iran-emrooz.net | Tue, 24.05.2005, 9:26
فاجعه ایران و خوابگردی روزنامهنگاران آمریکائی
ژوئن ماه سرنوشت سازی خواهد بود
نوشته: اسکات رایتر (آمریکائی) / برگردان: جواد طالعی
سهشنبه ٣ خرداد ١٣٨٤
اشاره:
Zeit- Fragen هفته نامه ای است که از سال ١٩٩٣ در زوریخ منتشر میشود. این هفته نامه، ایجاد فضائی مناسب برای آزادی عقیده، اخلاق و مسئولیت اجتماعی را هدف خود میداند. در شماره ١٨ "سایت فراگن" که به تاریخ دوم ماه مه امسال انتشار یافت، اسکات رایتر نویسنده آمریکائی طی مقاله ای با عنوان "خوابزده در فاجعه ایران" مدعی شده است که مقدمات حمله به تاسیسات هسته ای ایران از همه جهت فراهم شده است و دولت بوش تصمیم دارد بحران ایران را در ماه ژوئن امسال با طرح در شورای امنیت سازمان ملل متحد وارد فاز تازه ای کند. نویسنده مقاله، به نقل از یک مقام بلندپایه نزدیک به بوش نوشته است که پس از پیروزی بوش در دور دوم، دولت آمریکا بسیار مایل بود که اوضاع عراق تا پیش از ماه ژوئن امسال به ثبات نسبی برسد تا بتواند تکلیف ایران را یکسره کند!
برگردان متن کامل این مقاله را، بدون هیچ کم و کاستی در اینجا میخوانید. تنها تیترهای فرعی را ما از متن برگزیده ایم.
دفتر اروپائی شهروند
در آخرین روزهای سال گذشته، اندکی پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا، یکی از افراد نزدیک به دولت بوش با من تماس گرفت. مساله بر سر موقعیت عراق بود. منبع من میگفت: در درون کابینه بوش نگرانی نسبت به روندی که اشغال عراق طی میکند، افزایش یافته است. برای دولت بوش بسیار اهمیت دارد که بتواند تا پیش از ژوئن سال ٢٠٠٥ جلوههائی از ثبات را نشان بدهد.
پرسیدم: حالا چرا ژوئن؟ منبع من گذاشت تا بمب منفجر شود: پنتاگون تا آن زمان وقت دارد که خودش را برای یک حمله به ایران با هدف نابود کردن برنامه اتمی این کشور آماده کند.
ایران، همسایه شرقی عراق است. اما چرا از قضا ژوئن؟ این را دوباره پرسیدم. پاسخ این بود: " اسرائیلیها بسیار نگران هستند. آنها معتقدند که اگر ایرانیها احتمالا موفق شوند برنامه هسته ای خود را عملی کنند، دیگر امکانی وجود نخواهد داشت تا بتوان مانع ساختن سلاح اتمی از سوی آنها شد. ژوئن ٢٠٠٥ تاریخ تعیین کننده ای است".
باید تاکید کنم که منبع من مدعی آن نبود که پرزیدنت بوش آنطور که عموما گزارش میشود، موافقت خود را برای اجرای طرح بمباران در ماه ژوئن اعلام کرده است. اما رئیس جمهور طرحهای مناسب پنتاگون را مورد مطالعه قرار داده است تا پیش شرطهای نظامی برای چنین حمله ای، اگر او دستورش را صادر کرد، تا ماه ژوئن فراهم شده باشد.
وزیر خارجه آمریکا کوندولیزا رایس در ماه فوریه به متحدان اروپائی آمریکا اعلام کرد: "در این نقطه، حمله نظامی جزو برنامه نیست. ما وسایل دیپلماتیک را در اختیار داریم ". این پاسخ رایس به یک گزارش مطبوعاتی مربوط به حمله احتمالی ایالات متحده در ماه ژوئن بود. پرزیدنت بوش در برابر موضع رایس چنین واکنش نشان داد: "این تصور که ایالات متحده آمریکا خود را برای حمله به ایران آماده میکند، مضحک است". او در عین حال بلافاصله اضافه کرد: " اما همه طرحها آماده شده اند".
مساله بر سر همین "اما" است که درباره آن بحث نشده است: اما چه خواهد شد اگر ایالات متحده آمریکا از ابتکارات دیپلماتیک اتحادیه اروپا به صورت تمام و عیار پشتیبانی نکند؟ اگر علاقه ای به بازرسیهای کوتاه مدت آژانس بین المللی انرژی اتمی نداشته باشد؟ اگر رئیس جمهور و وزیر خارجه اول جدی باشند و بعد جدی نباشند؟ در واقع طرحی برای حمله به ایران وجود ندارد. یعنی تا پیش از ماه ژوئن. جالب این که هیچکس در رسانههای گروهی ایالات متحده آمریکا با رئیس جمهور و وزیرخارجه بر سر تاریخ ژوئن ٢٠٠٥ برخورد نکرد، یا با این واقعیت که رئیس جمهور در ماه اکتبر سال ٢٠٠٤ طرحهای نطامی برای حمله به ایران در ماه ژوئن ٢٠٠٥ را مورد بررسی قرار داد.
ایران در مگسک ایدئولوگهای بوش
رسانههای گروهی آمریکا مثل خوابگردها در جنگ ایالات متحده علیه ایران قیقاج میروند. آنها، مثل مرحله پیش از جنگ عراق، نشان میدهند که ناتوان و ناکارآمد هستند. آنها همان راه ویرانگر را دنبال میکنند. طبعا در یک نگاه سطحی مهم نیست که رئیس جمهور از پنتاگون بخواهد که خودش را برای یک حمله نظامی علیه ایران در ژوئن ٢٠٠٥ آماده کند. در نهایت، این پنهان نیست که ایران در مگسک ایدئولوگهای بوش قرار گرفته است. خود پرزیدنت بوش ایران را در سال ٢٠٠٢ در محور شرارت قرار داد. او گفت: "جهان بهتری خواهیم داشت اگر حکومت فعلی ایران به زباله دان تاریخ افکنده شود".
دولت بوش، نگران برنامههای اتمی ایران است. نگرانی یی که اسرائیل و اتحادیه اروپا هم، هرچند در ابعادی متفاوت در آن سهیم هستند. در سپتامبر سال ٢٠٠٤ ایران خواست آژانس بین المللی انرژی اتمی را برای متوقف ساختن (دائمی) برنامههای اتمی خود رد کرد. ( برنامه ای که بسیاری در ایالات متحده آمریکا و اسرائیل معتقدند با برنامههای محرمانه تولید سلاح هسته ای در پیوند است). زیرا ایران ضمنا موشک حمل کننده ای را آزمایش کرد که به وسیله آن میتوان هدفهائی را در اسرائیل یا مراکز نظامی ایالات متحده آمریکا در عراق و مناطق دیگر خاورمیانه مورد حمله قرار داد. این واکنش ایران در ایالات متحده و اسرائیل زمینه ساز تجدید نظر جدی در سیاستهای پیشین بود. برای اسرائیل، هم نوع برخورد ایران و هم حدسیات سرویسهای مخفی اسرائیلی درباره برنامههای اتمی ایران، نقشی تعیین کننده داشت.
محاسبات سرویسهای مخفی اسرائیل به تاریخ اوت ٢٠٠٤ به این نتیجه رسید: ایران تنها کمتر از یک سال با تحقق برنامه غنی سازی اورانیوم فاصله دارد. ایران، اگر این مرحله را پشت سر بگذارد، به این معنی خواهد بود که دیگر راه بازگشتی از برنامه اتمی این کشور وجود ندارد. بعنوان تاریخ برای این مرحله، که ظاهرا دیگر راه بازگشتی وجود نخواهد داشت، ژوئن ٢٠٠٥ اعلام شد. وزیر دفاع اسرائیل توضیح داد: "اسرائیل تحت هیچ شرایطی ممکن نیست دسترسی ایران را به سلاح اتمی تحمل کند". از اکتبر سال ٢٠٠٣ طرحهای حمله پیشگیرانه علیه مهم ترین تاسیسات هسته ای ایران ، در کشوی میز اسرائیلیها است. (به اضافه نیروگاه بوشهر که قرار است امسال مورد بهره برداری قرار گیرد). این طرحها دائما به روز میشوند. چیزی که از بوش و کاخ سفید هم پنهان نمیماند. اما آنجا که مساله بر سر توقف برنامههای اتمی ایران باشد، اسرائیل، از آغاز نقش رهبری آمریکائیها را پذیرفته است. یک افسر عالیرتبه اسرائیلی میگوید: "درست ترین راه متوقف ساختن برنامههای اتمی ایران از مسیر اعمال نقش رهبری ایالات متحده آمریکا میگذرد. کشورهای اروپائی باید نقش پشتیبان را داشته باشند. مساله باید در شورای امنیت سازمان ملل متحد مطرح شود. با استقاده از کانالهای دیپلماتیک، با تحریم و بازرسیهای شدید و شفافیت کامل".
تا آنجا که به اهداف سیاست در برابر ایران مربوط میشود، تل آویو و واشنگتن فاصله چندانی با هم ندارند. آن "اما" ئی را به خاطر بیاوریم که درباره آن بحثی نشده است: اما چه خواهد شد اگر آمریکا ابتکارات دیپلماتیکی را که از اروپا منشاء میگیرد مورد پشتیبانی کامل قرار ندهد؟ اما چه خواهد شد اگر آمریکا علاقه ای به ادامه کار بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی نشان ندهد؟ اگر تحریمهای سازمان ملل ابزاری برای وادار کردن ایران به همکاری و توقف برنامههای اتمی این کشور نباشد؟ بلکه بیشتر به ابزاری برای تحت کنترل گرفتن درازمدت رژیم تهران تا تغییر آن تبدیل شود؟ واقعیت این است که به رغم کلمات گرم پرزیدنت بوش و کوندولیزا رایس، ایالات متحده آمریکا از دیپلماسی ایران اتحادیه اروپا به صورت کامل پشتیبانی نمیکند.
در نوامبر سال ٢٠٠٤ آژانس بین المللی انرژی اتمی گزارش رسمی خود را منتشر کرد. در این گزارش توضیح داده شد که در بازرسی از تاسیسات اتمی موجود ایران سندی دال بر وجود یک برنامه تولید سلاحهای اتمی ایرانی به دست نیامده است. دیوانسالاری بوش، با تلاش برای برکنار ساختن محمد البرادعی رئیس آژانس واکنشی تند نشان داد. دولت بوش، برای تحریمهای سازمان ملل فشار میآورد که باید در حد امکان گسترده، دردناک و درازمدت باشند. جالب، زمانی است که کابینه بوش میخواهد خواستار تحریمهای سازمان ملل علیه ایران شود: ژوئن ٢٠٠٥.
اواخر ماه گذشته، سندی در زمینه موضع آمریکا در وین دست به دست شد. در این سند آمده بود: "ایالات متحده آمریکا برای حل مساله ایران به مذاکرات میان اتحادیه اروپا و ایران تا ماه ژوئن مهلت میدهد. تنها توقف کامل و نابود کردن امکانات تولید مواد قابل تجزیه در ایران، به ما اعتماد خواهد بخشید که ایران دست از طرحهای تولید سلاح هسته ای برداشته است". ایران متقابلا اعلام کرد که دولت بوش خیالبافی میکند.
جان بولتون معمار جنگ
رسانههای گروهی آمریکا شبیه خوابگردها در برابر جنگ آمریکا علیه ایران قیقاج میروند. تحریمهای اقتصادی و جنگ یکی نیستند. اما شاید معمار سیاست آمریکا در برابر ایران، به صورت جدی، اصلا نمیخواهد شانسی بدهد. جان بولتون، مشاور پیشین وزارت خارجه بوش در امر کنترل تسلیحات و امنیت بین المللی ، معمار سیاست فعلی بوش در برابر ایران است. در فوریه سال ٢٠٠٤ بولتون فتنه را به پا کرد. او گفت: "ایران دارای یک برنامه محرمانه برای تولید سلاح هسته ای است". اما او نگفت که این اطلاعات را از کجا به دست آورده است.
ما به خاطر میآوریم: همین بولتون، پیش از آن، کوبا را متهم ساخته بود که دارای یک برنامه تهاجمی تولید سلاحهای میکروبی است. حتی تندروهای کابینه بوش مجبور شدند از اظهارات بولتون فاصله بگیرند. جان بولتون، رسما زبان بوش بود که تلاشهای اتحادیه اروپا را محکوم به شکست دانست. و جان بولتون همچنین رسما زبان کابینه بوش است که اتهامات علیه البرادعی رئیس آژانس بین المللی انرژی اتمی را مطرح ساخت. اتهاماتی که از طریق آنها میبایست البرادعی از آژانس کنار نهاده میشد. بولتون، استراتژی وادار ساختن شورای امنیت سازمان ملل متحد به تحریم ایران را برای ایالات متحده آمریکا طراحی کرده است. او، همزمان، از پنتاگون میخواهد که اگر سازمان ملل تحریمها را تصویب نکرد، خود را برای یک حمله نظامی قدرتمند علیه ایران آماده کند.
بولتون، بیش از هرکس دیگری، مطمئن است که یک تحریم طراحی شده از سوی آمریکا شانس بسیار اندکی برای تصویب در شورای امنیت دارد. روسیه نه تنها حق وتو دارد، بلکه وکیل اصلی و صادر کننده برنامه هسته ای ایران است. اسرائیل، از اکتبر سال ٢٠٠٣ نقشه ضربه پیش گیرنده علیه مهمترین تاسیسات هسته ای ایران را در کشوی میز دارد.
به نظر میرسد هدف جاه طلبانه بولتون این است که روسها را عصبی کند. او چهره کلیدی مذاکرات خلع سلاح میان پرزیدنت بوش و ولادیمیر پوتین بود که در ماه مه سال ٢٠٠٢ قرارداد مربوط به آن را در مسکو امضا کردند. این قرارداد، پیش بینی میکند که زرادخانه اتمی آمریکا و روسیه باید ظرف ده سال دو سوم کاهش یابند. اما به نظر میرسد که قرارداد به یک ببر بی دندان تبدیل شده است. دولت بوش، یک گریزگاه حقوقی در متن قرارداد گنجانده است که روسیه از آن بسیار ناراحت است. این گریزگاه، فکر بولتون بود.
بولتون میداند که روسیه تحریم شورای امنیت علیه ایران را تحمل نخواهد کرد. از این طریق، نقشههای نظامی پنتاگون دارای اهمیت بیشتری میشود. این که جان بولتون به مقام سفیر ایالات متحده آمریکا در سازمان ملل متحد منصوب میشود، هم عجیب است و هم خطرناک. ما به خاطر میآوریم که چگونه بولتون در سال ١٩٩٤ در میزگردی که بنیاد فدرال جهانی خرج آن را داده بود گفت: "چیزی به نام سازمان ملل متحد وجود ندارد"! در سال ١٩٩٩ او در مقاله ای برای نشریه "ویکلی استاندارد" نوشت: "اگر ایالات متحده آمریکا به خواست شورای امنیت گردن بنهد، به معنای آن خواهد بود که برخوردش با زور، آنجا که منافع ملی اش ایجاب میکند، احتمالا متوقف خواهد شد". اما جان بولتون کسی نیست که اجازه بدهد تعهدات قانونی مثل منشور سازمان ملل متحد، که از سوی ایالات متحده آمریکا امضا شده است، سد راه شوند. او، به تاریخ ١٧ نوامبر سال ١٩٩٧ در یادداشتی برای نشریه وال استریت ژورنال نوشت: "قراردادها، تنها زمانی قانونیت پیدا میکنند که مساله بر سر امور داخلی باشد. در امور بین المللی، قراردادها عمدتا عمکرد سیاسی دارند".
به انزوا کشیدن و تهدید کردن
بولتون معتقد است که ایران باید به وسیله تحریمهای سازمان ملل متحد منزوی شود و اگر دست از برنامههای اتمی اش برنداشت، باید با تهدیدات نظامی به سراغش رفت. این تهدیدها، طبعا میبایست جدی و واقعی به نظر برسند. خواست و تصمیم اجرای تهدیدات میبایست قابل تشخیص باشند. این را دولت بوش قبلا برای ما آشکار کرده است. به ویژه در مورد عراق. فشارهای آمریکا برای تحریمهای سازمان ملل، ما را به این نتیجه میرساند که این تحریمها باید در حدامکان دردناک، عمیق و طولانی باشند. زیرا بولتون و دیگران در کابینه بوش معتقدند حتی اگر سندی وجود نداشته باشد، نقشههای هسته ای ایران آشکارند.
محمد البرادعی با تاکید بر این که مدرک داغی وجود ندارد واکنش نشان داد. او گفت: "ما خدا نیستیم. ما نمیدانیم که در کلهها چه میگذرد". از سوی دیگر، نقشههای آمریکا برای ایران، با توجه به تاریخ و شخصیت بازیگران و نمونههای موجود، به شفافیت شیشه آشکارند: کابینه بوش تصمیم دارد ایران را بمباران کند. تنها پرسشی که باقی میماند این است که: آیا اگر پنتاگون همانطور که دستور گرفته است آماده شده باشد، حمله در ماه ژوئن صورت خواهد گرفت؟ یا بعدا، هنگامی که همه مقدمات فراهم شده باشد؟ نه. یک پرسش دیگر هم باقی میماند: روزنامه نگاران رسانههای گروهی غالب* * آمریکا همچنان خوابگردی خواهند کرد و به این طریق راه یک فاجعه دیگر را در خاورمیانه هموار خواهند ساخت؟
......................
* Scott Ritter, USA
** Mainstream – Medien مترجمان ایرانی این ترکیب را "رسانههای جریان اصلی" ترجمه میکنند. با توجه به آن که این رسانهها سازنده افکار عمومی و غالب بر آن هستند، من برگردان "رسانههای غالب" را ترجیح داده ام. م