iran-emrooz.net | Wed, 12.03.2008, 22:42
انتخابات مجلس و واجب کفایی
مهدی رجبی
چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶
در شرایطی که امکان دگرگون ساختن اوضاع سیاسی بکمک عواملی بیرون از نیروهای سیاسی کشور وجود ندارد، چاره یی جز جستجوی راههایی برای اصلاح امور در چارچوب سیاسی کنونی در میان نمیباشد. چگونه میتوان به براندازی چشم داشت، در حالیکه نیروی سیاسی لازم برای پیشبرد این روند وجود ندارد. یا بزبان سنتی چپ، بدون وجود عامل ذهنی، امکان انقلاب کردن در میان نخواهد بود. بنابراین، آموزش کلی سیاسی و تجربهها میآموزند که باوجود تلخ و ناگوار بودن این نتیجه گیری، چاره یی جز امید بستن به پیشرفت گام به گام و دل بستن به اصلاح تدریجی امور نیست.
بیش از دو سال است که از قلم زدن پیرامون رویدادهای سیاسی کشور فاصله گرفته ام، و در رابطه با اننخابات کنونی نیز بدلیل رویکرد شورای نگهبان همین برخورد را داشتم. ولی پرسشهای دوستان و نزدیکان مرا بر انگیخت تا این نوشته کوتاه را در رابطه با این پرسش که در رابطه با اننخابات کنونی چه باید کرد، فراهم کنم. پیش از هر چیز بگویم که قصد من از نوشتن چند خط زیر نه ارائه راهکاری سیاسی، بلکه کوشش درراه باز نمودن برخی لایههای پیچ در پیچ آن میباشد. پرداختن به موضوع انتخابات مجلس هشتم از زاویه جستجوی راهچاری مناسب دربرابر فضای موجود، به اذعان اغلب نظرپردازان کاری است بس دشوار. آنچه بر دشواری امر میافزاید، وجود شمار زیادی عوامل گوناگون و گاه متضاد میباشد. رد گسترده و فله یی نامزدهای اصلاح طلبان، در کنار بیم رهبران آنها از یکدست شدن حاکمیت، آن هم بر متن رنجیدگی و خشم مردم از اوضاع اقتصادی و اجتماعی، نخستین دادههای فضای سیاسی کنونی میباشد. ولی آنچه بر بغرنجی امر میافزاید، یک رشته عوامل دیگر مانند موضعگیری نیروهای سیاسی اصلی جامعه، بی انگیزه و بی تفاوت بودن گروههای متوسط و دانش آموخته کشور در رابطه با انتخابات کنونی و نیز ترکیب و صف آرایی کنونی نیروهای حاکمیت در کنار آموزشهای کلی و تجربههای سیاسی بر گرفته از اوضاع سیاسی ایران است.
من در این نوشته کوتاه سر آن ندارم که به بررسی همه این عوامل بپردازم، ولی ناگزیر از اشاره بدانها هستم. از جمله آموزش کلی پیرامون شیوه برخورد با انتخابات در کشوری غیر دمکراتیک؛ در نوشتههای سیاسی پیشین همواره به رویارویی با برخوردهایی که در همه شرایط بر طبل تحریم انتخابات میکوفتند، میپرداختم، و گهگاه به این گفته لنین – باوجود فاصله گرفتن از بینش نظری - سیاسی وی – اشاره میکردم که وجود چند نماینده در دوما که صدای ما را بازتاب دهند، ارزش رفتن به پای صندوق رای را دارد. و یا از نمونههای انتخابات کشورهای اروپا مثال میزدم و اینکه دنیای سیاست ایجاب میکند که گاه در کنار حریف سیاسی و حتا دشمن خود قرار گرفت تا بکمک آن برای رویارویی با حریفی خطرناک تر آماده شد. این آموزشهای کلی و تجربهها مرا برمیانگیزاند که درباره انتخابات کنونی نیز از قرار گرفتن در کنار نیروهایی که گویا غیر از تحریم و دعوت به قهر، راهکار سیاسی دیگری نمیشناسند، پرهیز کنم. در اینجا بد نیست اشاره شود که اغلب از این رویکرد برخی کسان رنجیده و متاسف میشدم که مینوشتند و میگفتند: با کنار کشیدن از بازیهای انتخاباتی امکان یکدست شدن حاکمیت فراهم شده، و در این صورت مردم بیشتر حساب کار خود را خواهند فهمید، مرگ یکبار وشیون یکبار. هم ایشان بهنگام آخرین انتخابات ریاست جمهوری، با این برخورد خود، ناخواسته آب به آسیاب احمدی نژاد ریختند. باری، چنین راهکارهای سیاسی در آموزش سیاسی من نمیگنجد. وانگهی گهگاه اشاره میکردم که در شرایطی که امکان دگرگون ساختن اوضاع سیاسی بکمک عواملی بیرون از نیروهای سیاسی کشور وجود ندارد، چاره یی جز جستجوی راههایی برای اصلاح امور در چارچوب سیاسی کنونی در میان نمیباشد. چگونه میتوان به براندازی چشم داشت، در حالیکه نیروی سیاسی لازم برای پیشبرد این روند وجود ندارد. یا بزبان سنتی چپ، بدون وجود عامل ذهنی، امکان انقلاب کردن در میان نخواهد بود. بنابراین، آموزش کلی سیاسی و تجربهها میآموزند که باوجود تلخ و ناگوار بودن این نتیجه گیری، چاره یی جز امید بستن به پیشرفت گام به گام و دل بستن به اصلاح تدریجی امور نیست. اگر یک نماینده در مجلس بتواند صدای اردوی پیشرفت و آزادی را بازتاب دهد، باید از شرایط ورود وی به آنجا پشتیبانی کرد، مگر آنکه ثابت شود که کنار کشیدن نیروهای سیاسی از روند انتخاباتی موجی ببار خواهد آورد که دیوارههای دستگاه سرکوب را به لرزه در خواهد آورد.
این فرض آخر در رابطه است با موضع نیروهای سیاسی از یکسو و وضعیت ذهنی – سیاسی مردم از سوی دیگر. درباره موضع نیروهای سیاسی میتوان گفت: چه خوب میبود اگر نیروهای اصلاح طلب دربرابر حرکت شورای نگهبان و هیئتهای نظارت پیرامون رد همه جانبه نامزدهایشان رویکردی یکدست در جهت کنار کشیدن از کارزار انتخاباتی پیش میگرفتند، ولی آیا کنار کشیدن آنها میتوانست حرکت گسترده مردم در دفاع فعال از ایشان را بدنبال داشته باشد؟ بنظر میرسد که وضعیت ذهنی – سیاسی مردم بگونه یی است که آمادگی قرار گرفتن در زیر یک پرچم اعتراضی را داشته باشند. بیچارگی و ناتوانی مردم دربرابر گرانی و اوضاع اقتصادی سخت و نیز فشارهای اجتماعی گوناگون حکایت از دل آزردگی، و حتا خشم مردم نسبت به اوضاع کنونی دارد. ولی همه دشواری در اینجاست که باهم شدن نیروهای سیاسی اصلاح طلب و تودههای مردم و جوش خوردن آنها در یک حرکت اعتراضی، مستلزم آن است که نیروهای سیاسی اصلاح طلب بخواهند پا دراین کارزار بنهند. متاسفانه نیروهای سیاسی اصلاح طلب بدلیل سستی و ناتوانی ناشی از ترکیب درونی ناهمگن در وضعیتی نیستند که امکان دهد تا آنها پرچمدار چنین حرکتی باشند. حتا اگر برخی نیروها در میان آنها و یا در بیرون از آنها آماده بدست گرفتن این پرچم باشند، توان کمی و پژواک صدای ایشان در شرایط کنونی چنان محدود است که اجازه چنین امری را نمیدهد. حال در شرایطی که نیروی سیاسی پیشرو و توانمندی وجود ندارد تا بتواند زمام حرکت اعتراضی مردم را بدست بگیرد، پس چگونه میتوان کوس سیاست تحریم را به صدا در آورد؟
از سوی دیگر درباره مردم بگویم که نارضایتی و خشم آنها از اوضاع کنونی بگونه یی نیست که بتوان گفت آنها موضعی آگاه و فعال برعلیه حاکمیت دارند. بخش زیادی از آنها زیر تاثیر تبلیغات رادیو و تلویزیون و بلندگوهای مسجد راه صندوق رای و شرکت کورکورانه در انتخابات را در پیش خواهند گرفت. یکی دو میلیون از آنها باعتبار وعده ۴۰ یا ۵۰ هزار تومان کروبی به وی رای دادند. بخشی دیگر که شامل گروههای میانی و دانش آموختگان (وجود چند میلیون دانش آموخته دانشگاهی در کشور) جامعه باشد، آمادگی ذهنی بیشتری برای ورود در یک حرکت گسترده در راستای تحریم انتخابات را دارند، و درصد چشمگیری از آنها نیز طبعا مانند دوره پیشین انتخابات، راه قهر با صندوق رای را درپیش خواهند گرفت. ولی این ماجرا که در دورههای گذشته انتخاباتی بارها تکرار شده است، چه فایده یی نصیب اردوی آزادی و پیشرفت خواهد کرد؟ مادام که نیروی سیاسی اعتماد برانگیزی در میان نباشد تا از این نارضایتی و حرکت قهر گونه بهره جویی کند، نتیجه عملی آن در کوتاه مدت همانا آب را روانه کویر نمودن خواهد بود. و اما در دراز مدت، واکنشهای حاکی از نفی کردن و کنار کشیدن یا بزبانی قهرکردن مردم، میتواند به سرمایه انبوهی تبدیل شده، و در شرایط بزنگاه مورد بهره برداری یک نیروی سیاسی قرار گیرد. در اینجا نیز دوباره به نیروی سیاسی بر میخوریم، توگویی گردونه استدلالی دور خود میگردد. آری آموزش سیاسی و تجربههای تاریخی نیز از اهمیت نقش نیروی سیاسی در دگرگونیهای سیاسی سخن میگویند، و این برداشت ساده را که گویا حرکت اعتراضی مردم بخودی خود کارساز واقع میشود، و انقلاب میآفریند، به ریشخند میگیرد.
ولی اعتراضهای کور مردم در شرایط رهبری نشدن بوسیله یک نیروی سیاسی اگر در کوتاه مدت نتیجه بخش نباشد، در دراز مدت به فراموشی سپرده نخواهند شد. دو مثال از تاریخ اخیر ایران میتواند نشان دهد که سرمایه ناخرسندی مردم در دراز مدت میتواند بکار آید. درپایان دهه ۴۰ و آغاز دهه ۵۰ نیروهای سیاسی – مذهبی مخالف شاه حساب چندانی برای آیت اله خمینی باز نمیکردند، چنانکه اسداله لاجوردی در سال ۴۹ و در زندان قصر میگفت که آیت اله خمینی رهبر سیاسی نبوده، بلکه رهبر دینی میباشد (من خود از زبان وی شنیدم). ولی هنگامیکه شرایط برای نزدیک شدن و جوش خوردن مردم ناخرسند با نیروی سیاسی فراهم آمد، خاطره مردم زنده شد، و سرمایه انبوه شده در رابطه با آیت اله خمینی بکار آمد، و اورا به رهبر سیاسی جنبش 57 تبدیل نمود. نمونه دیگر به دهه ۷۰ و رشد نارضایتی مردم در شرایط نبود نیروی سیاسی یی که از آن بهره بجوید، بر میگردد. مدتها پیش از انتخابات ۷۶، محمد خاتمی از گردونه سیاسی حاکمیت کناره کشیده بود، و به چهره یی گمنام و فراموش شده میمانست. ولی بهنگام انتخابات ریاست جمهوری خاطره مردم بکار آمد و آنها را بسوی کسی که باصطلاح آلوده نشده بود، روانه کرد. آری، این درست است که نارضایتیهای انبوه شده مردم در دراز مدت برباد نمیروند، و توسط نیروی سیاسی یی که بتواند اعتماد آنها را بدلیل آلوده نبودن جلب کند، بکار گرفته خواهند شد. ولی آیا میشود کارزار کوتاه مدت و مخاطرههای روز را قربانی این سرمایه گذاری دراز مدت و رویدادهای آینده نمود؟ آیندهیی که بازده عملی آن بستگی به بسیار عوامل دارد. همین انتخابات ۱۳۷۶ بدون وجود شکاف در حاکمیت و پشتیبانی رفسنجانی از آزاد بودن انتخابات به نتیجه پیشگفته نمیانجامید. اما پیش از پرداختن به گفتمان یکدستی حاکمیت باید بگویم که کنار کشیدن اصلاح طلبان از بازی انتخاباتی تحمیل شده، میتوانست حتا درکوتاه مدت و در فرازی دیگر بکارشان آید. البته درصورتی که حرکت آنها نه بگونه یی محدود و منزوی، بلکه ازسوی یک جریان نیرومند و چشمگیر انجام میشد. متاسفانه اوضاع سیاسی اغلب بگونه یی پیش میرود که با چشمداشتها و آرزوهای ما نمیخواند.
واقعیت این است که بخش چشمگیری از اقشار میانی مردم بدلیل دلسردیشان از روندهای سیاسی قانونی، سودای کنار کشیدن از انتخابات را دارند، و بنظر میرسد که صدای دعوت اصلاح طلبان از آنها برای شرکت در انتخابات گوش شنوایی نداشته باشد. اگر این ارزیابی درست باشد، امکان تکرار شدن ماجرای انتخابات اسفند ۱۳۸۱ وجود دارد، واینکه بخشی از مردم بویژه پایه اجتماعی آنها یعنی اقشار میانی راه قهر از صندوق رای را در پیش خواهند گرفت. دراین صورت، این پرسش بمیان میآید که چرا اصلاح طلبان به عامل قهر و خشم این بخش از مردم توجه ننموده، و راه شرکت در انتخابات را در پیش گرفتند؟ بنظر میرسد که مهمترین دلیل آنها همانا بیم از یکدست شدن و افراطی تر شدن حاکمیت و دلیل دوم، همانا تدارک بازگشت به پهنه کارزار انتخابات ریاست جمهوری آینده باشد.
در اینجای گفتگو، موضوع نقش قدرت سیاسی، سرشت و ساختار آن، و یکدستی یا چندپارچگی آن بمیان میآید. روند رویدادها نشان داد که پیروزی محمد خاتمی در شرایطی بدست آمد که حاکمیت گرفتار آشفتگی نسبی درونی بود. این امر تا حدودی درباره رژیم شاه نیز راست است چراکه پشتیبان اصلی اش یعنی آمریکا تبدیل به منتقد آن شده بود. افزون براین، آموزش سیاسی حکم بر این میدهد که دگرگونیهای سیاسی درون کشوری زمانی میسر میشوند که دستگاه سیاسی حاکم دچار سستی، اختلاف و احتمالا چند پارچگی شده باشد. مادام که دستگاه سیاسی حاکم از توان و یکپارچگی نسبی برخوردار است، باید از کشاکش و رودرویی سرنوشت ساز با آن خود داری ورزید، بویژه در شرایطی که نارضایتیها و اعتراضهای مردم سرشت فعال و گسترده نیافته اند. گفتگو در باره قدرت سیاسی طبعا با این استدلال برخی از اصلاح طلبان برخورد میکند که شرکت در انتخابات مجلس را بکمک تلاش در راه جلوگیری از یکدست شدن حاکمیت توجیه میکنند. همه میدانند وقانون اساسی نیز بر آن است که مجلس جایگاه و محور اصلی قدرت سیاسی نمیباشد. تلاشهای مجلس ششم برای شکشستن بندهای پیش پای اصلاحات و خنثی شدن آنها بوسیله دخالتهای ولی فقیه خود نمونه یی روشن است. وانگهی مگر حاکمیت پس از مجلس هفتم و ریاست جمهوری احمدی نژاد، بطور یکدست از آن «اصول گرایان» نبود؟ چه چیز موجب شد که این حاکمیت یکدست نتواند آنطور که میخواست ترکتازی کند؟ نه وجود چند ده نماینده مخالف که صدایشان گهگاه بگوش میرسید، این امر را توضیح میدهد، و نه دلرحمی برخی از حاکمان. واقعیت اینکه جامعه مدنی نسبت به ده بیست سال پیش، بس تغییر یافته است، حتا در میان اصول گرایان و محافظه کاران، سیاستهای نوع سعید امامی مانند گذشته از حمایت همه جانبه برخوردار نیست. وانگهی نباید فراموش کرد که سرشت اصلی حاکمیت جمهوری اسلامی بازتابی از سرشت جامعه روحانیت شیعه است، یعنی وجود قطبهای مختلف و ناهمصدایی و گاه ناسازگاری بین آنها، از ویژگیهای همیشگی این نظام بوده است. پس بنابراین، بیم آنکه پس از انتخابات مجلس، اختلافهای درون حکومت ازبین بروند، و سرکوب همه جانبه مخالفان آغاز گردد، جنبه اغراق آمیز دارد. پس میماند، استدلال اینکه ما با بودن در کارزار سیاسی درون حاکمیت، خود را برای بچنگ آوردن ریاست جمهوری در دوسال آینده آماده میکنیم. این استدلال به تنهایی و نیز داشتن امکان سخن گفتن و اثرگذاری محدود در چارچوب حاکمیت میتوانست مرا برانگیزاند تا با شور بیشتری به مخالفت با سیاست تحریم و با تحریم گران همیشگی برخیزم. ولی آنچه مرا باز میدارد تا سفارش خاتمی را در رفتن بسوی صندوق رای بگونه یی نشاط آمیز دنبال کنم، همانا دل آزدگی و خشم فراوان مردم از اوضاع اجتماعی و اقتصادی است. واقعیتی که نمیتوان آن را در بررسی اوضاع سیاسی کنونی و جستجوی راهکار سیاسی در نظر نگرفت. درست است که نیروی پیشرو راهکار سیاسی خود را بر پایه واکنش ناخودآگاه مردم پی نمیریزد ، و بلحاظی دنباله رو آنها نمیشود، ولی ازسوی دیگر نیز نمیتوان انکار کرد که بازیهای سیاسی جامعههایی که ابزارهای دمکراسی را بکار میبرند، هر چه بیشتر در رابطه با سطح ذهنی و روانشناسی مردم قرار دارند. اصلاح طلبان نباید فراموش کنند که نیروی اصلی پشتیبان آنها همین مردمی اند که موضع خشماگین نسبت به اوضاع اجتماعی دارند، و نباید در سیاستهای خود بگونه عمل کنند که حاکی از نادیده گرفتن وضعیت ذهنی آنها باشد.
باری، اگر بخواهم آنچه را تاکنون گفتم خلاصه کنم، باید ازسویی اشاره کنم، همچنانکه بالاتر نیز گفتم، من سرآن نداشتم تا راهکار سیاسی ارائه نمایم، بلکه میخواستم لایههای یی از این موضوع بغرنج را بازشکافم. ازسوی دیگر، بلحاظ نتیجه عملی بیفزایم که نمیتوانم در صف تحریم کنندگان همیشگی انتخابات در ایران قرار بگیرم، و درعین حال، نمیتوانم بدون توجه به واکنش منفی اقشار میانی جامعه نسبت به روند انتخابات با شور و نشاط به دفاع از شرکت در انتخابات پرداخته و در راه آن تبلیغ کنم. با مدد گرفتن از اصطلاحی که دکتر مصدق در مجلس چهاردهم بکار گرفت، به خود اجازه داده، و میگویم که شرکت در انتخابات کنونی را واجب عینی ندانسته، و حداکثر بدان بصورت واجب کفایی مینگرم.
مهدی رجبی
۲۲ اسفند ۸۶