iran-emrooz.net | Mon, 23.05.2005, 7:20
آيا مصدق و نهضت او مصون از نقد است؟
علیمحمد طباطبايی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
دوشنبه ٢ خرداد ١٣٨٤
١ـ در مقالهی نسبتاً مفصلی در دفاع از مصدق و آرمانهای او و با عنوان « بزرگداشت مصدق چه فايدهای دارد » آقای اسماعيل نوری علا مینويسد: «يك استعمارگر، يك وابسته، يك فاشيست، يك كمونيست، يك سلطنتطلب (بمعنای طالب سلطان قدر قدرت چكمهپوش) و يك معتقد به عدم جدايی حكومت از مذهب، همگی، نه تنها به مصدق اعتنائی ندارند بلكه به هر بهانه میكوشند تا او و تاريخچهی زندگیاش را تخطئه كنند ».
يقيناً در اين ادعای آقای نوری علا حقايقی نهفته است، اما نه تنها نمیتوان چنين نتيجه گرفت كه مثلاً در انتقاد شديد يك كمونيست از مصدق نمیتواند هيچ واقعيتی نهفته باشد، كه حتا اصولاً آنچه مصدق طی جريان ملی كردن صنعت نفت (بخوانيد به انحصار دولت در آوردن بهرهبرداری و تصفيه و فروش نفت ايران) رهبری كرده مصون از انتقاد شديد است. اتفاقاً يكی دو روز قبل از انتشار مقالهی آقای نوری علا، در روزنامهی شرق آقای مجيد تفرشی در پاسخ به مقالهای سراسر ناسزگويی به يار قديمی دكتر مصدق يعنی دكتر بقايی (مقالهای كه آن را وكيل معروف آقای دكتر سيف زاده به نگارش در آورده بودند) مینويسد: « اكنون در ايران و بين ايرانيان خارج از كشور اگر كسی در انتقاد از دولت دكتر مصدق و يا تجربهی حكومت جبههی ملی چيزی بنويسد اگر در داخل كشور باشد فاشيست راست گرا و تماميت خواه است و اگر در خارج از كشور باشد عامل اجنبی و ساواكی و سلطنت طلب » (بر مبنای كدام اسناد، روزنامهی شرق يكشنبه ٢٥ ارديبهشت ٨٤).
انتقاد اصولی و بیطرفانه از مصدق و دولت او و عملكرد وی و جبههی ملی در جريان ملی كردن صنعت نفت از جمله مواردی هستند كه به دلايل متعددی تقريباً هرگز ديده نمیشود. طی چند سال گذشته كه تحولی در روزنامهنويسی در ايران روی داده است و از طرف ديگر به خاطر امكان استفادهی ايرانیها از اينترنت اين انتظار میرفت كه فقط و فقط شاهد خواندن مقالههايی تكراری در تعريف و تمجيد از مصدق و جبههی ملی نباشيم اما همهی آنچه بنده با تعجب بسيار از اين جهت مشاهده كردم از يكی دو مقالهی انتقادی تجاور نمیكند. هرچند به تازگی با تعجب تمام مشاهده كردم كه در مطلب خبری در "ايران امروز" آقای زيدآبادی با كنايه از جريانات دههی ٣٠ گفته بود كه اگر مصدق نفت را ملی نمیكرد كودتای ٢٨ مرداد هم روی نمیداد و چقدر بهتر برای ملت ايران. ابراز چنين نظريههايی در جمع اهل سواد و كتاب ايران شجاعت بسيار میخواهد. همانگونه كه آقای تفرشی در شرق نوشته است نقد عملكرد مصدق و دولت و اطرافيان او مساوی خواهد بود با خوردن انواع انگهای بدنامی. ناگفته نماند كه در مورد كتابهای نوشته شده در بارهی مصدق نيز اين قضيه همچنان صادق است و آنچه در اين چند دهه نوشته شده تماماً در محدودهی همان تعريف و تمجيدهای معمول جای میگيرد و فاقد نگاه منتقدانه و مستقل است. اين تصور كه اگر كودتايی روی نمیداد و مصدق همچنان در قدرت میماند ايران گلستان میشد ـ نظريهای به شدت سطحی و غير واقعی ـ ورد زبان همه شده است. تصور بفرمائيد كه آقای خاتمی هم در همان ماهها يا سالهای اول رياست جمهوریاش به طريقی از قدرت كنار گذارده میشد، تا قيام قيامت همچنان بسياری ادعا میكردند كه اگر وی سرنگون نشده بود ايران را گلستان میكرد.
٢ ـ راستش را بخواهيد در اين چند دههی آخری كه اوضاع و احوال و ارزشهای ما به تدريج تغيير كردند و همه نقادتر شديم و اهل پرسش و پاسخ و شيفتهی جامعهی مدنی و دموكراسی، من همواره از خود میپرسيدم كه اگر مرحوم مصدق (و همراهان او) دارای تمامی اين خصايل نيكويی بودند كه میگويند و اگر او بر مسير درستی به جلو میرفت و هر آنچه تا روز آخر انجام داد به راستی برای پيشرفت و شكوفايی ايران و ايرانی لازم بود و مردم هم پشتيبان او بودند پس توقف تاريخ ايران در ٢٨ مرداد را چگونه بايد پاسخ داد. احساس بنده اين است كه علاقهی بيش از حد به يادآوری شكست نهضت در ٢٨ مرداد همچون يادآوری يك واقعه يا بلكه فاجعهی دينی همچون قيام حسينی دارای كاركردهای روان شناختی خود میباشد و در واقع نوعی نياز درونی افراد به قربانیگرايی است كه با توجه به غيردينی بودن اين واقعه به ناچار و دست آخر سر از تئوری ئوطئه در میآورد. در واقع بين آنچه به مصدق و نزديكان او و راهی كه میرفت و آنچه به شخصيت بسيار مقتدر مذهبی در يك قيام بینتيجه كه به شكست میانجامد نسبت میدهيم شباهتها بسيار زياد است. هر دو در خوبی و پاكی و بیتقصيری و راه صحيح را طی كردن بینظيرند و مشابه و از طرف ديگر دشمنان آنها نيز در نهايت بدی و پليدی هستند. يك طرف سياه سياه و طرف ديگر سفيد سفيد. هرچقدر چنين رويكردهايی برای يك واقعهی مذهبی قابل قبول و پذيرفتنی و حتا اكثراً از نظر روانی مفيد است اما در بازگشت به زندگی اين جهانی و حقايق واقعی تاريخی بسيار بسيار مضر میباشند.
مورد ديگری كه درك آن برای من بسيار دشوار بود شيوهی برخورد مصدقیهای روزگار ما به سه تن از شخصيتهای ملی كردن صنعت نفت و به قول معروف ياران نيمه راه مصدق است. برای مصدقیها منفیتر و موزیتر و نامردتر از اين سه نفر يعنی دكتر بقايی، مكی و كاشانی در تاريخ نمیتوان يافت. باور نمیكنيد سری به مقالهی وكيل معروف آقای دكتر محمد سيفزاده (كه قاعدتاً بايد بسيار منصف باشند) در روزنامهی شرق میزنيم: « در طول تاريخ پرفراز و نشيب صد سال اخير ايران مظفر بقايی نابكارترين فردی است كه در نقش يك رجل سياسی در صحنهی سياست ايران ظاهر شده است. به گمان نويسندهی اين كتاب هيچ يك از سياستمداران ايران در زمينهی حيله گری، عوام فريبی، صحنه سازی منحرف ساختن افكار مردم از واقعيات، كشانيدن قشرهايی از جامعه در راستای اهداف خود و نيز مداومت در اين كار از چنان استعدادی كه در نهاد وی (يعنی بقايی) وجود داشت بر خوردار نبوده است ». البته آقای سيفزاده اين سخنان را از مرحوم سرهنگ نجاتی و از كتاب وی در بارهی مصدق نقل قول آورده است. ليكن وقتی مقالهی خود را با آن آغاز میكند و تا انتها بر همين مسير ادامه میدهد پس تمامی آنها را هم به طور كامل قبول دارد. مشابه اين دشنامها را هميشه از مصدقیها در بارهی آن سه نفر خواندهايم و میخوانيم، ليكن پرسش اينجاست كه اگر اين سه نفر تا اين حد از بدی و زشتی و خوی اهريمنی در خود داشتهاند چطور تا قبل از جدايی راه آنها از دكتر مصدق چنين صفاتی را كسی در آنها پيدا نكرد؟
در مقالهی مورد بحث از آقای تفرشی ايشان به اين مورد نيز پاسخ جالب توجهی دادهاند. ناگفته نماند كه ابتدا آقای سيفزاده مقالهی بسيار كوتاهی در بارهی دكتر بقايی نوشتند كه تقريباً تمامی آن از دشنامهای سياسی و غير سياسی تشكيل شده بود و از واقعيات تاريخی در آن چيزی قابل يافتن نبود. عنوان مقاله رابطهی دكتر بقايی با قتل افشار طوس بود اما در آن مطلب كوتاه چنين رابطهای توضيح داده نشده بود. من ابتدا تصور نمیكردم كه آن مطلب را همان وكيل معروف و خوشنام نوشته باشد. مورد ديگر آن كه خوانندهی نامطلعی چون من از طريق نوشته ايشان پی میبرد كه دكتر بقايی در جمهوری اسلامی نيز زندانی سياسی آقای خلخالی بوده و در زندان هم در گذشته است. اما در آنجا چيزی در بارهی مواضع دكتر بقايی در برابر جمهوری اسلامی و علت به زندان افتادن او هيچ نيامده، هرچند كه خواننده میتواند به روشنی از شيوهی نگارش نويسنده احساس كند كه آقای سيفزاده از اين واقعه چقدر خوشحال هستند. در هر حال پاسخ آقای تفرشی كه چندين بار در نوشتهی خود به صراحت مینويسد كه به هيچ وجه از طرفداران دكتر بقايی نيست (همانگونه كه خود من نيستم) ليكن از اين گونه برخوردهای غير تاريخی مبتنی بر خردهحسابهای فرقهای دل خوشی ندارد اين گونه است: « آقای سيفزاده در نوشتهی خود همانند بسياری ديگر از نويسندگانی كه راه سر راست و سهلالوصول تئوری ئوطئه را برای تحليل موضوعات سياسی و تاريخی پيموده و میپيمايد نوشتهاند: نفوذ بقايی به داخل جبههی ملی به اتفاق حسين مكی نمیتواند به دور از اغراض سياسی و بدون هماهنگی بدخواهان ايران بوده باشد. اين جملهی آقای سيفزاده صرف نظر از آن كه شاهكار تاريخ نويسی بیغرضانه است نمونهای از روش و ديدگاه طبقه بندی سياه و سفيد در تاريخ هم هست كه بر اساس آن افراد خائن و دشمن از ابتدا و آگاهانه در مراكز و جريانهای مردمی رخنه میكنند تا روزی روزگاری زهر خويش را وارد كرده و دشمنان را به پيروزی برسانند. من فقط صميمانه اميدوارم كه آقای سيف زاده در شغل قبلی قضاوت و در شغل فعلی خود وكالت به اين سادگی و بر اساس احساسات و تمايلات خود با جان و مال و ناموس مردم بازی نكنند ».
به اين ترتيب كسانی كه خود مدعی طرفداری جدايی دين از دولت هستند عملاً شخصيتهای غير دينی را تا حد چهرههای مقدس دينی كه مصون از خطا هستند بالا میبرند و بدون آنكه بدانند يا بخواهند نوعی فضای سركوب ايجاد میكنند، سركوب برای كسانی كه نمیتوانند جريان ملی كردن صنعت نفت را كه به كودتای ٢٨ مرداد انجاميد و مصدق آن را رهبری میكرد به همان شكلی بپذيرند كه متداول شده است.
شما به همان كتاب مرحوم نجاتی كه آقای سيفزاده مطلب خود را با آن آغاز كرده بود بنگريد، كتابی كه میخواهد برای ما تاريخ يك رويداد يا نهضت سياسی را شرح دهد و واقعگرا و صادق باشد. اما آنچه مرحوم نجاتی نوشته يك كتاب تاريخ يا شرح بیطرفانهی رويدادهای تاريخی نيست، بلكه بيشتر كتابی است باب طبع جريان يا جريانهای سياسی بخصوص و به جای شرح تاريخ شرح سفيد سفيد بودن يك طرف و سياه سياه بودن طرفهای ديگر است.
در همين رابطهی آقای تفرشی مینويسد: « برخی نويسندگان مطالب تاريخی در ايران به جای آن كه به جمع آوری مدارك و اسناد، كنكاش، پژوهش و تحليل در مورد افراد و رويدادها پرداخته، به پرسشهايی در محدودهی تحقيق خود پاسخ داده و برای خود و مخاطبانشان پرده از موارد ناشناخته و ناگفته بردارند، از ابتدا با پيروی از نيات، دغدغهها، اغراض و نظرات مشخص و تغيير ناپذير خود تلاش میكنند تا با شيوهی جمع آوری استشهاد و پرونده سازی به آبروبری از عدهای و آبروخری برای عدهای ديگر پرداخته و حرف از پيش مشخص، قطعی و غير قابل تغيير خود را به كرسی بنشانند. آقای بقايی در اين نوشته به دشمنی بقايی با قديسين (طبعاً منظور مرحوم دكتر مصدق است) اشاره كردهاند. من نمیدانم ايشان از كی و چگونه به اين نتيجه رسيدهاند كه سياستمداران و سياستگذاران از جمله قديسيناند ».
میتوان در همين رابطه اضافه كرد كه بررسیهای تاريخی ما در درجهی اول بر دوری و نزديكی اشخاص و سازمانها به قدرت (كه هميشه نيز موردی منفی محسوب میشود) استوار است. در يك طرف يك شخصيت كاملاً منفی يا يك دولت يا حكومت كاملاً منفی به عنوان ملاك ارزشيابی در نظر گرفته میشود، تا در طرف ديگر شخصيت مقابل او در هر حال و به خودی خود تبديل به شخصيت كاملاً محق و بر حق باشد. يك طرف شمر يك طرف امام حسين. يك طرف محمد رضا شاه و آمريكا و طرف ديگر مصدق و جبههی ملی. اين همان شيوهی سركوب سربسته و ناپيدا است كه پيشتر به آن شاره شد. هرگونه انتقاد از جريان ملی كردن صنعت نفت (يا همان گونه كه آمد انحصاری كردن استخراج و فروش نفت در دستان دولت و ايجاد ديكتاتوری نفتی) باعث میشود كه شخص منتقد به خودی خود در طرف سياه و در مقابل سفيدی قرار گيرد. همانگونه كه مشاهده میشود ديدگاهها يا جهان بينیهای ماوراء طبيعه كه پوشش سكولار دارند هنوز هم اساس تفكر بخش قالب روشنفكران ما را تشكيل میدهند. اسطوره ساختن از شخصيتهای اين جهانی و سياسی چيزی جز بازگشت به نوعی تفكر و نگرش ماورء طبيعی نيست. اين مسئلهای است كه بنده پيشتر در جهان هنر با آن روبرو بودم. از شخصيتهای بزرگ هنر معاصر مانند سزان يا ماتيس چنان بتهايی ساخته میشود كه هرگز كسی جرئت نمیكند حرف دلش را در بارهی آنها بر زبان آورد، زيرا در اين صورت به عنوان يك مرتجع هنری مورد تمسخر قرار میگيرد.
به كتابهای تاريخ دههی ٢٠ و ٣٠ هم اگر نظری بيندازيم، يك طرف سياستمداران وابسته به انگليس و آمريكا قرار دارند كه سياه سياهاند و در طرف ديگر مصدق و جبههی ملی كه نمونهی خوبی و پاكی است. شيوهی برخورد به كودتای ٢٨ مرداد هم به نحوی است كه گويا اين فاجعه به هر حال میبايست روی دهد مگر آن كه دكتر مصدق با يزيد زمان بيعت میكرد.
شايد اكنون ديگر زمان نقد نهضت ملی كردن صنعت نفت در چهارچوب نگرشهای جديد مبتنی بر جامعهی مدنی رسيده باشد كه در غير اين صورت هرگز نمیتوانيم تحليل درستی از رويدادهای سالهای دههی ٢٠ و ٣٠ داشته باشيم.