iran-emrooz.net | Wed, 15.07.2009, 1:15
سه غم و یک خوشحالی
حمید صدر
http://www.hamidsadr.com/
غم یک:
در آن چند هفتهای که شاه، مریض، مرعوب و ناامید از ایران رفته بود، سران ارتش شاهنشاهی از طریق بازرگان و آیت الله بهشتی در نامههای فدایت شوم به خمینی نسبت به او اعلام وفاداری میکردند و رئیس شورای سلطنت خود را به پاریس رسانده بود تاملتمسانه از امام تقاضا کند استعفای وی را بپذیرد، و امام با شعار وحدت کلمه مشغول کلاه برداری از تاریخ یک ملتی بود، فقط یک نفر پیدا شد که زیر بار حکومت اسلامی امام نرفت. دکتر بختیار یک تنه جلو حماقت و دروغ حاکم بر خیابان ایستاد و گفت یک رهبر مذهبی نباید در امور سیاسی دخالت کند.
او با وجود همه تنگناها از مجلسی فرمایشی رای اعتماد گرفت و تا آنجا که میشد مقاومت کرد تا در آن دوران وانفسا بتواند مردم و سازمانهای سیاسی را که در شور وسرمستی انقلاب عقل و هوششان را از دست داده بودند، متوجه کند، فرصتها را از دست ندهند و در فکر ایجاد یک دمکراسی پایدار در ایران باشند. او بارها پرسید، مگرما در این ۲۵ سال چه میخواستیم؟ زندانیان سیاسی آزاد شدهاند، ساواک منحل شده، مطبوعات میتوانند بدون سانسور هرچه را که میخواهند بنویسند. پس منتظر چه هستیم؟ برویم سازمانها و احزاب خود را درست کنیم تا در انتخاباتی که در پیش است شرکت کنیم. او گفت، قانون اساسی دست آورد انقلاب مشروطه به شما و نمایندگانتان این امکان و اختیار را داده تا مجلس موسسان را برگزار کنید و دریک فضای بدون تنش آن نظام حکومتی را که خواهان آن هستید، به مردم پیشنهاد کنید تا از طریق قانون حاکمیت ملی مستقرشود.
چون آگاهی به دمکراسی وجود نداشت کسی گوشش بدهکار نبود و شد آنچه که نباید.
غم دو:
سی سال در وهن، مرگ، عذاب و تحقیر سپری شد تا ملتی اسیر و سرکوب شده از یک «فرصت انتخاباتی» که بر آن هر اسمی میتوان نهاد جز انتخابات، بخاطر یک هزارم آنچه که در دوران «انقلاب» بدست آورده بود، دریک رای گیری شرکت کند، بلکه منفذی برای مدتی نفس کشیدن پیدا شود. آخر کار معلوم شد که «نظام جمهوری اسلامی» تماما اورا سر کار گذاشته و رهبر انقلاب جدید دوباره کلاهی به گشادی تمام ایران برسر او گذاشته است. به مردم توهین شده و آنها فریب خورده و رها شده میگویند، ما اصلا نخواستیم. رای مان را بما پس بدهید. ولی فقیه میگوید از رای هشتاد و پنج در صدی شما به نظام متشکریم ورای تان را هم پس نمیدهیم. دو هفتهای است که مردم اعتراض میکنند و حکومت آنها را زیر لگد و فحش و چماق و گلوله گرفته که شما غلط میکنید، اعتراض کنید. و حال کار به اینجا کشیده که مردم سر پشت بامها رفته الله اکبر گویان داد میزنند: ما آزادی مطبوعات نداریم، صدا و سیما نظرات ما را مطرح نمیکند، وزارت کشور بما مجوز راهپیمائی برای اعتراض به انتخابات قلابی و دولت قلابی نمیدهند، بجای جواب ما را دستگیر میکنند، شکنجه میکنند و...
غم سه:
اکنون مدتی است که بجای دکتر مصدق، دکتر صدیقی، دکتر بختیار و حتی فردی مثل داریوش فروهر رهبران نهضت دمکراسی خواهی مردم ما کسانی شدهاند که حد اکثر خواستشان در درجه اول حفظ نظام جمهوری اسلامی و تکیه به «معنویت» انقلاب اسلامی در مقابل استقرار حکومت اسلامی است! رهبران نا خواسته این جنبش یعنی میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی که بعد ازببار آمدن فاجعهای سی ساله از دورن این نظام به بیرون رانده شدهاند، اصلا قصد این را ندارند که برای نائل شده به دمکراسی چهارچوب نظام جمهوری اسلامی را ترک کنند.
و یک خوشحالی
مردم ایران و بخصوص جوانان بر این امر آگاهند که مبارزه برای استقرار دمکراسی تازه شروع شده است و آگاهی آنها به اینکه همه کسانی که در این روزها کشته یا زخمی میشوند، به زندان میافتند و شکنجه میشوند، برای برداشتن قدمی است در راه نائل شدن به دمکراسی و حاکمیت ملی، آنها را بعد از سالها توهین و تحقیر به ملتی مصمم، ثابت قدم و آگاه تبدیل نموده است.
از نشریه روزنامه نگاران ایرانی، شماره ۱۹
http://iranianjournalists.blogspot.com/2009/07/19.html