iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2008, 17:52
طرفداران جمهوری و وارث تخت و تاج پهلوی
دکتر محسن قائم مقام
|
دعوت از طرفداران جمهوری، به قبول زعامت وارث تخت و تاج پهلویها
دامن دوست بصد خون دل افتاد بدست
بفسونی که کند خصم رها نتوان کرد!
(حافظ )
امروزه موضوع رهبری سیاسی اپوزسیون خارج از کشور بحثهای بسیاری را بخود گرفته است و نقش و یا رهبری "شاهزاده وارث پادشاهی پهلوی"، بقول یکی از گروههای درگیر و طرفدار ایشان، مرکزیت این گفتگوی جمعی را پیدا کرده است. هواداران مؤمن پهلویها دنبال آنند که "شاهزاده" در کسوت پادشاه، رعایا را بدور خود جمع نماید. و آنهائی هم که منطق بیشتری در سخنانشان بکار میبرند و از آزادی و دمکراسی در مملکت دفاع مینمایند. در این مورد با شاه پرستان همداستانند، منتها با کمی آرایش لفظی و قابل قبول تر کردن عنوان صحبت.
واقعیت آنست که همانگونه که بارها در این مورد سخن رفته است، آنهائیکه روش ملّی را میپیمایند هیچگاه در مخالفت با همکاری و هماهنگی همه نیروهای دمکراسی خواه علیه استبداد حاکم نبودهاند. ولی "همرائی" با آنهائیکه هرگز دوران بیست ساله سیاه رضاشاهی را محکوم نکردهاند که هیچ، او را بیخرادانه "مرد قرن ایران" اعلام مینمایند و به دوران حکومت پلیسی - نظامی پهلوی اول و دوم افتخار میکنند، بسیار نا بجاست. شما از افرادی که گذشته شان در خدمت رژیم دیکتاتوری محمدرضا شاهی گذشته است در صورتی میتوانید به آزادیخواهی شان اعتماد کنید و به مشروطه خواهی ایشان دل ببندید که بالا تر از شهامت اظهار، اعتقاد به این داشته باشند که در دوران از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا بهمن ۱۳۵۷، مجلس و مشروطهای در کار نبوده است و رژیم به حقوق مدنی و بشری مردم ایران تجاوزات آشکار نموده است. دوران رضاشاهی در خاطره مردم نیست تا آنرا به این قبول اوضاع و شرایط وقت اضافه نمایم. در اینصورت چه دلیلی برای "همرائی" با آنهائیکه متجاوزین به حقوق مردم را محکوم نمیکنند موجود است؟
آقای رضاپهلوی هم از این منطق مثتثنی نیست. ایشان هم، نه میخواهند از کودتای ۲۸ مرداد صحبتی بگویند و نه از تجاوز به حقوق مردم و تعطیل مشروطیت در حکومت استبدادی پدر تاجدارشان سخنی بمیان میآورند، و بظاهر در بیخبری، مبارزه رهبری نهضت ملی ایران با ارتجاع داخلی برهبری شاه و دربار و سیاستهای خارجی را بصورت اختلافات شخصی محمدرضا شاه و دکتر مصدق،که "کاملآ دلائل موضوع روشن نیست یا روشن نشده است"، عنوان مینمایند. آیا جائی برای "همرائی" آنهم در انتخاب رهبری و یا قبول ایشان بزعامت جمع، در این میان باقی میماند؟
سخن دیگر "جمهوریخواهی" است. منظور من از عنوان این واژه یا اصطلاح اشاره به گروه و دسته خاصی نیست که احیانآ بر این نام شناخته شدهاند، بلکه منظورم همه طرفداران جمهوری و جمهوری طلبان یا جمهوریخواهان است. در نگرشی به تاریخ مبارزات مشروطه ایران بخوبی مشاهده میکنیم که مبارزات مشروطه طلبان در جهتی بود که اراده مردم را بر همه شئون مملکت حاکم نمایند. و مبارزین در این مسیر بسیار کوشیدند و پستی و بلندیهای زیادی را پیمودند. دیکتاتوری پهلوی دوم آخرین خوان از مبارزه مردم با رژیم شاهنشاهی بود. مردم هرگز دنبال ابقای شاه نبودند. قتل ناصرالدین شاه سبب خوشنودی آزادیخواهان شد و مظفرالدین شاه بناچار و از روی ترس "عدل مظّفر" را برجای گذاشت. و محمدعلیشاه به روسیه پناهید، رضاشاه بدون ابراز هیچ کمکی از جانب مردم به او، حتی از جانب ارتشی که خود آنرا ساخته بود، از مملکت خارج شد، و پسرش هم با زور نیروی انقلاب، همان انقلابی که صدایش را شنیده بود، خود را تسلیم سرنوشت کرد و از مملکت بیرون آمد. مردم هیچگاه به کمک این شاهان متجاوز به حقوق مردم برنخواستند! حالا ما به ناگهان بسراغ "رهبری" آنهم در کسوت "پادشاهی" بشتابیم که نه تنها وارث "تخت و تاج" پهلویها است بلکه موضوعات مهم تاریخی گذشته مانند کودتا، نهضت ملی ایران، ارتجاع داخلی، دربارهای فاسد گذشته هنوز برایش معمّا مانده و نه تنها شهامت بازگوئی آنها را ندارد بلکه به صرفش هم نیست که از تجاوزات به حقوق مردم در رژیم گذشته سخنی به میان آورد. اشخاص مسؤل اعمال پدران و خانواده خود نیستند ولی "مقام رهبری" اپوزسیون جمهوری اسلامی نمیتواند خود را بیتفاوت به جنایات گذشته نشان دهد و انتظار داشته باشد که مردم به او اعتماد نمایند. و چرا رهبری "فردی" باشد و "جمعی" نباشد؟ آیا بدلیل آنست که شاه یکی است و موضوع جمع و رهبری جمعی در روند شاهی معنی نداشته است؟ و از همه گذشته میفرمایند، ایرانیان آگاه و مبارز خارج از کشور که در این چند دهه تجربیات بسیاری برای مبارزه را آموختهاند و دانش و تجربه شان با آقای رضا پهلوی قابل مقایسه نیست، در سایه شخص بدون تجربهای که هنوز نمیخواهد از گذشته نابخشودنی دوران سلطنت خانوادهاش سخنی به میان آورد، گردهم آیند؟ متوجه عمق نامربوطی پیشنهاد میشوید؟ این پیشنهاد دور از واقعیت که احیانآ میتواند فارغ از توجه بمبارزین خارج از کشور اظهار شده باشد، آدمهای مار زده را، زبانم لال، یاد چلبی و فکر چلبی شدن میاندازد.
"اکثریت" روشنفکران خارج از کشور را طرفداران جمهوری تشکیل میدهند حالا اینها با تمام تجربهای که آموختهاند گرد وارث تخت و تاج شاهی که انقلاب مردم آنرا از مملکت فراری کرده است، جمع شوند و برای "رهبری" او "همرائی" کنند؟
اینکه میان روشنفکران و مبارزین خارج از کشور گرایشهای ائتلافی و نزدیکیهای لازم و احیانآ اتحاد مانند آنچه در کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی در زمان شاه در خاطر داریم، صورت نگرفته است، دلائل خود را دارد و باید بحث آن با علاقه و صمیمیت دنبال شود ولی علت آن نبوده است که زعیمی از سوی سلطنت طلبان در این میان نبوده است که شکافهائی که به هزار دلیل در طول زمان پیدا شده است را پر کند. در این میان دامنه این نظرها که "گذشته" را فراموش کنیم، "همه باهم" و امروزه پیدایش "زعیم" که بگونهای پیدایش نه امام زمان بلکه "باب" جدیدی را نوید میدهد، در میان ملیون هم بصورتهائی رخنه کرده است و در حالیکه "جمهوریخواهی" پایه کار مصدقیها را میسازد، چه درحقیقت ادامه منطقی "مشروطه خواهی"، "جهوریخواهی" است.
مشروطه طلبان قدم به قدم، هرگاه فرصتی پیدا کردند از قدرت شاه کاستند و برحضور اراده مردم در امور مملکتی افزودند. شعارهای سلطنتطلبانه "سینه زنان ۲۸ مرداد" را که در جائی از نوشتههای متظاهرین به ملیگرایی میخوانیم و یا نگاهی بنوشتههای مؤمنینی از ملیها که نشان میدهد که وظیفهی تبلیغ جمهوریخواهی را فراموش نمودهاند، نمونههائی از آثار تبلیغات و فعالیتهای چند جانبه سلطنت طلبان است. موضوع آگاهی بخشیدن به مردمی که در خاموشی و سکوت و سانسور رژیم ماندهاند، باید مطمح نظر همه طرفداران نهضت ملی ایران باشد. از این بیتوجهیها، تنها آنهائیکه در نقش مرتجعین نوین، در پی آنند تا مارا بدوران به قول خودشان "افتخار آمیز" شاهنشاهی سوق دهند، بهره خواهند برد. ما حقّی را از کسی نمیخواهیم بگیریم ولی خیال کمک به شاه پرستان و یا دوستداران رژیم گذشته و یا طرفداران پادشاهی، که متآسفانه در برابر طرفداران پهلویها بسیار اندک هستند را هم نداریم. موضوع دشمنی نیست ما دو راه جدا از هم را میپیمائیم!
درست است که مهم فرم حکومت نیست و محتوی آن مهم است ولی همواره رابطهای میان فرم حکومت و محتوی آن وجود دارد. در این میان یک فرم پادشاهی که موروثی و غیر قابل تغییر است با حکومتی که هر چند سال یکبار گردانندگان آن عوض میشوند فرق دارد. آیا وقت آن نرسیده است که منطق شعبان بیمخی که بعد از بیست هشت مرداد میگفت "مورچهها هم شاه دارند، ما چرا نداشته باشیم" را کنار بگذاریم؟ دوباره وزارت دربار، خانواده سلطنتی، شاهپورها و شاهدختها و شهبانوهائی که بر ثروت و سیاست مملکت حکمرانی میکردند را نداشته باشیم؟
حالا عدهای دنبال این هستند که پهلویها را دوباره سرکار بیاورند. بسیار خوب این از نظر دمکراسی درست است، که آنها را در عقیده خود آزاد بگذاریم. الان نئو فاشیستها و نئو نازیها هم در آلمان و ایتالیا بعد از سقوط فاشیسم و نازیسم فعالیت دارند. حالا وطنیهای آن گروه نعل وارونه زدهاند، چه در عین آنکه خود را دمکرات میخوانند، دیکتاتوری گذشته را محکوم نمیکنند. گوئی دیکتاتوری پهلویها با دیکتاتوری مافیای حکومتی امروز متفاوت بوده است. خوب، جلوی حق آنها را نمیگیریم که نظرشان را آنطور که میخواهند به مردم ارائه دهند ولی نقش ما طرفداران حکومت جمهوری برای خودمان در این میان کجا میرود؟ ما وظیفه داریم که مردم را در جهت جمهوریخواهی ترغیب و تشویق نمائیم و آگاهی بخشیم. این با تز سلطنت طلبان که ما حرفی نمیزنیم تا مردم رآی خود را بدهند خیلی تفاوت دارد. پس نقش روشنفکران و آگاهان جامعه برای آگاه کردن مردم به جمهوریخواهی کجا میرود؟ ما باید به مردم بگوئیم که آنچه تا امروز بنام "جمهوری" تحویل ما دادهاند چیزی جز "استبداد مذهبی" نبوده است. ما باید به مردم بگوئیم که شاهان دوران بیداری مردم ، همانند تاجداران گذشته، جز سرکوب مردم کاری انجام ندادهاند. و زنده کردن دیکتاتورها و دیکتاتوریهای گذشته درجهت منافع مردم نخواهد بود.
انقلاب بهمن نتیجه بالع بر صد سال مبارزه مردم برای رهائی از چنگال استبداد بود. اینکه به آنچه میخواستیم نرسیدیم معنیاش این نیست که دستاوردی نداشتهایم. برچیدن سلطنت دستاورد بزرگی برای مردم بود. علاوه بر آن بزرگترین دستاورد انقلاب آن بود که مردم کوچه و خیابان را به میدان سیاست مملکت کشاند. سیاست را بخانهها برد. در دوران حکومت ملی مصدق مردم برای اولین بار برای احراز منافع ملی خود به کوچه و خیابانهای شهر ریختند. آگاهیهای مردم بسیار بیشتر از دوران مشروطه بود. تجربیات گذشته، معنی دیکتاتوری و خفقان را به مردم آموخته بود ولی باز "سیاست" چنانکه پس از انقلاب پیدا شد بخانهها کشیده نشده بود. این نظر مفهومش این نیست که هم آنچه ناروا بر سر مردم ایران رفت را تأئید نمائیم. بلکه تنها تأئید این حقیقت است که خیزش انقلابی مردم نه تنها قدرت مردم را به خود مردم نشان داد و شناساند بلکه درماندگی و سقوط سرکوبگران سلطنتی و فرار شاه، احساس قدرت و اراده و اعتماد بنفس در مردم آفرید. این "احساس قدرت" در مشاهده مردم از رهائی خود بود، که حرکت ملیونی مردم در خیابانها و ناچیز شدن جباران زمان در جلوی چشمشان، آفریده بود. زن و مرد به خیابانها ریخته بودند. این دستاورد حرکت مردم بود، حرکتی که بزودی تفنگداران و سرکوبگران بر آن راه بستند. ولی مردم این احساس قدرت را با تمام فشاری که بر آنها رفت از دست ندادند. این بزرگترین دستآورد انقلاب برای مردم بود. و ربطی به سرکوبگران مردم و در پیشاپیش آنها آقای خمینی نداشت. خمینی فریبکارانه دنبال آن بود که قدرت مردم را اهرمی در جهت پیشبرد مقاصد جاه طلبانه و سیاهکارانه خود نماید ولی جلوی "احساس قدرت و اعتماد بنفس"ی را که در سینههای مردم در این پروسه پیدا میشد را نمیتوانست بگیرد.
سیاهکاریهای خودکامگان و "مذهب" فروشان به مردم ما، همانند آنچه بر بسیاری از مردم دنیای سوم در قرن بیستم گذشت، رفته رفته آموخت که مضرات و مفاسد انقلاب در این است که انقلاب گروه مسلحی را بر مردم مسلط میکند که برای حفظ قدرت خود بر مردم تنها راه سرکوب را به پیمایند. و از آن پس مردم آگاه و دوراندیش، راههای صلح آمیزی را برای استقرار آزادی و دمکراسی در مملکت دنبال کردند و در شرایطی که پیش آمد از تفنگ بدستان دیگری که دنبال سرنگونی سرکوبگران حاضر بودند هرگز پشتیبانی نکردند.
این درست است که حرکت مبارزاتی باید رهبری داشته باشد، ولی رهبری در مبارزه ساخته میشود نه آنکه گروهی از وابستگان رژیم گذشته نسخه رهبری برای مبارزین را بنویسند. و "همرائی" در انتخاب رهبری نیز ساختگی نمیتواند بوجود آید. گذشت سی سال و هزاران گفتگو و باز شدن صدها سند از صندوقخانههای کشورهای درگیر، به آنچه گذشت، هنوز "رأی" گروهی را به آنچه در دوران پهلویها گذشته عوض نکرده است و هرگز تعطیل مشروطه و تجاوز به حقوق مردم در آن دوران را محکوم نساختهاند، با این جبهه گیری بیتفاوت به گذشته سرکوب مردم، باز انتظار "هم رائی" از پشتیبانان نهضت دمکراسی و آزادیخواهی و بدقت "مشروطه خواهان" راستین ایران را دارند!
آقای داریوش همایون در یک برنامه تلویزیونی با یکی از تلویزیونهای کالیفرنیا در برنامه آقای مهندس مهدی ذوالفقاری میگفتند که ۲۸ مرداد قیام مردم بود. من با تلفن وارد بحث شدم و به ایشان اشاره کردم که حرکت تانکها در شهر را خبرنگاران خارجی نشان دادند و ایشان در پاسخ اظهار داشتند که ولی مردم در بالای تانکها نشسته بودند! و نگفتند که آن گروههای طیب و شعبان بیمخی در روز کودتا که خبرنگاران خارجی جزئیات آنرا مخابره کردند با مردمی که دوماه بعد در ۱۷ آبان همان سال، روز اعتراض به محاکمه مصدق، خیابانهای شهر را پر کردند و گروههای بسیاری از ایشان را به آبادان و سپس خارک فرستادند، توفیر داشتند. قضیه به اینجا ختم نمیشود ، گروهی که در پی "همرائی" است صحبت از "شانزده آذر، روز دانشجو" را سانسور کرده است چون کماندوهای شاه سه دانشجو را به قتل رساند و سخنی از اول بهمن ۱۳۴۰ که نیروی چترباز ارتش ظفرنمون شاه به دانشگاه تهران ریختند و آزمایشگاهها را شکستند و ۶۰۰ دانشجو را زخمی به بیمارستانها فرستادند و رئیس شرافتمند دانشگاه دکتر احمد فرهاد استعفا کرد، را نمیزنند. از اعتراض به اعدام جوانان میهن دوست و مردم دوست ایرانی در آن دوران خبری نیست. معلوم نیست از کدام "همرائی" در انتخاب رهبری صحبت میکنند؟ ما شاهد تغییر نظرهای آقای داریوش همایون در تفسیر رویدادهای تاریخی گذشته بودهایم ولی ما به با کمتر از محکوم ساختن "تعطیل مشروطه" و "تجاوز به حقوق بشر" در دوران پهلویها، به "همرائی" به هیچ امری نخواهیم رسید. اینها "دشمنی" خوانده نمیشود بلکه یک انتظار منطقی از گروهی که خود را "حزب مشروطه ایران" میخواند باید بحساب آید.
به صحبت نشستن با هر گروهی مانعی ندارد. از جمع ملیها هم با آقای رضاپهلوی سالها پیش بمناظره نشستند. ولی برخی از حرکتهای طرفدارانی از جمهوریخواهی در امروز معانی دیگری بجز به مناظره نشستن و نظرات یکدیگر را از نزدیک فهمیدن، در خود دارد. اگر در جمع آنهائیکه سرکوب شاهنشاهی در گذشته را محکوم نکردهاند بنشینید و سخنی از سرکوبهای آن دوران نکنید و مثل سلطنت طلبان آن را "گذشته" بخوانید که باید فراموش شود پس چرا از خمینی که سالهاست از میان رفته است صحبت میکنید؟ چرا در همکاری با چپها مایلید که بدانید نظرشان در باره رفتار استالین چه بوده است؟ چرا کارهای محمدعلیشاه را فراموش نمیکنید و هربار که سخن از مشروطه و آزادیخواهی میرود دوباره از او یاد میکنید؟ آیا آنها گذشته نیستند که شما آنرا فراموش نمیکنید؟
ما بعنوان طرفدارا و هواداران جمهوریخواهی باید خطوط مبارزاتی خود را بسیار دقیق و مشخص نمائیم. ما دنبال این تز نیستیم که بگذاریم مردم در "خلائی" که حکومت برایشان ساخته است و تنها حرفهای سرکوبگران و یا سم پاشیهای علیه طرفداران نهضت ملی و تحریفهای تاریخیای را که فرستندههای سلطنت طلبان و صدای امریکا در اختیارشان قرار میدهد، حّد آگاهیهای ایشان باقی بماند. ما وظیفه داریم در همه جا از حکومت جمهوری به عنوان فرم حکومتی که در آن دمکراسی و آزادی بهتر قابل اجرا است، دفاع نمائیم و این فرم حکومتی را تبلیغ نمائیم. تاریخ مملکت ما حداقل شاهد فرم پادشاهی آن بوده است و صدمات فراموش نشدنی از آن دیده است. معلوم است که مردم تصمیم میگیرند ولی آگاهان مملکت و مبارزین راستین استقرار دمکراسی و آزادی در کشور تصمیم خود را گرفتهاند و باید آنرا "به فسونی که کند خصم" رها نکنند!
محسن قائم مقام – نیویورک
27 دسامبر 2008
.(JavaScript must be enabled to view this email address)