يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 21.05.2008, 7:34

خطر نوع سوم: تلاشی از درون


حسين باقرزاده

سه شنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۸۷ – ۲۰ مه ۲۰۰۸
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

جمهوری اسلامی در طول حیات سه دهه خود با خطرات زیادی مواجه بوده است. این خطرات نوعا از دو ناحیه متوجه رژیم می‌شده است. یكی خطر كودتا، شورش یا سرنگونی از درون، و دیگری حمله نظامی از برون. این دو نوع خطر گاه جدای از هم شكل می‌گرفته و گاه با هم عجین یا همراه می‌شده است. گاه این خطرها جدی و واقعی‌ بوده است و گاه ساخته و پرداخته ذهن توطئه‌پرداز خود سردمداران نظام. و در هر حال، رژیم و عوامل آن توانسته‌اند این خطرها را یكی پس از دیگری دفع كنند و نظام جمهوری اسلامی را تا كنون بر سر پا نگهدارند. اكنون نیز اگرچه خطر شورش و سرنگونی از درون به صورت بالفعل وجود ندارد، رژیم جمهوری اسلامی با یك خطر جدی خارجی ‌روبرو است. مهمتر از آن این كه شاید، برای اولین بار در طول حیات خود، جمهوری اسلامی با یك خطر جدی از نوع سوم نیز روبرو باشد: تلاشی از درون.

جمهوری اسلامی از بدو پیدایش خود، به دلیل ماهیت واپس‌گرایانه و ضد دموكراتیك‌اش، همواره آسیب‌پذیر بوده است. این رژیم كه از یك انقلاب كور به صورت ناقص‌الخلقه به دنیا آمد نه با جهان مدرن و انسان زمان خود سنخیتی داشت و نه می‌توانست به حمایت دموكراتیك مردم خود متكی‌ باشد. او دنیای امروز را دشمن خود می‌دید؛ از یك سو در برابر جهان خارج موضع پرخاش‌گویانه و خصومت‌آمیز می‌گرفت و از سوی دیگر نمی‌توانست كمترین مخالفتی را در درون كشور تحمل كند. از این رو، رژیم در طول حیات خود همواره رفتاری به غایت خشونت‌آمیز در سیاست داخلی خود و روابطی مشحون از بدگمانی و تنفر و گاه همراه با جنگ با جهان خارج داشته است. به عبارت دیگر، این موجود ضد تاریخی جز با پناه‌ گرفتن در پوشش ضخیمی از نفرت و خشونت نمی‌توانسته در فضایی طبیعی در دنیای امروز زندگی و احیانا رشد كند. به تعبیر دیگری از سعدی، نیش عقرب نه از ره كین است، و بلكه نیش زدن تنها وسیله دفاعی او برای بقا و ادامه حیات بوده است.

خطرهایی كه از خارج متوجه جمهوری اسلامی شده در دوران‌های مختلف حیات این رژیم شدت و ضعف داشته است. اشغال سفارت آمریكا و گروگانگیری دیپلمات‌های آن برای نزدیك به 15 ماه، اولین ابتكار جمهوری اسلامی در هنر دشمن‌سازی بود كه به خصومت غرب با ایران و زمینه‌سازی برای حمایت آن از حمله عراق به ایران منجر شد. جنگ هشت‌ساله ایران و عراق سنگین‌ترین زیانی بود كه از این ناحیه در دهه اول پس از انقلاب متوجه مردم ایران شد و چندسدهزار تلفات انسانی و سدها میلیارد دلار خسارات مالی به بار آورد. پس از آن نیز سیاست‌های خارجی دشمن‌تراش جمهوری اسلامی كشور ما را در مقاطعی به سوی مصاف‌های نظامی كشانده ولی به درگیری‌ منجر نشده است. دشمنی جمهوری اسلامی با آمریكا و اسراییل، به خصوص، زمینه‌ساز بسیاری از بحران‌های سیاسی خارجی جمهوری اسلامی بوده كه گاه به درگیری نظامی نیز نزدیك شده است. هم‌اكنون رژیم ایران یكی از پرخطرترین دوران‌های سیاست خارجی خود را می‌گذراند و احتمال جنگ و حمله نظامی غرب/اسراییل علیه ایران بیش از هر زمان دیگر، پس از جنگ ایران و عراق، بالا رفته است.

خطرهای داخلی علیه رژیم از طریق كودتا، شورش یا براندازی مسلحانه بیشتر در دهه اول پس از انقلاب شكل گرفته بود. رژیم این تهدیدها را به وحشیانه‌ترین و خشونت‌بارترین شكل ممكن پاسخ گفت و ده‌ها هزار نفر را به شكنجه‌گاه‌ها و مسلخ‌های خود كشاند و بسیاری از آنان را قتل عام كرد. این سركوب و كشتار وسیع البته در خنثا كردن این تهدیدها و تار و مار كردن هر نوع مخالفتی با رژیم (حتا به صورت مسالمت‌آمیز آن) مؤثر بود و سلطه بلامنازع رژیم را به دنبال داشته است. آخرین خطر جدی از این نوع در سال 1367 با حمله انتحاری مجاهدین صورت گرفت كه در اوج جنگ ایران و عراق برنامه‌ریزی شده بود (و از این رو، تركیبی از خطرهای خارجی و داخلی علیه رژیم بشمار می‌رفت) ولی رژیم ایران با پذیرش قطعنامه آتش‌بس سازمان ملل توانست حمایت هوایی عراق از مجاهدین را سلب كند و با وارد كردن تلفات سنگینی بر مجاهدین حمله آنان را دفع نماید. پس از آن نی‍ز رژیم به یكی‌ از بزرگترین جنایات ضد بشری تاریخ معاصر ایران دست زد و هزاران زندانی سیاسی را به انتقام این حمله قتل عام كرد، تا مصونیت بیشتری از ناحیه مخالفان داخلی‌ خود برای خویش كسب كند.

در هر صورت، با این كه خطرات خارجی متوجه جمهوری اسلامی در طول سه دهه گذشته كم و بیش وجود داشته و اكنون نیز شدت یافته است، می‌توان مدعی‌ شد كه خطرات سازمان یافته داخلی علیه رژیم در دو دهه اخیر به شدت كاهش یافته و تقریبا ناچیز شده است. البته برای رژیمی‌ كه در پس هر پرده‌ای‌ توطئه‌ای می‌بیند و از پارانویای سیاسی رنج می‌برد هر سخن و نوشته و نظر و عقیده‌ای كه در خط نظام حاكم نباشد حاكی از مخالفت و دشمنی است و خطر بالقوه‌ای برای رژیم بشمار می‌رود. از این رو است كه حتا پس از سركوب‌های خونین دهه شست، مأموران رژیم و سربازان گمنام امام زمان هم‌چنان توطئه كشف می‌كنند و جاسوس می‌گیرند، و یا آنگونه كه بیشتر در دهه هفتاد شاهد بودیم، دگراندیشان و مخالفان رژیم را مخفیانه سلاخی و سر به نیست می‌كنند. ولی‌ واكنش خشن و هسیتریك رژیم را نباید دلیلی بر جدی بودن خطر گرفت. این واكنش‌ها بیش از آن كه حاكی از شدت خطر باشد، از فقدان اطمینان به نفس خود رژیم به عنوان موجودی ضد تاریخی و ناسازگار با محیط حكایت می‌كند كه راهی جز اعمال خشونت برای دفاع از خود و حفظ خویش در درون محفظه امنیتی‌اش ندارد.

در عین حال، كاهش خطر براندازی از داخل كشور را نباید به معنای امنیت داخلی رژیم گرفت. در واقع، همراه با كاهش خطر اخیر، خطر دیگری در سال‌های اخیر سر باز كرده است كه می‌تواند به مراتب مهلك‌‌تر باشد. این خطر نه از برون رژیم (داخلی یا خارجی) و بلكه از درون آن سرچشمه می‌گیرد. خطری كه به جای شكست رژیم در مصاف با مردم خود یا نیروهای خارجی می‌تواند آن را از درون متلاشی‌ كند. یعنی صرف نظز از خطر خارجی، رژیم هم‌چنان با یك خطر داخلی نیز روبرو است، با این تفاوت كه خطر اخیر نه از ناحیه مخالفان و دشمنان برانداز رژیم و بلكه از درون خود رژیم متوجه آن است. رژیم جمهوری اسلامی‌ كه تا كنون توانسته است خود را در محفظه ضخیمی از نفرت و خشونت از خطرات داخلی و خارجی كه متوجه موجودیت آن بوده حفظ كند، اكنون با تحلیل قوای درونی خود روبرو است. ناسازگاری تاریخی رژیم با محیط سرانجام به روند پوسیدگی آن منجر شده كه از درون آغا ز شده و به سرعت در حال گسترش است. رژیم جمهوری اسلامی به تدریج پایگاه‌های اجتماعی، سیاسی و اكنون عقیدتی خود را از دست می‌دهد و در خطر متلاشی شدن از درون است.

روند پوسیدگی رژیم از مدتی پیش آغاز شده است. جمهوری اسلامی نشیب و فرازهای متعددی را در طول حیات خود گذرانده است. در این مدت، سال‌های اول دوران اصلاحات را باید اوج حیات رژیم تلقی‌ كرد. در واقع، دوم خرداد آخرین فرصتی بود كه رژیم برای بازسازی خود و همزمان شدن با تاریخ در اختیار داشت. رژیم نتوانست از این فرصت استفاده كند، و بلكه سریعا به ماهیت پیشین خود بازگشت. از آن‌گاه به بعد، رژیم در یك سراشیبی تند قرار گرفته و دیگری فرازی نداشته است. در ابتدا، رژیم پایگاه‌های اجتماعی خود را یكی پس از دیگری از دست داد. یعنی از آن‌گاه به بعد نه فقط، از آمار شركت‌كنندگان در رأی‌گیری‌های رژیم مرتبا كاسته شده است و بلكه بسیاری از نهادهای وابسته به رژیم و نیروهایی كه در جنبش اصلاحی شركت داشتند از آن روی‌ برگرداندند (از جمله سازمان‌های دانشجویی). در گام بعدی، تصفیه‌های داخلی‌ رژیم به بركناری بخش عمده‌ای از جناح‌های رژیم، از اصلاح‌طلبان گرفته تا حتا برخی از نیروهای موسوم به اصولگرا، منجر شد و آنان را به حاشیه راند و یا به صف مخالفان پرتاب كرد. و اكنون، در سایه حكومت امام‌زمانی خامنه‌ای-احمدی‌نژاد، پایگاه‌های عقیدتی رژیم نیز به شدت متزلزل شده و انسجام داخلی رژیم بیش از هر زمان در مخاطره قرار گرفته است.

البته پایگاه عقیدتی رژیم از بیش از یك دهه پیش از طریق بازنگری‌های عبدالكریم سروش و حلقه كیان دچار تزلزل شده بود. ولی این نظرات بیشتر در محدوده نواندیشان دینی و اصلاح‌طلبان برد داشت و تأثیر چندانی بر بخش سنتی رژیم و به خصوص روحانیان حامی آن نگذاشته بود. اكنون این بازنگری‌ها گسترش یافته و شكاف بین سنت‌گرایان و نواندیشان تا حد تكفیر دومی‌ها از سوی اولی‌ها عمیق‌تر شده است. ولی ضربه شدیتر به انسجام عقیدتی رژیم نه از ناحیه نواندیشان حاشیه حكومت یا رانده از آن و بلكه از سوی ستون اصلی حكومت یعنی محور خامنه‌ای-احمدی‌نژاد و ادعاها و گرایش‌های امام‌زمانی آنان وارد شده است. این مواضع نه فقط به بزرگترین جابجایی مهره‌های حكومتی در تاریخ حیات جمهوری اسلامی (قدرت گرفتن باند‌های حجتیه‌ای/مصباح ی‍زدی به بهای كنار زده شدن سنت‌گرایان پیرو خمینی) منجر شده و بلكه بیش از هر زمان دیگر برخورد عقیدتی در بین جناح‌های مختلف حكومتی را (و تكفیرهایی كه چاشنی آن‌ها است) باعث شده است. در فرهنگ امام زمانی، مرز بسیار ظریفی بین امام زمان و دجال وجود دارد، و كسی‌ مانند احمدی‌نژاد كه تلویحا مدعی نزدیك بودن‌ به امام زمان می‌شود به سادگی می‌تواند از سوی یك معتقد دیگر امام زمانی لقب دجال بگیرد.

روند پوسیدگی پایگاه‌های اعتقادی رژیم جمهوری اسلامی از هنگام روی‌ كار آمدن آقای احمدی‌نژاد اوج گرفته است و با هر ادعای امام زمانی او شدت می‌گیرد. اكنون نه فقط بسیاری از طرفداران پیشین جمهوری اسلامی مبانی عقیدتی آن را پس زده‌اند و بلكه اختلاف عقیدتی در بین سنتی‌ترین جناح‌های آن نی‍ز در حال گسترش است. در این روند شخص آقای خامنه‌ای نیز (با اعتقادات امام زمانی‌اش) دخیل است و او همراه با تأیید ضمنی احمدی‌نژاد و دامن زدن به این اختلافات، اقتدار روحانی/معنوی خود را به تدریج از دست می‌دهد. با این ترتیب، امپراتور ولی‌فقیه به ترتیب در انظار مردم لخت می‌شود و ابهت آن می‌ریزد. درگیری عقیدتی بین جناح‌ها/روحانیان حاكم بالقوه می‌تواند به حذف سیاسی یا فیزیكی رقیبان منجر شود و مآلا قدرت سیاسی حاكمیت را تضعیف كند. رژیم جمهوری اسلامی ممكن است از سوی مخالفان خود خطری احساس نكند، ولی صرف نظر از خطر خارجی، با خطر تلاشی از درون خود چه می‌تواند بكند؟ و یا اگر این دو خطر به صورت همزمان موجودیت جمهوری اسلامی را تهدید كنند، رژیم برای حفظ خود در برابر آن چه شانسی خواهد داشت؟



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024