پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 18.05.2008, 11:14

نقد آری، تخریب نه


گفت‌و‌گو با مهندس عزت‌الله سحابی

عبدالرضا تاجیك / روزنامه كارگزاران 29/2/1387

مهندس عزت‌اللـه سحابی، عضو شورای انقلاب و از اعضای شاخص جریان فكری، سیاسی ملی- مذهبی در پایان دهه سوم از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ همچون گذشته بر حقانیت اهداف انقلاب تاكید دارد. بنابراین او به كسانی كه در دوره كنونی با استفاده از برخی رسانه‌های داخلی و خارجی نسبت به مبارزات شخصیت‌های ملی و سیاسی علیه رژیم پهلوی شبهه وارد می‌كنند و می‌خواهند با تخریب شخصیت این افراد، تاریخ انقلاب را آنگونه كه خود می‌خواهند ارائه دهند، هشدار می‌دهد. سحابی كه حضور همه گروه‌های سیاسی را در مبارزات مردم علیه شاه موثر می‌داند، به نقد كسانی می‌پردازد كه به جای نقد اخلاقی می‌خواهند با وارد كردن اتهامات به شخصیت‌های مطرح تاریخ معاصر و نفی آ‌نان، روند پیروزی انقلاب را وارونه جلوه دهند. از همین‌رو او با دفاع از ابراهیم یزدی دبیركل نهضت آزادی ایران، اتهاماتی كه توسط برخی رسانه‌ها در داخل كشور از یك سو و از سوی دیگر برخی رسانه‌های خارجی در ماه‌های اخیر بر او وارد شده را رد كرده و بر صداقت و نقش موثر او در انقلاب سال ۵۷ تاكید می‌كند. سحابی همچنین طرح قوام‌السلطنه، یكی از نخست‌وزیران نظام پهلوی و تاكید بر نقش مثبت او در تاریخ معاصر ایران و همزمان نفی برخی از چهره‌های ملی چون دكتر محمد مصدق را قابل تامل ارزیابی می‌كند. بر این اساس او از رسانه‌هایی كه به این مباحث دامن می‌زنند می‌خواهد تا جانب انصاف را رعایت كرده و با بی‌طرفی از همه جریانات موثر برای تحلیل روند انقلاب استفاده كنند.

موضوع مقایسه چهره‌های ملی و سیاسی مدتی است در محافل سیاسی و رسانه‌ای داخل و خارج از كشور مطرح شده است. یكی از این موارد، مقایسه قوام‌السلطنه و محمد مصدق است، به گونه‌ای كه برخی چهره‌های ملی تا چهره‌های چپ ماركسیستی از یك‌سو و از سوی دیگر برخی چهره‌های دانشگاهی قبل از انقلاب تا برخی فعالان سیاسی داخل كشور پای برتری قوام‌السلطنه بر مصدق آمده‌اند. حال به نظر شما در شرایط كنونی این فضای مقایسه به چه علت به وجود آمده است؟

در اینكه قوام‌السلطنه نیز در تاریخ معاصر ایران نقش داشته است، شكی نیست. مهم‌ترین نقش او به بعد از شهریور ۱۳۲۰ در جریان آذربایجان و فرقه دموكرات برمی‌گردد كه ارتش شوروی هنوز در ایران بود، حضوری كه برای كشور ما به یك بحران تبدیل شده بود. در این شرایط قوام در سمت نخست‌وزیر با سفر به شوروی و گفت‌وگو با استالین، [او را قانع سازد] حكومتی كه در ایران خواهد بود یك نظام ضدشوروی نخواهد بود. بنابراین او با هنر دیپلماتیك، استالین را متقاعد كرد تا ارتش سرخ را از ایران خارج كند. از این اقدام می‌توان به عنوان یك سابقه خدمتی نام برد اما همین قوام در دوران نخست‌وزیری‌اش فسادهای زیادی داشت. از جمله برای تشكیل حزب دموكرات ایران و گسترش آن از اعتبارات دولتی استفاده بسیار كرد. جریان «جواز فروشی» و دریافت مبلغی از تجار در عوض صدور جواز واردات از دیگر نكاتی است كه در این خصوص می‌توان به آن اشاره كرد. به هر صورت او پایه‌گذار فسادهایی در ایران بود. به همین جهت قوام‌السلطنه از جهت سیاست داخلی با دكتر مصدق قابل قیاس نیست، از نظر سیاست خارجی نیز قوام پایه‌گذار ورود آمریكا به صحنه سیاسی ایران بود. قانون مربوط به مستشاران آمریكایی را قوام به مجلس فرستاده است اما اینكه حالا یك مرتبه بعد از گذشت ۵۰ سال از آن تاریخ قوام‌السلطنه به عنوان چهره سیاسی رقیب دكتر مصدق مطرح می‌شود، جای تردید وجود دارد.

آقای جلال متینی كه در دوران محمدرضاشاه رئیس دانشگاه مشهد بود و هم‌اكنون در آمریكا به سر می‌برد بحثی را شروع كرد كه متعاقب آن آقای میرفطروس كه در گذشته از چهره‌های چپ بود و حالا از طرفداران بحث جهانی شدن است این بحث را در اروپا ادامه داد. بنابراین او نیز مانند آقای متینی قوام‌السلطنه را به دلیل خدماتش بر مصدق ترجیح داد و این نظر را داشت كه قوام یك خدمتگزار رئالیست بوده است. در ادامه این مباحث كتابی با عنوان «در تیررس حادثه» توسط «حمید شوكت» به نگارش درآمد كه او نیز همان خط را دنبال كرده است. بنابراین آیا فكر نمی‌كنید حركتی كه حدود سه سال است و عمدتا از آمریكا شروع شده این برداشت را در ذهن هر فردی ایجاد كند كه عده‌ای فقط می‌خواهند اعتبار دكتر مصدق را در نزد ملت ایران مخدوش كنند؟

استنباط من این است برخی از كسانی كه امروز قوام‌السلطنه را مطرح می‌كنند می‌دانند كه او امروز در ایران یك جریان نیست. نه حزبی به نام او وجود دارد و نه دیدگاه سیاسی و اقتصادی منسوب به او وجود دارد. بنابراین آنها می‌خواهند با طرح قوام و بزرگ‌كردن خدمات او و مقایسه‌اش با مصدق و نادیده گرفتن زیان‌ها و احتمالا فسادهای قوام، مصدق را از اعتبار بیندازند. با این نگاه كه قوام فردی نیست كه بتواند جانشین مصدق شود.

با این توضیح طرفداران طرح قوام در شرایط كنونی چه سودی خواهند برد؟

آنها فكر می‌كنند اگر مصدق از اعتبار بیفتد برنده دعوا پهلوی‌چی‌ها خواهند بود. حال این حركت از طرف خود پهلوی‌چی‌ها شروع شده یا از طرف دولت آمریكا طراحی شده جای تامل دارد. بنابراین من بدون اینكه بخواهم اقدامات قوام‌السلطنه را نادیده بگیرم طرح او را در این زمانه مشكوك می‌دانم.

البته متعاقب طرح قوام و نقد مصدق حركت دیگری در قالبی دیگر در حال انجام است. برخی رسانه‌های خارجی به خصوص بخشی از صدای آمریكا در تحلیل وقایع انقلاب سال ۱۳۵۷، جمعی از شخصیت‌های سیاسی و ملی را به چالش كشیده ‌است. آنها در ادامه طرح مقایسه قوام و مصدق به اینجا رسیده‌اند كه انقلاب را زیرسوال ببرند و در تلاشند تا به نوعی مسوولان قبل از انقلاب حتی نظامیان رژیم پهلوی را تبرئه كنند. بنابراین بدین وسیله سعی دارند با مخدوش كردن اهداف انقلاب و پیوند حوادث پس از انقلاب با خود انقلاب در حقیقت كل اعتراض مردم به سلطنت پهلوی را لوث كنند.

ملاك قرار دادن آنچه بعد از انقلاب انجام شده برای مخدوش كردن نفس انقلاب، كار درستی نیست. انقلاب سال ۵۷ ریشه در تاریخ ایران دارد. پایه‌های این انقلاب از زمان مشروطیت گذارده شده بود. به این ترتیب فراز و فرودهای انقلاب مشروطیت به انقلاب سال ۵۷ رسید. بنابراین نفس انقلاب یك جریان واقعی و حق بود. از درون ملت ایران سرچشمه گرفته بود. نفرت از رژیم پهلوی در سال‌های قبل از انقلاب در میان مردم ریشه كرده بود.

در طول دوران پس از سقوط رضاشاه كه فضای همراه با آزادی نسبی به وجود آمده بود، نهضت ملی از نبود فضای سركوب سر در آورد. نهضتی كه دو هدف عمده داشت؛ یكی مخالفت با استعمار كه چهره شاخص آن انگلستان بود و دوم تحقق اهداف مشروطیت در رابطه با آزادی و دموكراسی. بنابراین این دو هدف محصول حركت‌هایی بود كه از شهریور ۱۳۲۰ در میان اقشار مختلف مردم از جمله نخبگان و روشنفكران ایران شكل گرفته بود. نهضت ملی متشكل از شخصیت‌های مستقل از حزب توده كه قصد داشت جریان آزادیخواهی را به سمت دیگری سوق دهد، شكل گرفت. اما این نهضت ملی با فراز و فرودهایی كه داشت با كودتای ۲۸ مرداد شكست خورد.

از زمان كودتای ۲۸ مرداد حركتی دیگر برای مقابله با رژیم كودتا در ایران آغاز شد. آنان چهره‌هایی بودند كه یكی از ویژگی‌هایشان علاقه‌مندی به دكتر مصدق و سیاست او بود. ویژگی دیگر آن افراد انگیزه‌های مذهبی بود. بنابراین آنها فعالیت‌هایشان را به نام نهضت مقاومت ملی از سال ۱۳۳۲ شروع كردند كه تا سال ۱۳۳۹ ادامه داشت. در سال ۱۳۳۹ با روی كار آمدن كندی در آمریكا به عنوان رئیس‌جمهور، سیاستی در آمریكا پی گرفته شد مبنی بر اینكه او و همكارانش به این نتیجه رسیده بودند كه اگر در كشورهایی نظیر ایران، تایوان و فیلیپین كه همگی در اردوگاه غرب قرار دارند، تحولات عمیق اجتماعی و سیاسی صورت نگیرد، این كشورها به سمت اردوگاه سرخ حركت خواهند كرد. لذا یكسری اصلاحاتی را برای جلوگیری از این چرخش پیش كشیدند. این اصلاحات در ایران وجه مشخصه‌اش فضای باز سیاسی، مبارزه با فساد اداری و سوم یكسری اصلاحات اجتماعی و رفرم ارضی بود. این سیاست‌ها كه در فیلیپین نیز اجرا شده بود، در ایران با حاكمیت مطلقه شاه مواجه شد كه در برابر اجرای این سیاست‌ها مقاومت می‌كرد. بنابراین با فشار آمریكاییان علی امینی نخست‌وزیر شد. اما شاه كه به دلیل حاكمیت مطلقه خودش نتوانست اقدامات امینی را در برخورد با فسادهای اداری تحمل كند در دیداری كه با كندی داشت، او را متقاعد كرد تا برنامه‌های آمریكا را خود اجرا كند. لذا امینی استعفا داد و به جای او علم مجری سیاست‌های شاه شد. در این شرایط با بازشدن فضای سیاسی، نهضت آزادی ایران تشكیل و جبهه ملی دوم فعال شد. اما در سال ۴۲ تمامی نیروهای فعال سیاسی و ملی از جمله روحانیت كه به صحنه آمده بودند مورد هجوم قرار گرفتند. در همین جریان ۱۵ خرداد ۴۲ روحانیت جایگاه درخشانی در مبارزه با دیكتاتوری شاه پیدا كرد. اما از آن سال تا سال ۵۷ یك رژیم بسیار متمركز، پلیسی و امنیتی حاكم شد. طبعا این حركت‌های حاكمیت كه با توفیقاتی همراه بود، بی‌واكنش باقی نماند. این واكنش‌ها ابتدا به صورت جنبش‌های قهرآمیز تجلی پیدا كرد ولیكن با برخوردهای شدید امنیتی كه صورت می‌گرفت، خاموش شدند بنابراین نتوانستند بسیجی از مردم ایجاد كنند. همه این موارد را شاه به عنوان پیروزی‌های خود تلقی می‌كرد. لذا ایران را به عنوان جزیره ثبات معرفی می‌كرد. نتیجه این نگاه، ایجاد یك حالت بغض و كینه نسبت به رژیم پهلوی در درون مردم بود. به خصوص این حالت با پذیرش نقش ژاندارمی منطقه خاورمیانه توسط شاه، تشدید شد. از سوی دیگر آمریكا در تجربه مبارزه با نهضت‌های ملی و بعضا نهضت‌های چپ كه در جنوب آسیا مانند ویتنام اتفاق افتاده بود به این نتیجه رسید كه هزینه مقابله با اینگونه نهضت‌ها را نباید آمریكا به تنهایی به عهده بگیرد بلكه باید این هزینه را برعهده قدرت‌های منطقه بگذارد و در منطقه خاورمیانه این شاه ایران بود كه باید هزینه می‌كرد. چراكه او اولین قدرت منطقه‌ای بود كه آن را پذیرفت بنابراین هزینه‌های دفاع از مصالح آمریكا را شاه به هزینه ملت ایران برعهده خودش گرفت. این اقدام از نظر مردم ایران به‌خصوص نخبگان یك نوع خیانت بود. چراكه اهداف اصلی‌اش حفاظت از اهداف آمریكا بود نه ملت ایران كه در آنجا منافع خاصی نداشت. بنابراین آمریكائیان برای پرهیز و پیشگیری از اینكه این انفجار، انفجار چپ‌گرایانه و كمونیستی شود، مسئله حقوق بشر را مطرح كردند. از همین‌رو بر شاه فشار آوردند تا فضای سیاسی را باز كند. همین باز كردن فضای سیاسی در سال ۵۶ منجر به شكل‌گیری حركت‌های انقلابی شد. اما از درون این حركت‌ها یك بخش از جنبش‌های قدیمی نظیر جنبش‌های ملی طرفدار دكتر مصدق یا جنبش‌های قهرآمیز كه از سال ۴۶ تا ۵۷ به صحنه آمده بودند وجود داشتند كه اكثرا یك دوران قهرمانی را پشت‌سر گذاشته ولی خاموش شده بودند نیز در اینجا حضور داشتند.

اما در این شرایط این روحانیت بود كه توانست مردم را بسیج كند.

روحانیت با نفوذی كه در سراسر كشور داشت از نظر رهبری جلو افتاد و این در حالی بود كه هیچ سازمان سیاسی یا حزب دیگری چنین دامنه و گسترش نفوذی را نداشتند. تشكیلات روحانیت برخلاف همه احزاب سیاسی ایران در دوران دیكتاتوری شاه مصون مانده بود لذا همین تشكیلات در سال ۵۶ سبب شد روی افكار عمومی تاثیر عمیقی بگذارند. البته رهبری آقای خمینی هم موثر بود. یعنی رهبری ایشان با مواضعی كه می‌گرفتند منجر به بسیج مردم شد.

در كنار تحركات رسانه‌های خارجی، شبكه سوم سیمای جمهوری اسلامی در برنامه‌ای به نام «محرمانه» درصدد بازخوانی انقلاب و پاسخ به برخی شبكه‌های تلویزیونی و رسانه‌های خارجی كه سعی می‌كنند رفتار انقلاب را نقد كند، برآمده است؛ برنامه‌ای كه به‌رغم ۱۸۰ درجه مخالفت با طرف مقابل، در یكسری موارد مشترك است. در تحلیل آنان سه چیز غفلت می‌شود؛ نیروهایی كه در انقلاب جزء مبارزان بودند - ملی‌ها، ملی مذهبی‌ها، غیرمذهبی‌ها و چپ‌ها - نقش منافع ملی و اهداف واقعی انقلاب كه هر سه مورد در شبكه سوم گم است و متعاقب آن برخی چهره‌های ملی مانند مصدق مورد حمله قرار می‌گیرند. از سوی دیگر جریان فكری سیاسی ملی- مذهبی و وابستگان به این جریان از جمله دكتر ابراهیم یزدی مورد حمله قرار می‌گیرد و اتهام‌های نادرستی به او نسبت داده می‌شود.

مرحوم بازرگان چه در دوره پیش از پیروزی انقلاب و چه بعد از پیروزی عامل پیروزی انقلاب را شخص شاه می‌دانست. چرا، چون موقعیت‌هایی را شاه از ملت ایران گرفت. فرصت‌سوزی كرد. فرصت‌هایی كه می‌توانست به یك حركت ملی و دموكراتیك و معتقد به توسعه تبدیل شود، شاه جلوی آن را گرفت و چون سركوب كرد دیگر راهی به جز انقلاب برای مردم نماند. بنابر این نفس انقلاب یك جریان واقعی و حق بود و از درون ملت ایران سرچشمه گرفته بود. در جریان ۱۷ شهریور و كشتار مردم توسط رژیم شاه، تمام اقشار مردم از پشت شاه چنان كنار كشیدند كه شاه، خود در ۱۳ آبان ۵۷ گفت كه صدای انقلاب مردم را شنیده است. شاه آن موقع به این تقریراتی كه در آمریكا یا توسط پهلوی‌چی‌ها می‌شود، آن موقع به این نرسیده بود. شاه در مقابل واقعیت‌ها كه قرار گرفت ناچار شد تسلیم شود و بگوید كه صدای انقلاب مردم را شنیده است و در این زمان بود كه اقرار كرد در زمان او فسادهای زیادی وجود داشته است و سركوب‌های زیادی اتفاق افتاده است. مضافاً اینكه درست در ۶ شهریور ۵۷ رژیم شاه مستحكم و متكی به قدرت متمركز بود. نمونه آن مصاحبه شاه با مك والاس، مجری برنامه شصت دقیقه در تلویزیون آمریكا در ۲۸ مرداد ۵۷ است كه حكایت از اعتقاد او به سیستم نظامی و امنیتی داشت. این همان كسی است كه در ۲۸ مرداد اینچنین سخن می‌گوید اما در ۱۳ آبان می‌گوید من صدای انقلاب شما را شنیدم.

در این فاصله زمانی چه اتفاقی رخ داد كه شاه مجبور شد در ۱۳ آبان چنین بگوید؟

نهضت آزادی در ۶ شهریور ماه ۱۳۵۷ با صدور اعلامیه‌ای از اختلاف ۳۵ میلیون نفر جمعیت ایران با شخص شاه سخن گفت و در آنجا مطرح شد كه این اختلافات حل نمی‌شود مگر اینكه یكی از دو طرف كنار روند و چون كنار رفتن این ۳۵ میلیون نفر منطقی نیست بنابراین شخص شاه باید كنار برود. این حرف مورد توجه قرار نگرفت. آن موقع اوج قدرت و غرور شاه بود. در نتیجه حوادث ۱۷ شهریور رخ داد. که پس از انقلاب بسیاری از سران نظامی شاه اعدام شدند كه در آن موقع جزء فرماندهان بودند. آنها فرمان تیر داده بودند حتی پس از ۱۷ شهریور كه جنبش در خیابان‌ها ادامه داشت آنان باز مرتكب كشتار شدند.

اتفاقا یكی از مسائلی كه رسانه‌های خارج از ایران یا وابستگان به رژیم پهلوی مطرح می‌كنند حضور دكتر ابراهیم یزدی در جلسه محاكمه رحیمی یكی از فرماندهان رژیم پهلوی است.

در هر رژیمی حتی رژیم‌های دموكراتیك و كشورهای توسعه یافته با كسی كه دستور تیراندازی به مردم می‌دهد و از پشت به مردم تیراندازی می‌كند چه برخوردی می‌كنند؟ بنابراین حالا اگر در یك صحنه كوچك تلویزیونی دكتر ابراهیم یزدی با یكی از این افراد روبرو می‌شود و در آنجا خواسته‌های مردم را مطرح می‌كند دلیل نمی‌شود كه او حكم اعدام صادر كرده است. حكم اعدام رحیمی را یزدی نداده است بلكه این حوادث پس از انقلاب بود كه او را اعدام كرده و این انقلاب را هم پایه‌هایش را شاه ریخته بود به‌طوری كه خودش هم اقرار كرد كه من صدای انقلاب شما را شنیدم. بنابراین اینگونه تخریب چهره‌هایی كه ۵۰ سال مبارزه كردند خلاف واقعیت تاریخی است.

اهداف انقلاب آزادی و دموكراسی بود. همانطور كه ضداستعماری بود، ضداستبدادی نیز بود. نكته‌ای كه در سخنرانی دكتر ابراهیم یزدی در آمریكا كه متن ترجمه آن در روزنامه كارگزاران چاپ شد نیز مشهود بود. اما برخی رسانه‌های داخلی علیه این سخنان موضع گرفتند و اتهام‌هایی را به دكتر یزدی نسبت دادند.

صریحاً اعلام می‌كنم آن حرفی كه دكتر یزدی در سخنرانی خود گفته است و من متن آن را خوانده‌ام حرف درستی است. در گفته‌های یزدی خلافی وجود نداشته است و حرف او این است كه انقلاب سال ۵۷ به دنبال حوادث ۱۷ شهریور و ۱۳ آبان ۵۷ و تظاهرات و راهپیمایی‌های مردم در تاسوعا و عاشورای ۵۷ اتفاق افتاد. اریك رولو خبرنگار لوموند دیپلماتیك تحلیل جالبی از وقایع انقلاب با عنوان یك «مدبی‌سابقه» دارد. اریك رولو پس از آزادی من از زندان كه مصادف بود با راهپیمایی تاسوعا و عاشورا در گفت‌وگویی كه با او داشتم، نظرش را در مورد انقلاب برای من شرح داد. او گفت كه در تمام انقلابات دنیا حاضر شده است اما چنین چیزی را در این ۳۰ سال ندیده است و گفت كه این تظاهرات یك امر عادی نبود بلكه یك مد انسانی بوده است. این راهپیمایی آنقدر عظیم بود كه رولو در مورد آن اینگونه سخن می‌گوید. بنابراین نفرت مردم از رژیم پهلوی تا به این حد بود. این چیزی نبود كه یك فرد به تنهایی ایجاد كرده باشد و یا با حوادث بعد از انقلاب پیوند داشته باشد. مردم از اینكه اموال ملی به تاراج می‌رفت ناراحت بودند.

پس نقش گروه‌ها را تا چه حد می‌دانید؟

وقتی حوادث ۱۵ خرداد اتفاق افتاد، قبل از آن تمام نیروهای ملی، جبهه ملی، نهضت آزادی و جمعی از روحانیون را گرفته بودند كه همه آنها پس از مدتی آزاد شدند اما نهضت آزادی را در زندان نگه داشتند و محاكمه كردند. در كیفرخواست دادگاه نظامی كه سرهنگ فخر مدرس دادستان قرائت كرد نهضت آزادی را محرك تمام حركت‌های شورشی و انحرافی از سال ۳۹ تا ۴۲ معرفی كرد. او گفت كه این نهضت آزادی در درون جبهه ملی یك گروه رادیكال و تندرو بوده و به نهضت آزادی محكومیتی دادند كه در سال ۲۸ به حزب توده نداده بودند.

آیا جایی برای دیدگاه مشروطه‌طلب قائل هستید؟

پهلوی در سال ۵۷ با تظاهرات ملت ایران همانطور كه اریك رولو می‌گوید یك مد انسانی بود، محكوم شد. پهلوی به تیراندازی به مردم، سلطنت مطلقه، فروش منافع ملی، قدرت مطلقه و فساد مالی و اخلاقی محكوم شده است. این را خود شاه اقرار كرد. بسیاری از سردمداران خودش را بازداشت كرد. او می‌خواست بگوید اگر فساد بوده، اینها كرده‌اند، پس فساد وجود داشته است. بنابراین خانواده پهلوی به دلیل این سوابق از نظر ملت ایران محكوم شده است. آنان جایگاهی ندارند اما مشروطه‌طلب سلطنتی یك فكر است، یك مرام است. همانطور كه ماركسیسم یك مرام است. این حركت كه از آمریكا شروع شده و با طرح قوام همراه شده است برای رو آوردن دوباره پهلوی‌چی‌هاست.

یعنی حملاتی كه به دكتر یزدی در میزگرد صدای آمریكا می‌شود یا حملات صدرالدین الهی در كیهان سلطنت‌طلب در راستای مشروعیت بخشی به پهلوی‌ها است.

فضا در دست آنهاست پس می‌توانند یزدی را محكوم كنند. آیا كسی كه فرمان تیر می‌دهد توقع دارد مردم دست به سر و گوشش بكشند.

اما در جریان انقلاب شما متهم به این بودید كه مانع اعدام‌ها می‌شوید.

من در فروردین سال ۵۸ پس از اعدام ۲۱ نفر از سران رژیم پهلوی اعتراض كردم. همین هویدا را معتقد بودیم كه باید محاكماتش ادامه داشته باشد. خودش هم می‌گفت كه می‌تواند خیلی از اسرار رژیم پهلوی را بگوید.

صدای آمریكا در میزگردهای گوناگون به نوعی تبلیغ می‌كند كه انقلاب همین بوده و یكسری چیزها را قلب می‌كند. از سوی دیگر شبكه سوم جمهوری اسلامی نیز به گونه‌ای مسائل انقلاب را مطرح می‌كند كه فقط عده‌ای خاص در مبارزه حاضر بوده‌اند.

این را ما صددرصد انحراف تاریخی می‌دانیم. خیلی از نیروها در كشاندن مردم به صحنه موثر بودند. آنهایی كه در صدای آمریكا نشسته‌اند یا پشت سر صدای آمریكا در محافل پهلوی‌چی‌های آمریكا نشسته‌اند لطفا سری به ایران بزنند و ببینند كه جوانان حركت‌شان در چه جهت است. آن آقایان خبر ندارند كه نسل جوان چه حركتی را دارد انجام می‌دهد. آنها ظواهر را كه می‌بینند می‌خواهند بگویند نسل جوان همین است.

یعنی صدای آمریكا را یك رسانه بی‌طرف نمی‌دانید.

الان فضای برنامه‌ریزان و تحلیلگران صدای آمریكا پهلوی‌چی‌ها هستند. این با مواضعی كه ادعا می‌كنند مغایر است. آمریكایی‌ها مدعی دموكراسی در جهان هستند. دموكراسی یعنی همه گروه‌ها به نسبت سهمشان باید حضور داشته باشند. آیا نیروهای ملی- مذهبی در صدای آمریكا می‌توانند به اندازه آنها حضور داشته باشند. از سوی دیگر برنامه‌های آنها جهت ضدمذهبی دارد. اگر چه ما نسبت به اسلام ایدئولوژیك موضع داریم، ولی دین اسلام به عنوان یك باور مبنای اخلاق ملت ایران است. اگر دین اسلام از ملت ایران گرفته شود، اخلاق در ایران از بین می‌رود. اخلاق كه برود، پایه ملت نیز از بین می‌رود. بخشی از صدای آمریكا با نفرتی كه به باور‌های مذهبی‌ نشان می‌دهند نسبت به ملت ایران بی‌عدالتی روا می‌دارند. سلطنت پهلوی امتحانش را پس داده و میزان وابستگی‌اش به منافع مردم خیلی معلوم است. كسی كه مدعی صلح و دموكراسی است، باید به آن پایبند باشد.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024