iran-emrooz.net | Sat, 20.06.2009, 9:44
قیمت پشتیبانی آقا از احمدینژاد:سالی ۱۷۵میلیارد تومان
جواد طالعی
روز جمعه بیست و نهم خردادماه سال ۱۳۸۸، آقای خامنهای، ظرف تنها یک هفته، برای دومین بار دست به یک خودکشی سیاسی زد.
میلیونها ایرانی، یک هفته بر فراز بامها و در سطح خیابانهای شهرهای مختلف، فریاد کشیدند که به وسیله متقلبان حاکم مورد تجاوز قرار گرفته اند، اما آقای خامنهای، در نماز جمعه آنها را تهدید به خونریزی کرد و مسئولیت کشتارهای احتمالی را هم به گردن رهبران اعتراضات انداخت.
آقای خامنهای، ته مانده اعتباری را که دست کم در نزد طرفداران خود داشت نیز، برباد داد. خیل جمعیتی که بیشترینشان با اتوبوسهای آماده و رایگان از پادگانها، ادارات، کارخانهها، شهرها و روستاهای سراسر کشور به محوطه دانشگاه آورده شده بودند، باید کور و کر باشند که نه تظاهرات متین و مسالمت جویانه میلیونها هم میهن خود را دیده باشند و نه صدای الله اکبرهای شبانه آنها را شنیده باشند. بنابر این، آقای خامنهای، ته مانده اعتبار خود را، نزد بسیاری از همین افراد هم از دست داد. او، هنگامی که بازهم کوشید اعتراض گسترده مردم ایران را، ناشی از اراده آمریکا و انگلیس و اسرائیل قلمداد کند. یکبار دیگر به شعور و استقلال طلبی ایرانیان توهین کرد.
بسیاری از کسانی که شنیدند آقای خامنهای قرار است روز جمعه خطبههای نماز جماعت را ایراد کند، خوشباورانه تصور میکردند که او خواهد کوشید از میلیونها معترض تقلبهای انتخاباتی دلجوئی و فضای کشور را آرام کند. اما او کوشید مردم را از چماق و باتوم قداره بندان خود بترساند و این متجاوزان را به حملههای بعدی تحریک کند. آقای خامنهای، تهدید کرد که اگر تظاهرات خیابانی پایان نیابد، طور دیگری با طرفداران خود صحبت خواهد کرد. گیریم که اعتراضات فروکش نکرد. در این صورت مردی که خود را نایب امام زمان میداند، چه خواهد کرد؟ قمه کشان مزدور خود را به قتل عام مردمی فراخواهد خواند که انقلاب اسلامی به همت آنان و پدران و مادرانشان به ثمر رسید تا او از مجالس روضه خوانی و زندان و تبعیدگاه به امامت جمعه و ریاست جمهوری و رهبری برسد؟
آقای خامنهای تتمه وجاهت قانونی خود را نیز از دست داد، زیرا که این بار، تمام قد در برابر ملت ایستاد و او را به قتل عام تهدید کرد. اما آنقدر شهامت نداشت که حتی مسئولیت این عمل را، به نام مجتهدی که به زغم خود کیان اسلام را در خطر دیده است، بپذیرد و گناه این خونریزی را به گردن مخالفان نیاندازد. آقای خامنهای تتمه اعتبار خود را، حتی در نزد آن گروه از وفادارانش که اندکی قدرت قضاوت دارند باخت، هنگامی که باز هم نتایج انتخاباتی را پذیرفت که میلیونها شرکت کننده در آن، یک هفته است فریاد میکشند که آرای آنها را دزدیدهاند و با آن پز میدهند.
چسبی که آقا را به احمدی نژاد میچسباند
به راستی میان آقای خامنهای و رئیس جمهوری که جز به فرماندهان رانت خوار، به هیچ کس دیگر اتکائی ندارد، چه پیوندهای مرئی و نامرئی یی وجود دارد که "مقام معظم" را وا میدارد همچنان در کنار او بایستد؟ آیا مقام معظم رهبری نمک گیر آن بودجه سالانه ۱۷۵ میلیارد تومانی نیست که احمدی نژاد در لایحه بودجه اولین سال ریاست جمهوری خود برای مسافرتهایش منظور کرد؟ و آیا دلیل سازمان تبلیغات اسلامی برای بسیج افراد ساده لوح در میدان ولی عصر این نیست که احمدی نژاد بودجه این نهاد را هم در همان سال ۳۷۰ درصد بالا برد و به سالانه ۱۴۷ میلیارد تومان رساند؟ آیا دانشجویان به پاداش تخصیص یک بودجه سالانه بیش از ۱۲ میلیارد تومانی برای نمایندگان ولی فقیه در دانشگاهها به خاک و خون کشیده نشدند؟
سرنوشت مشترک شاه و آقا
به راستی چرا این خودکامگان از تاریخ درس نمیگیرند؟ چرا آقای خامنهای سرنوشت سیاه رضا شاه پهلوی را فراموش میکند. شاه پرنخوت و خودپسندی که اگر به نصایح مشفقانه منتقدان خیرخواهش در سالهای نخست دهه پنجاه شمسی گوش میداد، و خودکامگی را رها میکرد و سلطنت مشروطه را میپذیرفت، نه خود به آن روزگار سیاه میافتاد و نه ملت ایران را با این همه درد و بلا درگیر میکرد؟
موقعیت آقای خامنهای، اکنون به کمال به موقعیت رضا شاه پهلوی، در آخرین سالهای سلطنت او، شبیه شده است. او، خیال میکرد سایه خدا بر روی زمین است و بندگان خدا باید در آستان او سر برخاک بیاسایند. آقای خامنهای، بزرگترین شانس خود را هنگامی از دست داد که به آرای بخش عمدهای از هشتاد و پنج درصد شرکت کنندگان در انتخابات خیانت ورزید. مردم ایران، با این که به نظارت استصوابی اعتراض داشتند، تصمیم گرفتند پس از انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ خورشیدی، شانس دیگری به نظام خودکامه حاکم بدهند، تا شاید بر سر عقل بیاید و دست کم اجازه بدهد رئیس جمهوری اندک معقول تر و آرام تر از رئیس جمهور ماجراجو، بی تدبیر، دروغباف و مردم فریب فعلی، سکان این کشتی توفان زده را به دست بگیرد.
مردم ایران، با اتکا به تجربه تلخ انقلاب ۱۳۵۷، نمیخواستند کشورشان بار دیگر دستخوش توفانی شود که زمان فروخوابیدن آن دیگر روشن نخواهد بود. آنها، رضایت دادند که رژیم پیشا قرون وسطائی اسلامی، با اقدامات یک رئیس جمهور معتدل تر، اندک اندک پوست بیاندازد و از ناهمزمانی خود با دوران معاصر قدم به قدم بکاهد. میرحسین موسوی، نه خارج از نظام است، نه جفا کار به دستگاه خلافت، نه وابسته به بیگانه، نه سکولار و نه مهارگسیخته به زعم حاکمان. تایید پیروزی او، میتوانست آبی بر آتش خشم تلنبار شده مردمی بریزد که سی سال است به گونههای مختلف تحقیر شده اند، حقوق مدنی آنان به غارت رفته است، امید به آینده را از دست دادهاند و لحظه به لحظه شاهد سوختن فرزندان و خواهران و برادران خود، در آتش اعتیاد و فحشا و زوال اخلاقی هستند.
نوکر خانه زاد آقا
صرفنظر از خوش خدمتی احمدی نژاد در افزایش ۱۵۰ درصدی بودجه مسافرتهای آقا، کدام پیوندهای مرئی و نامرئی سبب شده است که آقای خامنهای چنان به احمدی نژاد بچسبد که حاضر نباشد حتی ببیند در دوران چهارساله او تعداد بیکاران، تن فروشان، معتادان، دزدان، قمه کشان، بی خانمانها و لغزیدگان به زیر خط فقر، در ابعادی هولناک افزایش یافته است؟
آقای خامنهای، در وجود کسی که ایران را به انزوای مطلق کشانده و در جهان به مسخره خاص و عام تبدیل کرده، چه میبیند که هرگز نمیپرسد او چه بلائی بر سر نزدیک به ۲۵۰ میلیارد دلار درآمد نفتی این چهار ساله آورده است؟ آیا هنوز هم میتوان انکار کرد که تنها در یک هفته نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد ۴۰ میلیارد دلار سرمایه داخلی، از بیم بی ثباتی به دوبی فرار کرد و هرگز به کشور باز نگشت؟ آیا هنوز هم باید انکار کرد که روند فرار سرمایه و پریشانحالی مردم، تا آخرین روزهای نخستین دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد همچنان ادامه یافت؟
آقای خامنهای، در وجود این مرد، تنها یک چیز را دیده است که نمیتواند خود را از شر او رها کند و حاضر است به خاطر پشتیبانی از او حمام خون به راه بیاندازد و خود را برای همیشه در تاریخ بدنام کند: محمود احمدی نژاد یک نوکر خانه زاد است. یا دست کم اینطور وانمود میکند. و آقای خامنهای، که درست به سرنوشت شاه در سالهای پایانی سلطنتش رسیده است، اکنون سالها است که تنها نوکران خانه زاد میطلبد، تا فرامین او را چشم و گوش و زبان بسته اطاعت کنند. آقای خامنهای، از همان روزی که با حکم حکومتی، مجلس شورای اسلامی را واداشت تا لایحه مطبوعات را از دستور کار خارج کند، تصمیم گرفت جز با چاکران آستان بوس زبان بسته، با هیچکس کار نکند. آقای خامنهای خوب میداند که رقیب انتخاباتی احمدی نژاد، یک مسلمان تمام عیار است و اگر امروز وارد صحنه شده، دغدغه اش، بیش از آن که نجات مردم از این وضعیت دردناک باشد، نجات نظام اسلامی از سقوط قطعی است. پس چرا آرای خواستاران تغییرات تدریجی را نادیده میگیرد و در حالی که ادعا میکند دستور رسیدگی به شکایات نامزدها را صادر کرده، برای دومین بار تاکید میکند که احمدی نژاد در هر حال رئیس جمهور منتخب است؟ دلیلش روشن است: نوکری برازنده احمدی نژاد فرصت طلب و مردم فریب است، اما میرحسین موسوی، در همین هفتهها نشان داده است آنقدر عزت و اعتماد به نفس و ایمان دارد که تن به نوکری آقا ندهد، بلکه به خدای خود توکل کند. ترس آقا همین است. آقا، بنده خود میخواهد، نه بنده خدا!