iran-emrooz.net | Mon, 11.08.2008, 11:35
معرفی کتاب “چرا اصلاحات شکست خورد”
حسین زاهدی
روزی که کتاب "چرا اصلاحات شکست خورد" نوشته آقای دکتر کاظم علمداری را دیدم بلافاصله خاطرات یازده سال پیش در ذهنم زنده شد. در آن زمان تازه سید محمد خاتمی با مشارکت پرشور حدود هشتاد درصد مردم ایران به ریاست جمهوری انتخاب شده بود. اکثریت عظیم مردم داخل و اکثر ایرانیان برونمرز، با توجه به برنامه و وعدههای انتخاباتی سید محمد خاتمی با شادمانی به آینده ایران امیدوار شده بودند. بسیاری میل داشتند در حرکتی که آغاز گردیده و نام «جنبش اصلاحطلبی» بر آن گذاشته شده بود، به سهم خود به نحوی مشارکت داشته و در صورت امکان به آن یاری برساند.
شور و شوق اینبار مردم بکلی با شور و هیجان انقلابی سال ۱۳۵۷ که خشم، نفرت و انتقامگیری انقلابی بر آن حاکم بود، متفاوت بود. این شور و شوق، برعکس خواهان پایان دادن به خشونت و سرکوب و رفتارهای هیجانی بود. جنبش اصلاح طلبی مردم نهادینه کردن آزادی و دموکراسی، حاکمیت برسرنوشت خویش و تکیه به عقلانیت بشری در اداره امور کشور و زندگی را جستجو میکرد. این جنبش فراگیر اولین حرکت گسترده مردم ایران بود که از هیجان زدگی و ستیزهجویی و خشونت به دور بود. از این جهت نه تنها مردم ایران بلکه جهان غرب نیز امیدوار شده بود که حرکت این بار جامعهٔ ما موفق به غلبه بر استبداد و نهادینه کردن دموکراسی گردد و از این جهت آن را استقبال نمود و تلاش کرد در حدی که ممکن بود به آن کمک کند.
در آن دوران نویسنده کتاب "چرا اصلاحات شکست خورد"، دکتر علمداری که استاد جامعهشناسی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا است، همانگونه که توضیح داده است در گفتگوهای رادیو تلویزیونی و مقالات خود به درستی از این جنبش، به علت روش مسالمتآمیز و دوری از خشونت آن که شعار و خواست همگی بود با استدلالات خود حمایت میکرد. در آن زمان نگارنده توفیق دیدارهای دوستانهای را به اتفاق چند دوست دیگر هر دو هفته یک بار با دکتر عملداری داشت و نظیر همه گردهماییها و مهمانی ها صحبت در اطراف جنبش اصلاحات و اوضاع ایران و تحلیلهای مختلف از رویدادها میگشت. به خاطر دارم که تیرماه سال ۱۳۷۸ بود که روزی دکتر علمداری در آن دیدارهای دوستانه در تحلیل خود از اوضاع ایران گفت، قرائن و شواهد نشان میدهد که جنبش اصلاح طلبی دارد به بنبست میرسد. این سخن او با این که همراه با استدلالات و توضیحات جامعهشناسانه بود، در آن زمان که همه پر از امید بودند، با شگفتی روبرو شد. نظریه ای که در مرداد ماه همان سال در شکل مقاله ای انتشار بیرونی یافت.
شاید جلب توجه خوانندگان به این نکته لازم باشد که این سخن دکتر علمداری که اشاره به ناکامی اصلاحات و عدم تغییر و تحول در ساختار حکومت ایران داشت با حرف و نظر آنان که از آغاز به این جنبش مردمی بدبین بودند و آن را بازی خود رژیم یا ساحته و پرداخته خارجیها میدانستند و آن را نفی مینمودند بکلی متفاوت و اصولاً قابل قیاس نیست. آن نوع اشخاص اساساً به تأثیر عوامل اجتماعی و حرکتهای درون یک جامعه که برآمده از عوامل مختلف است بیاعتنا بوده و برخوردشان به مسایل احساسی و به دور از روشهای علمی و عقلی و استدلال منطقی است و نوعاً بر پایه باور به وجود «توطئه»ای در همهٔ رویدادها میباشد. در حالی که تحلیل دکتر علمداری حاصل تأمل عمیق علمی در نیروهای محرک جنبش، منافع گروههای در جریان، سنجیدن تضادها میان عوامل مختلفِ مؤثر در جامعه و استراتژی دست اندرکاران و نتیجهگیری از مجموعهٔ این عوامل بود. نگارنده دلم نمیخواست سخن نامبرده درست باشد، آرزو می کردم جنبش موفق گردد اما واقعیات ثابت کرد که دکتر علمداری در بررسی و محاسبهاش خطا نرفته بود. او نیز برداشت خود را با تأسف فراوان بیان می داشت و علی رغم این برداشت، همچنان به پشتیابانی خود از اصلاحات ادامه داد؛ و مقالاتی در ضرورت ادامه پشتیانی از اصلاحات نوشت.
کتاب «چرا اصلاحات شکست خورد» چهارمین کتاب ازمجموعهٔ کتابهای انگلیسی و فارسی دکتر علمداری است. نویسنده کتابی دارد زیر عنوان «چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت» که درسال ۲۰۰۱ در ایران منتشر شد و تا کنون پانزده بار تجدید چاپ شده است. مؤلف، مقالات بسیار زیادی به فارسی و انگلیسی در طی ۱۵ سال گذشته نوشته است که در نشریات فارسی زبان ایرانی داخل و خارج و انگلیسی زبان کشورهای امریکا و انگلیس به چاپ رسیده است.
کتاب «چرا اصلاحات شکست خورد» جدیدترین اثر مولف است و شامل یک پیش گفتار که نویسنده قصد خود را از نوشتن کتاب ضمن نگاهی به رویداد ها و عواملی که زمینه ساز جنبش اصلاحات شدند بیان کرده و چهارحوزه ای که کتاب در آن تنظیم شده است را بدین شرح توضیح می دهد. "الف- ساختاری، ب- سیاسی، ج-سیاست های راهبردی و کاربردی، و نقش خاتمی در شکست اصلاحات. د- دلایل انتخاب محمود احمدی نژاد در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری، و آینده اصلاحات". نویسنده برای روشن بودن مطلب به توضیح "معیارسنجش اصلاحات"، " روش نوشته"، "مفهوم شکست اصلاحات" و.... پرداخته و کتاب را به سیزده بخش زیر عناوین: تفاوت برداشت مردم و اصلاحطلبان از اصلاحات، موانع ساختاری اصلاحات، موانع حقوقی اصلاحات، عامل پیشبینی شکست اصلاحات، نهادهای استحکامبخشی جنبش اصلاحی، بیتوجهی به نقش جنبشهای اجتماعی، خطاهای عمده در سیاست راهبردی و کار بردی، جدائی از پایگاه اجتماعی اصلاحات، نقش خاتمی، خاتمی قدرت اهرم تعین کننده، اشتباه دکتر معین و ضرورت یک سیاست رادیکال، ضرورت مدرنیزه کردن اسلام و اصلاحات، وضرورت سیاست رادیکال و شرکت سهامی اصلاحات در ۳۲۳ صفحه توسط شرکت انتشارات سایه در لوسآنجلس چاپ و به بازار عرضه شده است. فروش کتاب به وسیله دفتر فصلنامه ره اورد ، شرکت کتاب گویا و شرکت کتاب ، انجام میگیرد .
مولف در این کتاب کوشش کرده است تمام ابعاد جنبش و علل و عوامل ناکامی آن را در سیزده بخش، از زوایای مختلف بررسی کند. از این جهت هر بخش به زیربخشهای متعددی تقسیم گردیده است.
نوع تقسیمبندی بخشها همانگونه که خود مؤلف در مقدمه بیان کرده است، به گونهای است که اگر خواننده یا پژوهشگر به یک یا چند مورد از موارد و عوامل مورد بحث کتاب نیاز داشته باشد بتواند به راحتی و مستقلاً بطور کامل آن را در بخش مربوطه بیابد و مطالعه نماید.
نویسنده در این کتاب این مشکل اساسی اصلاحطلبان را برای خوانندگانش روشن میکند که خواست تغییر و اصلاح خواست عموم مردم بود. اما نیرویی که مردم برای پیشبرد این خواست بکار گماردند (انتخاب کردند) به ناچار نه از میان آنهایی بود که قدرت واقعی نظام را در اختیار داشتند، ونه از میان مردمی بود که وابستگی به نظام حکومتی نداشته باشند، بلکه ناچاراً از میان افرادی بودند که در بخشی از کل حاکمیت سالها مسئولیتهای دولتی تا حد وزارت داشتند و لذا موقعیت و شهرتشان به نظام وابسته بود. بدین جهت دنبال خواستهای رادیکال و ساختاری که تغییرات لازم را ایجاد کند، نمیرفتند، در حالی که ساختار نظام مانع اساسی تحولات و تغییراتی بود که مردم می خواستند و مورد نیاز جامعه بود، نظیر حقوق برابر شهروندی، آزادی و حاکم بودن بر سرنوشت خویش به معنای تعیین دولت دلخواه خود بدون کنترل و دخالت مقامات حاکم و نظایر اینها.
نویسنده تغییر رادیکال را ضرورتی میداند که هنوز هم به همان قوت، بلکه بیشتر وجود دارد. زیرا مردم شاهد بودند با وجودی که تلاشهایشان مؤثر افتاد و قوهٔ مقننه و قوه مجریه و شوراهای شهر و روستا را در اختیار نمایندگان و افراد اصلاحطلب گذاشتند، آنها نتوانستند هیچ قدم اصلاح اساسی بردارند. زیرا از یکسو موانع غیر قابل عبوری در ساختار نظام موجود است، و از سوی دیگر، تغییر ساختاری نظام نه جزو وعدههای انتخاباتی اصلاح طلبان بود، و نه مردم میدانستند که ساختار نظام میتواند تا این اندازه در برابر اصلاحات مقاومت کند. بنابراین اینبار تنها وعده تغییر ساختاری است که میتواند دوباره مردم را برانگیزاند و به تلاش و مشارکت بکشاند. بدیهی است منظور از تغییر رادیکال نویسنده براندازی، یا روشهای خشونت بار نیست، بلکه تغییر اصولی از قانون اساسی است که در پرتو آن بتوان حقوق برابر شهروندی، حاکمیت بر سرنوشت خود و تکیه بر عقل بشری در اداره امور کشور و آزادی و دموکراسی واقعی را تأمین کرد. انجام چنین اصلاحاتی را میتوان از راه استفاده از پشتیبانی مردم و صراحت در خواستهها و وعدهها با روش مسالمتآمیز عملی کرد. بنابراین میتوان متوجه شد که نویسنده کتاب هنوز هم بر طرفداری از اصلاحطلبی خود باقی است و هنوز هم نظر آنان را که تحول از راه اصلاحات را غیرممکن دانسته و درحقیقت طرف دار اعمال خشونت هستند، مردود میداند.
او معتقداست که دست اندرکاران اداره جنبش اصلاحطلبی تفاوت بین خواستهای رادیکال با روشهای رادیکال نظیر انقلاب و خشونت را به درستی درک نکردند. "اصلاحات و پرهیز از خشونت به معنای رها کردن محتوا و خواستهای رادیکال و حق برابر نیست."
دکترعلمداری می نویسد: "خواست رادیکال به معنای اصولگرایی و ضرورتهای تغییر است. کاربرد روش اصلاحی با خواست رادیکال الگویی است که گاندی در مبارزات ضد استعماری هند بنا نهاد. همان گونه که گاندی برسر حذف کامل استعمار از هند، مارتین لوترکینگ برای رفع تبعیض نژادی در آمریکا، و ماندلا برای حذف کامل آپارتاید درآفریقای جنوبی با قدرت حاکم سازش نکردند، درایران نیزبرای کسب اصل حقوق برابر شهروندی نمیتوان با پدیده ولایت فقیه، و تقسیم جامعه میان ایرانیان خودی و غیرخودی با حقوق کاملاً متفاوت کنار آمد. استعمار درهند با استقلال، حقوق برابر شهروندی با آپارتاید نژادی در افریقا، و آپارتاید دینی در ایران همخوانی ندارد و نمیتواند بماند." (ص ۲۳- ۲۲)
مولف معتقد است وقتی دستاندرکاران حرکت اصلاحطلبی با مقاومت غیرقابل انعطاف مقامات نظام که قدرت اصلی را در دست دارند مواجه شدند باید از مردمی که آنها را حمایت کرده و به قدرت رسانده بودند یاری میخواستند و آنها را وارد صحنه میکردند تا قدرت اصلی ازترس حضورمردم تن به اصلاحات مورد نیاز جامعه بدهد. اما آنها تئوری "فشارازپایین و چانهزنی در بالا" را فقط در حد شعار بکار بردند. تاکتیک فشار از پائین و چانه زنی در بالا، روشی موفقی است که سازمانهایی نظیر اتحادیههای کارگری در غرب بکارمی برند. اصلاح طلبان می بایست وقتی با مقاومت قدرتمندان نظام روبرو شدند همانند اتحادیههای کارگری درغرب با ترتیب دادن تظاهرات و یا دست کشیدن از کار، مردم را وارد صحنهٔ حرکتهای آرام و مقاومت مدنی می کردند و همراه اهرم فشار از پایین، از چانهزنی در بالا به نفع تغییرات لازم استفاده می کردند. ولی اکتفا کردن اصلاح طلبان به شعارهای نظیرچانهزنی در بالا و "آرامش فعال"، بدون فشار از پائین، همانگونه که مشاهده کردیم، هیچ ثمرهای جز شکست و یاس به بار نیاورند. به زعم نویسنده، جنبش اصلاح طلبی اینگونه فرو کش کرد.
دکتر علمداری دلیل این بیعملی دریاری خواستن از مردم را ترس دستاندرکاران جنبش اصلاحطلبی از ورود مردم و طرفداران سکولاریسم به حوزه قدرت میداند که نتیجتاً می توانست به تغیراتی بیا نجامد که ممکن بود منجر به کنار گذاردن آنانی که پایبند به نظام دینی بودند بشود. او این گرفتاری بینشی اصلاحطلبان را یکی از عوامل بسیار موثر در شکست این جنبش معرفی میکند و آن را از جنبههای مختلف به طور گسترده مورد بررسی قرار داده است. او متذکر میگردد که "لیبرال دموکراتها چه در روش و چه در بینش مدافع اصلاحاتاند. آنها اگربرحفظ نظم جامعه اصرار میورزند، وازاین بابت محافظهکارند، ولی میدانندکه این نظم برای تأمین دموکراسی و آزادی و تأمین نیازمندیهای رو به رشد جامعه باید هم در شکل و هم در محتوا متحول شود، و به طور تدریجی و دورازجنجال و خشونت از نظم کنونی گذر کند، از این بابت آنها انقلابیاند، این دیالکتیک اصلاحطلبی است که با نفی برنامهریزی شدهٔ محافظهکاری و عبور از آن تردیدی در شکستن سدهای محدود کنندهٔ جامعه و نفی سنتهای خشونت زا ندارد." (ص ۱۱۳)
نویسنده نقش سید محمد خاتمی در شکست اصلاحات را از جنبه های مختلف مورد بررسی گسترده قرار داده و نا توانی و اشتباها ت اورا ازعوامل موثر شکست اصلاحات می داند، و مینویسد "پرونده ریاست جمهوری خاتمی با برگ های مثبت و پر از امید به آینده گشوده شد، ولی بافصل هایی خاکستری و دو پهلو ادامه و سرانجام منفی بسته شد". " تا کنون نام خاتمی در تاریخ دو گانه ثبت شده است زیرا همان اندازه که گروه های سرکوبگر جمهوری اسلامی را از زندگی مردم دورترکرد با اشتباهات وسازشکاری های خود فرصت برگشت تمام عیار آنهارا نیز به قدرت رسمی فراهم آورد." از دید نویسنده، خاتمی و بسیاری از رهبران اصلاح طلب در عمل در یافتند که اجرای واقعی اصلاحات وعده داده شده منجر به دگرگونی نظام خواهد شد. در حالیکه آنها بیش از تحولات اصلاحی، نگران حفظ نظام بودند. خاتمی میان این دو گانگی، دومی را بر گزید و سرآخر به انتخابات فرمایشی و کنترل شده توسط شورای نگهبان تن داد.
کتاب در بررسی ابعاد مختلف موضوع مورد بحث نکات، استدلات ونمونههای بسیار جالبی در هر قسمت ارائه داده است که در این نوشته کوتاه نمیتوان به آنها اشاره کرد. این نوشته را با نقل سخن و تذکری که نویسنده در باره راه و روشهای آینده میدهد پایان می برم. او در شرایط فعلی که مردم سرخورده و ناامید هستند و دیگر شوقی برای شرکت در انتخابات بینتیجه را هم ندارند تنها راهکار برای رهایی از این وضع و برانگیختن روحیه تلاش در مردم را، ارائه یک برنامه سیاسی رادیکال که متضمن تغییرات ساختاری برای حذف نهاد ولایت مطلقه فقیه، و ایجاد حقوق برابر شهروندی باشد، میداند و می نویسد:
"این حرکت هم رهبری قاطع و هم برنامهی استراتژیک روشن و حساب شدهای متفاوت از روش و عمل خاتمی میطلبد. حتی خاتمی در آغاز ریاست جمهوریاش تردید نکرد که اعلام کند زمینه گفتوگو درباره ولایت مطلقه فقیه باز است. اما دکتر معین از این بابت ازاو نیزعقبتر حرکت کرد. خاتمی با ندانم کاری و نگرش التقاطی میکوشید که ولایت مطلقه فقیه (برتری روحانیت) را با دموکراسی و حقوق برابر شهروندی آشتی دهد. این بدان میماند که تصور کنیم گاندی میخواست استقلال هند را باحفظ استعمار انگلیس به دست آورد. نویسنده یاد آور می شود که دکتر معین، کاندیدای اصلی اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری نهم، از این حد فرا تر نرفت. بدین گونه اصلاح طلبان، در بطن چند دستگی خود و معرفی چهار کاندیدا، شرایط انتخاب احمدی نژاد را که با شعار های رادیکال و ارزیابی درست تر از خواست های جامعه، وارد رقابت انتخاباتی شده بود را نیز فراهم آوردند.
بخش پایانی عمدتاً به دوره بعد از اصلاحات، یعنی ریا ست جمهوری احمدی نژاد، روند دولت او و نتیجه شعارهای پوپو لیستی، و معنی پیروزی احمدی نژاد، و بالاخره دولت جدید، و آینده اصلاحات می پردازد، و با یک نتیجه گیری کلی کتاب به پایان می رسد .
شناخت علل و عوامل شکست اصلاحات از موارد مهمی است که هر چه بیشتر موردبرسی و مطالعه قرار گیرد به درک بهتر شرایط امروز و یافتن راهکار هائی برای اینده کمک میرساند.