iran-emrooz.net | Tue, 28.10.2008, 22:22
۳۴. بازسازی کیستی ایرانی - چهار
زبان مادری و کیستی ملی
مزدک بامدادان
نه تنها نگاه به تاریخ، که نگاه به جهان همزمان نیز در سرزمین ما بویژه هنگامی که به گذشتههای نه چندان دور مینگریم، اشک بر چشم آدمی میآورد. فتحعلی شاه قاجار، که پادشاه کشوری پهناور (نزدیک به دوبرابر ایران کنونی) است و جاینشین کسانی چون نادر شاه افشار و شاه عباس بزرگ، در نامهای به فرستاده خود در استانبول جهان را چنین میبیند:
«فرنگستان عبارت از چند ایل است؟ آیا شهر نشینند یا چادر نشین و آیا خوانین و سرکردگان ایشان کیانند؟ [...] آیا این که میگویند [مردم انگلستان] در جزیرهای ساکنند و ییلاق و قشلاق ندارند و قوت غالبشان ماهی است راست است یا نه، اگر راست باشد چطور میشود در یک جزیره بنشینند و هندوستان را فتح کنند؟ [...] صرف مساعی و اقدام بنما و نیک بفهم که در میان انگلستان و لندن چه نسبت است؟ آیا لندن جزوی از انگلستان است یا انگلستان جزوی از لندن؟ [...] به علم یقین تحقیق کن که کمپانی هند شرقی که این همه مورد بحث و گفتگو است با انگلستان چه رابطهای دارد. آیا بنا به شهر اقوال عبارت است از یک پیرزن و بابا علی و [یا به] قول بعضهم مرکب از چند پیرزن؟»
بیگمان اگر این شاه بیخرد - که از چادر ایل بیکباره بر تخت شاهی جَسته بود - جهان پیرامون خود را بهتر میشناخت، هرگز تن به جنگی نابخردانه با یکی از بزرگترین ارتشهای آنروز جهان نمیداد. همین نگاه واپسمانده به تاریخ و جهان بود که شاهان قاجار را وا میداشت دست به نابودی مرده ریگ شاهان پیشین بگشایند. آغا محمدخان قاجار نه تنها استخوانهای کریمخان زند را از شیراز به تهران آورد و در جایی که گماشتگانش با کفش میایستادند بزیر خاک کرد تا او را پس از مرگ نیز خوار کرده باشد، که فرمان داد تالار تخت کریمخان را برکَنند و به تهران آورند و در تالار تخت مرمر کار گذارند (۱). این شاهان که بنا بر خوی قبیلهای خود ارزش و جایگاه سازههای باستانی را نمیشناختند، گاه فرمان به تراشیدن سنگنبشته بر دیوار کاخ تچر در تخت جمشید میدادند (ناصرالدین شاه)، گاه به سراغ طاق بستان میرفتند و پیکر خود را بر سنگ میتراشانیدند (فتحعلی شاه)، و گاه نگارگریهای کاخ عالی قاپو و چهلستون در اصفهان را نابود میکردند. عارف قزوینی بر آن است قاجاریان برای آنکه نام خاندان زند را از یاد مردم ببرند، یکی از آوازهای دستگاه شور را که تا آنزمان به نام "بیات زند" شناخته میشد، "بیات ترک" خواندند.
ویرانگری فرهنگ گذشته ایران در جمهوری اسلامی شتاب بیشتری بخود گرفت. بخش بزرگی از مینیاتورهای عالی قاپو و کاخ چهل ستون و همچنین ساختمان میانی باغ فین کاشان از آنجا که با ارزشهای دینی سازگار نبودند (برای نمونه زنانی که بخشی از تن آنان برهنه بود) تراشیده شدند. در همینجا میتوان دریافت چرا سازههای باستانی در اروپا که تاریخ آن کوتاهتر و فرهنگ باستانی آن پَستتر از فرهنگ ما است، دست نخورده تر و پابرجاتر ماندهاند. برای نمونه نگارگریهای خانهای در شهر پُمپِی، که زنان و مردان را به هنگام همخوابگی نشان میدهند، هیچگاه نابود نشدند، با آنکه این شهر به سال ۱۷۶۰ از زیر خاک بدر آمد. اروپائیان از آنجایی که این سازهها را بخشی از گذشته خود میدانستند، بجز در دورهای که آئین مسیح بزور در این قاره گسترانده میشد (۲) دست به نابودی آنها نگشادند. در ایران ولی ما پس از ساسانیان همیشه با خاندانهایی سروکار داشته ایم که از بیرون به این سرزمین آمده بودند و در آغاز کارشان خود را با گذشته این آب و خاک بیگانه مییافتند. (باید در همینجا یادآور شوم که این بیگانگی تنها به یکی-دو نسل نخست بازمی گردد و بازماندگان آنان دیگر مردم بومی این آب و خاک بشمار میآمدند، چنانکه غزنویان ایرانی بدست سلجوقیان نوآمده، سلجوقیان ایرانی بدست خوارزمشاهیان نوآمده و خوارزمشاهیان ایرانی بدست مغولان برافتادند. نیاکان "همه" قومهای ایرانی از سه هزار سال پیش تا کنون به این سرزمین کوچیدهاند و امروزه و از نگرگاه حق شهروندی هیچکس نمیتواند خود را میزبان و دیگران را کوچنده و میهمان بخواند. کسی که این سخن ساده را درنیافته باشد، حقوق بشر و حقوق شهروندی را نیز درنیافته است).
آنچه که کیستی ما را در درازنای تاریخ پس از اسلام دچار آسیبهای ژرف کرده است، همانا ستیز آشتی ناپذیر اسلام و مسلمانان با هنرهای ملی ما بوده است. همانگونه که پیشتر آوردم، از دیدگاه مسلمانان نه تنها موسیقی، رقص، نگارگری و تندیس سازی در رویاروئی با فرمان الله جای میگیرند، که قرآن در سوره الشعراء سرایندگان (اَلشُعَراء) را نیز نکوهش میکند. ترس از گناه هرگز به هنرهای ملی ما میدانی برای خودنمائی نداد. هنرمند گرامی و استاد بی همتای رقص ایرانی شاهرخ مشکین قلم در اینباره میگوید:
«ما رابطه نگارشی در کشورمان نداریم، مینمی دانم مردم سد سال پیش چگونه میرقصیدهاند. کافیست که یک نسل سوخته در میان ما باشد، مثل انقلاب اسلامی، این کفایت میکند که تمام آثار گذشتگانمان فراموش بشوند». سخنی که در باره همه رشتههای دیگر هنری نیز درست است. با این همه نباید از بازسازی این کیستی در همه زمینههای آن ناامید شد. یکی از نمادهای فرهنگ و کیستی ملی ما که در گذر تاریخ بیشترین آسیبها را از اسلام دیده است، هنر پُرارج موسیقی است. همانگونه که میدانیم، مسلمانان نه تنها نواختن موسیقی، که گوش دادن به آن را نیز گناه میدانند. گواه زنده این ستیزه جوئی اسلام و مسلمانان رفتار طالبان در افغانستان و جمهوری اسلامی در ایران است. همانگونه که پیشتر آوردم، در سالهای سیاه دهه شصت، سازهای بسیاری خُرد و نابود شدند و نوازندگان بسیاری تنها از آنرو که سازی در خانه خود داشتند به زندان رفتند. در جهانی که بسیاری از دستآوردهای فرهنگی ما را "عربی" میخواند و چهرههای درخشان تاریخی ما چون ابن سینا و رازی و مولانا و خوارزمی و رازی و ... را یا "ترک" و یا "عرب"، جای شگفتی نیست که موسیقی ما نیز از سوی بسیاری از اروپائیان موسیقی عربی خوانده شود. آیا براستی آنگونه که قبیله گرایان میگویند ما موسیقی خود را از ترکان و عربان گرفته و بر آن رنگ ایرانی زده ایم، یا آنان خود بر سر خوان گسترده فرهنگ ما نشسته و از آن دانه برچیده اند؟
شاهرخ مشکین قلم میگوید: «می توانیم از یک راه دیگر دور بزنیم و تأثیری را که رقص ایرانی بروی فرهنگهای همسایه گذاشته است ببینیم، مثلا در چین، در ختن آثار بسیاری از رقص ایرانی دوره ساسانیان بجامانده است [...] مثلا رقص کَتَک هند تحت تأثیر اولین مهاجرت پارسیها بوده به هند، و خود هندیها که زبانشان فارسی نیست، معنی اسامی مودراها را نمیفهمند، وقتی که معلم درس میدهد و میگوید "پاروانَه" اکثر شاگردان آن مودرا را اشتباه میگیرند، در صورتی که منی که فارسی زبان هستم، برایم حفظ کردن این مودرا خیلی راحت است، برای اینکه شبیه یک "پروانه" است». در زمینه موسیقی نیز میتوان با بهره گیری از دانش واژه شناسی ریشههای ایرانی موسیقی همسایگان ترک و عربمان را باز یافت. همانگونه که پیشتر آوردم، موسیقی ایرانی از یک ساختار دستگاهی برخوردار است. نام این دستگاهها و آوازها چنین است:
هفت دستگاه ۱. ماهور، ۲. شور، ۳. سه گاه، ۴. چهارگاه، ۵. نوا، ۶. همایون، ۷. راست پنجگاه،
و شش آواز ۱. بیات کُرد، ۲. دشتی، ۳. بیات ترک (زند)، ۴. ابوعطا، ۵. افشاری، ۶. بیات اصفهان
از آنجا که هم آذربایجان و هم اران و قفقاز همیشه بخشی از جغرافیای فرهنگی ایرانزمین بوده اند، جای شگفتی نیست که نامهای دستگاهها یا "موقامات" موسیقی آذربایجانی (جمهوری آذربایجان) به گونه زیر باشند:
اساس موقاملار: ۱. راست، ۲. شور، ۳. سه گاه، ۴. چاهارگاه، ۵.بیاتی شیراز، ۶. شؤشتر، ۷. هؤمایون،
کؤمَکچی موقاملار: ۱. شاهناز، ۲. سارَنج، ۳. نؤ چاهارگاه. (۳)
موسیقی عربی نیز که یک موسیقی مقامی است، ساختاری نزدیک به ساختار دستگاهی موسیقی ایرانی دارد، بدینگونه که در اینجا "اجناس" جای دستگاهها و "مقامات" جای گوشهها را گرفتهاند. از آن گذشته سازهایی چون تار، سنتور، نی، کمانچه (عربها ویلن را نیز کمنجه مینامند)، چنگ، زنگ، رباب و تنبور یا با نام ایرانی خود و یا با عربی شده همان نام در کشورهای عربی نواخته میشوند. نام اجناس موسیقی عربی چنین است:
۱. عجم، ۲. سیکاه، ۳. بیاتی، ۴. نهاوند، ۵. راست، ۶. حجاز، ۷. صبا، ۸. کُرد، ۹. نَوااَثر.
همانگونه که میبینیم، برای بازشناسی ریشههای ایرانی این "اجناس" نیازی به دانش زبانشناسی نیست. سیکاه همان سه گاه است، عجم نامی است که عربان بر ایرانیان نهاده بودند، نوا اثر برگرفته از دستگاه "نوا"ی ایرانی است و نهاوند و راست و کُرد نیز خود گویای کیستی خویشند. بررسی مقامات موسیقی عربی از این نیز گویاتر است، برای نمونه:
اثر کُرد، بسته نیکار (بسته نگار)، بیاتی شوری (بیات شور)، فرح افزا، جیهارکاه (چهارگاه)، کُرد، ماهور، نهاوند، نیروز (نیریز یا نوروز)، نوا، راست، شهناز، شوق افزا، سیکاه (سه گاه)، سوزی دیل (سوز دل)، سوزناک، یکاه (یک گاه). این اجناس و مقامات کمابیش در سرتاسر جهان عرب از یمن گرفته تا تونس نواخته میشوند.
همسایه دیگر ما کشور ترکیه است که موسیقی مقامی آن برگرفته از موسیقی ایرانی است (۴). گذشته از سازهایی چون کمان، کمانچه، تنبور و ساز (باقلاماساز)، گزیدهای از نامهای مقامات (مِکاملار) موسیقی هنری ترکیه نشانگر ریشههای دیرین این موسیقی است:
کؤردی، اَرَزبار (ارَسبار؟)، آشک افزا (عشق افزا)، بسته ایصفاهان، بسته نیگار، بؤزؤرگ (بزرگ)، چارگاه، اِوج آرا، اِوج مایه، فرح فزا، فرحناک، گردانیه، حیجاز-هؤمایون (حجاز همایون)، حوزی (خوزی؟)، ایصفاهان، ماهور، نوا، نیهاونت (نهاوند)، نیشابورک، نؤهؤفت (نهفت)، پنجگاه، راست، سازکار، سه گاه، سیپیهر (سپهر)، سوزی دیل (سوز دل)، سوزی دیل آرا (سوز دلآرا)، سوزناک، شهناز، یگاه (یک گاه)، زاویل (زابل). (۵)
برای نشان دادن جایگاه هنر در کیستی ملی در اینجا نگاهی خواهم داشت به چهارمین نوزائی کیستی ایرانی که با جنبش روشنگری بروزگار ناصرالدین شاه قاجار آغاز شد و به مشروطه انجامید. همپا و همزمان با نوزائی ملی و برآمدن میهنگرایی در میان اندیشمندان دوره روشنگری، هنرهای ملی ما چون شعر و موسیقی و نگارگری نیز دچار دیگرگونی میشدند. در نگارگری چهره تابناکی چون کمال الملک پدید آمد. در زمینه شعر، سرایندگان خسته و دلزده از ستایش هزارباره گل و پروانه و بلبل اندک اندک به چالشهای پیش روی انسان نوین ایرانی میپرداختند، به خودکامگی، بیدادگری، واپسماندگی، نادانی، ناآگاهی، نبود آزادی و ارزشهای جهان نوین و بیش و پیش از هرچیز به نبود قانون و داد. شعر پارسی از آسمان و جهان فرا-پندارین، به زمین آمده و در میان آدمیان میزیست. در سرودههای این دوره کمتر نشانی از آن رازونیازهای کهن میبینیم. قره العین میسرود:
دیگــر ننشیــند شیخ، بر مسند تزویر / دیگــر نشــود مســجد، دکـّان تقـدس
آزاد شـــود دهـــر ز اوهـــام و خرافات / آسوده شود خلق ز تخییل و توَسوُس
محـــکوم شــود ظلم ببازوی مساوات / مـــعدوم شـــود جـهل ز نیروی تفَرُّس
میرزا آقاخان کرمانی دلزدگی خود را از سرودههای "سعدی وار" همزمانانش آشکارا باز میگفت و خود در سرودههایش برای نخستین بار در تاریخ ادبیات ایران سخن از "حقوق بشر" میراند. پژوهشگر گرانمایه دکتر ماشاالله آجودانی در کتاب پرارج خود "یا مرگ یا تجدد" با استادی روند این دگرگونی را نشان داده است و من با آوردن چند نمونه کوتاه، خوانندگان کنجکاو را به خواندن این کتاب ارزشمند فرامی خوانم. نوزائی هنری و بازسازی کیستی ملی دو نوزاد همزمان بودند. شعر پارسی که پابپای آشفتگی فرهنگی دست کم سه سده درجا زده بود، اکنون پوست میانداخت و نوجوان میشد. سرایندگان، زبان مردم شده بودند، ایرج میرزا با زبان شوخ و گزنده اش بُنمایههای اندیشه واپسگرای ایرانیان را به ریشخند میگرفت و هم در سرودهای بنام "بر سَردَر کاروانسرائی" و هم در "عارفنامه" بی پروا و پرده دَرانه به پندارهای نادرست جامعه ایران میتاخت. فرخی یزدی دمی از سرودن در باره تهی دستان و رنجبران باز نمیماند و مینگاشت:
به روزگار قــیامت بـــپا شــود آنروز / کنند رنـــجبران چـون قــــیام آزادی
اندک اندک کار نو آوری به ترانه سازی و تصنیف سرائی نیز باز شد. عارف قزوینی، که او را باید بزرگترین ترانه سرای ایران بشمار آورد، مینویسد: «نه تنها فراموشم نخواهد شد، بلکه معاصرین دوره انقلاب نیز هیچ وقت از خاطر دور نخواهند داشت که وقتی من شروع به ساختن تصنیف و سرودهای ملی و وطنی کردم مردم خیال میکردند تصنیف برای جـ... [روسپی] دربار یا برای "ببری خان" گربه شاه شهید است». عارف قزوینی در ترانه جاودانه خود "از خون جوانان وطن" میسرود:
خــــوابند وکــــیلان و خـــرابند وزیـران / بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
مـــا را مــــگذارند به یـــک خانه ویران / یا رب بســـــتان داد فقیران ز امیــران
کمتر تصنیف و ترانه ماندگاری از این دوره را میتوان یافت که به چالشهای جامعه ایران و نیازهای مردم نپرداخته باشد و چه جای شگفتی که در کشاکش این نوزائی واژه ورجاوند "آزادی" با بسآمدی بسیار گوش جان را مینوازد. از دیگر نمونههای زیبای این سرودهها تصنیف جاودانه "مرغ سحر" است، که ملک الشعرای بهار شعر آنرا سروده و مرتضا نی داوود آهنگ آنرا ساخته است (۶). میرزاده عشقی دیگر شاعر آزادیخواه که در سرودههای میهن پرستانه خود همیشه سوی درماندگان و سرکوب شدگان را میگرفت، گامی فراتر رفت و پس از دیدار از ویرانههای تیسفون برای نخستین بار در تاریخ موسیقی ایران دست به ساختن اپرای (یا آنگونه که خود میگفت نمایش آهنگین) "رستاخیز شهریاران ایران" زد. اُپرا که در اروپا یک هنر درباری بود، در ایران برای نخستین بار در چهره هنری مردمی در رویارویی با دربار بروی صحنه رفت.
در زمینه موسیقی چهرههای درخشانی یکی پس از دیگری پدید آمدند؛ آقا علی اکبر، آقا غلامحسین، میرزا عبدالله، آقا حسینقلی، حبیب سماعی، درویش خان، صبا و ... . همچنین فنآوری ساختن سازها دچار پیشرفت و دگرگونی شد. استاد بی چون این رشته یحیا پسر خاچیک و برادرزادههامبارسون (هر دو از استادان بنام تارساز) بود، که تا به امروز نیز کسی به پایه او نرسیده است. با این همه جهش موسیقی ایرانی بسوی جهان نوین با شادروان کلنل علینقی وزیری آغاز شد. وزیری که یک افسر خُرد قزاق بود، در بیست سالگی به مشروطه خواهان پیوست و در تهران پنهان شد و به گردآوری تفنگ و فشنگ پرداخت و به هنگام گشوده شدن تهران بدست مجاهدین از درون به یاری آنان شتافت. او نه تنها موسیقی ایرانی را از کنج پستوها و آغوش مُطربکان بیرون کشید، که خود در این رشته هنری براه نوینی رفت و بنیانگزار موسیقی سنتی ایرانی، بدانگونه که امروزه آنرا میشناسیم، شد. از آنجا که جایگاه کلنل وزیری در بازسازی کیستی ایرانی و نوزائی چهارم ما تا کنون نهفت و پنهان مانده است، در اینجا اندیشههای او را از زبان خودش بازنویسی میکنم، تا دانسته شود جایگاه هنرهای ملی و بویژه موسیقی در کیستی ملی چیست. وزیری در کنفرانسی که روز هفدهم تیرماه ۱۳۰۴ در تهران برگزار شد میگوید:
«آن زمان گذشته که صنعت [هنر] بوسیله سلاطین و بزرگان و نجبای قوم تشویق میشد. امروز در عالم کم کم موضوع سلطنت و اشرافیت از میان رفته. قوای مهمه بدست جمعیت و ملت افتاده و مدارس است که توده را تربیت میکند و از صنعتگران [هنرمندان] پشتیبانی مینماید. بزرگی و اهمیت صنعت [هنر]، موجد بزرگی و عظمت ملت است. ملتی که در بقای صنایع [هنرهای] خود نکوشد، در بقای ملیت خود سستی کرده است. برای این بود که گفتم مدرسه ما [مدرسه موسیقی ملی] یکی از گنجینههای احساسات دقیق ملی است، زیرا این مدرسه موزهای است از یادگارهای ذوقی ملت، که در قرون متمادی ظاهر گشته است» ... «می گویند فلان کس موسیقی ایران را از بین میبرد! بفرمائید ببینم کدام موسیقی را؟ اگر مقصودتان موسیقی مجالس کیف است، که این خود خدمتی است! چه کتبی یا چه قواعدی داشته ایم که من از بین برده ام؟ [...] معمولا آوازخوان ما اینطور شروع میکند: آیهای وای دلمهای جانم دل دله دلی امان خدا رسوا دلم! شنیدم یکی از منتقدین در شبی که اشعار فردوسی را با ساز خواندم، در موقعی که به رَجز رستم در جواب خشم کاووس شاه رسیدم، گفته بود: "من بکلی وحشت کردم، نزدیک بود فلان کس گرز رستم را توی سرم بزند" از این تعریف معلوم میشود که خوب از عهده برآمدم زیرا مفهوم رجز جز این نیست». (۷)
وزیری که در دامان بی بی خانم استرآبادی، بنیانگزار نخستین دبستان دخترانه در تاریخ ایران و نویسنده کتاب ارزشمند "معایب الرجال" پرورش یافته بود (۸)، از پیشگامان آموزش رَوشمند موسیقی به بانوان نیز بشمار میرود. او که در همه پهنههای زندگی اش افسری سرافراز و گردنکش بود، سرانجام با سرپیچی از فرمان شاه خودکامه پهلوی، بسال ۱۳۱۳ خود را خانه نشین کرد. کلنل آزادیخواه بسال ۱۳۳۰ "سمفونی نفت" را در پشتیبانی از جنبش ملی شدن نفت سرود. در اینباره مینویسد: «اين قطعات را اگر توفيق افتد و عمر باشد خيال دارم خود اجرا نمايم در تحت عنوان کلي "رشد ملی ايران" تقديم مبارزان رشيد خلق ايران کنم».
اکنون و با شناختن روند نوسازی و نوگرائی در شعر و موسیقی ایرانی از روزگار قره العین تا به زمانه وزیری و آشنایی با اندیشهها و ویژگیهای او ، میتوان دریافت که سرود بی همتای "ای ایران،ای مرز پر گُهر" چگونه پدید آمده است. چکامه این سرود را حسین گل گلاب، یکی از شاگردان وزیری سروده و آهنگش را روح الله خالقی، یکی دیگر از شاگردان او ساخته است. اگر ایرانیان آزاده از دانشجویان گرفته تا زنان برابری خواه و کارگران، امروزه در هر بزنگاهی برای نشان دادن آزادگی خویش سرودای ایران را سرمی دهند، کارشان چیزی نیست، جز بازگوئی همه آن آرزوهایی که در یکسد و پنجاه سال گذشته بروی هم انباشته شده اند:
"ای ایران" چکامه آزادگی ما، و چکیده همه آرمانهای این ملت است.
دنباله دارد ...
بخشهای پیشین در تارنگار همِستَگان
http://mbamdadan.blogspot.com
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
--------------------------------------
۱. "تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه"، عبدالله مستوفی، ج. یک، برگ ۱۵
۲. پس از آنکه کنستانتین بسال ۳۱۲ در نبرد "پُل میل-وی" واکهای نخست نام مسیح را نشان جنگی خود کرد، پیروان این دین از نهانگاههای خود بدر آمدند و پس از سیسد سال سرکوب و کشتار، آغاز به گسترش دین خود کردند. اینکار که نخست در آرامش و با گفتگو انجام میگرفت، رفته رفته رنگ و بوی ستیزه جویی بخود گرفت. در همین دوره بود که سازههای باستانی پیش-مسیحی یا نابود شدند و یا مصالح بکار رفته در آنها برای ساختن کلیساها و نیایشگاههای مسیحی بکار رفتند.
۳. "آذربایجان خالق موسیقیسینین اساسلاری" (بنیانهای موسیقی مردمی آذربایجان)، اؤزیر حاجی بیگف.
۴. گفتنی است که این همسنجی تنها به موسیقی شهری باز میگردد، برای نمونه در آذربایجان موسیقی روستایی که بنام موسیقی "عاشیقلار" شناخته میشود، راهی دیگر پیموده است. محمد امین رسولزاده در کتابهای خود به این دو گونه موسیقی پرداخته است.
۵. یک موسیقی دیگر که ریشه در موسیقی سرزمین ما دارد، موسیقی شمال هند (هیندوستانی) است، که بروزگار فرمانروائی بابریان بیش از پیش رنگ و بوی ایرانی گرفت. اگرچه نامهای دستگاههای ایرانی یکسر پارسی است، ولی در میان گوشهها به نامهای عربی نیز برخورد میکنیم. از آنجا که ایران نزدیک به هزار و سیسد سال زیر فرمانروائی خاندانهای عرب و ترکزبان بوده است، این پدیده به سادگی دریافتنی است. ولی در این هزار و سیسد سال خاندانهای پارسی زبان هرگز در سرزمینهای عربی و ترکی فرمانروائی نکرده بودند، بویژه اینکه کشوری مانند تونس هزاران فرسنگ از پهنه فرهنگی ایرانزمین بدور بوده است.
۶. در جاودانگی و فَرا-زمانگی این ترانه همین بس که هم امروز نیز گروههای برجسته موسیقی سنتی آنرا در پایان برنامه به درخواست شنوندگان بازخوانی میکنند.
۷. سرگذشت موسیقی ایران، روح الله خالقی، بخش دوم، برگ ۱۹۳
۸. پدر وزیری افسر جوانی از مردمان قفقاز بنام موساخان وزیراُف بود، که به تهران کوچیده بود. بی بی خانم که در آن هنگام در دربار به سر میبرد، او را دید و آن دو دل بیکدیگر باختند و پس از گریز بی بی خانم از خانه، به همسری یکدیگر درآمدند. وزیری بدینگونه در خانوادهای آزادیخواه و پایبند به برابری زن و مرد بالید. بی بی خانم که از فرهیخته ترین زنان تاریخ ما بشمار میرود، گذشته از کتاب "معایب الرجال" جستارهای فراوانی نیز در روزنامههای حبل المتین و ترقی و مجلس به چاپ رسانید.