iran-emrooz.net | Wed, 04.03.2009, 11:18
اصلاحطلبی به شرط چاقو!
صدرا امیرحسینی
این که برخی کشف کردهاند "هدف خاتمی حفظ نظام است" ، اهمیتاش کم تر از کشف قوه جاذبه زمین توسط نیوتون نیست! و الا این طور وقت و انرژیشان را صرف این کشف و انتقال هیجانشان به ماها – که بعد از سی سال، فیل را در دوقدمی خود نمیبینیم! - نمیکردند. صحبت از کسانی نیست که چشم انتظار معجزه سرنگونی خود به خودی نشستهاند و به خصوص، منظور، کسانی هم نیستند که نومیدانه پذیرفتهاند حداقل ۸ سال دیگر صبر کنند تا مجددا نوبت جمهوری خواهان برسد و احیانا کلید جنگ تازهای زده شود (مثل کلینتون که ۸ سال پرونده عراق را بلوکه نگه داشت تا بوش پسر آن را دست بگیرد!)؛ روی سخن با آن دسته از سیاسیونی است که به طور کلی روند مسالمت آمیز توسعه سیاسی و تغییرات تدریجی را پذیرفتهاند؛ اما برای برداشتن گامهای عملی و اعلام وظایف ، پشت چشم نازک میکنند و اکتشافات بدیع رادیکالهای مادامالعمر، پایشان را سست میکند.
حرفی نیست که منجی خواهی و منجیسازی در ذات ماست. تا یکی در مقطع زمانی تیره و تاری، درخششی کرد، زود یا قبای مصدق را روی دوشاش میاندازیم ، یا تفنگ ستارخان را حمایل بندش میسازیم و یا عبا و عمامه خیابانی را تناش میکنیم. بدون این که از توان، صلاحیت و ظرفیتهایش ارزیابی واقعی داشته ، و متناسب با آن، لیست درخواستهایمان را روی میزش قرار دهیم. فقط کسانی که ۱۲ سال قبل، با همین نگاه، به استقبال توسعه سیاسی رفتند که: "ساقی بيا كه شاهد رعنای صوفيان - ديگر به جلوه آمد و آغاز ناز كرد"؛ حالا ناله و نفرین سردادهاند که: "بازی دهر بشكندش بيضه در كلاه - زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد". نه راز سربستهای در کار بود و نه توطئهای؛ جمهوری اسلامی در پایان هشت سال جنگ ویرانگر خارجی ، برای ادامه خود، راه تازهای در پیش گرفت و ما آن را جدی نگرفتیم. به عکس، همواره نگاهمان به دهان کسانی بود که طی این مدت، هر رویدادی در ارتباط با حاکمیت را توطئه و طرفندی برای فریب مردم ، خنثی کردن اپوزیسیون ، و هر آدم فعال در این عرصه را، مشکوک اعلام کردند. اما جوانان و زنان داخل کشور ، به عکس ما، زمانه خود را خوب درک کردند و با شهامت و درایت تحسین برانگیزی، در صحنه ماندند و مسئولیت به عهده گرفتند.
این حکم که طی ۸ سال دوران حاکمیت نیم بند اصلاح طلبان، هیچ تغییری در درون جامعه، رشد آگاهی سیاسی و ارتقای سطح مطالبات و دموکراسی خواهی مردم رخ نداده است را باید از این حکم که آنها برای مردم هیچ کاری نکردند، تفکیک نمود. حکم اول مطلقا عاری از حقیقت است. تغییر در افکار عمومی پس از اصلاحات و ایمان مردم به نقش خود در به هم زدن تعادل قوا در بالا، به قدری حقیقی است که اصلا نیازی نیست به حکم دوم – نقش واقعی یا کاذب خاتمی در آن – پرداخته شود. گو این که افکار عمومی که به "همه آوازها از شه بود"، عادت کرده، نمیتواند دنبال صاحب عله شاخصی برای تغییرات نگردد. مردم معمولا با وجدان عمومی خود و با چشم باز قضاوت میکنند و مثل ما، واقعیتها را صد بار در ذهن مغشوش خود نمیغلطانند و در حوض تئوریها و پیشفرضهای آرمانی، غسل تعمید نمیدهند تا این طور در آستانه انتخابات، ارشمیدسوار فریاد "یاقتم، یاقتم" راه بیندازند! صرف نظر از خط قرمز سی ساله و بی انعطاف حکومت با براندازی و براندازان، جمهوری اسلامی از دهه دوم، نوعی تحمل پذیری حداقلی را در برابر حرکتهای سیاسی مسالمت آمیز از خود بروز داده است. بدون این که نیاز باشد به هر ضرب و زوری شده، برای این تغییرات ، مبنای اقتصادی و طبقاتی مرسوم چپ جستجو کنیم، این حرکت به رشد ، همگرایی و تبلور یک جریان اصلاح طلبی در درون حاکمیت منجر گردید که اکنون پس از دو دهه، به یک طرف حساب نیرومند در تعادل قوای بالای حکومت تبدیل گشته است.
با آمدن خاتمی به صحنه، و شعارهای مداراجویانه او - و به ویژه نقش او در روشدن قتلهای زنجیرهای و هزینه سنگینی که روی دست حکومت گذاشت - هزینه فعالیت مسالمت آمیز سیاسی در داخل بسیار کمتر از قبل گردید. این دست آورد، پیش از آن که به صدقهای از بالا تعبیر شود، مدیون زنان ، دانشجویان و برخی فعالین کارگری و سندیکایی است که به جای بهره برداریهای چپ روانه و قهرآمیز از اوضاع، یک فعالیت عقلانی، مدرن و مسالمت آمیز را با شرایط، سازگار کردند. این قضاوت، به معنای چشم پوشیدن بر موارد سرکوبیها و نقض حقوق بشر در این مدت نیست؛ بلکه هدف، ارزیابی واقعی سیاسی و امنیتی- و نه اخلاقی و عاطفی! - از صحنه سیاسی کشور و مشخص کردن طول و عرض میدان فعالیت سیاسی در داخل است.
شاید کمکی به این ارزیابی باشد که به یاد بیاوریم چگونه زندانهای شاه (علاوه بر مرتبطین با سازمانهای مسلحانه کار) از دانشجویان حبس سنگین گرفته، پر بود؛ و چگونه مثلا اجرای نمایشنامه "در اعماق" ماکسیم گورکی، دهها هنرمند و دانشجوی چپ را به دادگاه نظامی و زندان میکشاند و حتی ادبیات قدیمی که به نوعی به قبای سلطنت برمی خورد، مورد سانسور قرار میگرفت و خواننده و آهنگ سازی که یک کمی از نرمهای متداول فاصله میگرفت، مورد بازخواست واقع میشد. اما امروزه حتی میتوان انبوهی از نقد (و حتی توهین) صریح یا تلویحی نسبت به رهبر کنونی نظام را لیست کرد که قریب به اتفاق آنها تعقیب و مجازاتی در پی ندارد و برخی شعارها و پلاکادهای بسیار تند دانشجویان در این رابطه هنوز توی سایتها قابل رویت است. بسیاری از فعالین زنان، به رغم دستگیریهای پی در پی و کوتاه مدت، هنوز فعالند؛ اغلب دانشجویان فعال و معترض، به فاصله کوتاهی آزاد میشوند. سنگین ترین هزینهها عمدتا – نه موارد استثنا - در سطح اخراج از دانشگاه یا دادن وثیقه مادی برای آزادی، متوقف شده است. آزاد شدهها به سهولت از خانه خود به صدای آمریکا و بی بی سی گزارش زنده میدهند، وکیلان آنها مرتب پشت همین خطها روند حقوقی پروندهها را به اطلاع افکار عمومی داخلی و خارجی میرسانند. حتی پارهای از اعلام مواضع علنی و فعالیت با هویت سوسیالیستی مشاهده میشود که حداقل با قلع و قمع مواجه نیست!
از تنگ نظریهای خطی و مرامی خود بیرون بیاییم: این یک رویداد بسیار مهم و نوین در تاریخ مبارزات سیاسی ایران است. اشتباه است که اگر همه اینها را به حساب فشارهای بینالمللی ، افشاگریهای اپوزیسیون و پیشرفت تکنولوژی ارتباطات بگذاریم (که البته انکاری در نقش آنها نیست) ، اما به تغییرات در درون حاکمیت ، سطح تحمل پذیری و حاشیه خاکستری قدرت بیاعتنا باشیم. وظیفه ملی ما این است که قوانین این حاشیه را درک کرده و همراه مردم به گسترش هرچه بیشتر آن بپردازیم. یکی از علائم بلوغ سیاسی، عقلانیت و مدرنیته این است که به جای واکنشهای پرسرو صدا، زود گذر و پرهزینه، روی گسترش تدریجی و نهادینه کردن دموکراسی در جامعه سرمایه گذاری کنیم، و برخلاف سابق، تلاش برای به قدرت رسیدن خود - حزب ، سازمان ، قبیله و مکتب خود - برایمان هدفی کاملا فرعی باشد.
در شروع دهه چهارم تبعید و مهاجرت، خوب است راهمان را از خط "اصلاح طلبی به شرط چاقو" نیز جدا کنیم. همانند مشتریانی که از بارفروش میخواستند قبل از گرفتن پول هندوانه، با چاقو آن را قاچ داده و سرخی و رسیدگی هندوانه را به آنها نشان دهد، این دسته از رفقا نیز تا در درون هندوانه اصلاحات، رنگ سرخ سرنگونی را نبینند، جدیاش نمیگیرند. کسانی هم که چه در داخل و چه در خارج، کاندیداهایی را پیشنهاد میکنند که آشکارا خارج از ظرفیت شناخته شده حکومت و بیرون از حاشیه خاکستری قدرت هستند، نیز جزو همین رقم مشتریان هندوانه هستند، و به همین میزان نیز مسئولیت گریزند. با این که میدانند اصلاح طلبی - عمدتا - از بالا صورت میگیرد و انقلاب در پایین رخ میدهد؛ توقع بیتعقلشان از اصلاح طلبی این است که به انقلاب و سرنگونی منجر شود. سوال این است که با چه منطقی، بالاییها باید خودشان در وقوع انقلاب (یعنی ساقط کردن خودشان) نقش ایفا کنند، در حالی که به قدر کافی نسبت به این معادله هشیارند و انواع ابزار و ادوات مادی و معنوی را هم برای حفظ خود انبار کردهاند؟ پس اگر از کرسی کوچک منافع مرامی و قبیلهای، به سکوی رفیع منافع ملی عروج کنیم، از وجود میدانی ولو نه چندان فراخ برای پیشروی دموکراسی و بازتر شدن فضا برای توسعه سیاسی آگاه و خرسند میگردیم و خودمان نیز پس از سی سال سردرگمی و پاسیویته، آستینها را بالا میزنیم.
همان گونه که در انتخابات خرداد ۷۶ اتفاق افتاد؛ اگر جناح حاکم با تعداد رای بسیار بالایی برای حریف مواجه شود، به میزانی تقسیم قدرت با جناحهای رقیب را خواهد پذیرفت و تکرار این واقعه، مردم را یک گام اساسی دیگر به پیش خواهد برد. بنابراین، در یک نگاه ملی، شرکت در انتخابات، پیش از آن که سرمایه گذاری بر روی یک منجی "مشکوک" باشد، ایجاد یک فرجه تاریخی برای پیشروی مردم در تونل تنگ توسعه سیاسی است. رها کردن این میدان، تقدیم رایگان ابتکار عمل به اقتدارگرایان بوده و قدیمیهاهم البته گفتهاند: "خواب پاسبان، چراغ دزد است".
باید با خودمان صریح باشیم: در خارج کشور هیچ صحنه جدی برای مبارزه سیاسی وجود ندارد. تقریبا اغلب ما، فعالیت سیاسیمان را به افشاگری پیرامون نقض حقوق بشر تقلیل دادهایم. مگر این که مثل برخی سلطنت طلبان فریب کار، ایستادن مردم در صف نانواییها یا روشن کردن چراغ اتوموبیلها در شب را به حساب انجام فرامینمان توسط مردم جار بزنیم! ما مثل ساکنان یک جزیره دورافتاده هستیم که هیچ نقشی در فعل و انفعالات اساسی سرزمین اصلیمان نداریم و تبادل اطلاعات بیخاصیت و فضل پراکنی خودمان برای همدیگر را به حساب مبارزه سیاسی میگذاریم. ایفای نقش برای گسترش دموکراسی در شرایط حاکمیت ولایت فقیه، روشهای مدرن، تعقل، ریسک پذیری و تنزه گریزی بیشتری را طلب میکند. اگر به واقع از ناهشیاری و جفاکاری مان در حق شادروان بازرگان در اوائل انقلاب صادقانه انتقاد میکنیم (و این انتقادی واقعی و ارزشمند است)، پس باید مصداق این ناهشیاری را در همین امروز پیدا کنیم.
ما باید فروتنانه در کنار طیف ملی – مذهبیها، نهضت آزادی، گروههای آزادزنان و دانشجویان فعال و نیز فعالان علنی چپ و فعالان تحمل شده کارگری و تمامی شخصیتهای منفردی که به تداوم فعالیت سیاسی در حاشیه خاکستری حکومت اعتقاد دارند و روی کار آمدن اصلاح طلبان را به نفع مردم ایران میبینند، قرار گیریم. در فقدان یک تشکل جبههای یا لیدر موجه، باید به کمپین عمومی اینها پیوست و بی رودربایستی، رهبری جریان آنان را در موضع اپوزیسیون قابل تحمل برای حکومت پذیرفت. وقتی آدم موجه، مجرب و معتبری مثل مهندس سحابی با خردورزی ، سخاوت و بزرگواری میگوید: " صد در صد طرفدار حمايت از كانديدای مورد اجماع اصلاح طلبها هستم" و آن را امروزه به نفع مردم و حفظ استقلال کشور عنوان میکند(خبرگزاری فارس ۲۹ بهمن ۸۷)، برماست که یک چنین پرچم افراشتهای را مغتنم بشماریم؛ به جای این که مثل همیشه با ذره بین مارکس، "طبقه" او را مشخص کنیم، بهتر است که ما نیز با هوشیاری و فروتنی دست او را بفشاریم و از این حالت بیوزنی سیاسی – که تمامی اپوزیسیون خارج کشور را فراگرفته - خارج شویم. یک دوره، با صبر و حوصله (ضمن محفوظ بودن حق انتقاد) در این مسیر دوام بیاوریم و به روال سنت همیشگی اغلب سیاسیون ایرانی، زود قهر نکنیم، میز بازی با قدرت حاکم را- به مجرد مشاهده کش رفتن یک کارت! - به هم نریزیم و همه کارتها و کل بانک را روی سر او پرت نکنیم و به کنج تنزه طلبی مان برنگردیم. از هجوم تبلیغاتی رفقای رادیکالنما نهراسیم. از لیستی که از دغلکاریها و نقض حقوق بشر در دوران اصلاح طلبان (و البته فراموشی ناپذیر) در برابرمان خواهند گذاشت، جا نخوریم.
هیچ چیز را نباید فراموش کرد و برهیچ جنایتی در هیچ زمانی نباید چشم فروبست؛ اما باید که عالی ترین مصالح عامه مردم و تاریخ کشور را بر هر رویکرد حقوق بشری و اخلاقی مرجح شمرد. اگر به مدد آرا و دخالت گسترده تر مردم، اصلاح طلبان حکومتی، دوسه دوره دوام بیاورند، حیطه ائتلافها و مشارکتهای سیاسی و ملی به سمت اصلاح طلبان بیرون حکومت گسترش خواهد یافت و محصول بلافصل آن، گسترش هرچه بیشتر دموکراسی در جامعه بوده و تغییرات ساختاری و دموکراتیک متناسب با آن را ضروری خواهد ساخت. یک چنین گسترش تدریجی دموکراسی– اما درونی، بومی و ملی - پایدارتر، اصیل تر بوده و تضمین کننده یک پارچگی و استقلال کشورمی باشد و هزار بار بر دموکراسیهای یک بار مصرف مرحمتی خارجی - که دوکشور همسایه دچار آنند – مرجح است.