iran-emrooz.net | Tue, 26.02.2008, 20:05
انتخابات مجلس و تاکتیک ماهرانه «نهضت آزادی ایران»
دکتر محمد برقعی
|
سهشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۶
شرایط انتخابات مجلس هشتم موضعگیری درباره آن را برای نیروهای سیاسی غیر خودی پیچیدهتر و مشکلتر از گذشته کرده است. این بار دولت شمشیر خود را از رو بسته و در مورد تصفیه کاندیداها بسیار بیپروا عمل میکند و در این کار حتی پروای ظاهرسازی هم ندارد تا جایی که رهبر انقلاب آشکارا میگوید آن دسته از وکلایی که در دوره ششم مجلس به نوعی اعتراض کردهاند فاقد صلاحیت هستند. یک چنین بیپروایی را حتی شاه در اوج قدرت خود یا نمیکرد و یا اگر میکرد اینطور آشکارا آن را اعلام نمیکرد. آقای خامنهای اگر در گذشته حداقل به ظاهر حرمت آن دسته از بزرگان حکومتی را که پایشان را از حریم قدرت فراتر نمیگذاشتند حفظ میکرد و پادرمیانی را مورد توجه قرار میداد و جایی برای چانهزنی از بالا باقی میگذاشت، این بار آشکارا در را حتی به روی آقایان خاتمی، رفسنجانی و کروبی هم باز نمیکند و گفت و گو با آنان و واسطگی آنها را رد میکند.
بدینسان برای نیروهایی که سرسپردگی کامل آقای خامنهای را نمیپذیرند دو راه بیشتر باقی نمانده: یا توبه کردن و پیشانی بر خاک مالیدن با قبول این خطر که حتی در آن صورت هم ممکن است رد شوند، و یا نامنویسی بدون قید و شرط با یقین به این که رد صلاحیت میشوند و یا فقط تنی چند از میان لیست آنان که ناشناخته هستند ممکن است انتخاب شوند که در نتیجه نه تنها تشکیلات یا حزبشان در مجلس جایگاهی به دست نخواهد آورد بلکه باعث خواهد شد که علیرغم همه کرنشها و تسلیمهاشان ثابت شود که پایگاهی در جامعه نداشتهاند به این ترتیب راههای مشارکت در قدرت به روی همه احزاب و گروههای سیاسی که مورد بیمهری ولی فقیه قرار گرفتهاند بسته شده است. در این میان اگر گروه یا حزبی با اعلام سرسپردگی کامل ترحم رهبر را جلب کند تازه آن وقت است که گردن خود را به تیغ دولت آقای احمدینژاد و شورای نگهبان سپرده است. زیرا اینها نیز آشکارا اعلام کردهاند که این بار خیال حذف همه غیر خودیها و همه رقبای سیاسی خود را دارند.
در یک چنین شرایطی تنها یکی دو راه بیشتر پیش رو نیست، یا سکوت و پذیرش طرد در نهایت حقارت و یا اعتراض و شکایت بردن به همان مقاماتی که همه درها را به روشان بستهاند. از دولت به قوه قضائیه شکوه بردن که دو روی یک سکهاند و از شورای نگهبان و هیاتهای اجرایی وزارت کشور به رهبر شکوه کردن که خود تیغ به دست آنان داده است و از آنجا که رسانهها نیز در دست رهبر و دولت و شورای نگهبان است، صد البته صدای آنان هم به گوش کسی نمیرسد و اگر بخواهند از پایگاه چند نشریهای که هنوز در دست دارند افشاگری کنند آن نشریه نیز بسته خواهد شد به طوری که از همین حالا نشریات «رسالت» و «اعتماد ملی»، هر دو، تهدید شدهاند.
راه نهایی تحریم انتخابات است و یا ارایه پیش شرطهائی برای شرکت در آن. پیششرطها را قوه قضائیه و شورای نگهبان باید رسیدگی کنند که حکم آن از اول معلوم است و اما اگر تصمیم به تحریم نیز گرفته شود حاصلی جز سرکوب و سرخوردگی ندارد زیرا حکومتگران تحریمکنندگان را متهم به همراهی با آمریکا میکنند و مدعی میشوند که مخالفت آنان نه مخالفت با بخشی از حکومت که مخالفت با کل نظام است و مخالفان با این عمل خود ایران را ـ که در معرض خطر حمله است و باید یکپارچه در مقابل دشمنان سرسختی چون آمریکا، اسراییل و اروپای تابع آمریکا بایستد ـ تضعیف میکنند و علاوه بر این میخواهند به جهانیان بگویند که نظام جمهوری اسلامی پایگاه مردمی ندارد و لذا حمله به آن، یا اعمال فشار بر آن، مجاز است. و میبینیم که از همین حالا آقای خامنهای یک چنین سیاستی را در پیشگرفته و اصلاحطلبان را نورچشمیهای آمریکا خوانده و لذا به آنان توصیه کرده است که بروند ببینند چه انحرافی داشتهاند که دولت آقای بوش به اشاره اعلام کرده است که از آنان و مبارزاتشان حمایت میکند.
با این همه، اما، پذیرش این همه خطر قابل توجیه میشد اگر اعمال تحریم کارایی داشت و ملت به ندای تحریمکنندگان گوش میداد ولی تجربه دفعات قبل نشان داده است که چنین نیست و مردم زیادی به پای صندوقهای انتخاباتی میروند؛ مردمی از نوع همان جمعیت وسیعی که در یزد به استقبال رهبر رفتند و تا چشم کار میکرد خیابانها را پر کرده بودند.
این که اینان از سر ایمان به رهبر و دولت در انتخابات شرکت میکنند یا از سر بیاعتمادی به اصلاحطلبان و احزاب مخالفی که در گذشته نشان دادهاند که کارنامه عملشان روشن نیست (از آقایان رفسنجانی و کروبی متهم به سوءاستفاده مالی گرفته تا اصلاحطلبانی که بیشترشانمثل محافظهکاران در قدرت سودجو و فاسد و انحصارگر و سخت معتقد به فلسفه خودی و ناخودیها ـ اصطلاحی که نخست مجاهدین انقلاب اسلامی آن را به نفع خود مطرح کردند ـ بوده و از همه مهمتر بیعملی، فرصتسوزی، خودمداری و ماندن در قدرت به هر قیمتی وجه ممیزه آنان شده بود) زیاد روشن نیست.
ولی اما اگر انگیزه حضور میلیونی مردم در پای صندوقهای رای باور به چیزی یا کسی نباشد یا باشد وجود یک انگیزه قوی را نمیتوان نادیده گرفت. انگیزه بسیار نیرومند هراس از حکومت که سابقه چند هزارساله دارد و این ملت در طول تاریخ خود فرا گرفته است که راه بقای او همراهی با قدرت است و اگر چند صباحی در شرایط خاصی مثل شور انقلاب خطر میکند به زودی متوجه خطای خود میشود و به سنگر محافظهکاری دیرینه خود پناه میبرد که لازمه ابراز نظر حتی جرات سکوت کردن و همراه شدن با قدرت وجود امنیت و حکومت قانون است. واقعا در کشوری که نمایندگان مجلس آن به جرم ابراز نظر و انتقاد از رهبران جامعه به طور دستهجمعی مورد خشم رهبر قرار میگیرند و با خوردن تودهنی سخت از میدان عمل بیرون رانده میشوند مردم کوچه و بازار چگونه جسارت میکنند عقیدهای ابراز کنند؛ حتی در مورد تحریم انتخابات و ندادن رای.
اما مشکل به اینجا ختم نمیشود. اگر مردم به ندای تحریم پاسخ نگویند ـ که نخواهد گفت ـ تازه اول سرکوب و آزار تحریمکنندگان است. از آن پس نه تنها تحریمکنندگان به عنوان «ایادی دشمن خارجی» مورد آزار قرار میگیرند بلکه برندگان انتخابات هر روز آنان را تحقیر میکنند که دیدید شما پایگاهی نداشتید و بیهوده فکر میکردید که کسی هستید.
فعلا همه اسباب قدرت در دست جمع خاصی است؛ همان جمعی که نمایش انتخابات را میچرخانند و در واقع هم مجری هستند و هم ناظر و اوضاع دیگر حتی مثل دوران آقای خاتمی و یا انتخابات قبلی ریاست جمهوری و مجلس هم نیست که به علت حضور گروههای رقیب در مناصب مختلف، هم تقلب مشکل بود و هم دادن آمار قلابی. ما حالا داریم به سوی همان سنت دیرینه ملی خود بازمیگردیم و چرخی را که انقلاب از روی ریل سنتی خود خارج کرده بود دوباره کم کم روی همان ریل قرار میدهیم و مثل زمان شاه آمار را آنگونه که دلمان میخواهد اعلام میکنیم؛ چه در سطح انتخابات افراد و چه در سطح کلی که مورد توجه رهبری است با این تاکید که تعداد شرکتکنندگان در انتخابات باید بیشتر از شرکتکنندگان در انتخابات قبلی باشد و غیره.
چنین است که میبینیم همه نیروهای سیاسی اپوزیسیون درون و بیرون قدرت در ایران سردرگم ماندهاند؛ نه امکان شراکت دارند، نه جرات تحریم و نه تمایل به پذیرش خطر و مشت بر درهای بسته زدن.
نهضت آزادی
اما از میان چند حزبی که دندان طمع شرکت در قدرت را کندهاند و یا چنان طرد شدهاند که امیدی به پذیرش از سوی حاکمان ندارند، دو گروهی که روشنتر و با جسارتتر از دیگران عمل کردهاند یکی جبهه ملی و دیگری نهضت آزادی است. شرایط حاکم دست و پای جبهه ملی را چنان بسته است که اوج امکان عمل آن دادن اعلامیه است. و هر اعلامیهای که از طرف جبه ملی انتشار یافته و به سختی به اطلاع بخش محدودی از جامعه میرسد به قیمت پذیرش خطرهای سنگین ممکن میشود که این آرمانخواهان از خودگذشته تا به حال بلای آن را به جان خریده و توانستهاند با دادن هزینههای سنگین فقط پیکر خود را برسر پا نگه دارند؛ به امید آنکه خفقان آنقدر ادامه نیابد که تبدیل به پیکره شوند.
ولی «نهضت آزادی» هنوز میتواند صدای خود را به گوشها برساند و با قدرت دست و پنجه نرم کند. ولی، همانگونه که در نقدی که چند سال پیش بر «نهضت آزادی» نوشتم، این نهضت از دیرپاترین احزاب ایران است. و کارنامه عمل تک تک افراد آن قابل تقدیر و تجلیل است، و مناسبترین نیروی سیاسی برای هدایت جامعه است زیرا تنها حزب و گروه متشکلی است که میتواند با هر دو قشر مذهبی و غیر مذهبی جامعه کار کند و زبان مشترکی با این هر دو بخش جامعه دارد و تاریخ نشان داده است که در جامعه ما تنها راه موفقیت و اصلاح و رشد دادن دست همکاری دو بخش مذهبی و عرفی جامعه به یکدیگر است. اما با همه این امتیازات به دلایلی چند از جمله به دلیل عمری در اپوزیسیون بودن، برای گرفتن قدرت ـ که دلیل وجودی هر حزب سیاسی است ـ به قدر کافی تلاش نمیکند و آنقدر در قید آن است که عاقلانه و متین و اخلاقی عمل کند که فراموش کرده است برای کسب قدرت لازم است مقداری هم جنون و خطر کرد و شور و دیوانگی داشت.
با این وجود، در کارنامه عملی این حزب لحظاتی وجود دارد که هر یک از آنها به تنهایی میتواند نام نیک آن را به تاریخ بسپرد؛ از جمله محکوم کردن گروگانگیریها در زمانی که همه تب همراهی با این عمل خلاف را داشتند؛ محکوم کردن جنگ به ویژه پس از فتح خرمشهر توسط مردم آن و در زمانی که همه در شیپور جنگ میدمیدند؛ و بالاخره غیر اسلامی خواندن «ولایت مطلقه فقیه» آن هم در اوج قدرت آقای خمینی و تصمیم قاطع روحانیت در سرکوب هر آن کس که بر سر راه جاافتادن این نظر ناشناخته در اسلام بایستد. و این بار هم مساله انتخابات و گزینش سیاستی که نه تنها جسارت اعلام میخواست بلکه نیازمند خرد و تجربه سیاسی بسیاری بود تا به آن راه حل برسند.
دیدیم که برای احزاب و گروههای سیاسی که سرسپرده رهبر نیستند و همراه دولت حاکم نیستند نه راه مشارکتی در انتخابات وجود دارد و نه راه تحریم آن و تنها راه چاره به جا مانده سکوت است، لذا همه آنان سردرگم شدهاند و حداکثر گیج و بیبرنامه به صورت عکسالعملی اینجا و آنجا فریادی میزنند یا به امید چانهزدن و پذیرفته شدن در پشت درهای بسته به انتظار نشستهاند.
خواسته انجام «نظارت بینالمللی» در برگزاری انتخابات از سوی «نهضت آزادی» طرحی بود که نظام در مورد آن نیندیشیده بود. زیرا همانگونه که دیدیم هرگز سیاست اعتراضی، یعنی تلاش مذبوحانه و بیحاصل و اسیر شدن در چنبره قدرت راه به جایی نمیبرد جز شکایت بردن از یک مجری سیاستهای رهبر و دولت مورد نظرش به یک مجری دیگر که سر آخر همانگونه که برخی از نخبگان صحنه سیاست، و از جمله آقای حسین باقرزاده، پیشبینی کردهاند پس از آن که همه از نفس افتادند رهبر میآید و با بزرگواری به شورای نگهبان و دیگر گردنهگیران میگوید ترحمی بر حال این شکستخوردگان کرده و نفراتی از آنان را بخشیده و اجازه ورود بدهید؛ نفراتی که یا کاملا سرسپرده شدهاند یا حضور و عدم حضورشان فرقی نمیکند و حاصل این کار نمایش یک بزرگواری حساب شده از سوی رهبری است که همه بازی را به میل خود اداره میکند؛ یک بزرگواری که حریفان مورد مرحمت قرار گرفته را سرسپردهتر و قدرت رهبر را بیشتر و استوارتر به نمایش میگذارد.
اما طرح پیشنهادی «نهضت آزادی» تمام این بازی را بر هم میزند زیرا با آن که روی سخن و طرف حمله شورای نگهبان است و هیاتهای اجرایی وزارت کشور و دولت، اما در حقیقت کسی که مورد هدف گرفته شخص رهبر است و برهم ریختن تمام قواعدی که او برای این بازی درون قدرتی تعیین کرده است. از این رو بود که پیش از همه آقای خامنهای متوجه خطرات این تاکتیک زیرکانه شد و به مقابله با آن پرداخت و خشمگینانه فریاد برداشت که این طرح مایه شرمساری و وقیحانه است. پس از این عتاب سخت بود که یاران و ایادی رهبر متوجه خطر شدند و یکی پس از دیگری حمله به «نهضت آزادی» را آغاز کردند؛ از سخنگوی شورای نگهبان تا وزیر کشور و مهرههای اصلی اصولگرایان. جالبتر آن که اصلاحطلبان هم بار دیگر هویت سازشکارانه و کرنشگرانه خود را نشان دادهاند؛ از جمله آقای مرعشی سخنگوی «حزب کارگزاران سازندگی» آن را بیاساس خوانده و آقای موسوی لاری، وزیر کشور آقای خاتمی، آن را «توهین به ملت و جامعه و فرهیختگان ایران» دانستهاند.
در این تاکتیک تحریمی مطرح نبود که به جرم آن «نهضت آزادی» را متهم به تضعیف حکومت در مقابل خطر دشمنان یعنی غرب و اسراییل کند و شرطی هم برای مشارکت مطرح نبود که نهضت را مثل اصلاحطلبان اسیر و گرفتار در چنبره نظام کند. این طرح مسئولیت عملکرد رهبر و سیاستهای او را زیر سوال برده بود بیآن که مستقیما آن را مطرح کند تا بتوان نهضت را متهم به قانونشکنی و یا همکاری با بیگانگان کرد. رهبری که با بازیهای سیاسی بسیار دقیق و ماهرانه همه رقیبان را از میدان به در کرده و خود بر چنان بلندایی ایستاده که حتی یاران دیریهاش چون آقایان رفسجانی، کروبی و خاتمی نیز برای نگاه به جایگاه او، که گوئی به مقام الوهیت نزدیک شده، باید چنان به بالا نگاه کنند که بیم آن میرود کلاه از سرشان بیفتد. اگر او فرهمندی آقای خمینی را ندارد و قدرتش از یک چنان فرهمندی و کاریزمای شخصی سرچشمه نمیگیرد ولی میبینیم که از طریق بازی سیاسی و مهرهچینی دقیق مدعی آن جایگاه شده است.
طرح «نظارت بینالمللی» یعنی به زیر سوال بردن قداست مقام رهبری یک حربه زیرکانه و یک بازی سیاسی دقیق است. حال این رهبر و ایادیش هستند که ناچار باید به صورت عکسالعملی و تدافعی عمل کنند یعنی حمله بردن بر «نهضت آزادی» و انجام حملاتی سیاسی بیآن که مجوز قانونی داشته باشند از جمله آن که این طرح استقلال ایران را به زیر سوال میبرد، دشمنان را بر ما حاکم میکند، کاری است که دولتهای نیرومند جهان بر حکومتهای کشورهای ضعیف تحمیل میکنند و بسیاری از ایرادهای دیگر از زوایای دیگر. اما جوابهای نهضت به این اتهامها جوابهایی بسیار دقیق و پخته بوده است؛ از آن جمله نفی این اتهام و اشاره به این که انگلستان، روسیه و اوکراین و آفریقای جنوبی، ترکیه، مالزی و پاکستان خود داوطلبانه خواستار یک چنین نظارتی شدند. کشورهایی که هیچ یک اسیر دست ابرقدرتها نیستند حتی حماس که این همه دولت ایران در وصف استقلال رای و شجاعت و سرسختی آن هر روزه سخن میگوید. (برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به اعلامیه «نهضت آزادی» مورخ دوازدهم بهمن ۸۶)
همانگونه که دیدیم همه بازی انتخابات طوری تنظیم شده بود که کسی یارای اعتراض موثر نداشته باشد و هر کس هم که خطر کرده و صدایش را بلند کند به حکم قانون مجازات شده و صدایش در گلو بریده شود ولی بر طبق این طرح «نهضت آزادی» رهبر و ایادی او را مجبور کرد وارد ستیزی شوند که لازمهاش شکست سکوت مرگبار در جامعه سیاسی است و راهی برای برون شد از دهلیزهای قدرت را نشان میدهد. نهضت آزادی مثل همه طرفهای خطاب آن میداند که به این خواسته عمل نخواهد شد و این پیشنهاد حتی منجر به یک اقدام کوچک عملی هم نخواهد شد. لذا این طرح نه برای رسیدن به آن بلکه به عنوان وسیلهای است که از طریق آن این سکوت مرگبار شکسته شود و پایگاه آن قدرتی را که میرود همه چیز را زیر چتر و در چنبره خود بگیرد و به قلمرو غیرقابل سوالشدن ببرد متزلزل کند.
یک حزب سیاسی پخته میداند که یک عمل سیاسی حلقهای از یک زنجیر است؛ بذری است که امروز کاشته میشود تا فرد او در شرایط مساعد رشد کند. آقای خمینی و نهضت او در سال ۱۳۴۲ به آسانی به دست شاه سرکوب شد اما تخمی که او پاشید بود که در شرایط مناسب و در بهار ۱۳۵۷ به ثمر رسید و این همان خطری است که آقای خامنهای به خوبی حس میکند و میداند که این طرح که امروز به آسانی سرکوب میشود میتواند در آینده برای او و حکومتش خطری جدی باشد.
امروز دولت آقای بوش جهان را از حضور نظامی و سرکوبگر و ماجراجویانه خود به وحشت انداخته است ولی این دوران که خانم کلینتون آن را «سیاست کابویی» میخواند بیتردید میتواند پایانی بیابد. و اگر چنین شد نیروهای راست و سرکوبگری که در اسراییل بر سر قدرت هستند نیز ضعیف میشوند. اگر امروز دوست اسراییل به پشتوانه حمایت از همین «سیاست کابویی» آمریکا از هیچ جنایتی رویگردان نیست و با اعمال تروریستی و وحشیانه خود نه تنها فلسطین که جهان اسلام را به آشوب میکشاند، با تغییر سیاست آمریکا نیروهای معتدلتر و صلحطلب اسراییلی که بر آن هستند که این سیاست سرکوب خود جامعه اسراییل را هم به ویرانی کشانده است قدرت خواهند گرفت. و از آنجا که سه نیروی راست ارتجاعی آمریکا، اسراییل و ایران از حضور یکدیگر تغذیه میکنند و حیات آنها به همدیگر وابسته است چند سال دیگر میتواند جهت سیاست در ایران هم آماده تغییر اساسی شود و باد از بیرق دولت سرکوبگر و ماجراجوی آقای احمدینژاد و سیاست خشن و انحصارطلب آقای خامنهای نیز بیفتد. و دیگر با بزرگ کردن خطر حمله آمریکا و بهرهگیری از احساسات مردم مسلمان خشمگین از جنایات اسراییل نتوان سرکوبهای داخلی را توجیه کرد و بار دیگر نیروهای معتدلتر و معقولتر و صلحجوتری میدان عمل پیدا کنند.
در آن زمان است که احزابی که سیاست درستی را در دوران خفقان و سرکوب دنبال کردهاند و در سایه درستاندیشی و شهامت خود کسب اعتبار کردهاند میدان عمل مییابند و میدانیم که در فصل مناسب که باران میبارد و هوا مطلوب است در ظرف مدتی کوتاه زمین خشک به ظاهر مرده به سبزهزاری خرم تبدیل میشود.
نظر کاربران:
آقای برقعی همیشه منطقی علمی و دقیق نوشته اید ـ فکر میکنم انقلاب اسلامی در نا مسلمانترین......اوج شناخت شما از جامعه ماست. از حدود ۱۵ سال پیش که در علم و جامعه مینوشتید با قلم وفکر شما اشنا شدم. وامروز خوشحالم که بالاخره ادرس خود را در زیر نوشته های خود گذاشتید
با احترام ـ کیوان علوی
*
من نمی دانم منظور آقای دکتر برقعی همان نهضت آزادی است که رئیسش دکتر یزدی در سالنامه روزنامه شرق از سال 84 (و نه مطلبی از اوایل انقلاب) یک صفحه کامل را به جای پرداختن به آزادی و دموکراسی و جامعه مدنی و از این قبیل به مدح و ستایش از کوبا و فیدل کاسترو و کشورهای غیر متعهد پرداخته است و در واقع یادی کرده است از سالی که در مقام وزیر امور خارجه به مجمع غیر متعهد ها در کوبا رفته بود و با سرمشق خود فیدل کاسترو ملاقت کرده بود.
در واقع اگر ملایان این آقایان را از حکومت کنار نزده بودند این ها چیزی بیشتر از یک فیدل یا یک رائول از آب در نمی آمدند.
پیشنهاد ایشان در مورد نظارت بین المللی برای جایی خوب است که تمامی افراد به طور یکسان حق نامزد شدن برای انتخابات را داشته باشند. در واقع ایشان فقط خواسته بود که حرفی هم زده باشد. فقط همین.
اجازه بدهید مطلب دیگری اضافه کنم. من نمی دانم چرا آقای دکتر یزدی هرگاه که صحبت از نامه ی معروف آقای خمینی در باره ی مردود بودن نهضت آزادی می آید فقط بسنده می کند به این که بگوید این نامه جعلی است و واقعیت ندارد. چرا یک بار هم که شده اگر نهضت آزادی خیلی مدافع یک جامعه مدنی غیر دینی است که بر آن روحانیان حکومت نمی کنند نمی گوید که
حتی اگر آقای خمینی هم چنین چیزی را گفته باشد این یک سخن کذب و غیر واقعی است. چرا ایشان چنین سخنی را نمی گوید؟
علی محمد طباطبایی