iran-emrooz.net | Thu, 13.08.2009, 11:00
“جاسوسی” کلوتیلد و دادگاه “براندازان”
سعید پیوندی
|
دانشگاه پاریس ۸، استاد میهمان دانشگاه ناگویا – ژاپن
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
اواخر ژانویه ۲۰۰۸ کلوتیلد ریس ایمیلی برایم فرستاد همراه با پروژه پژوهشی درباره کتابهای درسی ایران و نیز تقاضای قرار دیداری برای گفتکو. در آن زمان کلوتیلد دانشجوی سال آخر انستیتوی مطالعات سیاسی شهر لیل بود. هنگام نخستین دیدار با او پرسشی را مطرح کردم که هر دانشگاهی کنجکاوی مایل است درباره دانشجویش بداند : «دلیل انتخاب این موضوع پژوهشی چیست؟». در پاسخ برایم کمی از رابطهاش با ایران گفت که به دوران کودکیاش باز میگشت و نوعی کنجکاوی درونی و شیفتگی درباره این کشور، مردم و فرهنگش. وقتی برایش از دشواریهای پژوهش درباره کشوری که از آن جز تصاویر عاطفی و چیزهای کلی شناختی ندارد گفتم پاسخ داد که پژوهش درباره ایران برایش مهم است و او همه تلاش لازم را برای یادگیری و مطالعه انجام خواهد داد.
کلوتیلد از آن پس دانشجوی منظم و فعال سمیناری شد که فرهاد خسرو خاور، محسن متقی و من در مدرسه عالی مطالعات پاریس درباره جامعه معاصر ایران داریم. روزی حوالی ماه آوریل ۲۰۰۸ بعد از پایان سمینار گفت که عازم ایران است. به او گفتم برای این مرحله پژوهش نیازی به سفر به ایران وجود ندارد. پاسخ داد که دوست دارد مسایل ایران و جامعه را بهتر بشناسد و از نزدیک واقعیتها را مشاهده کند. با اشتیاق فراوان از سفرش میگفت. آن روزها در ایران بحث "اعترافات" شماری از دانشگاهی ایرانی مقیم خارج مطرح بود و منهم از اینکه مشکلی برایش پیش آید کمی واهمه داشتم. بویژه آنکه به نظرم میرسید نگاه او به ایران بسیار خوشبینانه است و باور چندانی به واقعی بودن مشکلات سیاسی کشور ندارد. به من پاسخ داد که تلاش میکند محتاط باشد و فکر هم نمیکند برای پژوهشگر جوانی مانند او مشکلی پیش آید.
سفر نخست او به ایران دو ماهی طول کشید. در بازگشت شور و اشتیاق بیشتری برای کار پژوهشیاش داشت. در طول سفر موفق شده بود با یکی دو تن از مسولین وزارت آموزش و پرورش دیدار کند و شاهد زندگی روزمره جوانان هم باشد. از سفرش بسیار راضی بود و برایم با هیجان گفت که ممکن است برایش کاری هم در دانشگاه صنعتی اصفهان پیدا شود.
کلوتیلد همه تابستان را بروی پژوهش خود کار کرد و اواخر سپتامبر ۲۰۰۸ توانست با موفقیت از رساله خود دفاع کند. پس از جلسه دفاع از او درباره برنامههای آیندهاش پرسیدم. پاسخ داد اگر نتواند به ایران برود در کشور اروپایی دیگری به تحصیل ادامه خواهد داد. چند صباحی به ایران رفتن و زندگی کردن این تجربه برایش تا آن اندازه مهم بود که به خاطر آن حاضر بود ادامه تحصیل را به تعویق افکند. 4 ماه بعد از او ایمیلی دریافت کردم که در آن نوشته بود :« با شادی فراوان به اطلاع شما میرسانم که من بار دیگر به ایران آمده ام و بزودی کارم را در اصفهان آغاز خواهم کرد.».
زمانی که خبر دستگیری او را شنیدم به خودم گفتم برای کسانی که در تدارک نشان دادن "وابستگی" حرکت اعتراضی به کشورهای خارجی هستند کلوتیلد میتواند "طعمه" خوبی باشد. جوانی که چنین رابطه عاطفی با جامعه و فرهنگ ایران دارد به آسانی "مدارک" دندانگیری هم از خود بجا میگذارد تا پرونده سازان حرفهای بتوانند او را بدام بیندازند. چرا که در ذهنیت این آدمها خارجی بودن، سفر به ایران، کار پژوهشی درباره ایران، فرستادن ایمیل، ارتباط با رسانههای خارج از کشور، عکس گرفتن و حتی کنجکاوی عادی درباره جامعه ایران همه و همه میتواند مدارک "مهم" جاسوسی باشد. در فرهنگ قضایی و امنیتی ایران واژه "جاسوسی" تفسیر و معنایی پیدا کرده که در هیچ دیکسیونری در دنیا نمیتوان انرا یافت.
متن کیفر خواست "دادگاه" و حرفهای کلوتیلد نشان میدهد که حتی به اندازه متداول گذشته هم صحنه آرایی نشده است. فرستادن عکسهایی که فراوان بروی اینترنت میتوان یافت و بیان مشاهدات روزمره در ایمیل به دوستان و فرستادن رونوشت آن به سفارت همه "مدارکی" است که "دادگاه" توانسته است علیه او و دیگران جمع کند تا به باور خودش دخالت کشورهای خارجی در حوادث ایران را ثابت کند. این مدارک همان اندازه اعتبار دارند که اتهامات مربوط به "براندازی نرم" و "انقلاب مخملی" علیه چهرههای شناخته شده سیاسی زندانی و دیگر بازداشت شدگان دیگری که در نمایش قضایی سیاسی حضور داشتند.
صحنه حضور "متهمان" در "دادگاه" هم بگونهای تکان دهنده یادآور محاکمات جمعی دوران استالین و دیگر حکومتهای بسته و یا دادگاههای نظامی زمان شاهاند. کیفر خواستی سراپا سیاسی و بی پایه از منظر حقوقی و "متهمینی" که با همه حرکات، نگاهها و حرفهای خود از ظلم و بی عدالتی که بر آنها رفته خبر میدهند. حضور کلوتیلد، نازک افشار و دیگرانی که به عنوان "دلیل دخالت" بیگانگان در جمع "متهمین" داخلی به نوعی صحنه آرایی شبیه است. گویا قرار است به هر بهایی حتی دلایل مضحک به افکار عمومی ایران ثابت کرد که سر نخ اعتراضات مردمی در خارج از کشور است. اما چیزی را که صحنه پردازان شاید درک نمیکنند این است که مشکل کسانی که قرار است "قانع" شوند نبودن "مدرک" نیست. در جامعه دوپاره شده ایران مشکل اصلی با بخش بزرگی از افکار عمومی اعتماد و مشروعیت سیاسی و اخلاقی است. در میان افکار عمومی دیگر باوری به رسانههای دولتی و گفتمان رسمی وجود ندارد و چیزی در ذهن مردم تغییر کرده است. این تبلیغات شاید فقط بتواند در میان طرفداران وضع موجود مخاطبی بیاید. اما همزمان حضور چند شهروند خارجی و انعکاس گسترده بین المللی آن سبب شده همه دنیا با واقعیتهای دستگاه قضایی ایران و شیوه برخورد با مخالفان داخلی هم آشنا شوند.
قربانیان اصلی این نمایش چون گذشته انسانهایی هستند که ناخواسته به این بازی شوم آورده شدند. همه میدانند که کلوتیلد و دیگر "متهمان" دیر یا زود بی سر و صدا آزاد خواهند شد. همان گونه که درباره "جاسوسها" و "براندازان" "نرم" و "مخملی" سالهای گذشته هم اینگونه رفتار شد و آنها گاه حتی چند هفته هم در زندان نماندند. چرا که خود "دادگاه" هم میداند اینها همگی بیگناهند و تنها هدف این نمایش تکان دهنده و تراژدی انسانی بهره برداری تبلیغاتی و سیاسی لحظهای است.