iran-emrooz.net | Tue, 30.06.2009, 18:04
تامل بیشتر در نگرش به جنبش اعتراضی
مهدی رجبی
خطر انحراف
در آغاز سده پیش، بدنبال انقلاب اکتبر روسیه، نویسنده یی که نامش جان رید بود، کتابی نوشت با عنوان «ده روزی که جهان را تکان داد». آنچه جان رید را بر آن داشت تا از تکان خوردن جهان آن روز در اثر بروز انقلاب اکتبر سخن گوید، همانا شوکی بود که دگرگونیهای سیاسی واجتماعی اکتبر به نظام سرمایه داری جهانی وارد آورد. ولی، در عمل، اخبار انقلاب اکتبر مدتها دیرتر به دیگر شهرهای اروپایی رسید، و آنها را از کشته شدن تزار و پیروزی بلشویکها باخبر ساخت، بی آنکه هیجان، شور و همدردی آنها را برانگیخته سازد مگر در سطحی محدود.
ده روزی که ایران را تکان داد
در مقایسه با آنچه جان رید در نظر داشت، باید گفت که اخبار جنبش اعتراضی مردم ایران برعلیه دروغ و تقلب حکومتی در انتخابات ریاست جمهوری، در فاصله ده روز همه شهرهای جهان بهره مند از تلویزیون و اینترنت را دچار شگفتی ساخت، و حس همدردی آنها را نسبت به حرکت متین و مسالمت آمیز جوانان و زنان ایرانی در دفاع از حق رای و حیثیت خویش برانگیخت، و بدانها علیرغم بهت زدگی شان نشان داد که کوره آزادیخواهی سوزانی در پس آرامش متین زنان و جوانان ایرانی وجود دارد. ولی بهت زدگی جهان امروز دربرابر خیزش شورانگیز خرداد ماه، دست آویزی است تا به بهانه آن، دامنه اثرگذاری آن جنبش اعتراضی را در پهنه زندگی سیاسی ایران مورد بررسی نهم، و در این رابطه نشان دهم که بدنیال رخدادهای ماه خرداد، فصل نوینی در تاریخ جمهوری اسلامی گشوده میشود.
راست اینکه بدنبال رخدادهای این چند روز، نه تنها ناظران بیرون از کشور حیرت زده شدند، بلکه حکومت جمهوری اسلامی نیز بعنوان یک حکومت، چنان بهت زده شده است که هنوز دچار گیجی بوده، و نتوانسته است از هوشمندی لازم برای اداره امور بگونه یی بی دردسر برخوردار گردد. هیچ دوره یی از تاریخ جمهوری اسلامی شاهد این همه کشاکش بین افراد مهم حکومتی و درهمه سطح نبوده است، رییس مجلس به انتقاد از شورای نگهبان بر میخیزد، و رئیس دادگستری به رفتارهای دولت رئیس جمهوری دررابطه با انتخابات خرده میگیرد. تنی چند از آیت الهها دامنه انتقاد را از دولت و شورای نگهبان فراتر برده، و بطور غیرمستقیم تا بیت رهبری پیش میبرند، رئیس مجلس خبرگان با ولی فقیه رویارو میشود، و همانکه رییس مجلس تشخیص مصلحت نظام نیز میباشد، با سردمدار اصلی حکومت جمهوری اسلامی، یا همان ولی فقیه، وارد چالش میشود. این رویدادها بی آنکه برحسب پیش و پس بودن زمانی ردیف شده باشند، همدلی ظاهری را که میان سران حکومتی وجود داشت، آشفته ساخت، چنانکه با قاطعیت میتوان گفت که از این پس، درب جمهوری اسلامی بر همان پاشنه نخواهد چرخید.
شوک مهم دیگر جنبش خرداد ماه، همانا پدید آمدن دگرگونی یا بهتر بگویم آغاز دگرگونی در رفتار جوانان با نیروهای حکومتی میباشد؛ بدین معناکه رفتار دفاعی و از روی بیم و هراس آنها دربرابر نیروهای نظم و سرکوب در حال تحول به رفتاری تعرضی و بی پروا میباشد. رودرروییهای خیابانی و ایستادگی جوانان و زنان دربرابر نیروهای سرکوب حکومت در گذشته نیز وجود داشت، ولی این بار، دامنه آنها از سطح چند برخورد پراکنده و گهگاه خارج شده، و بطرزی گسترده، نه تنها در تهران که در بسیاری از شهرهای بزرگ بچشم خورده است. ازاین پس، دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی نمیتواند تنها با بهره جویی از عامل ترس و تهدید، آتشفشان اعتراضی جوانان و زنان را خاموش نگهدارد، بلکه ناگزیر از بسیج همیشگی و بکارگیری فعال نیروهای سرکوب برای خاموش کردن صداهای اعتراضی و آزادیخواهانه آنها خواهد بود.
آغاز پایان جمهوری اسلامی؟
بااین حساب، پرسمان اصلی که موضوع گفتگوی همه ایرانیان اهل اندیشه سیاسی میباشد، همانا این است که اگر جمهوری اسلامی دچار بهت و گیجی شده، و تلوتلو میخورد، آیا نمیتوان نتیجه گرفت و بزبان ساده انگارانه برخی خوشدلان گفت که این حکومت آخرین نفسهای خود را میکشد؟ این پرسمان نقش محوری در بسیاری از گفتمانهای سیاسی کنونی دارد، و چگونگی پاسخ دادن بدان، تعیین کننده شکل فرابردن آن گفتمانها میباشد. بنای بسیاری از نوشتههای سیاسی که بدرست یا نادرست بر اذهان روشنفکران اثر مینهند، برپایه این پرسمان شکل گرفته است.
پیش از پرداختن به پاسخ این پرسش، لازم به اشاره است که بی تردید، خیزش پرشکوه مردم، سهمی مهم در ریختن آب به خانه مورچگان داشت، ولی این همه چالش بی پرده، و کشاکش آشکار میان بزرگان رژیم جمهوری اسلامی را نمیتوان تنها بصورت معلول جنبش یکباره مردم بحساب آورد. چنانکه، پیش از شروع رای گیری و آشکار شدن ابعاد دروغ و تقلب، پرده از روی بسیاری از کشمکشهای درونی که پیش از این در اندرون سرای رخ میدادند، برداشته شده بود. کمترین نشان آن، همانا نامه رفسنجانی به خامنه یی و علنی شدن اختلافهای این دو فرد اصلی جمهوری اسلامی میباشد. تردیدی نیست که روندهای درون حکومت در عین اثرپذیری فراوان از جنبش مردم، خود، پویشی جداگانه دارند، چنانکه بسیاری از رخدادها و چالشهایی که در سطح حکومتی جریان مییابند، مانند اختلاف دیرینه گروههاشمی با گروه احمدی نژاد و کشاکشهای گهگاه آنها با یکدیگر امری مستقل از جنبشهای اعتراضی و آزادی خواهی مردم بوده است.
در دانش سیاسی نیز، درکی چنین از رابطه جنبشهای مردمی با حکومتها وجود دارد. وانگهی، تاریخ سیاسی اخیر کشورها بخوبی نشان میدهد که گاه یک جنبش، حکومتی را متزلزل ساخته، و به سرنگونی آن میانجامد، مانند انقلابهای مخملی اخیر یا همان انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، و گاه جنبشهایی دیگر باوجود دوام و گستره دامنه آنها بسادگی زیر چکمههای نیروهای سرکوبگر حکومتی لهیده میشوند. خیزش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و جنبش دانشجویی ۱۸ تیر دو نمونه بارز و گواه بر این مدعایند که بوسیله نیروهای سرکوبگر حکومتی سرکوب شدند. بی آنکه آب از آب تکان بخورد.
بنابراین، میتوان گفت که نه تنها رابطه میان حکومت و جنبش مردمی، رابطه یی از نوع رابطه علت و معلولی نمیباشد، بلکه این هر دو، پویشی جداگانه داشته، و علیرغم اثرپذیری از همدیگر، روندهایی متفاوت را طی میکنند. با این وجود، چنانکه دربالا اشاره شد، گاه یک جنبش توده یی میتواند ناقوس فروپاشی یک حکومت را به صدا در آورد، و در ادامه حرکت خود، حکومتی نوین را جانشین آن سازد. (*) ولی در این حالت، جنبش توده یی آغازگه زنجیره یی از کنش و واکنشهای مختلف، مانند برانگیختن و تشدید اختلافهای درونی حکومت و بروز عملکردهای نادرست از سوی آن میباشد که به فروپاشی آن حکومت میانجامند.
جالب آنکه بیشترین و بهترین روشنگریها دررابطه با چگونگی تاثیر جنبش توده یی بر روند براندازی یک حکومت، توسط مارکسیستها و از جمله لنین صورت گرفت. حال آنکه مدعیان پیروی از او، اینک بی توجه به آموزشهای وی پیرامون چپ روی، به رواج اندیشههایی ناساز میپردازند. چگونه میتوان بر طبل فروپاشی یک حکومت کوفت، حال آنکه نیرویی که باید جایگزین آن باشد، حضور عینی ندارد؟ چگونه میتوان براندازی یک رژیم را ندا داد، حال آنکه، این رژیم هنوز توانایی کشتن هزاران «ندا» را دارد؟ چگونه میتوان در این راستا نظرپردازی کرد، حال آنکه حکومت هنوز پایگاه مردمی قابل توجهی دارد؟ چگونه میتوان از گسترش جنبش اعتراضی پیرامون انتخابات دلشاد بوده، و پیگیری برخی از رهبران آن را شادباش گفت، ولی به خطر بالاگرفتن شعار ضد جمهوری اسلامی در لحظه کنونی آگاه نبود؟
موسوی و کروبی هر دو تاکنون دربرابر فشارهای سران حکومت و از جمله خامنه یی ایستادگی نموده، و همچنان خواهان باطل نمودن انتخاباتاند، ولی هردو انها در نوشتهها و بیانیههای خود بر پایبندی خویش به اصول جمهوری اسلامی تاکید نمودهاند. نباید چنان خام و خوش خیال بود، و گمان نمود که ادامه جنبش مردمی، آنها را نیز دربرابر جمهوری اسلامی قرار خواهد داد. این احتمال که آنها دربرابر جنبشی که اصول و ارکان جمهوری اسلامی را زیر ضرب بگیرد، روی همراهی و همدلی نشان دهند، چندان قوی نیست.
افزون براین، سیاست ورزی ایجاب میکند که همواره راهکارهایی در پیش گرفته شود که موجب تشدید شکافهای بیشتر در درون اردوی مقابل گردد تا اینکه اسباب فشرده تر شدن صفوف انها را فراهم سازد. نباید فراموش کنیم که بسیاری از قواعد جنگ و سیاست همانطور که کلوزویتس گفت بهم مربوطاند. دراین رابطه، باید بیفزایم که اگر جنگ ادامه سیاست است، پس باید در نظر داشت که بسیاری از سیاستها به جنگ میانجامند، و بدین اعتبار سرآغاز جنگاند. و از این زاویه میتوان گفت که بهمانگونه که در جنگ میکوشند تا در صفوف دشمن شکاف ایجاد کنند، پس لازم میآید که در پهنه سیاست نیز، در صفوف فشرده حریف یا دشمن شکاف ایجاد نمود، و مشخصا درراه سست نمودن ابزار سرکوب و خونریزی حکومتی خودکامه که «ندا»ها را میکشد، کوشید، و تلاش نمود تا اختلافهای حتا جزیی آنها تشدید گردد.
مردم هشیارانه در شعارهای خود میکوشیدند تا پیکان یورش خود را متوجه احمدی نژاد سازند، تا خامنه یی. گرچه بسیاری از آنها میدانستند که خامنه یی از این همه دغلکاری و تقلب بی خبر نبوده است. ولی انها بخوبی درک میکردند که نباید این دو را در کنار هم نهاد، بلکه برعکس بایست کوشید تا ناسازگاری بین آنها پدیدار شود. بدبختانه برخی از نویسندگان ما از این هشیاری که در جنبش مردمی حضور دارد، آگاهانه فاصله گرفتهاند.
باری، دوراندیشی و درایت سیاسی ایجاب میکند تا همواره هشیاری بخرج داده، و کوشید تا سیاستهای پیشروان جنبش و شعارهای آن به افزایش شکاف در اردوی حکومتیان و فاصله انداختن در صفوف آنها منجر شود، تا برعکس، موجب نزدیک شدن آنها به همدیگر گردد. در شرایطی که حکومت هنوز قدرت سرکوب داشته، و از پایگاه مردمی برخوردار میباشد، باید از سیاستهایی که میخواهد جنبش را دربرابر کل حکومت قرار دهد، و براندازی جمهوری اسلامی را هدف بگیرد، پرهیز نمود، چراکه این امر، خطر نزدیک کردن عناصر مرکز گریز بیکدیگر و افزایش توانایی حکومت در بسیج پایههای مردمی خود را بدنبال خواهد داشت. در شرایطی که در پهنه شطرنج سیاسی ایران، گاه دخالت دو آیت اله بیشتر از تظاهرات هزاران نفر اثربخشی دارد، چگونه میتوان بی محابا کل جمهوری اسلامی را به آورد طلبید، و برطبل براندازی آن کوبید؟ حتا باوجود اینکه تحلیل سیاسی نشاندهنده آن است که جنبش خرداد ماه تناقضهای اساسی رژیم جمهوری اسلامی را تشدید نموده، و ناسازگاری درونی آن را با اصول دمکراسی به نمایش نهاده است، باز بخردی سیاسی حکم میکند تا این نتیجه گیری را همچون آواز اذان از بالای منارهها سر نداد، و آن را به شعار سیاسی روز تبدیل نساخت.
جبابی توخالی یا ددی خطرناک
دررابطه با بکار بستن حزم و دور اندیشی، نکته تامل برانگیز دیگر این است که جنبش اعتراضی خرداد ماه در محلههای فقیر نشین، در بازار و در شهرهای کوچک نمودی نداشت. درست است که ما هنوز در آغاز روند این جنبش هستیم، جنبشی که در صورت سرکوب نشدن همانند جنبش سال ۵۷ میتواند به همه گوشه و کنار جامعه ایرانی سرایت کند. ولی تصور اینکه جنبش کنونی بسادگی و همانند جنبش سال ۵۷ فراروییده، و بزودی همه اقشار مردم ایران و همه شهرها و دهکدهها را دربر بگیرد، جنبه خوش بینانه دارد. نه بدین دلیل کلی که تاریخ تکرار نمیشود، یا بزبان دمکریت آب دو بار در رود جاری نمیشود. و نیز نه بدین دلیل که حکومت شاه نفوذ و اعتبار دینی نداشت، حال آنکه حکومت کنونی بدلیل رنگ دینی آن، بخشهایی از مردم را همچنان در حالت توهم نگاه داشته است. بلکه دشواری تبدیل شدن جنبش کنونی به جنبشی فراگیرنده همه گروههای اجتماعی کشور، ازجمله بدین خاطر است که حسب و حال نیروهای اجتماعی و رابطه آنها با نیروهای سیاسی و با حکومت کنونی همچون گذشته نمیباشد. دولت احمدی نژاد، برخلاف دولت شاه در میان گروههای پایینی جامعه شهری و در روستاها نفوذ و پایگاه دارد. این دولت از توانایی بسیج تهیدستان جامعه و گروههای لومپن پرولتاریا برخوردار است، حال آنکه رژیم پهلوی نه تنها در میان این اقشار پایگاهی نداشت، بلکه نفوذ و اعتبار خود را در میان اقشار میانی جامعه نیز از دست داده بود.
دشواری مهم دیگر جنبش کنونی که همچون تنگنایی سخت گریبان آن را میفشرد، همانا نبود یک نیروی رهبری جاافتاده، مطمئن و آبدیده میباشد. برخی را گمان براین است که در شرایط انقلابی، روند تحول امور آهنگی تند داشته، و جنبش مردمی بزودی رهبری خود را پیدا خواهد کرد. به این خوش بینیهای توهم امیز پاسخی جزاین نمیتوان داد که نه جنبش اعتراضی مردم چراغ علاالدبن است، ونه رهبری آن، غولی است که بسادگی از دل آن سربلند کند. سالها باید که تا یک پنبه دانه زآفتاب، زاهدی را خرقه گردد، یا حماری را رسن.
پربد نیست که در اینجا اشاره یی به مقاله اسلاووی ژیژک فیلسوف اسلونی بکنم که گویا در مسائل سیاسی ایران صاحب نظر است. او همانند برخی از نظرپردازان سیاسی ایرانی برون مرزی براین گمان است که زنگ انقلاب ایران به صدا در آمده است، و احمدی نژاد حبابی توخالی بوده، و پوپولیسم او همانند پوپولیسم برلوسکونی میباشد.(**) درست است که احمدی نژاد از برخی جهات و بویژه در زمینه تبلیغات عوامفریبانه و دروغ پردازی همانند سارکوزی و برلوسکونی میباشد. ولی ناگفته نباید نهاد که احمدی نژاد بدلیل پیوندهایی که میان کمیته امداد و مساجد با تهیدستان جامعه وجود دارد، از حمایت این گروهها برخوردار میباشد. بی توجهی به این واقعیت میتواند زمینه ساز درپیش گرفتن برخی راهکارهای چپ روانه و بدور از واقع بینی لازم گردد، و ددی خطرناک را به گربه بی آزار کارتونهای والت دیسنی شبیه سازد که در حال فروافتادن از پرتگاه میباشد. پایان بخش نخست
مهدی رجبی
سه شنبه ۹ تير ۱۳۸۸
---------------------
(*) زیرنویس: همینجا باید اشاره کنم که من از خواننده پوزش میخواهم که نوشته سیاسی کنونی به نوشته درسی نزدیک شده است، چیزی که همواره از آن بیزار بوده ام، ولی از آنجاکه این روزها در بسیاری از نوشتههای سیاسی که پدیدار شدهاند، میخوانیم که جنبش اعتراضی کنونی طبل فروپاشی جمهوری اسلامی را به صدا در آورده است، و براین پایه رهنمودها و سفارشهای گمراه کننده ارائه میکنند، ناگزیر از وارد شدن در این نوع از گشایش موضوع میباشم.
(**)زیرنویس: در اینجا من برآن نیستم که به انتقاد از نوشته ژیژک بپردازم، بویژه آنکه باید در نظر داشت که ایشان آن نوشته را برای روشنفکران غیر ایرانی نوشته، و کوشیده است تا بدبینی و نگاه تحقیر آمیز آنها را به واقعیت جنبش خرداد ماه تغییر دهد، چنانکه او برای نفی نگرش برخی کسان در جناح چپ چنین نوشت: « سرانجام، غمبارتر از همه، هواداران احمدینژاد در جناح چپ هستند: بزرگترین دغدغهی اینان استقلال ایران است. اینان میگویند که احمدینژاد پیروز شد، زیرا او طرفدار استقلال کشور است، فساد آقازادهها را فاش کرد، و ثروتهای نفتی را برای افزایش درآمد اکثریت مسکین مصرف کرد. این است احمدینژاد راستین که در ورای تصویر رسانههای غربی از یک شخص بنیادگرای ضد هولوکاست قرار دارد. به گفتهی اینان آنچه امروز در ایران میگذرد تکرار کودتای غربیها بر ضد مصدق، نخستوزیر قانونی کشور، در سال ۱۳۳۲ است» نقل از ایران امروز ۲۸/۰۶/۲۰۰۹، حال آنکه من در جناح چپ نیروهای سیاسی ایران کسی را نمیشناسم که چنین رویکردی را به انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد. بهرحال، گرچه با برخی از دیدگاههایش مانند اینکه جنبش کنونی را «بازگشت سرکوفتگان» انقلاب ۵۷ میداند، موافق نیستم، به او بابت حمایتاش از جنبش اعتراضی مردم ایران، دست مریزاد میگویم.