iran-emrooz.net | Thu, 11.06.2009, 12:32
نماینده دروغین زحمتکشان
علیرضا قراباغی
شعارهای چپ روانه روشنفکران در مقطع انقلاب٬ نه تنها دست نیروهای ملی را در پیشبرد سیاستهای مردمی و منطقی میبست، بلكه آنچنان فضای تندی به وجود آورد كه سالها بر دولت و ملت و روند توسعه كشور تأثیر گذاشت. تسلط دیدگاه اقتصاد دولتی در قانون اساسی، بخشی از تأثیرات آن فضای تند است.
امروز نیز شعارهای مشابهی از جانب آقای احمدی نژاد داده میشود تا با دامن زدن به كینه طبقاتی زحمتكشان حاشیه شهر و روستا نشینان، آنان را در مقابل رقیب انتخاباتی خود بسیج كند. اما تفاوتهای زیادی بین آن شعارها و مشابه امروزین وجود دارد. روشنفكران آن زمان، صادقانه و از سر حسن نیت و با نثار جان و وقف كردن عمر و زندگی خود آن شعارها را مطرح میكردند. در سطح جهان و به ویژه در ایران نیز گفتمان چپ پیشتاز بود و دموكراسی و الزامات آن مورد غفلت واقع میشد. همچنین روشنفكران ایرانی آموختههای خود را در جهان واقعی نیازموده بودند. و سرانجام این كه شعارهای چپ در آنزمان، نوعی حاشیه امن برای مردمی كه هنوز تجربه كودتای ۲۸ مرداد را فراموش نكرده بودند، فراهم میكرد.
اما آقای احمدی نژاد در زمانی دیگر و با نیتی دیگر شعارهای مشابه را سر داده است. ایشان میخواهد با فریب عامه زحمتكشان، ناكارآمدی دولت خود را بپوشاند و با گرفتن انگشت تهمت به سوی دیگران، چهره خود را تطهیر كند. ذخیره ارزی به ارث رسیده از دوران خاتمی، افزایش درآمد نفت، تأثیر معكوس ركود جهانی بر تورم داخلی، و سیاستهای آشتی جویانه دموكراتها در ایالات متحده بختهایی بوده كه یكی پس از دیگری به دولت احمدی نژاد روی آورده است. گرچه این امدادهای غیبی مانع مرگ كامل امید شده، اما هر كس در ایران زندگی میكند این احساس را دارد كه شیرازه امور در حال از هم پاشیده شدن است. علیرغم از بین رفتن منابع مالی کشور در اثر سوء مدیریت دوران احمدی نژاد٬ این مجموعه به او امکان داده است توزیع وجه نقد در میان بخشی از بیچیزان را چاشنی شعارهای عوامفریبانه خود کند.
آقای احمدی نژاد با ضرب کردن درآمد نفتی سالهای قبل در عدد سه٬ با ارائه تورم نقطه به نقطه به جای تورم میانگین٬ با کاهش نرخ بیکاری از طریق شاغل محسوب کردن افرادی که تنها دو ساعت در هفته کار کنند٬ و سایر شامورتی بازیهایی که در میآورد٬ خود نیز میداند که دروغ میگوید. اما چه چیزی به او مجال میدهد با این وقاحت قصد فریب مردم را داشته باشد؟ بی تردید بسته تر شدن حلقه نظارت استصوابی٬ مجلسی را روی کار آورد که نمایانگر ظرفیتهای ممکن در چارچوب جمهوری اسلامی نبود. احمدی نژاد با استفاده از همین ضعف٬ نهادهای کنترل کننده را یکی پس از دیگری منحل کرد. دکتر میفهمد که مبارزه با فساد٬ به اهرمهایی چون نهادهای مدنی و مطبوعات آزاد نیاز دارد. اما او قبل از هرچیز همان حداقلهای موجود را هم از میان برداشت. نه تنها سندیکا و انجمن و نهاد مردمی مستقل جدیدی تأسیس نشد٬ بلکه همان خانه احزاب و انجمن صنفی روزنامه نگاران و سازمانهای دانشجویی موجود نیز مورد هجوم دولت قرار گرفت. از سوی دیگر مطبوعات غیر مجیزگو مورد تهدید یا تعطیل قرار گرفتند و روزنامه کیهان به عنوان بزرگترین روزنامه منتقد دولت قلمداد شد.
اینها تفاوتهای بزرگ شعار چپ سه دهه پیش با مشابههای امروزی است. امروز کمتر استاد دانشگاهی را میتوان سراغ داشت که مدعی حقوق محرومان و اقشار ضعیف باشد اما روندهای جهانی و گفتمان مسلط حقوق بشر و دموکراسی را نادیده بگیرد و به بهانه عدالت٬ مانع رشد بخش خصوصی شود و توزیع فقر در جامعه را دنبال کند. همچنین امکان ندارد یک مدعی راستین مبارزه با فساد٬ ابزارهای این مبارزه به ویژه نهادهای مدنی و مطبوعات آزاد را از میان بردارد. چنین فردی تنها میتواند دروغ پردازی باشد که منافع فردی و گروهی خود را در نبود ارگانهای کنترل کننده و در فضایی مسموم و آکنده از ابهام دنبال میکند.
برای تأمین منافع یادشده٬ احمدی نژاد از فرسودگی و پاسخگو نبودن مسؤولین نظام و خطاهای کوچک و بزرگی که در سه دهه گذشته روی داده است٬ از تمایل غریضی انسان به افشاگری٬ از شفاف نبودن مواضع و دیدگاههای رقیب انتخاباتی اصلی خود٬ از نبود احزاب و برنامهها و آموزش حزبی در میان مردم٬ از مهارت خود در دروغ پردازی٬ از شرایط حساس روزهای انتخابات٬ از ابهامات و ضعفهایی که در انتخابات ایران وجود دارد٬ و از تمایل ایرانیان به صفر و یک دیدن قضایا استفاده میکند. او میکوشد زحمتکشان و بیچیزان جامعه را با تحریک کینه کور طبقاتی به دنبال خود و همراهانش بکشد. این همراهان٬ در وجه عمده بخشی از نیروهای سپاه٬ بخشی از روحانیت٬ و اکثریت اعضای شورای نگهبان هستند.
برای شناختن آنان و دیدگاههایشان٬ لازم نیست زیاد تلاش شود. در انتخابات اخیر این نیروها با جسارت و به صورت آشکار عمل میکنند. سایت بصیرت ( http://basirat.ir ) با نوشتههایی چون ماجرای سكهها و زندان كروبی در بنیاد شهید و چه کسی میکروفون میرحسین را قطع کرد؟ با رقبای انتخاباتی در میافتد. گرچه با دکتر رضایی به دلیل سوابق فرماندهی سپاه با این شفافیت برخورد نمیشود٬ اما او نیز در صحبتها و توصیهها به صورت مستقیم و غیرمستقیم نامطلوب معرفی میشود. نشریه صبح صادق نیز با مقالاتی چون مرز صداقت و بیانصافی یا انحلال سازمان برنامه توسط شهید رجایی تائید شد ٬ به دفاع صریح از احمدی نژاد میپردازد و با نوشتههایی نظیر قصه پرغصه جام زهر! و بسیجی محدود نیست! در برابر کرباسچی و محتشمی پور موضع میگیرد.
در نوشتههای مختلف این بخش از سپاه٬ تقریباً تمامی احزاب اصلاح طلب و همه سرشناسان این احزاب٬ از بهزاد نبوی گرفته تا حجاریان٬ نامطلوب تلقی میشوند و جریان پرونده سازی علیه آنان و کشف توطئه در رفتار و کردارشان٬ حدیثی مکرر است. آخرین نمونه از این دست٬ کشف کلید خوردن انقلاب مخملی در انتخابات پیش رو است که در مقالههایی نظیر با هوشیاری مردم، هر حركتی برای انقلاب مخملی در نطفه خفه خواهد شد منعکس شده است.
این گروه انقلاب مخملی را از آن جهت مطرح میكنند كه تمایل خود به تعویض زم
ین بازی را از انتخابات به تشبثات کودتایی - حتی به شکل نرم و با دستکاری در نتایج آراء - بپوشانند. البته مقصر اصلی در شکل گیری چنین فضای ابهام آمیز و نگران کننده ای٬ رهبرانی هستند که ضعف تجربه حزبی در كشور را مزیت دانستهاند و از انتخابات و مطبوعات آزاد و آگاهی بخش در هراس بودهاند. اما از آنجا که اکثریت روحانیت و تقریباً تمامی نیروهای با سابقهای که از قبل از انقلاب تا کنون در صحنه مدیریت کشور بودهاند و به ویژه شخص اول مملکت چنین تشبثاتی را بر نمیتابند٬ میتوان مطمئن بود که نگرانی از تعویض زمین بازی چندان عمیق نیست. علیرغم تلاش باند احمدی نژاد برای تفسیر دلخواه از سخنان رهبری یا وادار کردن ایشان به اتخاذ موضع در برابر دیگر کاندیداها٬ این تلاشها ناموفق مانده است. جای خوشحالی است که بخشی از ائمه جماعت نیز توصیه خود را از احمدی نژاد به رضایی تغییر دادهاند. حضور دائمی مردم تا آخرین ساعات مجاز انتخاباتی در خیابانها و نشان دادن اراده عمومی برای صیانت از آراء٬ در کاهش این نگرانیها نقش بسزایی داشته است. مردم در شبهای گذشته دست افشان و پاکوبان٬ اما در عین حال نگران٬ به روز جمعه فکر میکردهاند. هر قدر حضور مردم در پای صندوقهای رأی بیشتر باشد٬ اطمینان به تن دادن باند احمدی نژاد به قواعد بازی بیشتر٬ و نیز نگرانی از ابقای او کمتر میشود.
کسانی که با صفر و یک دیدن قضایا٬ از موضع تحریمی خود نه قاطعانه٬ بلکه با شرمندگی فاصله میگیرند و در بیانیههای خود شعارهای متناقض «نه گفتن به احمدی نژاد» از طریق انداختن رأی سفید (در هر دو مرحله) یا واگذاری تصمیم به خود مردم را مطرح میکنند٬ همچنین آنان که گمان میکنند سرمایه سیاسی خود را ریسک نکردهاند٬ پیروزی جنبش مطالبه محور را با شرکت در انتخابات آلوده نکردهاند٬ فاصله از حکومت را حفظ کردهاند٬ از مبانی خود کوتاه نیامدهاند٬ به عنوان یک سکولار در انتخابات غیر آزاد شرکت نکردهاند٬ آبروی نیروهای آزادیخواه را حفظ کردهاند٬ به دنبال اصلاحاتی نه برای تخفیف تبعیض بلکه برای از میان بردن آن بودهاند و ...٬ بدانند که تنها به شعارهای پرطمطراق خود دلخوش کردهاند. شعارهایی که در تعیین تکلیف اقشار متوسط - این بنیان اصلی دموکراسی - با کژراهه لاف زدن از بیچیزان به کار نمیآید.
در این حرکت گسترده اجتماعی که دو طرف آن یکدیگر را به کودتا متهم میکنند٬ توصیه به شرکت گسترده در انتخابات٬ یادگیری عمومی پذیرش شیوه مسالمت آمیز انتخابات٬ و صیانت از آراء مردم حداقل چیزی است که از نیروهای سیاسی انتظار میرود. توقع بزرگ تر آن است که از هم اکنون برای کنار گذاشتن باند تمامیت طلب احمدی نژاد و در هم شکستن مقاومت بعدی آن پس از اعلام نتایج و مشخص شدن خواست و اراده اکثریت مردم٬ از هم اکنون راهکار مناسبی جستجو شود.
شاید یکی از دقیق ترین مطالبی که در ارتباط با این انتخابات از سوی نیروهای سکولار مطرح شده است٬ مصاحبه آقای فرخ نگهدار - مارکسیست لنینیست سابق و سوسیال دموکرات امروز - با بی بی سی باشد. این نوشته را با بخشی از آن مصاحبه به پایان میبرم که نشان میدهد درک ایشان از شرایط کشور تا چه میزان نسبت به تحریمیان به واقعیت نزدیک است:
«کسانی برداشتن ولایت فقیه و حذف قدرت روحانیت را مبرم ترین و مقدم ترین کار میدانند، از جمله کسانی که مبارزه با ولایت فقیه را وظیفه مقدم میشمارند، هرگاه در این خط مشی پیگیر باشند، باید ادامه حکومت آقای احمدی نژاد را نزدیک ترین راه رسیدن به هدف بیابند. بر من مسلم است که خطر نظامی- امنیتیها بیش از خطر روحانیت ولایت فقیهی است. برای من مسلم است که ماندن محمود احمدی نژاد در قدرت یعنی گسترش قلمرو نظامی امنیتیها، یعنی پس رانده شدن بیشتر روحانیت ولایت فقیهی، یعنی تنگناهای بیشتر برای بخش خصوصی، یعنی اعمال فشارهای بیشتر بر نهادهای مدنی.»
علیرضا قراباغی
۲۱/۳/۸۸