iran-emrooz.net | Fri, 14.08.2009, 20:27
بحران سیاسی کنونی در ایران و چشمانداز آن
سلطانآبادی (کیومرث)
از انتخابات حکومتی دوره دهم ریاست جمهوری نزدیک به دوماه میگذرد اما بحران سیاسی ناشی از دستکاری در آن، فرو کش نکرده است. آخرین دلیل برجسته این ژرفش گردهمائی میلیونها نفر در دانشگاه تهران به بهانه نماز جمعه و به پیشوائیهاشمی رفسنجانی در ۲۶ تیر ۸۸ بود. اهمیت این روز فقط ناشی از میلیونی بودن اعتراض آن نیست. چرا که در ۲۵ خرداد بگونه آرام و در ۳۰ خرداد در جنگ و گریز با پاسداران در همین حدود ایرانی گرد آمده بودند. بلکه علاوه بر آن ناشی از این واقعیت است که این اعتراض میلیونی پس از یک ماه ونیم سرکوب خونین مردم رخ میداد که در جریان آن بیش از ۴۰۰۰ نفر بازداشت و بزیر شکنجه کشیده و چند ۱۰۰ نفر به شیوه وحشیانه کشته شدند.
همه شواهد نشانه گسترش بحران است، البته کودتاگران چنین نمیپنداشتند. ارزیابی آنها این بود که مانندانتخابات سال ۱۳۸۴، اعتراضات به تقلب را مهار و سر وته قضیه را هم میآورند. اما به دلایل گوناگون جنین نشد.
کودتاگران بر اساس ارزیابی که داشتند برنامه کودتا را طراحی کردند. برابراسناد به بیرون درز کرده از وزارت کشور، هدف برنامه بنا بردرخواست خامنهای، انتصاب دوباره احمدی نژاد بوده است. برابر برنامه، مسئولیت براه انداختن ماشین رایسازی به بسیج و فرماندهی سپاه و دستکاری آماری به وزارت کشور و نادیده گرفتن خلاف کاری انتخاباتی به شورای نگهبان سپرده میشود. و بر اساس آگاهیهای روزنامهها گویا مجتبی خامنهای نیز یعنی همان کسی که میلیونها ایرانی شعار میدادند که بمیره ولی رهبری رو نبینه، نقش هماهنگ کننده را داشته. علاوه بر اینها حزب موتلفهی اسلامی با بنیادهای تحت امر، برای نمونه بنیاد امام که بگفته مسئول موتلفهای خود ۴- ۵ میلیون کمک بگیر دارد، در خدمت بودهاند.
برنامه کودتا خیلی پیشتر از دوره مبارزه انتخاباتی به اجرا در میآید: خامنهای در کردستان طوری حرف میزند که همه میفهمند که او در کنار احمدی ایستاده، فیروزآبادی آشکارا میگوید که نمیگذارد کسی جز احمدینژاد انتخاب بشود، رئیس هیئت سیاسی سپاه "اصلاح طلبان" را به اجرای انقلاب مخملی متهم میکند و روشن میگوید که سپاه چنین انقلابی در نطفه خفه میکند. تا آنجا که به شورای نگهبان بر میگردد ۳ تن از آنها از جمله رئیس آن، بیپرده احمدی نژاد را تبلیغ میکنند. رادیو وتلویزیون هم در این راستا مجاهدت میکند. برنامه دستکاری شگفتی برانگیز در رایها، در وزارت کشور تدارک میشود. چاپ میلیونها برگ رای زیادی، خرید رای و پر کردن صندوقها پیش از روز رای گیری چند نمونه از خلافکاری دستگاهی است که میباید بر اجرای درست انتخابات نظارت کند. همزمان تلاش میشود که کاندیداهای دیگر از دور خارج شوند. پس از خروج داوطلبانه خاتمی حمله روی کروبی متمرکز میشود. فیروزآبادی او را پیر و شریعتمداری او را بیسواد معرفی میکند. بدین ترتیب چنان تقلب گستردهای را در انتخابات سازمان میدهند که حتی در تاریخ سی ساله انتخابات فرمایشی این حکومت نیز بیسابقه است. نقطه اوج این تقلب اعلام خارج از موازین قانونی و پیش هنگام پیروزی احمدینژاد از سوی خامنهای و تبریک گفتن به اوست. نقطهای که در عین حال آغاز ژرفترین و گستردهترین بحران جمهوری اسلامی نیز میباشد، اکنون برخی پرسشها در پیوند با اوضاع سیاسی کنونی کشور پیش آمده که پاسخگوئی بدانها برای ارائه ارزیابی درست از سمت وسوی آتی بحران کنونی و تاکتیکهای دمکراسی ایران در رابطه با آن، ضروری است:
۱- بحران سیاسی کنونی چه ویژه گی دارد که بحرانهای پیشین رژیم دارای آن نبودند؟
۲- نیروهای درگیر در بحران کدامند و چگونه آرایش یافته اند؟
۳- نتایج تا کنونی بحران کدام بوده است؟
۴-آیا گروه حاکم توانائی مهار و سپس چیرگی بربحران را دارد؟
۱. ویژیگیهای بحران سیاسی کنونی
در پیوند با پرسش نخست باید گفت که رژیم اسلامی سه بحران سیاسی را پیش از این از سر گذرانده است: خیزش پیروان آیتالله شریعتمداری در آذربایجان اندکی پس از پاشیدگی رژیم پهلوی، درگیری جبهه بنی صدر به عنوان اولین رئیس جمهور و فرمانده قوای مسلح رژیم با خمینی در سال ۶۰، و کنار گذاشته شدن آیت الله منتظری از جانشینی خمینی. اعتراضات ناشی از بحران در هر سه مورد یا جنبه محلی یافتند و یا به یک خیزش تودهای فرا نروئیدند. اما بحران فعلی از تراز دیگریاست و ویژه گیهای خو د را دارد:
۱-۱ بحران در رابطه حکومت با مردم:
بحران توانسته است میلیونها ایرانی را به سوی ستیز با نیروی راهبر حکومت به جنبش درآورد. این جنبش سراسری است وهمه ایران را در برگرفته است، هر چند در شهرهای بزرگ بویژه تهران است که طلایه داران خود را به نبردهای خیابانی میفرستد. علاوه برآن توده ایرانیان برون مرزی را نیز در همه کشورها به حرکت در آورده است.
تظاهرات اعتراضی میلیونی مردم در ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ که با شعار «رای من کجاست» و «انتخابات دو باره» و در اعتراض به تقلب انتخاباتی شروع شد، اکنون به تظاهرات میلیونی علیه نیروی راهبر حکومت تبدیل و شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر این دولت مردم ستیز» سراسری شده است. دلیل آنهم بازداشتهای گسترده، شکنجه، تجاوز جنسی به زندانیان سیاسی و به گلوله بستن نمایشات آرام توده مردم است. بدیگر سخن وضعی پدید آمده که در آن مردم، حکومت کنونی را در برابر خود میبینند. هر چه زمان بیشتر گذشته است رهبری نظام بیشتر خود را در برابر مردم قرار داده و شکاف با مردم را ژرفتر کرده است. اکنون اکثریت قاطع ایرانیان حاکمان فعلی را از خودشان نمیدانند و حکومت آنان را در برابر خود میبینند، ارزیابی که تا پیش از انتخابات خرداد قابل تصور نبود.
۲-۱ شکاف و زمینه ایجاد بحران در درون نیروی حاکم:
دو دستگی در نیروی حاکم حول کاندیدای ریاست جمهوری این نیرو حتی پیش از انتحابات وجود داشت و عدهای که خود را «اصولگرایان منتقد» مینامند از تأئید کاندیداتوری احمدی نژاد سرباز میزدند. این نیرو برخی از مواضع حکومتی از جمله پست ریاست مجلس را در اختیار دارد و به گرفتن قوه قضائیه نیز فکر میکند. این جدائی اکنون روی کابینه متمرکز شده است. باهنر اخیرأ در گفتگو با اعتماد - ۲۰ مرداد- گفته است که حمایت آنان از احمدینژاد مشروط است. ۲۰۲ نماینده به احمدی نژاد نامه نوشتند و از او خواستند که در مورد وزرا با مجلس مشورت کند. اینها نمونه درگیری در نیروی حاکم است. یک عامل که به این جدائی شتاب داده خشونت افسار گسیختهای است که کودتاچیان علیه مخالفان بکار گرفتهاند. کاربرد این سطح از خشونت نه فقط علیه مردم بلکه حتی علیه کسانیکه تا دیروز جز برادران بودند وهر کدام در برپائی بارگاه اسلامی فعلی نقش داشتهاند مسئلهای نیست که بتوان از آن دفاع نمود. بویژه که مخالفان با روشهای قانونی و با گریز از خشونت در پی دستیابی به حقوق از دست رفته خود هستند. سرکوب غیرقابل دفاع و بدون نتیجه که جز انزوا و رسوائی سیاسی بدنبال نداشته، باعث شده که «اصولگرایان منتقد» فاصله خود را از کودتاگران بیشتر کنند.
۳-۱ بحران رهبری در دستگاه روحانیت:
روحانیت شیعه به مثابه یک گروه اجتماعی از دیر باز بر سر نقش و دخالت مستقیم در سیاست، برای نمونه در مسئله ولایت مطلقه فقیه، دچار دودستگی بود. پارهای مخالف این دخالت بودند- روحانیون سنتی- درحالیکه پاره دیگر از آن جانبداری میکردند. گروه اخیر خود را همواره مدافع عدالت اسلامی، وحامی امت اسلامی معرفی میکرده است. این گروه در زمانیکه خمینی در راس حکومت بود در مسائل مهم تقریبأ یکپارجه عمل میکرد و این امر به این گروه اجازه میداد که روحانیون سنتی را بدنبال خود بکشد و یا در صورت مخالفت به سکوت وادارد. در نتیجه دستگاه روحانیت درعمل در یکسو به نظر میرسید. پس از خمینی نیز وضع تا این اواخر تقریبا به همین ترتیب بوده است. اما حالا وضع فرق کرده و روحانیت دیگر یکسو عمل نمیکند. نمونه روشن در این مورد واکنش چند پارچه روحانیت به درخواست کمک میر حسین موسوی از آیات عظام است. موسوی از آنان خواسته بود در برابر کودتا ساکت ننشینند. تنها چند نفر از جمله آقای منتظری از او حمایت کردند اما اکثریت آیت اللهها ترجیح دادند که سکوت کنند. در عین حال همین اکثریت حاضر نشدند از احمدینژاد حمایت کند، چیزی که ولی فقیه درخواست کرده بود.
علاوه برآن در دوره سی ساله اخیر و حتی تا همین اواخر هم سابقه نداشته که آیتالهی علیه ولی فقیه وقت آشکارا موضعگیری کند. اگر هم چنین فرد مخالفی موجود بود، ترجیحا سکوت میکرد. اما حالا وضعی پیش آمده که علیه ولی فقیه وقت فتوا (جوابیه منتظری به کدیور) داده میشود. در این فتوا آقای منتظری روشن میگوید که خامنهای شایستگی رهبری را از دست داده و کسی نباید دستورات او را بکار بندد.
روحانیت امروز همان روحانیت پیش از انتخابات نیست. روحانیت کنونی در بحران رهبری سیاسی است بحرانی با چنین ویژه گیهاست که در جریان است و به رویدادها سمت وسو میدهد و نیروهای سیاسی و اجتماعی را به موضع گیری و آرایش وامیدارد. هرچه بحران بیشتر به درازا بکشد و هرچه ژرفای آن بیشتر شود، نیروهای اجتماعی بیشتری را به میدان نبرد وارد میکند. گزینش درست تاکتیک و شعارها به منظور به میدان کشیدن بیشترین نیرو جهت دستیابی به اهداف مبارزه اهمیت حیاتی دارد. برای این امر شناخت درست نیروها و چگونگی آرایش آنها ضرورت حیانی دارد. از این رو نگاهی کلی به آن خالی از فایده نخواهد بود.
بنظر میرسد که در لحظه کنونی بتوان از آرایش نیروهای درگیر در بحران تصویر زیر را ارائه داد.
۲- چهار بلوک در پهنه سیاسی کشور و در لحظه کنونی فعالند:
۱-۲ بلوک پیروان ولایت مطلقه فقیه:
در این بلوک بیت رهبری، سپاه پاسداران و نیروهای بسیج تحت امر آن، فرماندهی نیروهای مسلح و انتظامی کشور، روحانیون طرفدار خلافت اسلامی، حزب موئتلفه اسلامی عسگراولادی مسلمان با بنیادهای زیر کنترل آن، حدود ۱۰۰ نفر از مجلس شورای اسلامی، و نیز رهبری وزارتخانهها و استانداران و فرمانداران کشور که در دوره ۴ سال گذشته از مخالفان پاک شدهاند، شرکت دارند.
این بلوک بر منابع مالی و اقتصادی بزرگی دسترسی دارد. بودجهای که در اختیار بیت رهبری است و از میزان و چگونگی استفاده آن آگاهی روشنی وجود ندارد، نفت و سایر درآمدهای دولت، امکانات اقتصادی سپاه از جمله این منابع هستند.
رهبری سیاسی این نیرو با خامنهای است اما سپاه است که قبضه قدرت توسط این بلوک را تضمین کرده است.
سپاه از توان نظامی، مالی و اقتصادی عظیمی برخوردار است. بخش بزرگی از پروژههای دولتی و بخش مهمی از بنادر کشور در اختیار آن است. شرکتها و موسسات زیادی فعالیتهای اقتصادی سپاه را پوشش میدهند. ابعاد فعالیت اقتصادی سپاه همچون فعالیتهای نظامی آن پنهان است. سپاه که افراد آن از دهات، محلات عقب مانده شهرها و از حجرههای تاریک بازار بوسیله روحانیت جمع آوری و در زیر عبای آن پرورش یافته است اکنون مانند ماری از آستین آن بر آمده و به جانش افتاده است. سپاه از آنجا که درآن نیروهائی وجود دارند که از نظر فکری، فرهنگی عقبمانده و از نظر مذهبی متعصب و قشری است، به غایت بیرحم و خونریز است. بلائی که بر سر ترانه موسوی و ندا آقا سلطان آمد نمودی است از خشونت این نیرو. رفتار آن با برادران سابقشان برای مثال آقای حجاریان نیز یک نمونه دیگر است. این نیرو اکنون توسط گروهی کنترل میشود که با سوء استفاده از موقعیت نظامی و در نتیجه سیاسی و اداری به ثروت و سرمایههای افسانهای دست یافته است. بدین ترتیب سپاه که قرار بود پاسدار عدالت اسلامی باشد به نیروئی پاسدار «بورژوازی میلیتاریستی» تبدیل شده است. وزیر کشور کنونی یک نمونه آشکار شده آن است. این، آن عامل جدید در ساختار جمهوری اسلامی است که رد پای فعالیت آن در رویدادهای اخیر کشوردر همه جا دیده میشود.
این بورژوازی پس از یک دوره شکل گیری، قدم مهمی را در سال ۱۳۸۴ برای اداره مستقیم قدرت اجرایی برداشت و احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور از صندوق انتخابات بیرون کشید. این نیرو قبل از آن نیز تعدادی از پاسداران را راهی مجلس کرده بود. احمدی نژاد در راستای هدفهای این نیرو بود که در دوره ۴ ساله خود استانداریها و فرمانداریها را از مخالفان پاک کرد. انتخابات سال ۱۳۸۸ قدم دیگر این نیرو بود برای تسخیر مواضع تازه که با حمایت سایر عناصر این بلوک همراه بود. بنظر میرسد که این نیرو خواهان قبضه تمام و کمال قدرت است و اگر جلویش گرفته و مهار نشود برنامههایش را کنار نخواهد گذاشت.
سیاست و برنامه این نیرو برای ایران را عملکرد ۴ ساله احمدی نژاد نشان داده است: ماجراجوئی در خارج و سرکوبگری در داخل. در سیاست خارجی، دشمنی کور با آمریکا، تن دادن به قراردادهای ضد ملی با دولتهای روسیه و چین، بخشیدن ثروت ملی کشور به طالبان خاورمیانه و ماجراجویان توخالی در آمریکای لاتین. در داخل کشور سرکوب هرگونه آزادیخواهی، دگراندیشی و دگرزیستی با بیرحمی. این نیرو حتی مخالفان درون نظام خود را هم تحمل نکرده است.
در زمینه اقتصادی، دولت نه برنامهای داشته و نه علاقهای به داشتن آن نشان داده است. نکات روشن در این زمینه یکی سیاست درهای باز در واردات بوده است که حزب موتلفه اسلامی و برخی از آیتاللهها و آقازادههای میلیاردر شده همواره بدنبال آن بودهاند که نتیجهای جز ویرانی ورشکستگی بخشهائی از کشاورزی و صنایع داخلی را بدنبال نداشته است. نکته دیگر چوب حراج زدن به امکانات دولتی و واگذاری آنها به عناصر بلوک حاکم به بهانههائی نظیر فروش سهام عدالت است. نتیجه اینگونه اقدامات چیزی جز رکود همزمان با تورم اقتصاد، بیکاری بیسابقه دو رقمی و امثالهم نبوده است. کارنامه اقتصادی دولت مانند کارنامه سیاسی آن فاجعهآفرین بوده است.
۲-۲ بلوک طرفداران ولایت مشروطه فقیه:
نیروهای این بلوک سیاسی پیش از انتخابات وجود داشتند اما خود بلوک پس از آن شکل گرفته است. دو عنصر مهم تشکیل دهنده آن یعنی نیروهای موسوی و نیروهای کروبی و نیروهای پشتیبان آنان در دوره تدارک و در جریان انتخابات بطور جدا از یکد یگر و در رقابت هم با هم و هم با دو رقیب دیگر فعالیت میکردند. نیروهای اصلی این بلوک نیروهائی هستند که در بنیانگذاری سپاه، وزارت اطلاعات و مستقر کردن جمهوری اسلامی که با سرکوب مخالفان سیاسی همراه بوده است، شرکت مستقیم داشتهاند و هنوز هم از نظام جمهوری اسلامی دفاع میکنند. در این رابطه توجه شود به نظر موسوی در مورد شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» که در آخرین روزها بطور گسترده در تظاهرات تودهای در تهران داده شده است. او این شعار را انحرافی و بر جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر، تاکید میکند. دقیقأ همان چیزی که خمینی گفته بود. این تاکید البته میتواند به دلیل ناچاری سیاسی باشد - که قابل فهم است - در عین حال میتواند به دلیل اعتقاد او باشد که پراتیک او تا امروز همین را میگوید. و یا به مصاحبه محمدرضا خاتمی با اعتماد - ۱۷ مرداد - توجه شود. ایشان هم میگوید که جمهوری اسلامیخواه است.
پرسشی که آن زمان مطرح بود و حالا نیز وجود دارد این است که چرا این دو نیرو بر سرکاندیدای یگانه به سازش نرسیدند؟ چه تفاوتی در برنامهها و مواضع آنان وجود داشت که مانع این سازش میشد؟ به این سئوال نه کروبی پاسخ داد نه موسوی. گرچه شکافتن این نکته در لحظه کنونی بی مورد است. اولأ به این دلیل که برنامه سیاسی این دو کاندیدا در پایان انتخابات نسبت به برنامه آنها در آغاز کار، تفاوت بسیار کرده است. ثانیأ به این دلیل که شرایط سیاسی دیگری پدید آمده که آن دو را بسوی نزدیکی سوق داده و تکیه بر نکات مشترک را میطلبد. با اینحال داشتن یک ارزیابی کلی از مواضع مشترک این بلوک برای اتخاذ سیاست درست در برابر آن لازم است.
اگر از سران این بلوک چنین ارزیابی خواسته شود پاسخهای متفاوتی شنیده میشود. خاتمی خود را اصلاح طلب معرفی میکند. مواضع موسوی در آغاز این تصور را بدست میداد که او خود را نماینده جریان سومی میداند که هم با «اصلاح طلبان» و هم با «اصول گرایان» تفاوت و در میانه آن دو قرار دارد و برای روش کردن این خط و مرز از خود به عنوان «اصلاح طلب اصولگرا» که خواهان ادامه راه «امام ره» است نام میبرد. آقای کروبی خود را کسی معرفی میکند که برای نجات وجه جمهوریت نظام به میدان آمده است.
اما اگر بیانیههای موسوی و کروبی وعمل آنان را در دوره انتخابات و پس از آن را بررسی کنیم بنظر میرسد که بتوان چند باور مشترک در بین این دو و در نتیجه وجه مشترک این بلوک سیاسی را به شرح زیر ترسیم کرد:
۱- مخالفت با ولایت مطلقه فقیه به عنوان یک سیستم سیاسی کشورداری
۲- باور به ولایت فقیه به عنوان یک سیستم سیاسی کشورداری
۳- محدود کردن اختیارات ولی فقیه در چهار چوب شروط مشخص و تعریف شده قانونی
۴- باور به وجود این شروط در قانون اساسی جمهوری اسلامی. چیزی که از سوی موسوی بارها به عنوان ظرفیتهای فراموش شده قانون اساسی یاد شده است.
با توجه به آنچه گفته شده میتوان بلوکی را که مثلث موسوی، کروبی و خاتمی در رأس آن قرار دارند را بعنوان «نیروی طرفدار ولایت مشروطه فقیه» تعریف کرد.
مهم است، بسیار هم مهم است که این نیرو را همانطور که هست نه آنطور که دل میطلبد ارزیابی کرد. مثلأ در ارزیابی از برداشت نیروهای مختلف این نیرو از مقولاتی نظیر اصلاحات، شرایطی که ولی فقیه در چارچوب آن باید کار کند، تعریف و مفهوم جمهوری اسلامی و غیره باید مبنای داوری، نظر اعلام شده و عمل انجام شده آنها باشد. برداشتهای متفاوت در بین آنها دیده میشود. در این زمینه توجه به مصاحبه یادشده محمدرضا خاتمی و نظر او در مورد نظام جمهوری اسلامی خالی از فایده نیست. او میگوید که به هیچوجه از جمهوری اسلامیخواهی دست بر نمیدارد اما اگر مردم گفتند نمیخواهیم ما حق نداریم به مردم بگوئیم «اشتباه میکنید، باید بخواهید».
این بسیار مهم است که ایشان از این نظردفاع میکند. معنای سیاسی این نظر میتواند از جمله این باشد که اگر در رفراندوم، مردم به جمهوری اسلامی «نه» گفتند ایشان و نیروهای او این «نه » را میپذیرند و همه ما از شر جمهوری اسلامی راحت میشویم. مورد دیگر گفتههای آقای کروبی در مورد قانون اساسی است. او گفته است که اگر لازم باشد باید در قانون اساسی تغییراتی ایجاد کرد. حرفی که مثلا موسوی نگفته است. این تغییرات چگونه و تا چه حد گسترده است؟ آیا این تغییرات ممکن است تا حد محدود کردن ولی فقیه پیش رود، در این صورت میزان این محدودیت چه خواهد بود؟ جوابها از سوی این نیرو هنوز داده نشده است. این برداشتهای گونا گون وجود دارد و دلیل وجودی آنها هم متفاوت است. ممکن است ناشی از به بن بست رسیدن تجربه جمهوری اسلامی باشد. ممکن است ناشی از باز شدن چشم عقلها در جریان بحران کنونی باشد. ممکن است هم ناشی از دگرگونی آدمها باشد. همه تغییر میکنند. بنده هم آن آدمی که پیش از این بودم نیستم. ارزیابی من در سال ۵۹ اشتباه آلود بود. به اصلاح آن کوشیدم و آن را در سال ۶۵ اصلاح کردم. اینگونه به مسئله نگاه کردن کمک میکند که از این نیرو در آنجا که قاطعانه در برابر کودتاچیها ایستاده، مثل اقدام دلاورانه کروبی در افشای جنایات و تجاوزات جنسی نیروهای کودتا در زندانها، با استواری پشتیبانی کنیم. ما از تمرکز قوا روی آماجهای مشترک که در این لحظه نیروهای کودتاست، زیان نمیبینیم.
نیروهای سیاسی که در این بلوک شرکت دارند عبارتند از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب مشارکت اسلامی، جامعه روحانیون مبارز، جنبش مسلمانان مبارز، حزب اعتماد ملی، تحکیم وحدت. نهضت آزادی و نیروهای موسوم به ملی –مذهبی و بخش محدودی از روحانیون شناخته شده مانند آقای منتظری از این جریان پشتیبانی میکنند. این نیرو توانسته است پشتیبانی تعدادی از سازمانهای مدنی را نیز بدست آورد. نکته بسیار با اهمیت این است که نیروی میانی جامعه در شهرهای بزرگ، بویژه جوانان آن، یا پشتیبان این بلوک است و یا بدلیل فضای سرکوب که اجازه فعالیت آشکار به احزاب مخالف جمهوری اسلامی را نمیدهد، در زیر نام این نیرو مبارزه میکند. شرکت این نیرو در نبرد، دلیرانه و ابعاد آن نیز میلیونی است. شرکت تودهای همین نیروست که برنامههای کودتاگران را تا کنون با شکست روبرو کرده و روحیه رزمی را به سایر نیروهای اجتمائی کشور انتقال داده است.
نتایج انتخابات و بحران ناشی از آن این نیروها را به سوی هماهنگی عملی، سیاسی و سازمانی پیش میبرد. در این اواخر موسوی و کروبی به همراه خاتمی مشترکأ موضع سیاسی میگیرند. آخرین کنش مشترک آنها اعلامیهای است به روحانیون که آنان را به پشتیبانی فرا خواندهاند. به نظر میرسد که سیر رویدادها آنها را بسوی تدارک جبهه واحد جهت میدهد.
۳- ۲ بلوک مخالف جمهوری اسلامی:
دراین بلوک طیف گستردهای از نیروهای سوسیالیسی، نیروهای جمهوری خواه ملی و دمکرات، مجاهدین، احزاب غیر سراسری و سلطنت طلبان شرکت دارند. این نیروها در برداشتن جمهوری اسلامی توافق ولی بر سر جایگزین آن و روش رفتن بدان سو اختلاف دارند. این اختلاف در مواردی بسیار عمیق و شاید هم حل ناشدنی است.
این نیروها در مبارزه علیه حکومت کودتا بطور جداگانه و یا گاهأ مشترک فعالند. تیروهای این بلوک در خارج از کشور سازمان یافته است و میتواند در همکاری باهم و یا جداگانه به واکنش در آیند. اما در داخل وضع به گونهای دیگری است.
اکثریت نیروهای این بلوک از ایستادگی نیروهای ولایت مشروطه در برابر کودتا پشتیبانی کرده است. از ۲۲ خرداد به بعد هفتهای نبوده که بدون تظاهرات بزرگ علیه کودتاگران، بویژه در اروپا و آمریکا گذشته باشد. در این نمایشات اعتراضی، بیشتر نیروهای مخاف جمهوری اسلامی، البته نه همه آنها، در کنار این نیروها ایستاده و به پیشرفت مبارزهی مشترک یاری رساندهاند. پس از سی سال این اولین بار است که بیشتر نیروهای سیاسی خارج کشور در کنار یکدیگر ایستاده و برای هدف مشترکی مبارزه میکنند. افراد و نیروهائی که تا دیروز حاضر نبودند در کنار یکدیگر بایستند، اکنون باهم علیه آماج واحدی به حرکت در آمدهاند. این همکاری عملی که دهها سال برای آن تلاش شده ولی نتیجه نداده بود اکنون شکل میگیرد و گسترش مییابد. البته این گسترش بدون روبرو شدن با مقاومت نیست. نمونه روشن این مقاومت، ایستادگی برخی از نیروها در برابر کار مشترک با سایر نیروهای مخالف کودتا است. آنها بر جدانگهداشتن تظاهرات خود از تظاهرات دیگران پا فشاری میکنند. این امر شاید ناشی از تحلیل آنها از ماهیت درگیری نیروهای خامنهای با نیروهای به اصطلاح اصلاح طلب باشد. تا این اواخر، این درگیری، به عنوان درگیری بین دو باند حکومتی و یا جنگ گرگها ارزیابی میشد که بطور طبیعی یک آدم عاقل میبایست خود را از آن دور نگهدارد. پر واضح است که چنین تحلیلی قادر به توضیح بحران جاری در کشور نیست و به ناچار آنها را با مشکل مثلا بحران درونی روبرو میکند. شاید هم ناشی است از روحیه جدازیستی است که پس از سالها بدان عادت شده است.
۴-۲ نیروی رفسنجانی
پس از نمایش قدرت میلیونی مخالفان کودتا در دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ و درگیریهای خون آلود پایانی آن، آقای رفسنجانی ناپیدا و فعالیتهای او بازتاب بیرونی نیافت. ناپیدائی او سئوال و حتی نگرانی برانگیز بود. همه میدانند که احمدینژاد و یارانش سایه او را نیز با تیر میزنند. آنها حتی تاکتیک خود را در انتخابات بر افشای او و خانوادهاش قرار دادند و کوشیدند که از یکسو موسوی را وابسته به رفسنجانی نشان دهند و از سوی دیگر استفاده سوء رفسنجانیها را از قدرت رو کنند و از این طریق موسوی را بکوبند. از اینرو آشکار شدن دوباره او اهمیت داشت.
اهمیت مسئله دراین نبود که نیروی کودتا به امید آرام شدن اوضاع به امامت جمعه او تن داده بود. اهمیت مسئله در این بود که او تصمیم گرفته بود درباره درگیریهای جاری و یا به بیان دیگر نسبت به کودتا، کشتار و بگیر و به بندهای انجام شده اعلام موضع کند. مواضع او از آنجا که بگفته خودش با افرادی درمجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان که به افکار آنان اعتماد دارد در میان گذاشته بود، اهمیت بیشتری مییافت.
مهمترین مسئلهای که او روی آن دست گذاشت مسئله رهبری خامنهای بود. البته به شکل پوشیده وآنهم از قول محمد به علی، آنهم به عنوان ضرورت وجود پشتیبانی اکثریت مردم از رهبر به عنوان شرط پذیرش رهبری: زمانی رهبری را به پذیر که بر سر آن اجماع مسلمانان وجود داشته باشد. که معنای سیاسی آن میتواند این باشدکه حالا که اکثریت جامعه خامنهای را نمیخواهند او مانع شرعی برای کنار رفتن ندارد. گفتن این حرف بطور آشکار آنهم از زبان محمد، آنهم در زمانیکه جمهوری اسلامی با بحران رهبری روبرو شده است، نشانه متزلزل شدن موقعیت خامنهای به مثابه رهبر نظام است. علاوه براین او بر ابهام آلود بودن انتخابات برای عده کثیری و بر از دست رفتن اعتماد مردم به نظام که بدون آن نظام نمیماند، دست گذاشت. و برای بازگشت اعتماد از دست رفته پیشنهاد کرد:
۱- همه قانون را رعایت کنند. نیروهای مسلح، دولت و مردم
۲- دستگیر شدگان حوادث اخیر و روزنامهها آزاد شوند.
این مواضع در مجموع به سود نیروهای ولایت مشروطه فقیه و در مجموع به زیان کودتاچیان بود. درعین حال که از جانبداری آشکار از موسوی و برخورد آشکار با بلوک خامنهای امتناع شده بود. اینکه خامنهای در آئین تنفیذ احمدینژاد در ۱۲ تیرعلیه هاشمی موضعگیری کرد و از او به عنوان «برخی خواص که در امتحان اخیر مردود شدهاند» نام برد تصادفی نبود. باید انتظار داشت که رفسنجانی حول این سیاست نیروی خود را سازمان دهد و تلاش کند که اوضاع را به زیر کنترل بکشد.
بخش مهمی از نیروهای جمهوری اسلامی که خود را میان «اصلاح طلبان» و «اصول گرایان» قرار میدهند از او پشتیبانی میکنند. برای نمونه اکثریت آخوندهای بزرگ.
۳- نتایج تا کنونی بحران کدام بوده است؟
از روز انتخابات نزدیک به دوماه میگذرد. دراین دوره نیروهای ضد کودتا نبردهای سختی را پشت سر گذاشتهاند. این نبردها هنوزهم ادامه دارد.
در یکسوی این در گیری نیروهای کودتا یعنی نیروهای ولایت مطلقه فقیه هستند که با سرکوب، زندان، شکنجه، تجاوز جنسی و گلوله کوشیده و میکوشند بر نیروی مقاومت ضد کودتا چیره شوند، این مقاومت را بشکنند و او ضاع را به کنترل خود درآورند. آخرین تلاش اینها در این پیوند راه انداختن دادگاه فرمایشی ۱۰ مرداد است علیه ۱۰۰ نفر از فعالین سیاسی ضد کودتا که اتفاقأ بیشتر آنها از مسئولین پیشین همین نظام هستند. برابر این نمایش، زندانیان سیاسی وادار میشوند که به اشتباه بودن ایستادگیشان در برابر کودتا اعتراف کنند. هدف از اینکار خاموش کردن اعتراضات تودهای است. علاوه برآن زمینه سازی است برای دستگیری رهبران اصلی سایر جناحهای حکومتی. متهم کردن خاتمی و موسوی و رفسنجانی به تصمیم مشترک برای راه انداختن تظاهرات جاری نشانه این امر است. اما این نمایش دلیل تازهای بدست خواهد داد برای گسترش مبارزه.
در سوی دیگر این درگیری سایر بلوکها قرار دارند، البته با تفاوت نقش و جایگاه خود در این درگیری. نیروهای ولایت مشروطه و نیروهای مخالف جمهوری اسلامی طرف اصلی درگیری با کودتاگران و در صف مقدم نبرد قرار دارند. با این یادآوری که در میان این دو رقابت و مبارزه برسر بدست گرفتن رهبری جنبش در جریان است. این مبارزه گاهی سخت و تند میشود. باید پذیرفت که این مبارزه و رقابت وجود دارد و با پندهای اخلاقی هم حل نمیشود و راحل خود را میطلبد. این مسئله سرچشمه مشکلاتی است که ما به صورت مسئله پرچم و نوع شعاری که باید در تظاهرات داده شود، میبینیم. بویژه در خارج کشور. نیروی رفسنجانی نیز در میانه ایستاده والبته بطورغیر مستقیم از نیروهای ولایت مشروطه حمایت میکند.
اکنون این سئوال مطرح است که درگیریهای کنونی تا کی ادامه مییابد و به چه نتایجی ممکن است منتهی شود؟ زمان برای پاسخگوئی هنوز زود است اما برخی نتایج تاکنون بدست آمده را میتوان به شرح زیر جمعبندی کرد:
۱- ۳ بحران رهبری در جمهوری اسلامی:
جمهوری اسلامی امروز همان جمهوری اسلامی پیش از انتخابات نیست. درآن جمهوری اسلامی، نیروهای ولایت مشروطه همراه با نیروهای ولایت مطلقه فقیه در حکومت شرکت داشتند، هر چند دست پائین را داشتند. اما در این جمهوری اسلامی، نیروهای ولایت مطلقه مواضع حکومتی خود را بسط و توسعه دادهاند، در حالیکه مشروطه طلبان بخشی کنار گذاشته شدهاند (موسوی)، بخشی دستگیر و شکنجه شدهاند (رهبران مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت اسلامی) و برای بخش دیگری کودتا برنامه مشابهای را آرزو میکند (رفسنجانی). علاوه بر آن در آن جمهوری اسلامی، نیروهای ولایت فقیه رهبر مشترکی بنام خامنهای داشتند که مورد قبول همه آنان بود. اما در این جمهوری اسلامی خامنهای، رهبر نیروهای کودتاست و سایر جناجها او را به عنوان رهبر نمیپذیرند. نمونه آشکار این امر فتوای اخیر آقای منتظری است. در آنجا گفته شده که خامنهای شرایط رهبری را از دست داده است. کار حتی به جائی رسیده است که هادی غفاری او را در تراز خود میداند و او را به مناظره میطلبد (در مراسم ۷ تیر بهشتی در مسجد قبا). آیتالله دستغیب از فارس و مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی در نامههای جداگانه به رفسنجانی خواستار تشکیل مجلس خبرگان رهبری به منظور بررسی کار رهبر شدهاند. در هر دو مورد یادآوری شده که خامنهای برابر است با دیگران و اینکه اوست مسئول حوادثی که روی داده است.
امروز جمهوری اسلامی دچار بحران و خلاء رهبری است و این مشکل نیز به آسانی قابل حل نیست. جمهوری اسلامی در نبود یک رهبر که مورد قبول همهی طرفداران این نظام باشد به شدت آسیب پذیراست.
۲-۳ از دست رفتن مشروعیت جمهوری اسلامی:
یکی از نکاتی که رهبران جمهوری اسلامی همواره روی آن دست گذاشته واز آن بعنوان ویژگی این رژیم یاد میکردند پشتیبانی تودهای آن بوده است. این پشتیبانی با گذشت زمان کاهش یافته و در جریان رویدادهای اخیر به چنان سطحی رسیده است که با جرأت میتوان از نبود آن یاد کرد. میتوان دو دلیل عمده را برای این سقوط سریع تصور کرد.
یکی گستردگی تقلب در انتخابات است. تقلب پیش بینی میشد اما نه به این اندازه گسترده و نه از پیش برنامه ریزی شده و نه زیر رهبری مستقیم خامنهای. این ابعاد حتی رقبا را هم دچار بهت و حیرت کرد. رقبا انتظار تقلب داشتند. بهمین دلیل هم به دخالت سپاه و بسیج هشدار میدادند و از خامنهای میخواستند جلوی آن را بگیرد. اما آنها این تصور را نداشتند که تقلب به دستور خود خامنهای صورت میگیرد. همه اینها مثل شوک بود که به طرفداران نظام وارد میشد و مثل تیشهای بود که به ریشه باورهای آنان فرود میآمد.
دلیل دوم کشتار و بیرحمی سپاه و بسیج علیه مردم است. رفتاری که با جوانان این کشور در زندانها شده که در نامه کروبی از آن پرده برداشته شده، تکان دهنده است. حتی مرا که چنین انتظاری را از این رژیم داشتم به لرزه میاندازد. همه ما روزی از این دار فانی میرویم. بزرگترین میهن دوست همه تاریخ ایران، فردوسی بزرگ، کسی که ایران بنیان گذاشته شده توسط کورش را دوباره زنده کرد، رفت. خمینی ایران بر بادده هم رفت. کسی نمیماند. اما بعضی رفتنها خیلی سخت وخیلی دردآور است. وقتی به ترانه موسوی و بلائی که برسر این دختر جوان آوردند فکر میکنم، به آن زجری که او کشیده است فکر میکنم قلبم میگیرد، دلم درد میکند و نمیتوانم جلوی گریستن خود را بگیرم. من چقدر برای این بچه گریستهام. اینگونه رفتنها خیلی سخت است. آرزو میکنم که در روز داوری اعمال کشندگان، گرفتار روحیه انتقام گیری نشویم. دامنه خشونت به حدی است حتی برای مسلمانان طرفدار نظام جمهوری اسلامی این سئوال اساسی مطرح شده که چگونه ممکن است یک دولت اسلامی خون مسلمانان و مردم کشور خود را بریزد؟ آنهم کسانی که مسالمت آمیز اعتراض میکنند، آنهم برای باز پس گرفتن رای خود. نامه سر گشاده جمعی از فرماندهان سپاه در جنگ با عراق، به خامنهای یک نمونه گویا در این زمینه است. برای این مسلمانان توضیح شرعی رفتار حکومت با مردم دشوار است و بهمین دلیل نیز از آن فاصله میگیرند.
دروغگوئی آشکار خامنهای در انکار تقلب انتخاباتی، بیآبروئی احمدی نژاد، قساوت سپاه و بسیج علیه مردم همه وهمه مشروعیت حکومت را از بین برده که معنای سیاسی آن گسترش انزوای رژیم حتی در میان طرفداران نظام است.
۳-۳ شکت سیاسی حکومت از مردم:
مهمترین پروژه سیاسی نیروهای ولایت مطلفه فقیه در چند ماه اخیر نشاندن دوباره احمدی نژاد به کرسی ریاست جمهوری و پذیراندن آن به جامعه بود. این پروژه شکست خورده است. در این زمینه حکومت، شکست سیاسی سختی از مردم خورده است و این خود به تنهائی دستاورد بزرگی برای مبارزات آزادی خواهانه مردم ایران است. این دستاورد روحیه مبارزاتی، همبستگی، همگرائی مردم را بطور اساسی دگرگون و نیرومند کرده است. که به نوبه خود عامل کشیده شدن نیروهای تازه به میدان پیکاراست. نمادهای این شکست فراوانند: ادامه و گسترش مبارزات تودهای علیه حکومت و ناتوانی دستگاه سرکوب از خاموش کردن آن، بد نام شدن سپاه و بسیج و شناخته شدن آنها بعنوان گروه ایرانیکش، طرح شعارهائی که مستقیمأ خامنهای و کل نظام را هدف قرارداده است، مانند «مرگ بر خامنهای » و «مرگ بر دیکتاتور» و «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی». شکست سیاسی نامبرده خود را بشکل گسترش اختلافات پیشین درون حکومت (مانند حضور نیافتنهاشمی در مراسم تنفیذ در ۱۲ مرداد و مراسم تحلیف ۱۴ مرداد) و پیدایش اختلافات تازه در درون نیروهای ولایت مطلقه (تصفیه نیروها دروزارت اطلاعات و کنار زدن وزیر مربوطه وغیره) به بیان دیگر بصورت بحران سیاسی در حکومت باز تاب میدهد.
۴- چشم انداز بحران کنونی:
بحران شروع شد به این دلیل که نیروهای کودتا یعنی نیروهای ولایت مطلقه فقیه خواهان قبضه تمام قدرت از راه دستکاری در انتخابات بودند. این بحران گسترش یافت به این دلیل که آنها به جای پذیرش رأی مردم به روی آنان شمشیر کشیدند و این نیز با دستور خامنهای در ۲۹ خرداد ۸۸ آغاز شد. در آن روز خامنهای تهد ید کرد که مخالفان را اگر به ایستادگی خود ادامه دهند سرکوب خواهد کرد. از آن تاریخ به بعد حکومت، سنگها را بسته و سگها را رها کرده است. سیاست سرکوب عریان گرچه تا کنون نتایج مورد نظر را بدست نداده است ولی همچنان دنبال میشود. آخرین نشانه آن نیز تشکیل دادگاه نمایشی دستگیر شدگان حوادث اخیر است.
همه رویدادهای پس از ۳۰ خرداد بیانگر این واقعیت است که حکومت کودتا تنها راه مانده گاری خود را در سرکوب آشکار و بیرحمانه مخالفان میبیند و برآن متکی است. اگر در آغاز تکیه گاه جمهوری اسلامی توده مردم بود، اما امروز تکیه گاه آن سر نیزه سپاه و بسیج است.
این حکومت پاسدار منافع سپاهیها، آقازاده و بازاری در چارچوب سیستم سیاسی ولایت مطلقه فقیه است و بهمین دلیل نیز یک حکومت ضد ملی، ضد دمکراتیک و قرون وسطائی است. چرا که لازمه استقرار چنین حکومتی سرکوب خونین مردم و تسویه حکومت از همه جناحها و کسانی است که طرفدار ولایت فقیه هستند اما برای این ولایت شرط و شروط میگذارند. چنین حکومتی علیرغم همه امکانات مالی و نظامی وروحیه بالای وحشیگری نیروهای سرکوب آن بر پایه اجتماعی محدودی متکی و به این دلیل نیز بسیار ضعیف و شکننده است و تاب ایستادن در برابر جنبش تودهای را در دراز مدت ندارد.
سمت حرکت بحران کنونی را تصمیم رهبران کودتا تعیین میکنند، البته در لحظه کنونی نه فردا که ممکن است عوامل دیگری تعیین کننده شوند. اگر آنها از راه رفته برگردند و به رای مردم گردن نهند ممکن است امکان کنترل بحران فراهم شود. اما برعکس اگر آنها راه و برنامه کنونی خود را ادامه دهند، که شواهد موجود از جمله تنفیذ و تحلیف احمدینژاد، معرفی رفسنجانی، خاتمی و موسوی به عنوان سازماندهندگان اصلی اعتراضات جاری، و محاکمه ۱۰۰ نفر از رهبران احزاب سیاسی قانونی طرفدار نظام، بر آن دلالت دارد، بحران کنونی گسترش خواهد یافت.
در حالت اخیر سرنوشت بحران را سرنوشت نبردی تعیین خواهد کرد که در یکسوی آن نیروهای حکومت کودتا و در سوی دیگر آن جبههای عملی از نیروهای ضد ولایت مطلقه فقیه قرار دارند. در یک انتهای این جبهه نیروهای چپ هستند و در انتهای دیگر آن نیروهای ولایت مشروطه فقیه. اینکه هر یک از طرفین درگیری تا چه اندازه بتوانند اختلافات درونی خود را مهار کنند وتا چه اندازه قادر شوند همه نیروهای خود را به میدان نبرد بکشند، مثلأ اینکه نیروی کارگری و کارمندی کشور وارد پیکار ضد کودتائی میشود یا نه، در سرنوشت مبارزه تاثیر جدی خواهد داشت.
تجربه مبارزات آزادی و استقلال طلبانه صد ساله اخیر میهن ما نشان میدهد که تشکیل جبههای از همه احزاب و سازمانهای سیاسی براساس برنامه واحد اگر امری ناممکن نباشد، بسیار دشوار است. بهمین جهت اگر آن احزابی که میتوانند جبهه تشکیل دهند، مشترکأ و آنها که نمیتوانند جداگانه، مبارزه خود را علیه ولایت مطلقه فقیه مترکز کنند، نیروهای کودتا شکست میخورند. شکست آنها ممکن است، اگر توازن نیروهای ضرور موجود باشد، دفتر جمهوری اسلامی را نیز برای همیشه ببندد.
آنچه در این میان اهمیت زیادی برای آینده دمکراسی در ایران دارد نقش، وزن و سازمانیابی نیروهای ملی جمهوری خواه و دمکرات ایران است. نیروهائی که خواهان ایرانی یکپارچه، ملی، جمهوری و پارلمانی هستند. این نیروها باید، به شکلی که مناسب شرایط تشخیص داده میشود متشکل شوند. و نیروی خود را روی شکستن حکومت کودتا متمرکز کنند. و بدون آنکه در زیر علم این یا آن نیرو سینه بزنند با این یا آن نیروی جبهه، علیه دولت کودتا با استواری همکاری کنند. شکستن کودتا آن قدم اولی است که باید برداشته شود.
نظر کاربران:
تا آن جا که سایت ایرج مصداقی گواه ست او فقط منقد «دیگران» ست در باره ی همه اظهار نظر و افشاگری می کند ولی بکلی در باره ی مجاهدین خلق سکوت می کند تو گوئی آنها مانند امامان معصومند.
اگر بنا بر دادگاه و رسیدگی به خلاف های ملی و بینالمللی نیروهای ایرانی باشد بعداز حکومت اسلامی این مجاهدین ست که رکورددار خلاف ها هستند. فکر می کنم عده ی کسانی که چنین باوری دارند از آنهائیکه مثل ایرج مضداقی فکر میکنند بیشتر است.
*
مقالهی خوبی است. اما باید نویسنده متوجه باشد که اگر موسوی در چنین شرایطی شعار «جمهوری ایرانی» را بپذیرد بخش برزگی از حامیان خود در درون نظام را از دست خواهد داد.
*
نوشته فوق از معدود تحلیهایی است که صحنه قبل وبعد از انتخابات را به روشنی ترسیم کرده ومیکوشد ن چشم اندازی را در افق آتی بر اساس واقعیتهای لحظه حاظر به تصویر کشد. چه خوب بود اگر نویسنده به دو موضوع دیگر هم اشاره میکرد:
اولین آن چشم انداز بحران در روابطی بین المللی بلوک حاکم جمهوری اسلامی وتاثیرات آن در کیفیت وشتاب بحران درونی حکومت است. و دومین موضوع بر رسی امکان اتحاد عمل سازمان های اپوزیسیون در خارج از کشور حول چندین شعار حد اقل مشخص وروشن در حمایت از وتقویت جنبش داخل است.
امروز نامه مفصلی ازآقای ایرج مصداقی خطاب به آقای کروبی، در توصیف جنایاتی که در ۳۰ سال گذشته توسط جمهوری اسلامی در حق مردم بخصوص در زندانها رخ داده رادیدم که در پایان از آقای کروبی خواسته بود که توبه کند و به صف مردم به پیوندد. از سوی دیکر یک سخنرانی از آقای مهدی طائف از دست اند کاران کودتاچی در ایران خواندم که ضمن رد اظهارات آقای کروبی در باره شکنجه ها وتجاوزات جنسی در زندانها، او را تهدید به شلاق وزندان کرده وخواسته بود تا دیر نشده اقای کروبی حرفهای خود را پس گرفته وتوبه وطلب بخشش کند.
صرفنظر از انگیزه های متفاوت دو طرف این دو معادله به لحاظ سیاست عملی دو اظهار نظر فوق تقریبا بر هم منطبق اند.
تا آنجا که به خارج از کشور بر میگردد آقای مصداقی در این موضع گیری خود تنها نیست. بخشی از اپوزیسیون خارج معتقد به هیچ نوع همکاری عملی با دیگران حول شعارهایی که امروز درایران فراگیر وهمگانی شده ، نبوده وبا تکیه بر افتراقها وتاریخ ۳۰ سال گذشته وپرچم ، یا اول سکولاریسم وبعد آزادی، اول محاکمه گنجی ها و یا چپی هایی که زمانی با جمهوری اسلامی نزدیکی داشتند وغیره و... عملا مخالفت و مبارزه اصلی خود را روی افشای بخشی از اپوزیسیون هم سکولار و هم اسلام گرایی که کم و بیش به جدایی دین از حکومت رسیده اند متمرکز کرده اند. با اینکه اشاره نویسنده در این زمینه به انگیز های رقابت جویانه در ایجاد این وضع صحیح به نظر میرسد ولی نمیتواند تنها دلیل ایجاد وضع موجود بوده باشد. بررسی چشم انداز و امکان پذیری (یا ناپذیری) ایجاد حداقل اتفاق آرا با این نیروها حول برخی شعارهادرجهت حمایت یکپارچه از داخل میتوانست ومیتواند راه گشا باشد.
موفق باشید.