iran-emrooz.net | Sun, 17.05.2009, 21:08
بابک جاودانخرد
دهمین انتخاب "رییس جمهوری" اسلامی در راه است و باز به روال انتخابات پیشین عدهای مردم را به شرکت گسترده در این آزمون ِ به دفعات- آزموده شده فرامیخوانند، بیآنکه سیاههای به دست مردم دهند که در این ۳۰ سال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری چه حاصلی بدست آوردهاند. و پرسش هم درست از همین جا آغاز میشود: اینکه، اصولا ما در این ۳۰ سال چیزی بنام انتخابات ریاست جمهوری (و ایضا انتخابات مجلس قانونگزاری) به آن معنایی که در همهی کشورهای متعهد به دمکراسی نمایندگی رایج است، داشتهایم؟ آیا رییس جمهور در ایران همان رییس جمهور در آمریکا، فرانسه، شیلی، آفریقای جنوبی، برزیل و حتی روسیه و زیمبابوه، یعنی "شخص اول مملکت" است که برای انتخاب وی کارزار آنچنانی برپا میکنند؟ آیا رییس جمهوری که دست بالا فقط ۲۰ درصد قدرت واقعی سیاسی را دراختیار دارد، شایستهی توجه و تبلیغات آنچنانی است؟
و شگفتانگیز اینکه رسانههای معتبر بینالمللی نیز به دنبال ۳۰ سال تکرار شوخی بزرگی بنام "انتخابات ریاست جمهوری" در جمهوری اسلامی، هم خود آن را جدی گرفته و هم آن را به خیل عظیمی از مردم داخل و خارج به عنوان یک واقعیت باوراندهاند! معلوم میشود این رهنمود گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی، که "دروغ هرچه بزرگتر" و "به دفعات ِ بیشتر" گفته شود تاثیر آن فزونتر خواهد بود، پس از ۶۰ سال و اندی دست کم در مورد ایران اسلامی و "انتخابات ریاست جمهوری" و " قانونگزاری"اش به ثمر نشسته است.
اکنون بسیاری از نیروها و شخصیتهای مترقی و موجه درون و برون مرز، ایرانی و خارجی، بطور مرتب از انتخابات "ریاست جمهوری" در ایران میگویند و چنان هم رسا میگویند که روح گوبلز ملعون از شادی پر درآورده و در جسم احمدینژاد مجنون "حلول" کرده است! براستی هم، چرا هنوز پس از ۳۰ سال تجربهی خونبار و تلخ نباید دریافته باشیم که در جمهوری اسلامی فرآیند انتخابات، اعم از ریاست جمهوری و مجلس، عمدتا نمایشی در خدمت بزک کردن چهره ناپاک نظام "جمهوری" اسلامی در چشم جهانیان بوده است؟
در این ۳۰ سال کدام رییس جمهور منشا تدبیر و حرکتی اساسی و ماندگار در صحنهی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... کشور بوده است؟ عملا هیچ. میدانید چرا؟ برای اینکه "رییس جمهور" در ایران مطابق نظام حقوقی (وحقیقی) کشور، رییس یکی از سه قوه حکومتی است، که تازه خود این سه قوه و دیگر قوای نظامی و امنیتی و انتظامی زیر نظارت عالیه مقام منیع "ولایت مطلقه فقیه" قرار دارند.
براستی، کدامیک از رییسان جمهور کشورهای پیش گفته به مانند رییس جمهور ایران چنین میانپایه، اگرنه دون پایه، و بییال و دم و اشکم (طبق قانون) است؟ بد نیست انتخابات ریاست جمهوری ۱۰ بارهی رژیم اسلامی را از آغاز به کوتاهی مرور کنیم تا دریابیم "رییس جمهور" ایران اسلامی مانند هیچیک از جمهوریهای دمکراتیک و اتوکراتیک پیش گفته نیست و اگر احمدینژادها کرٌ و فرٌی دارند، این نه بلحاظ اقتدار قانونی (حقوقی) یا کاریزماتیک (حقیقی)شان، که به دلیل پشتوانهی "ولایی- نظامی"شان بوده و هست.
۱- در نخستین دوره، بنیصدر با حمایت پیدا و پنهان ولی فقیه وقت که چند ماه پیش از آن مقام "عالی"اش درهمهپرسی قانون اساسی دست پخت مجلس خبرگان، به تایید "امت" رسیده بود، به ریاست جمهوری رسید(دی ماه ۱۳۵۸). اما وی که خود یکی از اعضای موثر مجلس خبرگان قانون اساسی بود و به قاعده بایستی از مفاد قانون اساسی مصوب خود و همکاران معمم و غیرمعمماش و "تدارکچی" بودن رییس جمهور آگاه بوده باشد، با انگارهی برخورداری از قدرت رییس جمهور فرانسه در ذهن، راهی کاخ ریاست جمهوری شد و در کمتر از ۲ سال با درگیر شدن با قوای هم عرض خود (مقننه و قضاییه) و در نهایت با فرمان مقام "عالی" ولایت، از قدرت برکنار و حتا "حکم تیر"اش نیز صادر شد.
۲- در دومین دورهی انتخابات "ریاست جمهوری" ایران، رجایی که نخست وزیر کابینهی بنیصدر بود، با ابراز وفاداری و ارادت تام به قانون اساسی و صدر آن، طی انتخاباتی کاملا احساسی و هدایت شده ، در اوج جنگ خارجی و داخلی، به "ریاست جمهوری" برگزیده شد. اما کوتاه زمانی بعد در معرکه تروریستی مجاهدین و دیگرانساخته، به همراه نخست وزیر کابینهاش منفجر و کشته شد.
۳- در سومین دورهی انتخابات، دوباره و طی همان فرآیند احساسی - هدایتی دورهی پیش، خامنهای "رییس جمهور" شد و ۸ سال تمام نقش مقرر طبق قانون اساسی را با فراز و نشیبهایی ایفا کرد، و (شاید هم) به پاس این "قانونمداری"، بعد از "ارتحال" ولی فقیه بنیانگذار، به مقام "عالی" ولایت برکشیده شد، و تاکنون نیز این نقش "عالیه" را طبق "قانون" بخوبی ایفا کرده است.
۴- در پنجمین و ششمین دوره، هاشمی رفسنجانی به "ریاست جمهوری" انتخاب شد و یکی از "آرام"ترین دورههای حیات جمهوری اسلامی را که در واقع دوران "بازسازی" پس از جنگ بود، در همکاری نزدیک و شانه به شانه با رهبر جدید نظام رقم زد. البته این "آرامش" به بهای باجهای هنگفتی بود که به نهادهای نظامی و امنیتی داده شد و پای آنها را به امور کلان اقتصادی گشود، و دستشان را در حذف فیزیکی چهرههای سیاسی، فرهنگی و حتا اقتصادی (فاضل خداداد، ایران مارین) درون و برونمرز نیز. اما دولت ۸ سالهی رفسنجانی با اصلاحات (هرچند) نیم بند و ناپیگیر اقتصادی، اجتماعی، آموزشی، زمینههای حرکت مهم "۲ خرداد" را فراهم آورد که در پیآمد آن و به رغم خواست حاکمیت، جامعه مدنی نوین ایران متولد شد و رسما اعلام موجودیت کرد.
به هرحال آنچه به معادلهی قدرت بین "ریاست جمهوری" و رهبری مربوط میشود، میتوان گفت که این دو بیشترین هماهنگی و بالاترین "بهرهوری" را برای نظام جمهوی اسلامی طی این دوران ۷۶-۶۸ داشتند که هرگز پس از آن تکرار نشد.
۵- در هفتمین و هشتمین دورهی انتخابات "ریاست جمهوری"، محمد خاتمی در عین ناباوری داخلی و خارجی، با آرای بالای رای دهندگان بشدت برانگیخته و سیاسی- شده پیروز شد و فضای سیاستهای داخلی و خارجی ایران را تا اندازهی زیادی دگرگون کرد. مردم عملا یکی از قوای مهم حکومتی، یعنی ریاست قوه مجریه را با انتخاب خاتمی ِ بیامید فتح کردند. در پی آن، قوهی غیررسمی اما موجود و تاثیر گذار چهارمی را بنام "مطبوعات" با تاسیس شمار قابل توجهی روزنامه و نشریهی پرنفوذ فعال ساختند و دوسال بعد نیز به کمک همین قوهی کبیر و درعین تمهیدات "قانونی" و غیرقانونی رقبای محافظه کار، قوه دوم حکومت یعنی قانونگذاری را نیز در اختیار گرفتند و نمایندگانی کمابیش مردمی درآن گماشتند.
کوتاه زمانی پیش از آن، مردم نخستین دوره انتخابات شوراهای شهر و روستا راکه سنگ بنای دمکراسی نمایندگی هستند، فتح کرده و آنها را از نمایندگان کمابیش مردمی انباشته بودند. بنابراین ظرف مدت کوتاهی دو قوه حکومتی مهم ، قوهی غیررسمی اما مهم مطبوعات موسوم به "رکن چهارم دمکراسی" و سرانجام شوراهای شهر و روستا به تسخیر نمایندگان مردمی و شبه مردمی درآمد.
در عرصه خارجی نیز کشورهای خاورمیانه، هند، اروپای غربی، خاور دور و حتی آمریکا از تحولات مثبت و دمکراتیک در ایران استقبال کردند و سازمان ملل نیز طرح موهوم "گفتگوی تمدنها"ی خاتمی را با سخاوت در دستور کاری مجمع عمومی سازمان قرار داد. شرایط داخلی و بینالمللی از هر نظر برای یک چرخش کیفی در سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی فراهم شده بود. اما این روند ابتدا آهسته، سپس متوقف و در پایان به قهقرا کشید و در پایان دو دوره "ریاست جمهوری" خاتمی، چرخشی ۱۸۰ درجهای کرد و.... ناگهان "قرعهی فال به نام ... دیوانه زدند!" چرا؟ چرایش را باید از دعوت کنندگان و جارچیانی پرسید که کماکان بدون پاسخگویی به این "چرا"ی مهم ، مردم را به رای دادن دوباره تشویق و گاه تهدید (بدتر شدن وضع) میکنند. اصلاح طلبان حکومتی و غیرحکومتی باید به مردم پاسخ دهند، چه عامل یا عواملی باعث آن عقبگرد ناگهانی و بعبارتی " بازگشت فنر به جای اول" خود شد- ارتجاع قدرتمند، یا تغییر قواعد بازی!؟
۶- و سرانجام در نهمین دورهی انتخابات "ریاست جمهوری" ، به واقع هم "فنر" به جای "اول" خود بازگشت و احمدی نژاد نامی که گمنام تر از آن بود که به حساب آید، با استفاده از " امدادهای غیبی"، "عملیات چند لایهی پیچیده" ، بیعرضگی و بیعملی کامل دستگاه متولی برگزاری انتخابات (وزارت کشور خاتمی) و جسارت و قاطعیت و هشیاری نیروهای محافظه کار، و البته، بیتفاوتی و سرخوردگی رای دهندگان عمدتا طبقهی متوسطی ، به پیروزی رسید. ۳ سال "ریاست جمهوری" احمدینژاد با افزایش بیسابقهی قیمت نفت، "آب حیات" رژیم، و در عین حال وخیمتر شدن اوضاع اقتصادی مردم همراه شد، و یکسال باقیماندهاش با افت بیسابقهی آن و گسترش و تعمیق بحران اقتصادی و بانکی جهانی به قافله سالاری آمریکا. احمدی نژاد، که آنچه "خوبان" همه دارند او "یکجا" دارد، یکی از محصولات بدیع جهان (و ایران) پس از ۱۱ سپتامبر و به نوعی فرآوردهی سیاستهای امنیتی- نظامی و خط مشیهای سیاسی- اقتصادی فاجعه بار گروه نومحافظهکاران حاکم بر کاخ سفید به رهبری جورج بوش و شرکا بوده است.
بی تردید ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جهان را وارد مرحلهای نوین و در عین حال متناقضی کرد. متناقض از این نظر که درحالی که انقلاب الکترونیکی و ارتباطاتی جهان را به "دهکدهی جهانی" تبدیل کرده است، تروریسم لگام گسیختهی ناشی از رویداد بیسابقهی ۱۱ سپتامبر و دنبالههای آن، روند "جهانی سازی" و کم رنگ شدن مرزهای ملی و سیاسی و درآمیزی ملتها را متوقف و حتی معکوس کرده است. انحراف اساسی از مبارزهی جهانی با تروریسم و بنیادگرایی اسلامی با "نفتی کردن" آن (حملهی ناموجه به عراق صدام حسین) از سوی دولت نومحافظهکار بوش و شریک بریتانیاییاش، "آلبیون نابکار"، بر پیچیدگی اوضاع افزود و کار ظهور نیروهای ناشناخته، مشکوک و تاریک اندیش را آسان ساخت. پدیدهی "احمدینژاد" در ایران و قدرتنمایی اخیر دوباره طالبان- القاعده در صحنهی سیاسی- نظامی افغانستان و پاکستان، شاید یکی از برون دادهای این روند متناقض و حتی معکوس باشد.
به انتخابات "ریاست جمهوری" ایران بازگردیم و نگاهی به نامزدهای ریز و درشت آن بیندازیم: احمدینژاد که تکلیفش روشن است و به نظر میرسد که "ابر و باد و مه و خورشید و فلک" در کار "انتخاب" دوبارهی اویند و به رغم همهی ابراز امیدواریهای اصلاح طلبان "خوش خیال" اسلامی و غیراسلامی، به نظر نمیرسد که نامزدهای اصلاحطلب میانهرو (موسوی و کروبی) و رادیکال(اعلمی و شعله سعدی) مجالی برای از میدان به در کردن وی بیابند. موسوی که تجربهی ۸ سال ریاست بر دستگاه اجرایی را دارد (مهم ترین نقطهی قوت او)، خود به خوبی میداند که این امتیاز مثبت را در سایه پشتیبانی قاطع و بیچون و چرای خمینی در آن دوران دشوار جنگ و سرکوب به دست آورد، و امروز آن سایهی غول آسا مفقود است. از سوی دیگر، وی ۲۰ سال ارزشمند را عملا به "چله نشینی" گذرانده و براستی معلوم نیست با چه پشتوانه و امکانات، و مهمتر، چه چشماندازی به میدان آمده است.
کروبی اما مجهزتر و با انگیزهتر از اوست و اگر فرض انتخاب بین گزینهی "بد" و "بدتر" را در شرایط کنونی به عنوان یک عینیت واقع بپذیریم، کروبی گزینهی مناسبتری برای رای دهندگان مصمم ِ ناراضی از احمدینژاد و محافظهکاران خواهد بود.
اما نقطه ضعف بزرگ او سن و سالاش است و درکنار آن، روحانی بودناش! آقایان اعلمی و شعله سعدی که هردو برتری و شایستگیهای فردی و اخلاقی بیشتری نسبت به سه نامزد "صاحب نام" دارند، معلوم نیست بتوانند از "سرند" شورای نگهبان گذر کنند و درعین حال، امکانات و تشکیلات سراسری لازم برای تبلیغ خود و برنامههایشان را نیز ندارند. هرچند شورای نگهبان ِ معلومالحال ممکن است برای شکستن آرای احتمالی موسوی و کروبی، به این دو نامزد کم اقبال مجال شرکت در انتخابات "ریاست جمهوری" را بدهد. ششمین نامزد، محسن رضایی، با همهی وعده و وعیدها به نظر نمیآید تا به انتها در کورس رقابت باقی بماند و به احتمال زیاد، در بزنگاه موعود و رسیدن فرمان از بالا "سپر" خواهد افکند.
اما نامزدهای اصلاح طلب میانهرو و رادیکال، اگر میخواهند با اقبال خوب مردمی روبرو شوند باید دست از کلی گویی و دادن وعدههای بیپشتوانه بردارند و به رای دهندگان در دو مورد اساسی و عینی پاسخ گویند:
۱- چگونه و با چه ابزاری میخواهند از آرای مردم به اصطلاح "صیانت" کنند؟ به عبارت دیگر، چگونه میخواهند از تقلب در مراحل مختلف انتخابات جلوگیری نمایند؟
۲- در صورت پیروزی، چگونه میخواهند با توجه به منفی بودن موازنهی نیروها (مجلس، قوه قضاییه، نیروهای امنیتی، نظامی، رسانهای و .... ازهمه مهمتر، رهبری) در حاکمیت به زیان رییس جمهور، برنامههای اصلاحی خودرا پیش ببرند؟ به عبارت سادهتر، چه تدابیر و تمهیداتی فراتر از آنچه خاتمی به کار گرفت و شکست خورد، در چنته دارند؟
بیگمان اگر آرایش نامزدهای ۱۰مین دورهی انتخابات "ریاست جمهوری" به همینگونه بماند و آرای اصلاح طلبان، همچون انتخابات دورهی پیش، درمیان چهار نامزد، به ویژه دو نامزد نخست، سرشکن شود، برندهی اصلی احمدینژاد خواهد بود، به ویژه اینکه وی از "امدادهای غیبی" و "اقدامات چند لایه"ی دوستان در صورت لزوم، و از همه مهمتر، "عنایات خاص رهبری" ، برخوردار خواهد بود. و.... لابد باز این مردم هستند که در پایان "دراز" خواهند شد که "ای بیخردان! چرا درانتخابات دهم ، حضوری دهها میلیونی نداشتید؟!!!"
در بازنگری به تاریخ انتخابات ده گانهی "ریاست جمهوری" اسلامی ایران، بویژه سه دوره گذشته، میتوان الگوی "به مرگ گرفتن تا به تب راضی شدن" را که از سوی حکومت جمهوری اسلامی درکلیت آن با کارآمدی پیاده شده است، تشخیص داد. فقط روشن نیست که این "تب " ۳۰ ساله، کی به عرق مینشیند!