iran-emrooz.net | Sat, 08.11.2008, 18:47
به بهانه پیروزی بارک اوباما در انتخابات ایالات متحده آمریکا
آری ما میتوانیم
رضا راهدار
در بیانیه استقلال آمریکا آمده است "تمام افراد برابر آفریده شدهاند و از طرف پروردگار خویش به حقوقی غیر قابل انتقال موهبت شدهاند که حق زندگی، آزادی، و تلاش خوشتختی از آن جمله اند"
تاریخ آمریکا در حیات ۲۲۱ سال خویش گویا تصویری از تاریخ تمدن بشری است. از زندگی بدوی سرخ پوستان گرفته تا بلندترین قله تمدن کنونی. زندگی در این قاره، ناشناخته تا ۶۰۰ سال پیش، ماجراهای شگفتی آفریده است. از برده داری و نابرابری جنسی و رنگی و قومی گرفته تا برترین حکومت دمکراسی موجود (نه ممکن). برده داری و نابرابری رنگی و جنسی و قومی همواره در این کشور بوده و بزودی نیز پایان نمییابد. اما حرکتی که برای برابری حقوقی افراد (حق شهروندی برابر) در بیش از شصت سال پیش آغاز گشت توانست با بهایی سنگین و با ترور مارتین لوتر گینگ در سالهای پایانی دهه شصت میلادی برسمیت شناخته شود. و در تداوم راه، در سه شنبه ۴ نوامبر ۲۰۰۸ با انتخاب یک رییس جمهور سیاه پوست (دو رگه) توان برتری قدرت مردم را بدنیا ثابت کرد. توانی که شکل گیرد بنیاد ستم بر اندازد.
بردههای سیاهی که، بزور از آفریقا و آسیا آورده شدند، حق نشستن بر سفره ارباب را نداشتند و قادر نبودند تا در یک ضرف و مکان خوراک بخورند و در مکانهای جمعی از یک توالت و دستشویی استفاده کنند. اجازه نداشنتد در اتوبوسی که سفید در آن هست سوار شوند. مدارس جدا (اگر امکانش بود)، درمانگاهی جدا، و حتی آرامگاهی سوا (آنهم در زمینی متروک و دور افتاده) داشتند. به زنان و دخترانشان در برابر دیدگان شوهران و خانواده تجاوز میشد و به قتل میرسیدند اما دادخواه و فریادرسی نبود. کودکان از هیچ امنیت جانی و اجتمایی بر خوردار نبودند. مردان و پسران بیگاری میدادند و زنان و دختران اسیر خانه و مزرعه و پستوهای تجاوز جنسی و روحی بودند. آنچه که در این سالها و دههها بر آنان گذشت فراتر ازاین یادداشت و نوشته میباشد.
"زمان درازی در انتظارش بودیم، اما امشب و در تداوم آنچه که امروز در این انتخابات، و در این هنگامه سرنوشت ساز انجام دادیم، دگرکونی وارد آمریکا شده است". بارک اوباما در سخنرانی پیروزی شب سه شنبه ۴ نوامبر ۲۰۰۸ .
اما هموطن
یقین دارم که شما نیز با شنیدن چنین پیروزی و سخنان آقای اوباما به خود و تاریخ و سرنوشت خویش خیره شده اید. اگر با مناید با هم یادداشت زیر را مرور میکنیم.
ما از سرزمینی هستیم که دراین دوره از تمدن بشری (حدود ده هزار سال کنونی که در دسترس میباشد) همواره نقشی در شکل و تداوم آن داشتیم. از آغاز کتابت حرف و خط گرفته تا تشکیل و اداره قوم و قبیله و کشور و حتی ناحیه و منطقه. زمانی در شکل امپراطوری بر دنیا هژمونی داشتیم و یکی از دو رقیب و یا تنها قدرت برتر جهان بودیم. برده داری سنگین بودیم و زمانی نیز منجی بردهها شدیم. آموزگار دانش و تفکر شدیم و نیز برای آموختن هیچ مرز و سد جغرافیایی نمیشناختیم (البته تا امروز نیز نمیشناسیم). به مصر رفتیم و از یونان فراگرفتیم به اعراب آموزش دادیم و با هم بر ظلمت تیره و تار هزار ساله اروپا نور افشاندیم. نوری که رنسانس اروپا هرگز فراموشش نخوهد کرد. و درست از زمانی که از پیشتازی علم و دانش فاصله گرفتیم و سر در لاک خویش بدام شریعت گرفتار آمدیم اروپا را نه تنها در بالای سر خویش بلکه بر گرده خویش سوار یافتیم. ما که بر دیوار سفت و سخت شریعت حاکم بر دنیای مسیحیت و قرون میانی اروپا شکاف انداختیم نا خواسته و یا نفهمیده دردام فقه اسلامی گرفتار آمدیم. تا جائی که از بیان کشف الکل بخاطر حیا از فقه ابا کردیم. ودر این دویست سال شکوفائی دانش و تکنولوژی به حکومتهائی گردن نهادیم که اگر مادون تاریخ نبوده باشند یقینن دوران قهقرایی را یدک میکشیدهاند. و هرگز شایسته و بایسته ملت و تاریخ ایران زمین نبودهاند.
آری ما میتوانیم
در سی سال پیش در فرار از استبداد شاهی ، رژیمی که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مشروعیت نظام مشروطه سلطنتی را از دست داده بود، به یک انقلاب اجتمائی دست زدهایم. خیز بر داشتیم تا نظام و حکومتی شایسته و بایسته خویش داشته باشیم و کشور را با رأی تمام مردم اداره کنیم. حکومتی مردم سالار با نهادهای مستقل دمکراسی. اما این حق و آرزوی ما دیری نپائید و شیخ مظلوم و روحانی ساده زی چون به قدرت رسید چهره بر گرداند و کنترل تمام نظام را خواستار شد. او دیگر خمینی قم و نجف و پاریس نبود. جمهوری مردم سالار دیروز در شعارهای انقلابی باقی ماند و در گورستان ایران همراه با شهیدان سرفرازش به خاک سپرده شد تا در فردایی دگر پیروزمند و سرفراز بپا خیزد.
اکنون نزدیک به سی سال از آن میگذرد و ایران امروز غم انگیزترین دوران تاریخیاش را میگذراند. مشتی بوزینه همراه با جانیان غدارهبند و با سیاستی روباهی مردم را به بازی گرفتهاند و مستانه با زور چماق و اسلحه و زندان و شکنجه حکومت میکنند. ولی مطلقه فقیه رهبری میکند و پاسداران دولت میگردانند اما حکومت نظامی نیست. انتخابات دارند و رای کشی نیز میکنند. ولی احمدی نژاد و لاریجانی و گاگاهی نیز خاتمی از صندوق بیرون کشیده میشوند. چه کمدی اسفباری!!
هدف این نوشته نمایاندن چهره رژیم نیست. رژیمی است که خود را در نگاه خاص و عام افشا کرده است. میخواهم با الهام از پیروزی اوباما یاد آور شوم که اینک زمان ماست. ما میتوانیم برای بار دگر بر فراز قله تمدن بشری در اهتزاز در آئیم. ما، مردم ایران ، باید دست در دست هم، با هر رنگ و نژاد و قوم و قبیله و زبانی، بپا خیزیم تا شر آنها را از سر خویش کوتاه کنیم. فکر میکنم بعد از سی سال مقاومتهای پراکنده و جدا جدا، اکنون بیش از هر زمان وقت آن رسیده است تا بجای پا، دست همدیگر را بگیریم. جون این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود. باید بجای نشستن در صندلی جداگونه در اتوبوس و کلاس درس و و... بر علیه آن قیام کنیم. مگر هزاران سیاه پوست را از اتوبوس و کلاس درس بیرون نکشیدهاند؟ اگر آن روز در مقابل خمینی که حجاب را مطرح کرده بود راحت نمیگذشتیم امروز در گیر بومی کردن تحصیلات دانشگاهی نمیبودیم. اگر آن روز در برابر جنگ طلبی خمینی میایستادیم اینک نگران حمله نظامی آمریکا نبودیم. و اگر نمیگذاشتیم تا خمینی مجلس خبرگان را بر موسسان سوار کند امروز به یقین در قرارگاه تاریخی دیگری بودیم. و اگرهای فراوان دیگر. ما باید با هر شکل و وسیلهای مقاومت کنیم و نگذاریم ذرهای از حق و حقوق ما پایمال شود.
وقت برای نبرد و مبارزه هیچوقت دیر نیست اما تسلیم ننگی است که بر تارک ما و نسلهای فراوان آینده خواهد نشست. و هرگز کسی را یارای پیروزی بر انبوه توده مردم نیست. درسی است که بر تارک هستی نقش شده است. ما با اتحاد و اتفاق خویش میتوانیم کمر هر ستمگری را خم کنیم. ما میتوانیم ایرانی بسازیم که در آن دختر بلوچ با پسر ترکمن و زن کرد با مرد خراسان و خواهر شمالی با برادر جنوبی همه با هم برادرانه و خواهرانه و برابر در کنار هم و شانه به شانه یک دیگر در آسمان نیلگون ایران بدور از ترس و ترور و وحشت تجاوز زندگی کنند. در آن روز، در سر زمین من- ایران، روشنائی آتش مقدس زرتشت با آهنگ دلنواز اذان و صدای ناقوس کلیسا در هم میآویزند و اهریمن نفاق و واگرائی در درخشش نور اهورا ناپدید خواهد شد. آری چنین روزی در افق به انتظار نشسته است. روزیست که پای مذهب و ایدئولوژی و مکتب و مرام از دولت بریده میشود. مذهب و ایدئولوژی در جایگاه و در فلسفه وجودیشان قویترین انگیزه زندگی انسانها میباشند و اما وقتیکه با قدرت حکومتی در میآمیزند بزرگترین فاجعه بشری پدیدار میگردد. و این فقط به اسلام مربوط نمیشود. زردشتیان و مسیحیت تاریخی تاریکتر دارند و عملكرد حکومتهای مبتنی بر مارکسیسم نیز ماجرای غم انگیز قرن بیستم میباشد. حکومت پدیده زمینی است و بدست مردم برای اداره جامعه و کشور شکل گرفته است و همواره باید پاسخگوی مردم خویش باشد.
آری ما میتوانیم با هم ، در کنار هم، و به یاری همدیگر، دمکراسی را در ایران تجربه کنیم. ما باید یکدیگر را با هر عقیده و مذهب و مرامی تحمل کنیم. بک صف متحد و یگانه و فراگیر ضامن پیروزی ماست.
رضا راهدار
.(JavaScript must be enabled to view this email address)