iran-emrooz.net | Sun, 14.06.2009, 11:30
نامه به چهار تن از آیات عطام
حبیب تبریزیان
1ـ فقیه عالیقدر آیت الله العظمی منتظری
2 ـ حضرت آیت الله العظمی هاشمی رفسنجانی
3 ـ حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی
4 ـ حضرت آیت الله العظمی صانعی
عالی جنابان!
این نامه ایست از سوی کسی که به دین و آئینی که شما نماد و مظهر آن هستید یعنی اسلام باوری ندارد. این نامه ایست که انقلاب اسلامی آفریده شما، او را مانند چند میلیون از ایرانیان دیگر، طی سه دهه حکومت شما، در بدر و آواره دنیا کرده است. این نامه ایست از سوی کسی که از آن رو به دربدری و تبعید افتاده است که میهنش را عاشقانه دوست داشته و دارد و اسلام حکومتی شما را مغایر با منافع ملی میهنش دانسته و میداند. و شگفت انگیز تر اینکه علیرغم ناباوری دینی اش این اسلام حکومتی شما را مغایر با اسلامی میداند که درست یا غلط، ملجأ و پناه نیاز های روحی، عاطفی مردم، در غیاب یک اخلاق مدرن و مدنی، مقوم هنجار های اخلاق مردمان خود میداند. این نامه از سوی کسی است که در جمهوری اسلامی شما به دین ستیزی افتاد و در دیار سست مذهبان پرتستان به فایده مندی دین به عنوان یک نیاز روانی و اخلاقی پی برد.
عاالی جنابان!
شما خود بهتر از هرکس میدانید که حکومتی شدن اسلام، و سیادت گروهی قدرت طلب، بنام اسلام و روحانیت تا چه اندازه نه تنها به پیشرفت و سلامت جامعه ما آسیب رسانده است بلکه اسلام و روحانیت را نیز از نگاه مردم انداخته است. معرکه گیران قدرت طلب پرچم دارِ اسلامی شده اند که طی قرون از سوی نهاد روحانیت حفظ و در قلوب مردم جای داده شده بوده است.
عالی جنابان! شما خود میدانید ، دامنه فسادی که بنام اسلام و روحانیت دامن جامعه و مملکت مارا گرفته است، گسترده تر از آنست تا قصیده سرایان حکومتی بتوانند آنرا از دید مردم و جهانیان پنهان دارند
عالی جنابان!
من نه به آن اسلام شما و نه به آن خدائی که شما میپرستید باوری دارم، یگانه خدای من میهن کهن سالم ایران و مردم آن هستند! و به همین خدا سوگند میخورم که، هنگامی که از رویکرد خود به دین سخن میگویم از روی ریا نیست. در این دیار کالوین و لوتر آموختم که دین آن نیست که من در ایران اسلامی ام تجربه کرده ام، آموختم که دین مرحم زخمهای بی ترحم زندگی است، آموختم که دین مقوم آن هنجارهای اخلاقیی است که بدون آنها انسانیت و ترحم و عاطفه اجتماعی یکسره از جامعه رخت خواهد بست و از این منظر است که دلم و تمام وجودم میسوزد هنگامی که میبینم ، دینی که باید و میتواند نقش بزرگ پرورش عاطفه تاریخی و اجتماعی را بازی کند و روحانیتی که باید پاسدار و تلطیف کننده این عنصر مهم روانشناختی تاریخی هر جامعه ائی از جمله ما باشد چنین به ضلالت افتاده اند، از آینده میهنم و سر نوشت مردم آن تا حد هراسنده ائی بیمناک میشوم.
عالی جنابان!
امروز دیگر این امثال من و بخش دگر اندیش جامعه ایران نیست که شمشیر بی ترحم حکومت اسلامی مورد اعتقاد شما بر گردنشان نشسته است. امروز شمشیر خون چکان حکومت اسلامی شما در دست روضه خوانی مست و پریشان اندیش چون سید علی خامنه ائی، بر علیه خود اسلام و همه بخشهای اسلام غیر حکومتی به شمول آن بخش روحانیتی که پای دررکاب قدرت سیاسی نگذاشته و یا از مرکب فریبنده آن به موقع پائین جسته است کشیده شده است. سید علی خامنه ائی با کودتای مفتضح خود نشان داد که حتی نهاد ریاست جمهوری را تا حد کار پردازی آنهم بر نمی تابد و به چیزی جز یک نوکر مطیع و بله قربان گو از قماش احمدی نژاد قانع نیست.
عالی جنابان!
کودتای سید علی خامنه ائی عزم سرکوب جنبشی را کرده است که، اگر هم سرکوب آن امکان پذیر باشد جز با کشتار صد ها هزار نفری و قبرستانی کردن بیشتر فضای میهنمان ممکن نیست. این جنبش ریشه در جامعۀ چند ده میلیونی میهنمان دارد که شما، بعنوان روحانیت مورد اعتماد و روان دینی و اعتقادی آن، بخشی از بافت پیکر تناور آن هستید و این بدین معناست که این کودتا یا شمارا نیز قلع و قمع خواهد کرد و چنان شمارا خوار و خفیف خواهد نمود که نه دیگر جایگاهی برای شما خواهد ماند و نه برای آن دین و مذهبی که شما نماد آن هستید، دین و مذهبی که تا همین امروز هم بقدر کافی از کردار دین ستیزانه این حاکمیت صدمه دیده است و آنرا شما خود بهتر از من میدانید.
عالی جنابان!
امروز مردم میهنمان چشم به انتظارند تا از شما حرکتی در جهت متوقف کردن این کودتای ضد ایرانی ، ضد مردمی و ضد اسلامی ببینند. اگر امروز به میدان نیائید فردا دیر خواهد بود.
حبیب تبریزیان
تبعیدی سیاسی
وبلاگ نویس و فعال سیاسی
زندانی سیاسی سابق
عضو حزب لیبرال مردم سوئد
عضو قدیمی اتحادیه فلزکاران سوئد و نروژ