iran-emrooz.net | Sun, 23.11.2008, 19:32
اکبر گنجی با دو چهره - بخش اول
محمد برقعی
|
هدف از این نوشتار بررسی نوشتههای اخیر آقای اکبر گنجی در رابطه با قرآن و بویژه حضرت مهدی است. درستی و نادرستی این مطالب مورد نظر من نیست که در قلمرو تخصص من نیست هر چند در مناظراتشان با مدعیان نشان دادهاند که بر آنچه که مینویسند تسلط بسیار خوبی دارند و همه جا از منطقی قوی در این نوشتهها بهره گرفتهاند، اما آنچه مورد نظر من است، نگاهی از منظر جامعه شناسی بر این نوشتهها و تاثیر آن در جامعه و در عملکردهای خود ایشان است.
برای ورود به مطلب لازم است نخست به معرفی دو چهره متفاوت آقای اکبر گنجی بپردازیم:
۱ـ چهره فعال سیاسی؛ ۲ـ چهره یک روشنفکر و پژوهشگر.
۱ـ چهره فعال سیاسی
این چهرهی ایشان در جامعهی ایران و در سطح جهان بسیار شناخته شده است. انسان جسوری که برای اعتقادات سیاسیاش حاضر به پرداخت هر هزینهای ست، ضمن آن که در این مبارزات با شجاعت بسیار، همیشه بالاترین مقامات را هدف قرار داده و لذا هزینهی آن هدف گیریها هم سنگین بوده است.
اما آن چه بسیاری چون من در مورد ایشان تجلیل میکنیم و معتقدیم که همین یک کار ایشان میتواند نام او را برای همیشه به عنوان یک قهرمان مردمی حفظ کند، نماد استقلال شدن ایشان در جامعه خارج از کشور است، زیرا ایشان در حالی ترک وطن کردند که شهرتش جهانگیر شده بود و لذا بسیاری از بالاترین مقامات کشورهای جهان خواستار دیدار ایشان و البته بهره برداری برای سیاست خود در سرکوب ایران بودند، اما ایشان نه تنها در سخنانشان و نوشتههایشان ــ که در معتبرترین نشریات جهان نقل یا چاپ شد ــ بلکه در عمل نشان دادند که باور دارند نتیجه بخشی مبارزات مردم ایران در گرو تلاش خود مردم ایران است و هیچ گرگی محض رضای خدا گوسفند نمیگیرد و همکاری با دولت بیگانه در موضع یک فعال سیاسی ـ نه نماینده یک نیروی فعال سیاسی داخل کشور ـ با هر توجیهی در نهایت منجر به وابستگی و خدمتگزاری به بیگانه میشود. همان داستانی که سعدی بیش از هفت قرن پیش گفته:
"شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
ولیکن عاقبت گرگم تو بودی"
و این امر بویژه پس از آن که بسیاری از مبارزان داخل کشور پس از آمدنشان به خارج، به دلایل اعتقادی و پارهای بر مبنای سودجویی چنان در این چاه افتادند که تقریبا خروج از کشور در سالهای اخیر و فعالیت در خارج کشور، در اذهان مردم با عدم باور به استقلال و بلکه وابستگی به بیگانه مساوی شده بود و گویی همه راهها به امثال چلبی و کرزای باید ختم شود.
ولی آقای اکبر گنجی چنان در سیاست عدم دیدار مقامات کشورهای دیگر از سویی و فعالیت بسیار گسترده با گزارههای جمعی و سازمانهای غیردولتی و حقوق بشری پیش رفتند که در حقیقت وجود راه دیگری را، یعنی همان راه استقلال و تکیه بر خود را در جهان نمایندگی کردند و با پرداخت بالاترین هزینهها چنان سالم حرکت کردند که حتی دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی هم نتوانست مدرکی علیه ایشان بسازد.
و بالاخره آقای اکبر گنجی، همان جسارتی که در مبارزات داخل کشور نشان داده بود، در خارج کشور هم نشان داد و بدون هیچ گونه محافظه کاری سیاستهای آمریکا و اسرائیل را حتی در محافلی که سخن از اینها بویژه نقد از اسرائیل خط قرمز بود، محکوم کرد. اما کسی که در اوج قدرت آقای رفسنجانی، "عالیجناب سرخ پوش" را نوشت، درهالیوود هم بیم دلخور شدن لابی اسرائیل و انتقام جویی آن را نمیتوانست داشته باشد.
۲ـ چهره اصلاحگر و پژوهشگر دینی
این چهرهای ست که ظاهرا آقای اکبر گنجی بیشتر برای خود میپسندد، هر چند جامعه وی را به این اعتبار چندان قبول ندارد. در این زمینه وی راههایی را میرود که پیش از او دیگران گامهای اولیه آن را برداشتهاند. دکتر سروش بحث آن که قرآن کلام حضرت محمد است نه باریتعالی را نخست مطرح کرد، اما با هنری که تیغ خنجرش را در نه توی پوشش حریر و مخملین کلام میپوشاند و زهر تلخ کلامش را در پوشش شیرین شعر و ادب قابل تحمل میکند، زیرا که او دست پروردهی مکتب عرفان است و عرفای بزرگ این تمهیدات را قرنهاست که به کار گرفتهاند و با شناخت محتسب جریده میرود که میداند گذرگاه عافیت تنگ است.
دکتر محسن کدیور با شجاعتی بسیار چند سال قبل تضاد آیات قرآنی با مسایل حقوق بشر را مطرح کرد و چون به خوبی میدانست که پرده دار چنان بی مهابا میزند شمشیر که هیچ کس مقیم حریم حرم عشق نخواهد بود، لذا با اشاره به تاییدیه استادش بر این مطالب و اظهار کسب مجوز از او و آوردن نقلی از آیت الله خمینی کوشید که حکم تکفیر برای او صادر نشود.
آیت الله محمد مجتهد شبستری و دکتر مصطفی ملکیان نیز رفتن در این طریق را آزمودهاند و مجتهد شبستری یک بار تا لب پرتگاه تکفیر نیز رفت، اما اعتبار علمی و حوزویش او را نجات داد، هر چند نشریهی حوزه که مطالب او را چاپ کرد، اسیر خشم دکانداران دین شد.
پیش از آنان، اروپاییان با همان سنتی که در مورد نقد کتب مقدس خود داشتند به سراغ قرآن هم رفته بودند و چه نقدهای تند بیجا و با جایی بر آن که نکرده بودند و ظاهرا علی دشتی در کتاب بیست و سه سال بی پرواتر از همهی روشنفکران دینی موجود به افشاگری در مورد قرآن پرداخته بود.
اما آیا جمع این دو چهره از نظر اجتماع در یک فرد ممکن است؟ سطور بعدی تلاشی است برای نشان دادن غیرممکن بودن یا غیرعملی و درست تر غیرمفید بودن آن. و این که عدم امکان جمع این دو به دلیل تفاوت ماهوی و ذاتی آن دو است.
هویت پژوهشگر
پژوهشگر انسان آزادی است که فقط در مقابل حقیقت تعهد دارد و درجهی شجاعت و خطرپذیری او حد و مرز او را در بیان حقیقت تعیین میکند. به دیگر سخن تا حدی که توان علمی و درجه جسارتش اجازه میدهد آنچه را که حقیقت میداند میگوید بی آن که در غم چگونگی تاثیر آن بر جامعه و اندازه قبول یا رد آن از سوی مردم باشد.
هویت فعال سیاسی
اما یک فعال سیاسی و اجتماعی هدف اصلیاش اصلاح جامعه است و بیان حقیقت، وسیلهای برای او در این راه است. و از آن جا که آرمان اصلی او هدایت جامعه به راه بهتر است، لذا غم درک و فهم مخاطبان خود را بسیار دارد. درست است که یک فعال سیاسی و اجتماعی متعهد نه دنباله روی جامعه است و نه همگام و همراه آنان، بلکه پیشتاز و رهبر آنان است، ولی به همین دلیل هم نبایست از مردمش زیاد فاصله بگیرد ـ دغدغهای که یک پژوهشگر ندارد ـ زیرا اگر چنین کند مردمی که تاب آمدن به پای او را ندارند به زودی یا او را فراموش میکنند یا با زدن انگ تندروی بر وی او را از خود طرد میکنند و تلاشگر سیاسی جدا شده از پایگاهش تنها در پیچ و خم جاده از نظرها گم میشود.
به همین سبب در حالی که یک پژوهشگر و اندیشمند اصلاح طلب هر چه دل تنگش میخواهد میتواند بر زبان و قلم بیاورد، یک فعال سیاسی و اجتماعی محافظه کارانه و حسابگرانه باید قدم بردارد و بی گدار به آب نزند و تا چاله را نکنده منار را ندزدد.
آقای گنجی در پاسخ به این هشدارها همیشه میگوید من خود را یک فعال سیاسی نمیدانم و نقش پژوهشگر و اندیشمند را ترجیح میدهم. در این استدلال دو خطا است؛ یکی آن که فعال سیاسی بودن تنها به معنی به دنبال مقام و منصب رفتن نیست و در غرب برای این دو عنوان متفاوت به کار برده میشود که آن دو را چنین میتوان ترجمه کرد: سیاستمدار در مقابل فعال سیاسی. دیگر آن که گاه شرایط تاریخی نقشی را بر انسان تحمیل میکند که خود آن را نقش آرمانی خود نمیداند، اما به هر حال محکوم به پیروی از آن میشود مگر آن که آشکارا با صدای بلند یک نقش خود را نفی کند. کاری که آقای گنجی نمیخواهد بکند و به خطا میاندیشد که جمع این دو ممکن است.
برای آن که مسئله روشن تر شود چند نمونه بیاورم. نخست همین مبحث امام زمان. ایشان این مطلب را از کتاب “مکتب در فرایند تکامل” آقای حسین مدرسی طباطبایی نقل کردهاند، ولی این کتاب با آن که در ایران چند بار چاپ شد و آقای مهدی خلجی هم نقدی زیر عنوان "مخاطرات نگاه تاریخی به تشیع" بر آن نوشتند و در سایت رادیو زمانه منتشر شد، اما هیچ کدام در فضاهای غیرتخصصی و عمومی توجه چندانی را به خود جلب نکردند، اما وقتی آقای اکبر گنجی آن مطالب را با اضافاتی بازگو کرد نه تنها مقامات دولتی و روزنامههای داخل کشور بلکه مرجع تقلید صاحب نامی چون آیت الله مکارم شیرازی هم چوب تکفیر را برداشتند و به گنجی دشنامها دادند تا جایی که آقای مدرسی از بیم جان خود مقالهای نوشت که وی به امام زمان با همه وجودش ایمان دارد، هر چند متن کتاب ایشان خلاف آن را میگوید.
مقالات آقای گنجی در معتبرترین نشریات آمریکا و اروپا چاپ شده است و حتی نشریه Foreign Affair که نام آوران سیاست جهان هم باید زمانی بس دراز به انتظار چاپ مقاله شان در آن بنشینند، مقالهی بسیار مفصلی از ایشان در مورد "قدرت و سیاست در ایران" چاپ کرده است و کتاب او تحت عنوان "راه ایران به سوی دمکراسی" توسط یکی از معتبرترین ناشران چاپ شده است و جلسات بسیاری برای معرفی کتابش برای او گذشته شده است و این همه هم به زبان انگلیسی است که ایشان نه به آن مینویسند و نه با آن صحبت میکنند. ایشان میدانند که این همه استقبال از کارهای او وحتی تهیه آن اعلامیه مشهور که امضا سیصد تن از دانشمندان نام آور جهان را در پای خود داشت، و در معتبرترین نشریات جهان چاپ شد، هیچ کدام به خاطر آن نیست که ایشان مطلب نو و محققانهای ارائه کرده بودند، بلکه این سخنان از زبان اکبر گنجی به عنوان یک روشنفکر مسلمان مخالف حکومت دینی حاکم در ایران است که خریدار دارد و بی جهت نیست که در تبلیغ کتابش ناشر آورده که او یکی از فرماندهان سپاه پاسداران بوده است.
لذا این یک کج خیالی و وهم است که ایشان فکر کنند که این استقبالها به خاطر ارزش تحقیقی کارهای ایشان است، نه به خاطر اعتبار ایشان به عنوان یک فعال سیاسی. و لذا همین که این اعتبار ایشان از بین برود آن استقبالها نیز از میان خواهد رفت و نمیتوان از این اعتبار بهرهها برد بی آن که مسئولیتها و محدودیتهایی را که با این نقش میآید، نادیده گرفت.
وقتی در سال ۱۳۸۱ جزوهی ایشان تحت عنوان "مانیفست جمهوریخواهی" از زندان با انواع ترفندها به بیرون داده و چاپ شد نیز در نقد آن نوشتم که آقای گنجی به هوش باشید که این سخنان چون از دهان شما به عنوان یک روشنفکر دینی علیه حکومت دینی بیرون آمده است، اعتبار دارد، اما اگر کاری کنید که این هویت شما از نظر جامعه نقض شود شما باید بروید آخر خطی بایستید که صدها نویسندهی سکولار ایرانی و غیر ایرانی جلوتر از شما این راه را رفتهاند و چه پیشتازتر و پخته تر و پیچیده تر. امروز نیز این هشدار از همان استدلالها سرچشمه میگیرد. کوتاه کلام آن که:
۱ـ استقبال از نوشتههای ایشان ارتباط تنگاتنگ بلکه حیاتی دارد با نقش ایشان به عنوان یک فعال سیاسی که هویت دینی دارد، لذا فرو ریختن هر یک از دو پایهی هویتی ایشان یعنی"فعال سیاسی " و "هویت دینی داشتن", بنیان آن استقبال و توجه را هم ویران خواهد کرد.
۲ـ درست به دلیل همین امتیاز هویتی ایشان در این برهه که حکومت دینی در کشور ما بر سرکار است وظیفه امثال ایشان در روشن کردن اذهان جامعه و رشد سطح آگاهی تودههای مسلمان جامعه بسیار سنگین تر است، اما همان گونه که گفته شد باید فهم درستی از هویت خود و محدودیت عملی خود داشت.
آقای گنجی در پاسخ به این ایرادات دو دلیل میآورند:
۱ـ غم دین. این که ایشان به عنوان یک فرد مسلمان که سخت به دینش و باورهای دینیاش دلبستگی دارد بزرگترین دغدغه ذهنیاش همین مسایل است. این که این گونه باورهای جا افتاده در مورد قرآن و امام زمان و یا احکام فقهی مورد قبول جامعه، دین او را به خرافات و کج فهمیها آلوده است و او با تمام وجود به دنبال یافتن پاسخ برای شبهاتی است که به دین او وارد میشود و بر آن است که با پالودن دین از خرافه و بدآموزی، آن را مناسب فهم این زمان و قادر به پاسخگویی به اشکالات عقل نقاد کند و هر پاسخ درستی را که در این روند پیدا میکند با جامعه دین داران در میان بگذارد و به روشنی ذهن جامعه کمک کند و از سر همین درد است که سالها قلم زده و همین راه را نزدیک به دو دهه در نشریات کیان و غیره پیموده است.
۲ـ از آن جا که پایههای قدرت این حکومت دینی بر خرافات و جعلیات دینی استوار است، لذا با ضربه زدن بر این پایهها اساس قدرت حاکمان را به خطر میاندازد. از جمله آن که اینان خود را نایبان امام زمان میدانند و اگر معلوم شود امام زمانی نبوده است پس نایبی هم مشروعیت نخواهد داشت.
در پاسخ مورد اول بر ایشان مثل هر انسان آزاد و مختاری خرده نمیتوان گرفت که چرا غم دینش را دارد و یا چرا درگیری با این گونه مسایل را از همه امور بیشتر میپسندد، ولی کسی که بیشتر در غم سئوالات شخصی و دغدغههای ذهنیاش است تا مصالح جامعه دیگر یک فعال سیاسی نیست، بلکه یک پژوهشگر دینی خواهد بود. و این حسرتی خواهد شد برای جامعه که یکی از با ارزش ترین فعالان سیاسی خود را از دست خواهد داد و این شعر سعدی را برای ایشان باید خواند که:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را؟
گفت: آن یک گلیم خویش به در میبرد ز موج
وین جهد میکند که بگیرد غریق را
در پاسخ دلیل دوم میتوان گفت که لازمه اثربخشی این امر داشتن اعتبار لازم علمی است و اعتبار یک تصور است نه حقیقت. به دیگر سخن این که ایشان واقعا چقدر در این زمینه توان علمی دارند مهم نیست، بلکه این که آیا جامعه ایشان را به این اعتبار قبول دارد یا نه، مهم است. ایشان باید توجه کنند که روشنفکران دینیای چون دکتر کدیور، دکتر سروش، دکتر ملکیان، آیت الله مجتهد شبستری و آیت الله مطهری و غیره به عنوان دین پژوهان و دین شناسان شناخته شدهاند که در مواردی در این زمانه خاص مطالبی از آنان تاثیرات و عواقب سیاسی پیدا کردهاند. حتی مهندس بازرگان و دکتر علی شریعتی نیز به مقدار زیادی تابع همین حکم هستند، ولی ایشان به عنوان یک فعال سیاسی شناخته شدهاند که از سر همین خصلت به مسایل دینی هم میپردازند. لذا میبینید که تمام برخوردهای پرسر و صدا به کارهای پژوهشی ایشان هم از همین زاویهی سیاسی است تا علمی، حتی نقد به ظاهر علمی دست و پا شکستهی آقای مهاجرانی.
ایشان باید توجه کنند که با بهره گیری از اعتبار علمی، هنری، فرهنگی میتوان به عرصهی سیاست قدم گذاشت و به دلیل آن اعتبار گامهای نخستین را در این وادی آسان تر پیمود و شنوندگان بیشتری را جذب کرد؛ همان کاری که مثلا نوام چامسکی محبوب ایشان میکند، ولی اعتبار سیاسی چنان وسیع و قدرتمند است که امتیاز آن را خرج صحنه علمی، فرهنگی، و غیره نمیتوان کرد. چنان که با بیل و ابزار کار در باغچه به کشت مزرعه هم میتوان اقدام کرد، اما با بولدوزری که مزرعه را شخم میزند در باغچه نمیتوان کار کرد، و توجه شود در این جا مسئله صدور حکم ارزشی میان باغچه و مزرعه نیست، بلکه صحبت از وسعت میدان عمل و قدرت کار آن است.
از این روی با اعتباری که آقای گنجی در صحنهی سیاست پیدا کردهاند هرگز نمیتواند به عنوان یک محقق و پژوهشگر علمی چنان اعتباری بیابد که سخنانشان در این زمینه به جد گرفته شود و در ذهن دینداران تاثیر جدی بگذارد بلکه به جای صید ذهن و مغز دینداران، یک مشت سنگ و آهن پاره فحاشی سیاسی و اتهام و تکفیر تور ایشان را پر میکند.
بخش دوم
بخش دوم این نوشتار به این میپردازد که بدون توجه به تاثیر شخص آقای گنجی در این مورد آیا طرح این گونه مباحث با این شیوه ره به جایی میبرد و آیا چنان فایدهای بر آن متصور است که ارزش این همه هزینه کردن داشته باشد؟ و آیا آقای گنجی میجنگد چون ذات جنگیدن را دوست دارد و یا آن که به خاطر ارزشمند بودن هدف این همه خطر را به جان میخرد؟
نظر کاربران:
آقای برقعی درود بر شما
همانطور که شما فرمودید ایشان بر این باورند که دینشان را پالایش کنند و در کیان هم با گروهشان میکردند یعنی درست شنا کردن محالف آب زیرا نسل جوان ایران دغدغه دین را نه اینکه ندارد نمیخواهد اسمش را هم بشنود. ما نسلی که شریعتی ها و مطهری ها را داشتیم تا کحا این پالایش را پذیرفتیم بسیارانی از آن شیفته گان امروز منتقدان دین شده اند و بر کناری دین را از امور زندگیشان را خواهانند. گنحی ناتوان تر از آن است که این اندیشه جامعه را دگرگون سازد حق با شماست بهتر این است که همان فعال سیاسی باشند تا سعی کنند با بضاعت دینی و علمی ناچیزشان ادای روشنفکران را در آورند.
برزو ساسانی
*
خسته نباشید جناب آقای برقعی!
نوشته ارزشمند و منطقی شما کمک زیادی به تصحیح تحلیل من کرد. من، قبلا عکس این نظر را داشتم و در مقاله ای به صراحت به آن اشاره کردم. ولی با نوشته شما نظرم تغییر کرد و موافق نظر شما شدم. من چند بار در نوشته هایم تاکید کردم که برای ایران در شرایط کنونی، دموکراسی خواهی و فعالیت برای آزادی، اصل است و بقیه کارها فرع. با این بحث شما متوجه شدم که اکبر گنجی به صفت فعال سیاسی سرشناس، در خدمت دموکراسی طلبی در نظام ولایت فقیه است و این به نفع مردم ایران و جریان عمومی آزادی خواهی است. پس اگر اکبر گنجی این موقعیت خودش را خرج نواندیشی دینی کند، از کیسه عرصه آزادی مایه گذاشته است و این به نفع مردم ایران نیست. چون که سکان داران دین ید طولایی در خانه نشین کردن یک فعال سیاسی و مدنی با حربه ارتداد دارند و این برای امثال گنجی حیف است. شعر خانقاه را هم که این طور به موقع آوردید، ارادت مرا به سعدی دو چندان کرد. برای بخش دوم مقاله تان لحظه شماری می کنم. شادکام و پایدار باشید.
سلامت کاظمی
*
تاریخ پر از این نقادیهای بااصطلاح دوستانه است که اکثرا توانسته چهره ها و شخصیتهای مقاوم و مستقل را نزد دوستاران آنها مضمحل کند.چرا نمی توان هم انسان سالم سیاسی وهمچنین یک محقق و پژوهشگر علمی بود.
*
با اکثر نقطه نظرات آقای برقعی عزیز موافقم تنها این نکته را نیز باید افزود، که گنجی با کمک و دستیاری بسیاری از فعالین آزادیخواه خارج از کشور که در پشت صحنه انرژی و فعالیت گسترده ای در جهت شناساندن ایشان به مراجع و نهادی های بین المللی داشتند توانست به چنین جایگاهی فراروید. امری که متاسفانه هیچگاه از آن بعنوان چگونگی طرح وی در مجامع بین المللی یاد نمی شود. نمونه مثال ها فراوان است. فقط در مورد سوئد اشاره کنم که سابقه وی توسط اتحاد جمهوریخواهان در استکهلم به سازمان بین المللی اولاف پالمه ، رئیس کمیسیون روابط بین الملل مجلس سوئد ، دفتر سازمان ملل و برخی احزاب ... بشکل دیدار و گفتگوی رسمی با این نهادها ، معرفی و منتقل شد . چنانچه وی دو سال قبل در تماس با اتحادیه سراسری ایرانیان برای آمدن به سوئد و امکان سخنرانی در مجلس سوئد ابراز تمایل کرده بودتد ؛ و از این بابت هیچ مشکلی موجود نبود، چرا که زمینه های قبلی پیش از آن آماده شده بود. اما به دلائلی این سفر لغو شد.
م. آذری