iran-emrooz.net | Wed, 16.07.2008, 8:18
اطمینان كاذب به نفی جنگ
دكتر حسين باقرزاده
|
سه شنبه 25 تير 1387 – 15 ژوئیه 2008
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
پیشگویی حوادث تاریخی كار احمقانهای است. اگر پیشگویی درست از آب در نیاید، همه به آدمی میخندند. و اگر درست از آب درآید، تنها احمقان هستند كه «قدرت پیشبینی» فرد را تحسین میكنند. از سوی دیگر، ترساندن از لولوخرخرههایی كه وجود خارجی ندارند فقط مستمعانی را قانع میكند كه از نظر ذهنی در عالم كودكی باقی ماندهاند. در مورد جنگ یا حمله نظامی علیه ایران، برخی چون نگارنده خطر آن را پیش میكشند، بدون این كه حدوث آن را پیشبینی كنند. ولی كسانی هستند كه كه از این كه جنگ «نخواهد شد» سخن میرانند. سران جمهوری اسلامی و به خصوص رییس آن آقای احمدینژاد و وزیر امور خارجه آقای متكی از زمره این افرادند - گرچه آقای متكی ظاهرا برای احتیاط، یك «انشاءالله» را هم معمولا با این پیشبینیاش همراه میكند. در خارج از حكومت و در بین صاحبظران و تحلیلگران نیز هستند كسانی مانند آقای مسعود بهنود كه سعی دارند مخاطبان خود را قانع كنند كه جنگ نخواهد شد.(۱) از دید بسیاری از اینان، جمهوری اسلامی از آن اندازه قدرت بازدارندگی برخوردار است كه حمله خارجی را بالكل منتفی كند.
قبل از هرچیز، باید این آرزوی قلبی خود را ابراز كنم كه كاش این پیشگوییها درست از آب درآید و هیچ قدرتی نتواند به ایران صدمهای بزند. ولی چه سود كه آرزوها تعیین كننده واقعیتها نیستند. آمریكا و اسراییل (و عموما غرب) لولوخرخره نیستند. آنها واقعیت دارند و قدرت و انگیزه حمله نیز. آمریكا در همین چند ساله اخیر دو كشور همسایه ایران را زیر و رو كرده و هماكنون بزرگترین زرادخانه خود را در خلیج فارس مستقر كرده است. اسراییل نیز اگر چه در مقایسه با آمریكا قدرتی كوچك است، ولی تنها قدرت اتمی خاورمیانه از مدیترانه تا خلیج فارس بشمار میرود و در گذشته به تمامی كشورهای همسایه خود (و غیر همسایه مانند عراق) حمله كرده است. حال اگر اینان به هر دلیل و انگیزهای قصد حمله به ایران را داشته باشند، آیا واقعا میتوان اطمینان داشت كه جمهوری اسلامی با رجزخوانیها و تهدیدهای ضربه متقابل بتواند آنان را از حمله بازدارد؟ و آیا میاندیشیم كه نمایشهای موشكی رژیم و تبلیغات رسانهای با دستكاری در تصاویر آن، واقعا آمریكا و اسراییل را آن قدر خواهد ترساند كه جرأت حمله به ایران را به خود راه ندهند؟
اگر كسانی خطر حمله نظامی علیه ایران را پیش میكشند، هم به قدرت دشمن توجه دارند و هم به انگیزه آنان. كمتر كسی مدعی است كه آمریكا، یا اسراییل با حمایت آمریكا، علارغم همه نتایج فاجعهآمیز حمله آمریكا به عراق و شرایط سیاسی بینالمللی، نتوانند بمباران سریع و گستردهای را علیه ایران سازمان دهند. انگیزه این كار هم، به خصوص برای اسراییل، ضعیف نیست. رجزخوانیهای ضد اسراییلی و نفی هولوكاست از جانب سردمداران رژیم، به قدر كافی اسراییلیان را نگران كرده است كه مسئله اتمی شدن جمهوری اسلامی را مسئله مرگ و زنداگی خود ببینند و به هر قیمتی سعی كنند كه آن را مانع شوند. مهم نیست كه واقعیت چه باشد - تصور (درست یا غلط) از واقعیت است كه آدمیان را به انجام یا ترك فعلی وامیدارد، و اگر حریف (در این جا، جمهوری اسلامی) با رجزخوانیهای خود تصور اتمی شدن را در اسراییلیان قویتر كند دیگر از اسراییلیان چه انتظاری میتوان داشت؟ دشمن همچنین مرتبا سلاحهای خود را تیز میكند، و به گفته ژنرال گیلاد اسراییلی، كمتر حرف میزند (رجز میخواند) و بیشتر آمادگی خود را افزایش میدهد. كسانی كه احتمال جنگ را منتفی میدانند منكر این حرفها نیستند - فقط اضافه میكنند كه قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی به حدی است كه هیچ نیرویی جرأت حمله به ایران را پیدا نخواهد كرد.
البته آقای بهنود در صورتی كه پیشبینی جنگنشدن درست از آب در نیاید راه فراری پیش رو گذاشته است كه «یقه شان را می گیریم که قرار نبود داستان را به گونه ای پیش ببرند که جنگ بشود». معلوم نیست كه این «قرار» را حكومت در كجا و چگونه با كسی گذاشته است. بنا بر این فرض را بر این میگذاریم كه این یك قرار عام اجتماعی بین حكومتكنندگان و حكومتشوندگان است: قراری كه بر مبنای آن، حكومت منافع حكومتشوندگان را مبنای سیاست خود قرار میدهد و بر اساس آن عمل میكند، و چون جنگ به نفع مردم نیست حكومت طوری عمل خواهد كرد كه جنگ نشود. این حكم ساده، چند پیش فرض را در خود دارد. اول این كه حكومت ایران چنین قراری (منافع مردم) را مبنای كار خود قرار داده است. دوم، سیاست حكومت ایران عقلانی و زمینی است و زمامداران آن میدانند كه چگونه از جنگ مانع شوند. سوم، حكومت میپذیرد كه جنگ به نفع مردم نیست. و چهارم، این كه حكومت مشغول كارهایی در پشت پرده است كه جلو جنگ را خواهد گرفت (چون اگر عملكرد علن حكومت قرار است مانع جنگ شود، این را همه خواهند دید و جنگی پیش نخواهد آمد كه به گرفتن یقه حكومت نیازی باشد). علاوه بر همه اینها، آقای بهنود چنین تلقین میكند كه میتوان به این حكومت اعتماد كرد - و آن را پاسخگو دانست.
آقای بهنود در واقع میگوید كه در این مسئله باید به حكومت اعتماد كرد. معلوم نیست حكومتی كه به مردم خود اعتماد نمیكند (و آنان را در ردیف صغیران و محجوران میشناسد) چگونه میتواند مورد اعتماد مردم خود قرار گیرد. آیا دلایلی وجود دارد كه نشان دهد حاكمیت در سیاستهای خود در درجه اول به منافع عام مردم نظر دارد و آن را بیش از هرچیز دیگر تعیینكننده این سیاستها میداند؟ (كافی است اولویتهای رژیم از سیاستهای مالی گرفته تا مأموریتهای پلیس و نیروی انتظامی را مد نظر قرار دهیم.) در مورد عقلانی بودن سیاستهای رژیم هم با توجه به عنصر صاحبزمانی و انشاءاللهی كه قلب حاكمیت را به تسخیر خود در آورده است توضیح زیادی لازم نیست. آیا توضیح این مسئله هم لازم است كه حكومتی كه موجودیت و ادامه حیات خود را از خون و خشونت گرفته و رهبر فقید آن جنگ را نعمت الاهی دانسته و یك بار جنگ خانمانسوزی را دست كم برای شش سال بیش از حد لازم به درازا كشانده و سدها هزارنفر را به خاك و خون كشانده است، الزاما به اندیشه اجتناب از جنگ نیست؟ به این ترتیب، این كدامین «قرار» است كه به زعم آقای بهنود میخواسته مانع از جنگ شود، و بر اساس كدامین سابقه عملی، جمهوری اسلامی خود را در برابر قرارهای نبشته و نانبشته پاسخگو دانسته است كه اكنون اطمینان پیدا كنیم كه حكومت برای این كه در برابر چنین سؤالی قرار نگیرد طوری عمل خواهد كرد كه از جنگ مانع شود؟
و واقعا رژیم جمهوری اسلامی اگر میخواست خطر جنگ را برطرف كند آیا مرتبا مسئله «محو» اسراییل را پیش میكشید و یا در مورد «پیشرفتهای» هستهای یا موشكهای دوربردی كه خاك اسراییل را میتواند هدف قرار دهد بزرگنمایی میكرد؟ آیا رژیم نمیداند كه دشمن راههای بهتر و دقیقتری برای ارزیابی این تواناییها دارد، و این رجزخوانیها حدا كثر میتواند طرفداران خود او را تحت تأثیر قرار دهد؟ و آیا مجموعه عملكرد رژیم، احتمال حمله نظامی خارجی را بیشتر میكند یا تقلیل میدهد؟ آقای بهنود با كدام منطق میتواند مدعیشود (و دیگران را قانع كند) كه «تاکنون عوامل بازدارنده مانع جنگ شده یکی هم تجهیز و آمادگی»؟ آقای بهنود در بریتانیا زندگی میكند و میداند كه این روزها بحثی در باره افزایش قتل نوجوانان به وسیله چاقو در این كشور در گرفته است، و یكی از عوامل تعیین كننده آن را عموما شیوع حمل چاقو به وسیله نوجوانان میدانند كه اتفاقا انگیزه آنان هم بیشتر دفاعی است. یعنی صرف حمل چاقو به عنوان یك وسیله دفاعی، خطر قربانی شدن به وسیله چاقو را بالا برده است. و آیا مسابقه تسلیحاتی و دشمنی بین دو نیرویی كه یكی هنوز زیر نفوذ نومحافظهكاران آمریكایی قرار دارد و دیگری زمینه ظهور امام زمان را فراهم میكند از «عوامل بازدارنده [و] مانع جنگ» است یا خطر برخورد و قربانی شدن دست كم یك طرف دعوا (ایران) را بیشتر میكند؟
و بالاخره، كدام مسئولانهتر است: خطر جنگ را پیش كشیدن و مردم را به هشیاری فراخواندن و فشار را بر جمهوری اسلامی و غرب افزایش دادن كه سیاستهای صلححویانه در پیش گیرند و دست از تحریك بردارند و نهال دشمنی بركنند و درخت دوستی بنشانند؛ یا «تجهیز و آمادگی» جمهوری اسلامی را از عوامل بازدارندگی شمردن و او را به ادامه مسابقه تسلیحاتی تشویق كردن و از تحریك دشمن باك نداشتن و به مردم اطمینان دادن كه «آسوده بخوابید، زمامداران ما بیدارند»؟ جمهوری اسلامی برای اولین بار نیست كه در این شرایط قرار گرفته است. یك بار دیگر در آغاز حیات این نظام، رجزخوانیهای صدور انقلاب، رژیم بعثی عراق را به حمله به ایران تحریك كرد. در آن هنگام نیز وقتی آقای جلالالدین فارسی و دیگران از طریق برنامه عربی رادیوی ایران علیه رژیم صدام نعره سر میدادند بسیاری بودند كه خطر جنگ را نمیدیدند و مدعی بودند عراق جرأت حمله به ایران را نخواهد داشت. این اطمینان كاذب در آن هنگام هزینه بسیار سنگینی بر مردم ایران تحمیل كرد. اكنون ما با دشمنی مصممتر و قویتر و با انگیزهای به مراتب حیاتیتر (در مورد اسراییل) روبرو هستیم. خطر جنگ و نتایج شوم آن به مراتب سنگینتر و عظیمتر از آن است كه بتوان دلخوشانه از كنار آن گذشت و مردم را به اعتماد به حاكمیت خواند و فرض كرد كه حاكمیت هم میخواهد و هم میتواند از حدوث جنگ مانع شود. برای رفع خطر جنگ، ما به یك جنبش ملی صلح و حقوق بشر نیاز داریم، و تنها چنین جنبشی است كه میتواند به طور مؤثر و مطمئن عامل بازدارنده و مانع جنگ تلقی شود.
نظر کاربران:
واقعیت این است كه بهنود نه طرفدار شاه بود و نه طرفدار جمهوری اسلامی است. او یك روزنامه نگار حرفه ایست كه براساس وضع موجود و واقعیت ها می نویسد. اما مااسفانه این گونه روزنامه نگاری حرفه ای و غیر ایدئولوژیك در ایران جای خود راباز نكرده. دلیل انهم این است كه بیشتر قلم به دستان پیش از انكه به بیان واقعیت ها انگونه كه هست متعهد باشند به بیان ایدئولوژیك و دست كاری شده وقایع انگونه كه مكتبشان و عقاید گروهی شان می خواهد باشد می پردازند.
ایرانیها هم كه از نظر فرهنگی افراط و تفریطی هستند و همه چیز را صددرصدی و سیاه و سفید می بینند از درك این گونه وقایع نگاری عاجزند پس فورا به طرف انگ حمایت می زنند. در حالیكه در كشورهای غربی خبرنگاران سعی در ارائه اخبار و وقایع انگونه كه اتفاق می افتد دارند.
*
بنده فکر می کنم کم لطفی است اگر بخواهیم اینگونه به آقای بهنود بتازیم. با خواندن مقاله ایشان در سایت روز، بنده روایتی واقع گرایانه را در آن دیدم. بهرحال اگر شرایط به آمریکا اجازه می داد، ایران اسلامی تاکنون بهانههای بیشتری نسبت به عراق صدام حسین به آمریکا داده بود تا بخواهد جنگی دیگر در منطقه راه بیاندازد. بنده فکر می کنم که تا حدی گرفتاریهای آمریکا در منطقه، ناکام ماندن سیاستهای خصمانه جمهوره خواهان در دولت آمریکا، پا فشاری دولت ایران بر زبان زور در مقابله با زبان زور و عدم امکان بکارگیری زور توسط جنگ افروزان هیات حاکمه آمریکا و غیره و غیره شرایطی را ایجاد کرده است که در حال حاضر دول دو کشور، بر خلاف لفاظی های خصمانه، در حال گفتگو با هم هستند.
به نظر من، یکی دیگر از دلایل دو تعبیر متفاوت از جانب آقای بهنود و آقای باقرزاده نسبت به شیوه عمل جمهوری اسلامی این است که آقای باقرزاده عمدتا" جمهوری اسلامی را رژیمی فاقد صلاحیت می داند و خواهان قلع و قمع این حکومت است، در حالی که آقای بهنود (علی رغم چشیدن زندان در همین جمهوری اسلامی) اعتقاد دارد که این نظام واقعیت کنونی جامعه ایران است و بدبختیهای کنونی می توانند پیش درآمدی برای یک ایران بهتر در آینده باشد. این تعبیر آخرین هم بیشتر از جانب کسانی ارائه می شود که به پتانسیل موجود برای تغییر مثبت در جامعه ایران اعتقاد دارند و چشمه هائی از آن را در اوائل دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی بچشم دیدند و به آن اعتقاد بیشتری پیدا کردند.
علی گ.
*
من بر خلاف نظر آقای باقرزاده فکر نمیکنم که حکومت ایران قادر به نفی جنگ نباشد. بلکه ریش و قیچی هر دو در دست جمهوری اسلامی است. از یک طرف با به نمایش گذاشتن نیروی نظامی خود زور بازو نشان میدهد و از این راه تهدید میکند و از طرفی در لفافه و پشت پرده، درهای مذاکره و باز کردن دفتر منافع آمریکا را مطرح میکند ( بی بی سی 17 ژولای 2008).
از طرفی این حرف درست است که حکومت فعلی ایران هیچگاه منافع ملت ایران را در نظر نداشته است. آنچه در نظر دارد منافع جمهوری اسلامی و به قول خودشان اسلام است. آنجا که خطری را در این مورد حس کند حتی حاضر است یک چرخش بزند و ناگهان جام زهر را سر بکشد و جمهوری اسلامی را نجات دهد و در این میان مردم ایران هم شانس بیاورند و خطر بمباران از سرشان بگذرد.
این حکومت با سیاست شل کن سفت کن خود تا کنون توانسته است مردم را هم از جنگ به ترساند و هم آرام کند و به حکومت خود ادامه دهد. اول باید دشمن تراشید بعد هر مبارزهای را در راستای با آن تعبیر نموده و سرکوب کرد.
از این رو است که هر حرکت کوچک صنفی و اجتماعی امروزه انگ اقدام علیه امنیت کشور میخورد. این سیاست تا کنون موٍثر بوده است. جمهوری اسلامی بیش از هر چیز در فکر حفظ موقعیت خود است یعنی بیش از هر عامل دیگری از خود مردم ایران میترسد نه اینکه خود را مسئول حفظ امنیت آنان بداند. و اگر از این منظر به سیاستهای آن بنگریم حرکات و برنامه ریزیهایش معنی پیدا میکند.
فتحیه زرکش یزدی
*
با درود خدمت جناب باقرزاده، باید خدمت ایشان عرض کنم که اصولا فرد نامبرده، مسعود بهنود، در اظهار نظرهای خود همیشه جانب حمایت از نظام حاکم را پیشه میکند. بهنود در رژیم گذشته از ارادتمندان نظام پادشاهی بود و در نظام کنونی نیز از طرفداران و توجیه کنندگان عملکرد نظام آخوندی است.