يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 02.07.2008, 8:24

مسابقه جرقه‌زنی در كنار انبار باروت


دكتر حسين باقرزاده

سه‌شنبه ۱۱ تير ۱۳۸۷ – 1 ژوئیه 2008
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

اگر ابزاری‌ برای سنجش دمای خطر جنگ وجود داشته باشد، می‌شد دید كه این وسیله در هفته گذشته به یكی از بالاترین درجات خود رسیده است. جنگ كلمات بین اسراییل و جمهوری اسلامی ایران شدت گرفت. اسراییل از پخش خبر مانور عظیم نظامی خود كه حملاتی در خاك ایران را تمرین ‌كرده بودند نوعی ‌احساس رضایت می‌كرد. در ایران، دو افسر عالی‌رتبه سپاه پاسداران برای اولین بار از خطر حمله خارجی به ایران سخن راندند و متجاوزان را به عكس‌العمل‌های شدید تهدید كردند. یكی، از نشانه‌گیری موشك‌های دوربرد ایران به سوی اسراییل سخن گفت و دیگری از حفر گور‌های آماده تعداد جادویی 320 هزار سرباز خارجی یاد كرد. در همین احوال، سیمور هرش روزنامه‌نگار مشهور آمریكایی از نقشه‌‌های «سری» آمریكا برای نفوذ در داخل ایران و بی‌ثبات كردن رژیم جمهوری اسلامی پرده برداشت. واقعا چه می‌گذرد؟ و این بازی خطرناكی كه جمهوری اسلامی ایران در یك سو، و آمریكا و اسراییل (با حمایت سایر كشورهای غربی) در سوی دیگر آن قرار گرفته‌اند به كجا ممكن است كشیده شود؟

خطر حمله نظامی آمریكا به ایران در چند سال اخیر بارها مطرح شده و احتمالات شدید یا خفیفی در مقاطع مختلف برای آن حدس زده شده است. این احتمال در فاصله زمانی از هنگامی كه آقای بوش نام ایران را در ردیف عراق و كره شمالی مطرح كرد تا حمله به عراق در سال 2003 بیش از همیشه شدید بود، ولی پس از اوج درگیری‌ها در عراق به تدریج كاهش یافت. تجربه عراق به آمریكاییان نشان داد كه گرچه سرنگون كردن رژیمی‌ مانند صدام حسین كار سختی نبود، ولی عواقب اشغال نظامی عراق به مراتب سخت‌تر، سهمگین‌تر و پرهزینه‌تر از چیزی بود كه به تصور آمریكاییان می‌آمد. با این تجربه فاجعه‌بار، اشغال نظامی ایران، كشوری به مراتب بزرگتر، پیچیده‌تر و با حس همبستگی ملی قوی‌تر، به تدریج از گزینه‌های آمریكاییان خارج می‌شد، و با افزایش هزینه‌های سیاسی و نظامی تجربه عراق بر آمریكا و متحدانش احتمال یك حمله مشابه به ایران از بین رفت.

از بین رفتن احتمال حمله عراق‌گونه از سوی آمریكا به ایران البته به معنای رفع خطر حمله نظامی علیه ایران نبود. آمریكا هم‌چنان بر خطر دست‌یابی رژیم ایران به سلاح هسته‌ای تكیه می‌كرد و نقش جمهوری اسلامی را در مناقشات منطقه و به خصوص عراق خرابكارانه می‌دانست. علاوه بر این، آمریكا صریحا بر گزینه نظامی در روابط خود با جمهوری اسلامی انگشت می‌گذاشت و به تجهیز و تقویت نیروهای نظامی خود در منطقه خلیج فارس پرداخته بود. این تحركات با توجه به منتفی شدن خطر اشغال نظامی ایران معنایی جز این نداشت كه منظور آمریكا از گزینه نظامی نه كشاندن ده‌ها و سدها هزار نیرو به خاك ایران و بلكه بمباران تأسیسات هسته‌ای، نظامی و استراتژیك ایران می‌تواند باشد. تحلیل‌گرایان سیاسی و نظامی بر این عقیده بودند كه این تنها گزینه عملی‌ نظامی برای آمریكا است، و مهمتر این كه به گل فرورفتن نیروهای آمریكا در عراق به معنای آن نیست كه آمریكا نتواند بمباران همزمان سدها هدف در ایران را به مرحله اجرا در‌آورد. از این رو، و به رغم منتفی‌ شدن حمله زمینی، خطر حمله هوایی آمریكا به ایران هم‌چنان باقی ماند.

انتشار گزارش سازمان‌های اطلاعاتی آمریكا در دسامبر گذشته مبنی بر این كه جمهوری اسلامی در سال 2003 فعالیت برای دستیابی به سلاح هسته‌ای را به كناری نهاده است، هم چون آب سردی بود كه بر روی آتش شایعات مربوط به آمادگی آمریكا برای بمباران هوایی ایران ریخته شد. اگر تهدیِدها آمریكا در ماه‌های پیش‌تر از این واقعه افكار عمومی غرب و به خصوص آمریكا را برای حمله به ایران آماده كرده بود، اكنون با انتشار گزارش فوق این آمادگی به شدت كاهش پیدا می‌كرد و حمله نظامی به ایران كمتر توجیه‌پذیر بود. آقای بوش در آستانه آخرین سال حكومت خود هرگونه بهانه‌ای را برای حمله به ایران از دست داده بود و كمتر كسی انتظار داشت او بتواند در مدت باقی‌مانده از حكومتش دلیل یا بهانه مردم‌پسندی برای حمله نظامی علیه ایران پیدا كند. در این جا یك جابجایی شگرف در صحنه بین‌المللی رخ داد: آمریكا كه در سال 2008 به دلایل سیاسی داخلی نمی‌تواند به راحتی به ماجراجویی‌های بین‌المللی دست بزند، جای خود را به عنوان كشور اصلی متخاصم رژیم ایران به كشور دیگری واگذار كرد: اسراییل.

اسراییلیان درهمان هنگام انتشار گزارش فوق‌الذكر نارضایی خود را از این امر ابراز داشتند و از آن به بعد پرچم رجزخوانی‌ها و تهدید ایران به حمله نظامی را به دست گرفتند. اگر پیش از آن، خطر حمله بیشتر از سوی آمریكا مطرح می‌شد و اسراییلیان نقش پشت جبهه را بازی می‌كردند، از دسامبر گذشته به بعد به تدریج این نقش وارونه شده است. اكنون این اسراییل است كه مرتبا بر طبل جنگ می‌كوبد و آمادگی نظامی خود را برای این كار تقویت می‌كند و آمریكا به تلویح یا تصریح به حمایت از موضع اسراییل برمی‌خیزد. این تغییر نقش، مطلوب مقامات آمریكا نیز هست. اسراییلیان برای حمله به ایران همانند آمریكا مانعی از نظر افكار عمومی مردم خود ندارند (حملات و رجزخوانی‌‌های مقامات ایران به اندازه كافی مردم اسراییل را ترسانده است) و نفوذ لابی‌های اسراییل در آمریكا به این معنا است كه در این سال انتخاباتی حتا رهبران حزب دموكرات (به شمول آقای اوباما) می‌توانند در برابر ایران از اسراییل و «دفاع از خود پیشگیرانه» آن حمایت كنند بدون این كه مجبور شوند هزینه‌ معتنابهی از بابت افكار عمومی مردم آمریكا بپردازند.

این تغییر نقش (جانشینی آمریكا با اسراییل) ظاهرا مورد استقبال مقامات جمهوری اسلامی نیز قرار گرفته است. به چند دلیل. اول این كه جمهوری اسلامی ایران (علی‌رغم قدرت هسته‌ای اسراییل) خود را همآورد اسراییل می‌داند و در توان خود می‌بیند كه در برابر هر ضربه مرگبار اسراییل ضربه‌ای مرگبار (مستقیم یا از طریق متحدان خود در لبنان و فلسطین) به آن بزند. دوم، رژیم می‌تواند این ضربه را مستقیما بر مردم اسراییل وارد كند (كاری‌ كه در مورد آمریكا نمی‌تواند/نست انجام دهد). سوم، به همین دلیل مقامات رژیم می‌اندیشند كه اگر قدرت ضربه‌زنی خود به مردم اسراییل را به رخ آنان بكشند این امر می‌تواند اثر بازدارنده داشته باشد و مقامات اسراییل را از پیشدستی در حمله به ایران باز دارد. چهارم این كه اگر بخش‌هایی از جامعه ایران برای خلاصی از شر جمهوری اسلامی چشم به حمله آمریكا دوخته‌اند و ممكن است به این دلیل از آن استقبال كنند در مورد حمله اسراییل چنین انتظاری تقریبا منتفی است و از این رو حمله اسراییل در مقایسه با آمریكا می‌‌تواند احساسات ملی و مذهبی ایرانیان را بیشتر به نفع جمهوری اسلامی برانگیزاند. و بالاخره، پنجم این كه حمله اسراییل بیش از حمله آمریكا می‌تواند احساسات مسلمانان و عرب‌ها را به نفع ایران و علیه كشور متجاوز تحریك كند و به گسترش حمایت از جمهوری اسلامی در جهان اسلام منجر شود.

این دلایل دو مسئله دیگر را نیز توضیح می‌دهد. اول این كه مقامات ایران ظاهرا در تشدید حملات خود علیه اسراییل در یكی دو سال اخیر و به خصوص تهدید به محو اسراییل از صفحه روزگار تعمد داشته‌اند - تعمد به این كه افكار عمومی اسراییل و حكومت آن را علیه جمهوری اسلامی تهییج كنند. این امر مسلما به تشدید موضع‌گیری‌های اسراییل علیه ایران كمك كرده است، و بعید نیست كه حتا آقای احمدی‌نژاد نیز در اظهارات خود در مورد اسراییل و هولوكاست چنین هدفی را تعقیب كرده باشد. دوم این كه اكنون كه اسراییل به جای آمریكا در صف مقدم جبهه علیه جمهوری اسلامی ایستاده و ایران را به حمله نظامی تهدید می‌كند، مقامات ایران به راحتی می‌توانند بر خلاف گذشته این خطر را علنا مطرح كنند و به رجزخوانی بپردازند. تا دیروز كه خطر حمله آمریكا جدی‌تر بود مقامات جمهوری اسلامی این خطر را نفی می‌كردند، و امروز كه خطر از جانب اسراییل تشدید شده است آن را به دلایلی كه در بند پیش مطرح شد بدون واهمه پیش می‌كشند. جمهوری اسلامی از جایگزینی اسراییل در مقام آمریكا به عنوان پرچمدار حمله نظامی به ایران استقبال كرده است.

در واقع جمهوری اسلامی ظاهرا می‌اندیشد به دلایل یادشده بالا بتواند با تهدید‌های مستقیم و متقابل اسراییل را از حمله پیشگیرانه به ایران بازدارد. جمهوری اسلامی دندان‌های خود را تیز كرده و آن‌ها را به رخ اسراییل می‌كشد. آقای جعفری فرمانده سپاه پاسداران هم از نشانه گرفتن موشك‌های دوربرد ایران به سوی اسراییل سخن رانده است و هم از این كه جمهوری اسلامی می‌تواند بلافاصله متحدان و دست‌پروردگان خود در لبنان و فلسطین را به جان شهروندان اسراییلی بیندازد. از آن سو، اسراییل نیز به شدت از خطر قریب‌الوقوع اتمی شدن ایران و ضرورت جلوگیری از آن به هر قیمت سخن می‌گوید. این مسابقه جرقه‌زنی در كنار انبار باروت در حال اوج گرفتن است. تهدیدهای جمهوری اسلامی می‌تواند مؤثر باشد و رهبران اسراییل را كه هنوز نتوانسته‌اند خسارات سیاسی جنگ با حزب‌الله لبنان را جبران كنند از ماجراجویی به مراتب بسیار خطرناكتر دیگری باز دارد. از سوی دیگر، اگر اسراییل احساس كند كه جمهوری اسلامی در حال اتمی شدن است و موجودیت خود را به عنوان یك كشور از سوی این رژیم در خطر ببیند، ممكن است در مسابقه مرگ و زندگی گزینه راحتی نداشته باشد. مقامات ایران اگر واقعا می‌خواهند خطر حمله از سوی اسراییل را دفع كنند باید كه از رجزخوانی‌های خود علیه موجودیت اسراییل دست بردارند، و الا تهدیدهای سردار جعفری و امثال او تنها خطر جنگ را بیشتر خواهد كرد.

از سوی دیگر، فترت سیاسی آمریكا برای ماجراجویی‌های نظامی بیش از 4 ماه دیگر دوام ندارد و پس از انجام انتخابات، آمریكا می‌تواند مجددا پرچم خصومت با رژیم جمهوری اسلامی را در دست گیرد و مانع چندانی از نظر افكار عمومی برای حمله به ایران نداشته باشد. گزارش آقای هیرش از اختصاص بودجه برای فعالیت علیه رژیم جمهوری اسلامی در داخل ایران كه با موافقت رهبران حزب دموكرات صورت گرفته حرف تازه‌ای در باره نوع عملیات ندارد، ولی نشان می‌دهد كه در برابر رژیم ایران كسب اتفاق نظر بین دو حزب رقیب آمریكا كار مشكلی نیست. خطر حمله نظامی فعلا بیشتر از سوی اسراییل مطرح است و مقامات رژیم می‌توانند با استقبال از این امر به اسراییلیان چنگ و دندان نشان دهند، ولی در فاصله كوتاهی ممكن است سردمداری این تهدید مجددا به آمریكا منتقل شود و در آن موقع تهدیدات متقابل رهبران رژیم علیه آمریكا كارآیی به مراتب كمتری خواهد داشت.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024