iran-emrooz.net | Fri, 05.09.2008, 8:05
لطف یاران
عیسی سحرخیز
می فكن بر صف رندان نظری بهتر از این / بر در میكده میكن گذری بهتر از این
در حق من لبت این لطف كه میفرماید / سخت خوبست و لیكن قدری بهتر از این
بنایم این نبوده و عادتم نیز كه در نوشتههایم از دوستانی كه مستقیم و غیرمستقیم در جبههی گستردهی اصلاح طلبان و تحول خواهان جای میگیرند یا درست تر من آنها را در این دریای فراخ جا میدهم نامی ببرم، به خصوص اگر نقدی بر آنان داشتهام.
بنا نیز ندارم كه این منش مالوف را وانهم و پیرو روش جدید باشم؛ هر چند كه گاه دوستان از سر لطف و مرحمت مجبور میكنند انسان را. اما امیدوارم كه این آخرین باشد و آن هم از سر اجبار در برابر عنوان مقالهای چنین؛ "شورای ملی صلح و سخنی با آقای سحرخیز" به قلم برادر بزرگوار جناب آقای حسین باقرزاده كه به دلیل نوشتههایشان معرف حضور همه هستند؛ به ویژه آن كه، با مقالهای، روزنامهای را از خیل روزنامههای اصلاحطلبی كه من به نوعی با آنان مرتبط بودم، كاست و برخی از دوستان را به مكانهایی فرستاد كه حقشان نبود، در تب و تاب سالهای آغازین دوران بر التهاب و اضطراب اصلاحات.
نوشته دوم من، شاید هم به عبارتی سوم، در خصوص "شورای ملی صلح" بهانهی نگارش مقالهی این دوست عزیز شده است تا پس از گذشت بیش از یك ماه پاسخی دهد به ایما و اشارههایی كه در مقالهای دیگر با عنوان "نهادسازی و نهادسوزی" نگاشته شده بود و به عادت مالوف نامی از كسی به میان نیامده بود و اكنون مبنایی است برای این گلهگی كه "... آقای سحرخیز در عین این كه با نقل عنوان نوشته من و عباراتی كوتاه از این جا و آنجا مشخص میكند كه روی سخنش عمدتا با من است، به دلایل ناروشن از ذكر نام من یا ارجاع خواننده به اصل نوشته من اجتناب میكند. خودداری از ذكر نام یك نویسنده در عین حمله به او سنتی است كه برخی از «بزرگان» اعمال میكنند و ناشناخته نیست، ولی آیا عدم ارجاع خواننده به اصل مقاله مورد انتقاد (اتهام در این جا) به این هدف صورت نمیگیرد كه خواننده حرف منتقد (اتهام زننده) را به راحتی بپذیرد و بدون مراجعه به اصل مقاله مورد نظر، نویسنده آن را محكوم بشناسد؟".
صادقانه باید اعتراف كنم كه مخاطب بخشهایی از آن نوشته اگرچه آقای باقرزاده بوده و به كار بردن عنوان مقالهی ایشان نیز - شورای ملی صلح: گامی به جلو؟- میتواند مترتب به این امر باشد، اما همهی حقیقت آنی نیست كه ایشان تصور كرده و به قلم آوردهاند: "... روی سخنش عمدتا با من است" و از این رو حرف و كلام دیگران را "عباراتی كوتاه از این جا و آنجا" میخوانند - هر چند كه آنان نیز دوستان و عزیزانی گرانقدر بودهاند.
شاهد مدعی این كه در آن مقاله آنچه كه به آن استناد شد و انتقاد به جز كلیات عبارتی بیش از این نبود:
« ماجرا این است كه در پی اولین نشست هیات موسس "شورای ملی صلح" با هدف تاسیس و تشكیل این نهاد مدنی ملی در تاریخ سیزدهم تیرماه ۸۷، همراه با دهها پیام و تماسهای دلگرم كننده و اعلام آمادگی برای پیوستن به شورا، بودند دوستان دیگری كه از سر دلسوزی و حساسیت به مقولهی "حقوق بشر" تا مرز افتادن از آن سر بام پیش رفتند و ناخواسته پنبهی این كار سترگ را زدند كه در همان گام اول بالغ بر ۷۰ كنشگر اجتماعی و فعال سیاسی و مطبوعاتی، اعم از نویسنده و شاعر و هنرپیشه و كارگردان به همراه نمایندگان تشكلهای كارگری، فرهنگی، دانشجویی و دانشگاهی در كنار نمایندگان حقوقدانان و وكلا و احزاب و گروههای سیاسی در آن ایفای نقش كردهاند. این دوستان چون یك كار را اصلی و پرارزش میدانند و دیگر مسائل را لابد حاشیهای یا كم ارزش، حتی از زیر سوال بردن این اقدام فراتر رفته و نه تنها با شك و تردید تیتر زدند كه"شورای ملی صلح: گامی به جلو؟ "، بلكه به بهانهی طرح "سخنی با اعضای کمیته صلح"، حكم از پیش نوشتهی خود را نیز انشا كردند: "صلح بدون حقوق بشر آغاز جنگی دیگر است"، اما طبیعتا نگفتند كدام جنگ ؟ و با كی؟»
«...نمیخواهم بگویم این دوستان كم لطفی كرده یا اظهارات سخنرانهای متعدد و بیانات گوناگون در خصوص مباحث حقوق بشر را - اگر چه بحثی مبنایی است اما در زمان تاسیس و تشكیل یك نهاد صلح جایگاهی حاشیهای مییابد - در روز تاسیس شورای ملی صلح نادیده انگاشته اند، اما شگفت زده ام كه چرا با وقوف به این امر و حتی اشاره به مواردی از آنها، باز "اصالت" این كار را زیر سوال برده و به اصطلاح سازهای خود را كوك كرده و تنها هرچه كه به مذاق خودشان خوش میآمده نواختهاند!: "كمیته موقت صلح... به لحاظ محتوایی با جهتگیریهای یك طرفه در برابر عوامل ایجادكننده خطر جنگ، آینده آن را به خطر انداخته است. البته در منشور مؤسسان قید شده است كه آنان «هر نوع تغییر یا پیشنهادی را كه صلاح بدانند در آن انجام خواهند داد». امید این كه تا دیر نشده است مؤسسان در این خصوص به بازنگری بپردازند و آن را به صورت منشوری كه شایسته یك شورای واقعا «ملی» باشد و تأمین «صلح» را فارغ از ملاحظات سیاسی هدف قرار دهد تصحیح كنند... اكنون تراژدی بزرگی خواهد بود اگر این حركت در این مراحل آغازین خود دچار انحراف شود".»
احتمالا سوء تعبیر و مشكل از آن جا پیش آمده است كه آقای باقرزاده به قول و نظر افراد دیگر و "این جا و آن جا" كم بها دادهاند و در نتیجه خود را مخاطب اصلی مقالهی "نهادسازی و نهادسوزی" فرض كرده و حكم صادر كردهاند. شاید قضاوت احكامی چنین از نظر آنان مخفی مانده است: "چگونه است که کمیتهی صلح، همزمان با خواستاری ترک مخاصمه و لغو تحریم از حکومتهای دیگر، رعایت کامل حقوق بشر را برای ایران طلب نمیکند؟... در زمانهی ما، و به ویژه در کشور ما، تنها کمیتهی صلحی میتواند ادعا کند که به راستی کارساز است که عنوان حقوق بشر، این مهم ترین موهبتی را که بشر در طی قرون به دست آورده، به هرگونه خواستی از جامعهی جهانی صلح سنجاق کند. جز این، هر صلحی خود آغاز جنگی دیگر است".
از آن دست اتهامهایی كه در آن حتی نمیگویند كدام جنگ؟ و با كی؟ و شرح نمیدهند كه بانیان و موسسان "شورای ملی صلح" مگر سر جنگ با كسی دارند كه آن را آغاز و پایانی بوده یا باشد؟
حرف من در آن نوشته این بود كه: این دوستان اگرچه به خوبی آگاه بودند و هستند كه "شورای ملی صلح" كار خود را با این شعار بنیانی آغاز كرده است كه "جنگ نه، صلح و حقوق بشر آری!" و حتی وقوف داشته و دارند كه اكثر قریب به اتفاق موسسان این نهاد ملی نه تنها خود "قربانیان خشونت" ناشی از جنگ و ترور بوده و هستند و یا به دلیل بازداشت، زندان، احكام قضایی سنگین یا پروندههای باز، مصادیق و نمونههای بارز "نقض حقوق بشر" بی شمار در ایران به شمار میروند، و از آن مهمتر، جملگی در هویت فردی یا در جایگاه عضوی از نهادهای گوناگون حقوق بشری فعالیت گسترده و مستمری در این امور داشته و دارند، اما نمیدانم چرا وقتی دست به قلم شدند جایگاه خود را به حد برخی از قضات جمهوری اسلامی تنزل دادند و چنین احكام سنگینی علیه این گروه صادر كردند- آن هم تنها به این دلیل كه در بندهای متعدد منشور شورای ملی صلح، آنجا كه سخن از نوع "فعالیت" است و گستردگی "ماموریت"، تنها در یك جا بحث "حقوق بشر" به میان آمده است!- ایراد و ضعفی كه با اولین تذكر به فوریت تا حد ممكن رفع شد.
دوست عزیز، جناب آقای باقرزاده اكنون به این امر اذعان دارند كه موسسان و بانیان شورا به وعدهی خود دائر بر اصلاح كاستیها و نارسائیها - در حد توافقهای حداقلی برای كارهای حداكثری - عمل كرده و نكات پیشنهادی دوستان را تا حد ممكن در اساسنامه جدید - كه در آن اصلاحات بیشتر و بهتر نیز پیش بینی شده است - گنجاندهاند.
و اگر حرفی بوده و نقدی و یا واكنش در قبال صدور احكامی تكیه بر این نظر بوده است كه:
«نمیدانم اشكال از افرادی مثل من است كه با عینك خوش بینی به هر كار و تلاش سیاسی- اجتماعی نگاه میكنند یا نه برعكس، این عادتی است ناپسند یا فرهنگی است نامناسب و یا اصولا رفتار سیاسیای است درخور تعمق كه تا فرد یا افرادی دستی بالا زده و تلاش میكنند كاری را سامان دهند یا نهادی را تاسیس كنند، افرادی مشخص یا تماشاچیانی شناخته شده ذره بین به دست میگیرند تا ماموریت خطیر خود را برای كالبد شكافی امور انجام دهند و با بزرگ جلوه دادن نقاط ضعف فعالیتهای گروهی یا درشتنمایی كاستیهای احتمالی كارهای جمعی كه طبیعتا در طی مسیرپیش رو، دیده شده و شناخته میشوند و قاعدتا راه حل یا راه حلهایی برای رفع آنها یافته میشود، فكر و ایدهی ذهنی و كار نكردهی خود را "بهترین" ارزیابی و سعی و تلاش دیگران را اگر نگویند "بدترین"، اما دارای هزار عیب و نقطه ضعف معرفی كنند».
درست است كه آقای باقرزاده از جمله افراد فراوانی بودهاند كه "بلافاصله به دعوت كمیته موقت صلح پاسخ مثبت دادهاند"، و درست است كه ایشان "اقدامهایی در جهت "نهادسازی" انجام دادهاند"، اما این موارد چیزی از قضاوت من در خصوص "ماموریت خطیر" آن جمع از دوستان كه گفتم نمیكاهد. اما مسلما این نظر، در حد این قضاوت نیست كه نوشتهای "برخورد نادوستانه" و نكته به نكتهی آن "مقاله تند علیه من"، ارزیابی شود.
من بنا را بر تاكید و تعبیر توام با "حسن نیت" مینهم و به شعر آن رند خرابات كه امیدوارم سرمشق زندگی تك تك ما باشد اشارهای دیگر میكنم كه
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا
جا دارد كه همینجا به آن اشتباه مورد اشاره، شعر حافظ را به سعدی نسبت دادن - نیز گریزی بزنم كه دوستان فراوان دیگری تذكر دادند. من همان روز، هم زمان با اقدام برای تصحیح مطلب - كه در عمل حاصلی نداشت - در پاسخ آنان چنین مضمونی نگاشتم:
دوستان درست میگویند اشتباهی بزرگ انجام شده است كه شما تنها بر یكی از آنها كه روشن تر و مشخص تر بوده است انگشت گذاشتهاید، اما اشتباه و خطای دوم كم از اولی نبود. ماجرا این است كه در زمان نوشتن مقاله ذهن من بیشتر درگیر آن ابیات فارسی بود كه بر سر در دفتر اروپایی سازمان ملل نقش بسته است و به تبع آن شاعر آن سخن نغز. خطای اول این بود كه شعر را اشتباهی نوشتم و به جای " بنی آدم از اعضای یك پیكرند..."- با توجه به موضوع مقاله- "آسایش دو گیتی..." بر روی كاغذ آمد. در نتیجه، اشتباه قلمی هم نام شاعر را در برگرفت و هم شعری كه در دفتر سازمان ملل در ژنو در معرض دید همگان است! اما چه میشود كرد، تیری است كه از چله پر كشیده و دیگر تیرانداز را به آن دسترسی نیست و اگر كاری هم بشود كرد، برآمدن آهی از نهاد است! تجربه نیز نشان داده است كه ارسال اصلاحیه نیز در این فضای مجازی چندان ثمربخش نیست، هر چند كه نباید از خیر آن گذشت!
اما به نظر میرسد در این مورد اخیر كه جناب بافرزاده از آن شكوه كردهاند، گرچه تیر از چله رها شده است اما جایی برای از دل بیرون آوردن گلهگی دوستان باقی مانده باشد، با تاكید بر آنچه كه آنان دارند: "انتظار دارم كه ایشان با «دوستان» مروت به خرج دهند و انتقاد صمیمانه آنان را با اتهام «نهادستیزی» پایمال نكنند".
انتظاری كه نه تنها زیاد نیست، بلكه واجب است. و انتظاری متقابل كه با توجه به ابیات آمده در مطلع این نوشته، حاصلش مسلما "بهتر از این"ها میتواند باشد.
جمعه 15/6/1387
نظر کاربران:
راستش مطلب چندانی از مقالهً پیچ و خم دار و در لفافهً آقای سحرخیز دستگیرم نشد. کاری هم بمحتوای سخنان آقای باقرزاده ندارم بجز اینکه بگویم لااقل ایشان نظرشان را صریح و واضح بیان کردند بطوریکه خواننده هم میفهمد چه میخواهند بگویند هم خطابشان بچه کسانی هست. آنچه جداٌ باعث تاًسف است اینستکه شخص فرهیخته ای مانند آقای سحرخیز که من برای نظراتشان بسیار احترام قائلم تصور میکنند که نقد نظرات دیگران بدون ذکر نام و دادن امکان بحث و پاسخگوئی مستقیم بآنها روشی پسندیده است که منش مالوف ایشان میباشد و قصد تغییرش را ندارند. زهی افسوس که حتی پیشروترین روشنفکران ما قادر یا مایل نیستند که خود را از سنن ناپسند رهائی دهند و صراحت و شفافیت و رودرروئی مستقیم را جایگزین تیرانداختن در تاریکی وجبهه گرفتن پشت تعارفات لفظی نمایند. آقای سحرخیز بطور ضمنی و پشت پرده میگویند مخاطبشان تنها آقای باقرزاده نبودهاند ولی هیچ آدرس و نشانهای از افراد مورد انتقادشان بدست نمیدهند تا خواننده بتواند بمنابع اصلی رجوع کند و خود تشخیص دهد که انتقادات آقای سحرخیز تا چه حد موضوعیت دارد. نویسندگان ما باید بدانند که عدم شفافیت و در لفافه سخن گفتن صرفاٌ اعتبار نوشته های خودشانرا تقلیل میدهد و تاًثیری در مطالب وافراد مورد نقدشان ندارد.