اين "آدم های زيادی" آرامش و قرار نداشت. اما همیشه میکوشیدند تا پيش رو و شورنده و مرد میدانهای آزمايش نشده و آنسوی كرانهها باشند. آن سالها شاید می توانستند با چنین نمایشاتی، دچار نوميدی و بدبينی و بی اعتقادی شوند، و به ناگزير برای بازگرداندن باور و ایمان خود، تخيل و احساس خود را در جای دیگری، جاری سازند. آن دوران شاید برای تحقق خواست کودتا گران شانسی بود که این "آدم های زيادی" به اوهام و هذيان روی آورند.
اما حرکتی که در آن سالها با تدوین اندیشه و راه و روشی تازه در نیروهای اسلامی ایران، همچون روندی خود جوش، گام به گام و بر اساس تجربه و خودآگاهی جمعی این "آدم زيادی" تاسیس شد، اینک به ثمر نشسته است.
کسانی چون حجاریان، مصطفی تاج زاده، بهزاد نبوی، محسن میردامادی، محسن امین زاده، عبدالله رمضان زاده، محمد قوچانی و احمد زیدآبادی با حسّاسیّتی که داشتند و با شاخکهایی تیزی که رنج این سالهای دشوار را در قالبِ افکار تازه می ریختند، توان ایستادن بر لبهی تیز و باریکِ یک شمشیر را در جامعه سیاسی و روشنفکر و دانشگاهی جوان ایران آموختند. نهالی که در این سالها با پیکاری تدریجی این نخبگان، زیر فشار، تهمت و بدگمانی شدید، کاشته شد، امروز به درختی تنومند و پر میوه تبدیل شده است.
مقالات بسیاری که در نقد اقتدارگرایی، برداشت خشونت آمیز از اسلام، نقد استبداد، پرده برداری از دولت پنهان، نقد قدرت و ثروت فاسد و تاکید بر انسانگرایی و دمکراسی و حقوق بشر در این سالها به قلم این فرزانگان ما نوشته شده، اکنون پیروانی به گستردگی همه دانشگاهها و مردم شهرهای بزرگ ایران یافته است.
کوشش آگاهانه این فرزانگان ما چیزی جز خواست مسئولیت، قابل فهم کردن و بیان دنیای پیرامونی و ارزشهای دموکراتیک و کمک به یافتن راه حل برای مسائل پیچیده جامعه ایرانی نبوده است. کوشش آنها در راه جستجوی امکانات و راه تحول ایران با نگرشی مسالمت آمیز و کنکاش و نظرآزمایی آنها براستی بزرگترین سرمایه اجتماعی ایران امروز است. در اینراه نیز جز خلاقیت، تجربه و نیز اعتماد بنفس خود، سرمایه دیگری نداشتند.
همه آنچه آنها در آن سالها گفته اند و نوشته اند، درست و خالی از عیب و نقص نیست. اما تمایز این فرزانگان با کوتوله های سیاسی قدرت حاکم ، تفکر و توان تاسیس و تدوین اندیشه و راه و روشی تازه است. تحول این سرآمدان به اندیشه دمکراتیک، نه حاصل يک جهش ناگهانی یا صرفا آموزش آکادمیک بلکه ناشی از یک خودآگاهی و باز اندیشی عمیق و آميزش دراز مدت خرد و احساس و نيز رويکرد به يک شيوه تفکر تازه به پيكار مسالمت آميز و عاري از خشونت بوده است و همه اینها را در موضع گیریهای مشخص خود طی سالهای متمادی زیر آماجِ زهرآگینترین تیرهای تهمت و کینتوزیها نشان داده و از آزمایشِ روزگار سربلندتر از همهی بدخواهان تنگ نظر بیرون آمدند.
اکنون راه انحلال حزب مشارکت اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و مجازات این فرزانگان، تنها میتواند از راه انحلال ملت و نابودی امید به روزهای بهتر بگذرد. این نیز غیر ممکن بنظر میرسد. زیرا آنچه که در ایران دگردیسی یافته، نگاه اکثریت شهروندان به خود، به آدم و عالم و به گذشته و آینده است.