iran-emrooz.net | Sun, 10.02.2008, 22:58
تاريخ دموکراسی در اروپا
معرفی کتاب
|
کتاب «تاريخ دموکراسی در اروپا»، نوشتهی «مهدی رجبی»، به تازگی از سوی نشر «دنیای نو» در تهران انتشار یافته است. نویسنده میگوید «این کتاب با نیت بوجود آوردن یک مرجع سیاسی – نظری در زمینه پیدایش دمکراسی و «قواعد» عمومی تحول از جامعهیی استبدادی به جامعهیی دمکراتیک نوشته شده است.» کتاب حاضر تنها بخش نخست این پروژهی بزرگ تحقیقی است. کتاب دوم به گفتهی نویسنده، به بررسی چگونگی شکل گرفتن اندیشه دمکراسی خواهد پرداخت و کتاب سوم به جمعبندی و نتیجهگیری در برخورد با ایران اختصاص مییابد.
دو نوشتهی زیر با هدف معرفی این کتاب به خوانندگان ایران امروز انتشار میباید. نوشتهی نخست در روزنامهی اعتماد (سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶) و در معرفی کتاب منتشر شده و دیگری مقدمهی خود نویسنده در کتاب «تاريخ دموکراسی در اروپا» است.
عنوان: تاریخ دموکراسی در اروپا
نویسنده: مهدی رجبی
ناشر: نشر دنيای نو
چاپ نخست، پاییز ۱۳۸۶
تیراژ: ۲۳۰۰
قیمت: ۸۹۰۰ تومان
درباره دموکراسی
آن طور که به نظر می رسد، انگيزه نوشتن کتاب «تاريخ دموکراسی در اروپا» انگيزه يی ايرانی است. مهدی رجبی نويسنده کتاب، در ميان بحث های سا ل های اخير پيرامون دموکراسی در ايران، به اين نتيجه رسيده است که جای بحثی جدی و قابل تامل در اين ميانه خالی است. تئوری پردازان اين حوزه که اغلب نيز از مدافعان غلبه گفتمان دموکراسی خواهی در ايران هستند، بارها و بارها و به دلايل و مناسبت های مختلفی، لابه لای سطور مقالات و يادداشت های خود يا در ميان سخنان شان، ارجاعاتی تاريخی به دموکراسی اروپايی داشته اند. به عنوان مثال، اين عبارت را که «تا طبقه متوسط در جامعه نيرومند نشود، دموکراسی پابرجا نخواهد شد» يکی از پرتکرارترين عبارات اين تئوری پردازان بوده و هست. به نظر می رسد يکی از دغدغه های اصلی آنها، دست يافتن يا ارائه دادن «قواعد دستيابی به دموکراسی در حرکت از جامعه يی استبدادی و قرون وسطايی» بوده.
کتاب تاريخ دموکراسی در اروپا تاريخ سياسی اروپا نيست. نويسنده در تمام بخش های کتاب کوشيده است، به سرعت از ظاهر رويدادها عبور کند و با بررسی و معرفی متغيرهای مختلف تاريخی يک دوره، بيش از هر چيز چگونگی برآمدن دموکراسی از دل اروپای قرون وسطی را به تصوير بکشد.نگاه ساختاری نويسنده به موضوع اين کتاب، نگاهی مکان محور است. «تاريخ دموکراسی در اروپا» با بررسی تاريخی دموکراسی در ايتاليا آغاز می شود و با تاريخ دموکراسی فرانسه به پايان می رسد و در اين ميان، نقاط عطف و قابل توجه سير تولد، زندگی و رشد دموکراسی را در مکان های مختلف پی می گيرد.
نويسنده در هر فصل بحث را از آغاز تاريخ يک کشور شروع می کند. شرايط آن را در دوران باستان توصيف می کند و آرام آرام، روايتگر تحول های مخصوص به آن کشور می شود. در اين کتاب ايتاليا، آلمان، انگلستان، فرانسه، به عنوان چهار نماينده اصلی تاريخ دموکراسی اروپايی انتخاب شده اند. رجبی ايتاليا را در شش مرحله تاريخی بررسی کرده است؛ ايتاليای باستان، دوران ميانی، رنسانس، پس از رنسانس، چيرگی اتريش بر ايتاليا و در نهايت ايتاليای مدرن. در مورد آلمان نيز کم و بيش چنين ساختاری حاکم است. بحث با آلمان در گذشته دور شروع می شود و به پيدايی حکومت فرانک ها می رسد. يکی از اصلی ترين بحث های اين فصل، تضاد و ستيزی است که ميان کليسا و جهان لائيک در اين دوره وجود داشته است. رفرم کليسا عليه امپراتوری و همچنين رفرم امپراتوری عليه کليسا يکی ديگر از فرازهای بررسی اوضاع دموکراسی در آلمان است.
دشواریهای پاپ سرا، پيشرفت به سوی دموکراسی با نگاهی به اتحاديه هانز رفرم دينی و رنسانس آلمان، تحول دموکراتيک در آلمان از جنبش هوسيت ها تا پروتستانيسم، قدرت سياسی و دموکراسی در قرن هفدهم و درنهايت برقراری دموکراسی در آلمان که پيروزی انقلاب فرانسه تاثير زيادی بر آن داشت، موضوعات مهمی هستند که در اين فصل به آنها پرداخته شده است.
****
پیش درآمد
انگیزه نگارش این کتاب، از دل مباحثههایی شکل گرفت که در سالهای ۸۲- ۷۶ برسر چگونگی پیشرفت دمکراسی در ایران، بین محافل سیاسی و روشنفکری جاری بود. درمیان نوشتههایی که برسر این موضوع منتشر میگشت، اغلب دیده میشد که حکمهایی کلی درباره تحول دمکراسی، ازاین دست صادر میگردید که تا طبقه متوسط در جامعه نیرومند نشود، دمکراسی استوار نخواهد شد، ویا اینکه برقراری همه جانبه دمکراسی درگرو بوجود آمدن فرهنگ دمکراتیک و وجود فرد دمکرات و آزاده در جامعه میباشد. برخی از این حکمها را به تاریخ پیدایش دمکراسی در اروپا ربط میدادند.
روند این گفتگوها پیرامون دمکراسی بر نویسنده روشن ساخت که استناد به چگونگی تحول دمکراسی در اروپا برای اثبات برخی حکمها و نتیجه گیریها، اغلب به شناختی ژرف دراین رابطه متکی نمیباشد. درست است که گفتهها و نوشتههای برخی از نظرپردازان نشان دهنده آگاهی همه جانبه آنها دراین زمینه بود، ولی فهم عام جامعه سیاسی کشور برپایه شناخت لازم نسبت به تاریخ پیدایش دمکراسی استوار نبوده، و طبعا پارهیی از حکمهایی که دراین رابطه صادر میشدند، نشان از برخوردی یک جانبه ونه چندان ژرف به چگونگی شکل گیری دمکراسی در اروپا یعنی مهد پیدایش دمکراسی میدادند. وانگهی پس از کمی جستجو در میان لیست کتابهای منتشر شده درایران پیرامون این موضوع، اعم از نگارش یا برگردان، برایم روشن شد که بانک کتابی ایران از سرمایه محدودی دررابطه با این موضوع برخورداراست. ناگفته نماند که نگاهی به موتورهای پژوهش کتاب دراین زمینه نشان خواهد داد که زبان انگلیسی و فرانسوی نیز درباره تاریخ پدید آمدن دمکراسی در اروپا سرمایه چندان پرباری ندارند. سخن برسر تاریخ تحول سیاسی کشورهای اروپایی نیست، دراین باره دریایی کتاب به زبانهای مختلف وجود دارد، و زبان فارسی نیز دراین زمینه سهمی درحد خود دارد. سخن برسر تاریخ پیدایش یا بزبانی شکل گیری دمکراسی در اروپاست؛ اینکه چگونه دمکراسی از دل دوران میانی اروپا و با طی چه مراحل و با گذاشتن از کدام خوانها سربر آورود. پرروشن است که دمکراسی نه از دل دوران میانی که در دوران باستان پدیدار شده بود. ولی مضون گفت وشنودها و نوشتههای چند سال گذشته، برسر چگونگی پیدایش دمکراسی در دوران باستان اروپا و اینکه چرا دمکراسی در آنجا و نه در خاور زمین پدیدار شد، نبوده است. توجه کسانی که دراین گفتگوها شرکت داشتند، عمدتا دررابطه با قواعد دستیابی به دمکراسی در حرکت از یک جامعه استبدادی و قرون وسطایی بود، تا بکمک آن به نتیجه گیری درباره اوضاع ایران درپرتو «قواعد» پیدایش دمکراسی در اروپا بپردازند. بعنوان نمونه، بارها شنیدم و خواندم که تا فرد دمکرات، آزاده و یارای تحمل دگر اندیشان در ایران شکل نگرفته باشد، نباید انتظار بوجود آمدن دمکراسی درایران را داشت.
از زمانیکه درباره این موضوع میاندیشیدم، و یا به کارزار قلمی دراین زمینه میپرداختم، تا هنگامیکه تصمیم به نوشتن این کتاب گرفتم، به بررسی روند پیشرفت اندیشه دمکراسی خواهی در اروپا مشغول بودم. چراکه بطور ناخودآگاه گمان داشتم که در زندگی روشنفکری گذشته خود باندازه کافی درباره تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورهای اروپایی، و از آن میان درباره روند شکل گیری دمکراسی در کشورهایی مانند انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا مطالعه کرده ام. بدین رو، ذهن خودرا به بررسی روند پیشرفت اندیشه دمکراسی در اروپا مشغول میساختم.
جالب اینکه بررسی روند تحول دمکراسی در پهنه اندیشه، مرا وارد در راهی نمود که همواره بازپس میرفت. دراین راستا از مطالعه یا بازخوانی نوشتههای نویسندگان سده هفده و هیجده درباره دمکراسی که برای جامعه سیاسی ـ روشنفکری ما معروف اند، مانند منتسکیو، ژان لاک و روسو آغاز کرده، و بناچار بسراغ نسل پیش از آنها مانندهابس و لابوئسی رفتم، آنگاه بسوی بانیان اندیشه دمکراسی خواهی در دوره رنسانس کشیده شده، و سپس ناگزیر شدم تا به نوشتههای ارسطو و افلاطون رجوع کنم. درک همه جانبه نوشتههای نویسندگان سده هیجده درباره دمکراسی نیازمند شناخت دیدگاههای اندیشمندان سیاسی نسلهای پیشتر بود. این بایستگی در زمینه بازگشت به پس همچنان مرا به گذشته دورتر سوق میداد تا اینکه سر از دوران باستان در آوردم. برای درک بهتر اینکه چرا گرفتار این حرکت در بازگشت به پس شدم، کافی است اشار کنم که بدون آگاهی از اندیشههای ارسطو درباره قانون طبیعی بدشواری میتوان اندیشههای ژان بودن، توماسهابس، اسپینوزا و غیره را درباره قانون طبیعی و رابطه آن با اندیشه سیاسی و با دمکراسی را درک نمود.
بهرحال، پس از طی این مسیر بازپس رونده، زمانیکه به دوره پیدایش نخستین جوانههای اندیشه دمکراسی در اروپای دوره رنسانس باز گشتم، در یافتم که پرسشهای زیادی درباره روند تحول سیاسی و اجتماعی که به پیدایش آن اندیشهها انجامید، ذهنم را به خود گرفته است. بعنوان نمونه، پدیده ماکیاول و تمایل وی به فاصله گرفتن از نظام خانخانی و جانشین کردن آن با نظامی مطلقه و قانونمند برایم جنبههای تاریک و نیاز به توضیح داشت. یا آنکه پدیده توماس مور و اندیشه ناکجاآبادی وی را در آستانه سده شانزده انگلیس نمیتوانستم بخوبی برای خودم روشن سازم. و نیز اینکه چرا جنبش دینی پروتستانی که خود یک جنبش دمکراتیک بود، در آلمان به پیروزی دست یافت، ولی در فرانسه سرکوب شد. پرسمانهایی ازاین دست، ذهن مرا بدین نتیجه گیری رسانید که انبار آگاهی ام درباره زمینههای اجتماعی و اقتصادی تحول دمکراسی اروپا، توشه بایسته را درخود ندارد. یاد آن شعر باستانی افتادم که مضمون آن چنین بود؛ دانش من بدانجا رسید تا بدانم همی که نادانم. پس بنابراین، تصمیم براین گرفتم که به بررسی تاریخ تحول دمکراسی در اروپا بپردازم. ولی هنگامیکه بسراغ کتابخانهها رفتم با شگفتی دریافتم که کتابهای فراوانی درباره دمکراسی و درباره تاریخ سیاسی و اجتماعی اروپا و کشورهای مختلف آن وجود دارد، ولی درباره تاریخ شکل گیری دمکراسی در اروپا، کف گیر به ته دیگ میخورد.
تنها کتابی که در بانک کتابهای فارسی عنوان تاریخ دمکراسی در اروپا را دارد، در واقع تاریخ اندیشه دمکراسی و بزبان دقیقتر، تاریخ پیدایش لیبرالیسم در پهنه اندیشه میباشد. البته کتابهای زیادی دررابطه با دمکراسی در اروپا و پرسمانهای مختلف آن به فارسی ترجمه یا تالیف شده، ولی افسوس اینکه آنچه موضوع جستجوی من بود، یعنی تاریخ پیدایش دمکراسی یا تحول دمکراسی یا شکل گیری دمکراسی در اروپا بی پاسخ ماند. بنابراین، بناچار بسراغ کتابهای تاریخی اروپا رفتم، تا پرسشهای خود را از خلال بررسی تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورهای اروپایی پاسخ گویم.
برآیند مطالعات این بود که زاویههای تازه یی برایم گشوده شد، ازجمله درباره رابطه اندیشه دمکراسی و اندیشه دینی، و نقش « وجه زندگی» اجتماعی اروپایی یا بزبانی تمدن اروپایی در پیدایش دمکراسی، ونیز اینکه جنبش دمکراسی خواهی برمتن یک انقلاب فکری، فلسفی و دینی توانست در اروپا به پیروزی دست یابد. پس از دوره یی مطالعه در تاریخ کشورهای اروپایی، این پنداره در ذهنم نیرو گرفت که بی فایده نخواهد بود اگر دستاورد این بررسیها را در کتابی زیر عنوان تاریخ پیدایش دمکراسی پرورش دهم. این پنداره زمانی بیشتربرایم جدی شد که متوجه شدم که دوسال دیگر صدمین سالگرد انقلاب مشروطه یعنی نخستین انقلاب دمکراتیک ایران خواهد بود، و اینکه برخی از نویسنگان برآن هستند تا بدین مناسبت کاری ارائه کنند. توجه بدین نکته یعنی فراهم کردن کاری ارزشمند و ارائه آن بعنوان یادبود آرمانهای انقلاب ۱۲۸۵، موجب برانگیختن بیشتر من در جهت پروراندن این کتاب شد. ولی هنگامیکه به ابعاد عملی این کار اندیشیدم، دریافتم که تبدیل نتیجه کار مطالعاتی محدود به یک کار پژوهشی و انتشار آن بصورت یک کتاب نیازمند بررسی چند جانبه، مطالعات پردامنه تر و رجوع به منابع گوناگون میباشد. دراینجا بود که بیمناک شدم و با خود گفتم که دشوار بتوانم در فاصله دوسه سال آینده ازپس این مهم برآیم. بویژه آنکه طرح راهنمای کتاب دربردارنده تاریخ تحول سیاسی - فکری دمکراسی در اروپا پیرامون چهار کشور ایتالیا، فرانسه، آلمان و انگلیس، و نیز ارزیابی نتایج بدست آمده دراین زمینه بود. خوشبختانه بیم اینکه نتوانم کار را در دو سه سال آینده به پایان برسانم، مانع از این نشد که پا در راه بنهم. اکنون که مرحله یی از این کار یعنی بررسی تحول سیاسی چهار کشور پیشگفته به دمکراسی به پایان رسیده است، میبینم که هنوز فاصله درازی با پایان کار دارم. ولی به سفارش یکی از دوستان نگرانی را کنار نهاده، و با خود گفتم که تبدیل کردن آن کار یکدست به چند مرحله و انتشار آن بصورت دو یا سه کتاب، دشواری ویژه یی ببار نخواهد آورد.
موضوع کتاب کنونی که نخستین جلد از دو یا سه دیگر میباشد، همانا تاریخ پیدایش دمکراسی در اروپا و بزبان دقیق تر پیدایش دوباره دمکراسی در آنجا میباشد. واقعیت اینکه چنانکه گفته شد، دمکراسی در یونان و رم باستان پدید آمد، و تا حدودی در کشورها و استانهای پیرامون آنها خودنمایی کرد. بنابراین اگر از زوایه اروپا بطور کلی نگاه کنیم، سخن برسر پیدایش دوباره دمکراسی است، ولی اگر ازدید دمکراسی در کشورهای انگلیس و آلمان نگاه کنیم، بکار بردن واژه پیدایش نادرست نخواهد بود. تاکید برروی این واژه از آن نظر لازم میآید که عزیمت گاه نویسنده در بررسی تحول دمکراتیک در اروپا و مشخصا بینش وی در رابطه با دمکراسی، کمابیش به نگرشی نزدیک است که در یونان باستان نسبت به دمکراسی داشتند، درعین حال که وجه برده دارانه، مردسالار و بیگانه ستیز آن دمکراسی را نکوهیده میدارم، ونیز میدانم که پیاده کردن دمکراسی مستقیم دولتشهرهای یونانی در شهرها و کشورهای پرجمعیت و پیچیده امروز عملی نیست. شاید این اشاره کوتاه بی جا نباشد که دیدگاه انتقادی نویسنده به دمکراسی یونان با انتقادهای ارسطو و کانت به دمکراسی و با گرایشهایی که روی به نخبه گرایی و شایسته سالاری دارند ناهمساز میباشد.
دمکراسی برای یونانیان باستان همان حکومت مردم یا اداره سیاسی جامعه بوسیله مردم بوده است. ولی مردم از دید آنها، شهروندان مرد یک شهر ـ دولت و نه همه ساکنان آنجا بودند. زنان، بردگان و بیگانگان ساکن شهر در زمره شهروند و در نتیجه مردم بشمار نمیرفتند. آریستوفانس در دو اثر خود « پارلمان زنان» و «لیسیتراتا» بطور غیرمستقیم این وجه مردانه را به ریشخند میگیرد، بی آنکه هیچگونه پرسشی درباره حق بردگان و بیگانگان ساکن شهر داشته باشد.
شهروندان دولت ـ شهرهای یونان نسبت به یکدیگر از نظر سیاسی، یعنی دخالت در امور حکومت برابر بودند، و دراین رابطه تمایزی بین آنها بخاطر زمینداری و ثروت و یا بخاطر رده اجتماعی وجود نداشت. هیچکس از شهروندان مادام که بعنوان سالار (Magistrat)حکومتی برگزیده نشده بود، از امتیاز ویژه سیاسی نسبت به دیگران برخوردار نبود. برابری مدنی پایه دمکراسی بوده، و برابری سیاسی بازتاب آن بود. بنابراین، برابری مدنی سنگپایه بنای دمکراسی در یونان بود. افزون براین، شهروندان میتوانستند آزادانه پندارها و انتقادهای خود را در رابطه با سالاران حکومتی در آگورا (Agora) یا پارلمان مطرح نمایند. درست است که دمکراسی یونانیها دمکراسی مستقیم بود، و سخنی از نمایندگی در پارلمان و از رای گیری همگانی و حتا رای گیری ساده در میان نبود، وانگهی فرد بمعنای امروزین در آنجا هنوز شکل نگرفته بود، ولی از نظر رابطه دمکراسی با دو اصل برابری مدنی شهروندان و آزادی سیاسی آنها، میتوان بر وجود یکسانی نسبی بین دمکراسیهای نوین و دمکراسی یونان اشاره کرد. در بررسیهای پیرامون دمکراسی بسا بیشتر ازآنکه به اهمیت اصل برابری توجه شود به اصل آزادی تاکید شده است، حال آنکه تاریخ تحول دمکراسی بروشنی نشان میدهد که مهمترین کارزارها یا دستکم کارزارهای نخستین برای رسیدن به دمکراسی از بستر تلاش برای بدست آوردن برابری بین افراد یک جامعه و یا بزبانی شهروندان گذشته است. بعنوان نمونه، پیکار برای رسیدن به رای گیری همگانی در سدههای نوزده و بیست اروپا، جلوه یی از تلاش در راه از بین بردن نابرابری بود.
درپایان این پیش درآمد کوتاه، به چهار نکته درباره روش برخورد در نگارش کتاب اشاره میکنم. نخست اینکه خواننده از همان آغاز درخواهد یافت که بررسی تحول تاریخی چهار کشور پیشگفته بلافاصله و بدون هیچگونه گفتمانی درباره دمکراسی و اصول آن آغاز میشود، حال آنکه شاید لازم بود که سخنی کوتاه در این رابطه بمیان میآمد. من آگاهانه ترجیح دادم که گفتمان کلی درباره دمکراسی و اصول آن و نیز زمینه تاریخی پیدایش آن در دوران باستان را به مرحله دوم نگارش، یعنی بهنگام ارائه نتیجه گیریها وانهم. گرچه پیش از آغاز به کار نگارش کتاب، نگرش من درباره چگونگی پیدایش دمکراسی و احیانا قواعد پیشرفت دراین راستا شکل یافته بود، ولی آگاهانه برآن شدم تا در مرحله نخست کار، اساسا به بازشناساندن و ترسیم دادهها بپردازم. دلیل اصلی درپیش گرفتن این رویکرد همانا کوشش برای بازتابیدن بیطرفانه دادهها بود. درواقع اصرار من بر پرهیز از آغاز نمودن با گفتمان کلی درباره دمکراسی، بدان رو بود تا مضمون این کتاب را از زیر بار این یا آن نگرش رها ساخته، و آن را برای همه کسانی که با گرایشهای مختلف به جهان سیاست میاندیشند، قابل استفاده سازم.
نکته دوم اینکه بررسی کتاب در مرحله نخست به چهار کشور بزرگ اروپا محدود میشود. خواننده ممکن است پرسا شود که چرا به کشورهای دیگر چون هلند و اسپانیا پرداخته نشد. در پاسخ باید گفت که این گزینش خودسرانه و ناشی از گرایش شخصی نبود. بدنیست اشاره شود که در آغاز، در فکر آن بودم تا تنها به بررسی انگلیس و فرانسه بپردازم، ولی روند بررسیها مرا بسوی ایتالیا کشانید. چراکه خاستگاه بسیاری از اندیشههای سیاسی و نیز نگرش انساندوستی انگلیس و فرانسه، رنسانس ایتالیا بود. بهنگام بررسی تاریخ دگرگونیهای اجتماعی ایتالیا دریافتم که نمیتوان بدون آگاهی بر آنچه در آلمان دوران میانی گذشت، به شناخت روندهای سیاسی و فکری ایتالیا در آن دوران دست یافت. افزون براین، روند بررسی برمن بیش از پیش روشن ساخت که اروپا سرنوشت یگانه یی را سیر میکرد، و مرزهای سیاسی و ملی امروز در آن دوره وجود نداشت. وانگهی عواملی زیادی درمیان بود که روندهای سیاسی کشورهای مختلف را در راستای تحول دمکراتیک بهم پیوسته میساخت. دراین رابطه میتوان بعنوان نمونه به وجود زبان فکری، فلسفی و دینی واحد در دوران میانی و نقش کلیسای مرکزی واحد، اشاره نمود.
و اما درباره اینکه چرا بررسی تحول تاریخی دو کشور هلند و اسپانیا جایی دراین کتاب ندارد، باید بگویم که بررسیهای ارائه شده در کتاب برپایه شناخت آنچه در این دوکشور و در آن دورهها گذشت، استوار است. ولی از آنجا که نقش آنها در مجموع تحول عمومی دمکراتیک در اروپا، مرحله یی، محدود و ناپایدار بود، نپرداختن مستقیم به آنها در کتاب، اثری در پیشبرد کار بررسی ندارد. حال آنکه چهار کشور پیشگفته، از سده دوازده بدینسو همواره درسیر دگرگونیهای اروپا اثربخش بودند. گذشته ازاین نکته، ازمیان آن دوکشور، بررسی تاریخ دگرگونیهای سیاسی اسپانیا دررابطه با سیر دمکراسی در اروپا از دو لحاظ میتواند جالب باشد، نخست اینکه اسپانیا یکی از پلهای ارتباط سیاسی ـ فکری جهان مسیحی و جهان مسلمان بوده، و نیز یکی از گذرگاههای انتقال فرهنگ یونانی و اسلامی به اروپای دوران میانی بود. تاثیر نوشتههای ابن رشد، ابن عربی و ابن سینا در پیشبرد مباحثههای فلسفی ودینی و نیز انتقال آموزش ارسطو به دانشگاههای اروپا بس فراوان بود. دوم اینکه اسپانیا تا همین اواخر نتوانسته بود یک نظام دمکراتیک مانند دیگرکشورهای اروپایی برقرار سازد. این امر خود موجب برانگیختن این پرسش میشود که آیا اسپانیا استثنایی در تاریخ تحول اروپا بسوی دمکراسی بشمار نمیرود؟ در نگاه نخست به تاریخ اسپانیا، شاید ذهن بسراغ این نتیجه گیری برود که فرآیندهای تاریخی اسپانیا همانا استثنایی در رابطه با نتیجه گیری پیرامون سیر پیدایش دمکراسی بودهاند. ولی مطالعه ژرفتر تاریخ این کشور نشان خواهد داد که این برخورد از همه جانبگی بدور میباشد، و حداکثر میتوان اسپانیا را استثنایی بشمار آورد که قواعد عمومی تحول اروپا بسوی دمکراسی را ثابت میکنند. در جلد دوم کتاب، این دیدگاه را بیشتر خواهم گشود.
سومین نکته اینکه بررسی سیر پیدایش دمکراسی در اروپا، بلحاظ زمانی، دوره یی را در بر میگیرد که از ایتدای دوران میانی آغاز گشته و به سده نوزدهم میانجامد. درست است که اقتضای کار مرا واداشت که از هردو سوی دوره گفته شده، چه آغاز و چه پایان آن فراتر بروم، ولی خواننده درخواهد یافت که بهنگام شرح برخی از رویدادهای سده بیستم، کاملا بگونه یی اشاره وار بدانها پرداختم. چراکه پرداختن به روندهای تحول دمکراسی در اروپای سده بیستم کار بس سترگی است، که خود بتنهایی موضوع چند کتاب است. ازسوی دیگر، بناگزیر به ماجراهای سیاسی رم باستان پرداختم. حال آنکه میدانستم که بررسی دمکراسی رم و یونان باستان خود موضوعی مستقل بوده، و یک پهنه مهم کار مطالعاتی جداگانه بشمار میرود. نیاز کار ایجاب میکرد که رابطه روندها و نهادهای سیاسی و دینی اروپای دوران میانی با رم باستان توضیح داده شود، ولی با این حال، این دریچه را بصورت کاملا محدود باز کرده، و بصورتی فشرده و گزیده وار، به عملکرد سیاسی رمیها اشاره کردم.
نکته چهارم اینکه نویسنده ادعای آن را ندارد که با این کار و بویژه با کتاب نخست که یادآوری جنبههایی از تاریخ اروپا دررابطه با تحول دمکراتیک میباشد، نگرش نوینی را در زمینه تاریخ پیدایش دمکراسی در اروپا آفریده است. با وام گرفتن از واژه اقتصادی «ارزش افزوده» میتوانم بگویم که ارزش افزوده کار مطالعاتی که در این کتاب عرضه میشود، نه یک مجموعه دیدگاه نوین، بلکه پردازش تازه یی در زمینه بررسی پدید آمدن دمکراسی از دل جهان استبدادی دوران میانه است. در این رابطه، آگاهانه برآن بودم تا از طرح پنداره و داوری شخصی پیرامون سیر دمکراسی در اروپا پرهیز کنم. درعین حال کوشیدم تا بررسی روندهایی که به پیدایش دمکراسی منجر گردیدند، شکل تکرار تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورهای پیشگفته را نیابد. و این کار ساده یی نبود. گزینش پارههایی از تاریخ سیاسی و اجتماعی اروپا، بی آنکه مانند دیگر کتابهای تاریخی وارد جزئیات و تکرار همان کتابها شوم، دشوار بود. دشواری بویژه درآنجا بود که نمیخواستم به ترسیم خطوط کلی و بزبانی کلی گویی بپردازم، و ازسوی دیگر درست نبود که این بررسی پرحجم شده، و شرح همه جزئیات تاریخی آن کشورها را دربر بگیرد. در نظر گرفتن عواملی که در پیدایش دمکراسی نقش داشتند، بدون شرح همه جزئیات و با پرهیز از کلی گویی و تکرار حکمها و نتیجه گیریهایی چند، نگرانی همواره من درجریان کار نگارش بود. اینکه توانستم بدرستی برروی مرزپیشگفته بایستم و رعایت آنچه را گفته شد، بنمایم، پرسشی است که پاسخ آن را خواننده تواند داد. واما درباره خواننده بگویم که باحتمال زیاد، او و بویژه خواننده یی که خاطره اش درباره جزئیات تاریخ سیاسی کشورهای اروپایی زنده نمیباشد، پرسشهایی درباره نامها و رویدادها خواهد داشت. برای کمک به این گروه از خوانندگان، یک تاریخ نگار سیاسی برای هر کشور و نقشههایی تاریخی از آن کشورها فراهم کردم. دراین رابطه، ناگفته نگذارم که کتاب این نقطه ضعف را دارد که با طرح یادداشتهای کافی و ذکر پی نوشت برای هر پنداره و داده مهم تکمیل نشده است. ولی تاکید میکنم که قاعده علمی رجوع به چندین مرجع و سنجش آنها با یکدیگر برای طرح دادهها و پندارهها سخت رعایت شده است، و در پایان لیست پی نوشتها ومراجع ارائه میشود. نقطه ضعف دیگر کتاب، اینکه بخشی از معادلهای اروپایی واژههای کتاب به فرانسه ، برخی به انگلیسی و شماری از آنها به آلمانی و ایتالیایی و حتا لاتین است. امیدوارم که خواننده دربرابر این چندگانگی معادلهای زبانی دچار شگفتی و سردرگمی نشود.
مهدی رجبی
مرداد ماه ۱۳۸۵