iran-emrooz.net | Sun, 30.12.2007, 10:47
بهبهانۀ شهادت بینظیربانوی سکولاریسم و دموکراسی
نگاهی گذرا به تاریخ پاکستان
امیرحسین خنجی
http://www.irantarikh.com
۱. مقدمه
پاکستان، تنها کشور در جهان موسوم به اسلامی است که هویت تاریخی و ملی خویش را از اسلام میگیرد. حتی نام کشور نیز نه نامی تاریخی یا قومی بلکه نامی است که همراه با پیدایش پاکستان در مردادماه سال ۱۳۲۶ (اوت ۱۹۴۷) ابداع شد. تا پیش از این تاریخ، سرزمینی بهنام پاکستان در جغرافیای جهان وجود نداشت.
پاکستان از چهار ایالتِ فدرال با چهار قومیت و چهار زبان تشکیل شده است: ۱) ایالت جنوبیِ سِند؛ ۲) ایالت غربی بلوچستان؛ ۳) ایالت شمالی پنجاب؛ ۴) ایالت شمالغربی پختونستان. سند شامل بخش اعظم سندِ قدیم است و بخشی از آن در هندوستان مانده است. پنجاب حدود نیمی از پنجاب قدیم است و بخش شرقیش در هندوستان است. پختونستان حدود نیمی از پختونستان قدیم است و بقیهاش در افغانستان است. بلوچستان بخش اعظم سرزمین مَککُران قدیم است، و بقیهاش در ایران مانده است. اکثریت بومیان سندی شیعهاند، خاندان بوتو نیز شیعهاند. در پنجاب و پختونستان اقلیتهای شیعی وجود دارد. بلوچها همهشان سنیاند. زبان سندی یک زبان مستقل باستانی است، زبان پنجابی یکی از گویشهای زبان هندی است، زبان پختون زبان افغانی است، زبان بلوچی نیز از گویشهای زبان ایرانی است.
پاکستان یک حکومت مرکزی دارد و چهار حکومت ایالتی. هر ایالت دارای رئیس حکومت، کابینه، مجلس قانونگذاری، و زبانِ رسمی خویش است.
وقتی پاکستان تأسیس شد چونکه هیچکدام از چهار قوم تشکیلدهندۀ کشور پاکستان زبان یکدیگر را نمیفهمیدند، بنیانگذاران پاکستان «زبانِ اردو» را زبان ملی در این کشورِ نوپا کردند. زبان اردو در دهلی شکل گرفته بوده و مخلوطی است از فارسی و هندی (حدود هفتاد درصد فارسی و حدود سیدرصد هندی). مفردات فارسیِ این زبان برای بلوچها بیش از سهقوم دیگرِ پاکستان قابل درک و فهم است.
زبان مکتوبِ اداری در پاکستان، بهطور عام و شامل، انگلیسی است. مدارس خصوصی عمومًا انگلیسیزباناند، ولی مدارس دولتی اردوزباناند. زبان تدریس در دانشگاهها نیز انگلیسی است (بهجز در دانشکدۀ ادبیات اردو)، لذا کسانی که توان مالی برای پرداختن شهریۀ مدارس خصوصی را دارند فرزندانشان را بهمدارس خصوصی میفرستند تا برای رفتن بهدانشگاهها در آینده مشکل نداشته باشند. زبان اردو و زبانهای محلی در مدارس خصوصیِ انگلیسیزبان در حد آموزش خواندن و نوشتن بهدانشآموزان تدریس میشود (چیزی شبیه تدریس زبان عربی در مدارس ایران). ولی چونکه زبان اردو زبان محاوره است معمولا دانشآموزان مدارس خصوصی این زبان را بهخوبی تکلم میکنند ولی اندکاند دانشآموزان مدارس خصوصی که وقتی دیپلم گرفتند بتوانند متنی ادبی بهزبان اردو بنویسند، مگر آنهائی که والدینشان بهسبب علاقهشان به «زبان ملی» از راههای دیگری این زبان را بهآنها بیاموزانند.
تدریس تاریخ پاکستان در مدارس معمولا با محمد ابن قاسم ثقفی آغاز میشود که برادرزادۀ حجاج ثقفی و فاتح سِند است. محمد ابن قاسم ثقفی (که مهمترین بندرگاه پاکستان -پورت قاسم- را بهنام او کردهاند) در سال ۹۳ هجری بهفرمان عمویش حجاج از شیراز بهسند لشکر کشید (شیراز یکی از پادگانشهرهای عرب بود)، شهرهای بزرگ دیبل و ملتان و راور و برهمنآباد و دیگرشهرهای نیمۀ جنوبی پاکستان کنونی را در خلال دوسال گرفت، «کافرانِ هندو» را کشتار کرد، برهمنان متولی بتخانهها را کشتار کرد، شهرهای دیبل و ملتان و بتخانههای هندوان را ویران کرد، و هزاران خانوار عرب مسلمان را در سند اسکان داد و مساجد بسیاری در سرزمینهای مفتوحه بنا کرد. بلاذری مینویسد که ابن قاسم از غنایمی که در دیبل و ملتان و دیگر شهرهای سند گرفته بود ۱۲۰ میلیون درهم (معادل ۸۴ تُن طلا) برای حجاج فرستاد.
تاریخ پاکستان از سال ۱۰۰ هجری در تاریکی فرومیرود، زیرا عربها پس از درگذشت حجاج از سند و ملتان بیرون رانده شدند، و «کافرانِ هندو» بر سرزمینهائی که اسلام فتح کرده بود مستولی گشتند. دومین دورۀ عمدۀ تاریخ پاکستان با جهاد «سلطانِ غازی» محمود غزنوی آغاز میشود که «کافران هندو» را طی چندین لشکرکشی یا کشتار یا مسلمان کرد و دین اسلام را در سراسر پاکستان کنونی و بخشهائی از شمال هندوستان گسترش داد.
از اواخر سدۀ پنجم هجری بهبعد بخش اعظم هندوستان زیر حاکمیت مسلمینِ ترکنژادِ فارسیزبان بوده که از راه افغانستان کنونی بههند سرازیر شده و تشکیل حاکمیت داده بودند. زبان رسمی و دیوانی در این دوران ۹۰۰ ساله زبان فارسی بود. لذا تاریخ ادبیات شبه قارۀ هند بهدو دورۀ مشخص تقسیم میشود: تاریخ ماقبل اسلام که نوشتهها بهزبان قومی است، و تاریخ دوران اسلامی که همۀ نوشتهها (کتابهای تاریخی و ادبی) بهزبان فارسی است. امروز کسیکه بخواهد تاریخ سیاسی و ادبیِ هند را بخواند باید حتمًا زبان فارسی بداند، زیرا همۀ کتابهای نهصد سال اخیر هند تا اوایل سدۀ بیستم مسیحی بهزبان فارسی نوشته شده است. آخرین فارسینگار هند «علامه محمداقبال لاهوری» (اهل کشمیر و مدفون در لاهور) است که از اندیشمندان بزرگ جهان موسوم بهاسلامی و از شعرای بزرگ زبان فارسی شمرده میشود. او تحصیلکردۀ حقوق در لندن بود و پس از جنگ جهانی دوم درگذشت.
هند در نیمۀ سدۀ نوزده مسیحی، پس از کشته شدن آخرین پادشاه و برچیده شدنِ سلطنت فارسیزبانش رسمًا ضمیمۀ کشور انگستان شد و نامش هند بریتانیا گشت. قیام بزرگِ چندسالۀ مسلمانانِ هند که از جانب هندوها نیز حمایت میشد را انگلیسیها با خشونت بسیار زیادی که با دهها هزار کشته و ویرانیهای بسیار همراه بود سرکوب کردند. از آنپس زبان انگلیسی در دستگاههای دیوانی رسمیت یافت و زبان فارسی بهدرون مدرسهها خزید و تا پایان جنگ دوم جهانی -کم و بیش- به زندگی ادامه داد.
گاندی در آغاز جنگ دوم جهانی نهضتِ «انگلیسی! بهخانهات برگرد» را در سراسر هندوستان بهراه افکند که داستانش دراز است. انگلستان بهعلت صدمههائی که در جنگ جهانی دیده بود مجبور بهترک هندوستان شد. در اثنای جنگ جهانی زمزمههای مشکوک برای تقسیم هندوستان بهدو کشور مسلمان نشین و هندو نشین آغاز شد. لندن در آخرین سال جنگ جهانی که ناگزیر بهرها کردن هند بود این زمزمهها را تأیید کرد. «محمد علی جناح» رهبر حرکتِ جداییِ مسلمین از هندوان و تشکیل کشور اسلامی شد. لندن تقسیم هند را تصویت کرد؛ مرزهای کشور جدید مسلماننشین تعیین شد؛ درگیریهای فرقهیی بخش بزرگی از هند را در خود گرفت، هموطنانی که تا دیروز درکنار هم برضد انگلیسیها جنگیده و شهید داده بودند از هم بیزار شدند.
۲. پیدایش پاکستان
در مردادماه سال ۱۳۲۶ (اوت ۱۹۴۷) تشکیل کشور پاکستان توسط دولت انگلستان اعلان شد، درگیریهای قومی و دینی شدت گرفت، هندوها از مناطق مسلماننشین بیرون کرده شدند، مسلمانها از مناطق هندونشین بیرون کرده شدند، آوارگان هندو نمیدانستند باید بهکجا بروند که پاکستان نباشد، مسلمانها نمیدانستند باید بهکجا برسند که پاکستان باشد (پیرمردهای پاکستان که با خانواده از هند آمدهاند هنوز این سردرگمی را بهیاد میآورند. بهیاد میآورند که وقتی به لاهور رسیدند مردم بهآنها گفتند که اینجا پاکستان نیست، پاکستان در کراچی است). مسلمانها و هندوها نمیدانستند که چرا چنین شده. مسلمانها میشنیدند که باید بهپاکستان بروند که سرزمین موعود است و خوشیها آنجا است. هندوها میشنیدند که باید به «بهارات» (یعنی هندوستان) بروند که کشور هندوها است. صدهاهزار مسلمان و هندو در جریان تقسیم هند کشته و میلیونها جابهجا شدند. داستان خانهها و بازارها و اماکن کسب و کار دوطرف که بهآتش کشیده شد داستان اندوهباری است. منظومههای «جویهای خون» و «وقتی امرتسر میسوخت» یادگاری از آن ماههای وحشتناک است. رهبران هندوستان هنوز باور نمیکردند که کشورشان بهاین آسانی تقسیم شده است؛ و در مجلس ملی هند گفته میشد که این وضع یک رخداد زودگذر است. ولی خونها که ریخته شده بود و خانهها که بهآتش کشیده شده بود ملت بزرگ هند را تقسیم بهدوملت متخاصم کرده بود. وضعیت فلاکتبار مهاجرانِ فراری (آواره شدگان با دستهای خالی) در اقامتگاههای جدیدشان (فضای باز و بیپناه و بیاثاث) را نمی توان توصیف کرد. هفتمیلیون مسلمان در خلال کمتر از یکسال بهپاکستان آمده بودند با دست خالی. کسی نبود که در سرزمین موعود بهآنها کمک کند. صدها هزار تن هندو و مسلمان در راه مهاجرت جان خویش را از دست داده بودند. خانههای مجللِ پیرشده و مغازههای پیرشده که هندوها در کراچی با اثاث و اسباب رها کردند و گریختند تا زنده بمانند امروز نیز میتوانند برای ما حکایتها بازگویند. هنوز میتوان پیرمردهائی را یافت که آنروزها نوجوان بودند و میتوانند خاطرهها از آنروزهای آتشین کراچی حکایت کنند و از تاراجها و هراسها بگویند. هنوز هستند بسیار پیرمردان و پیرزنانِ بینواشدۀ هندو در روستاهای بلوچستان (همسایگی کراچی) که نتوانستند دل از موطنِ هزارانسالۀ اجدادی برکنده به بهارات (هندوستان) بروند ولی ناچار شدند که خانه و شهرشان را رها کرده به بلوچها پناه ببرند و بهامید بازگشت بهخانه بنشینند (خانهئی که مسلمانانی برای همیشه غنیمت کردند). هنوز ساختمان شکوهمند و سرخرنگ معبد بزرگ هندوان در یکی از محلههای اعیاننشین شهر کراچی، در جائی نه چندان دور از کاخ خاندان بوتو، از فراز تپه حکایتگر آن روزها است.
پاکستانِ نوپا دو پاره بود در شرق و غرب شبه قارۀ هند: یکی نیمۀ شرقیِ بنگال در انتهای شرق شبه قاره که نامش پاکستان شرقی شد، و دیگری چهار ایالت یادشده در بالا که نامش پاکستان غربی شد. کشمیر را نیز انگلیسیها همچون استخوانی لای زخمِ هند و پاکستان رها کرده بودند که تا کنون چندین جنگ برسرش میان دو کشور درگرفته و هنوز مشکلش حلنشده مانده است و دود سیاه یک جنگ دیگر برسر هردو کشور در گردش است.
بنیانگذار کشور پاکستان بزرگمردی است بهنام «قائدِ اعظم، محمدعلی جناح، بابای ملت». قائد اعظمْ شیعۀ اسماعیلی بود، تحصیلکردۀ لندن و سکولارِ تمامعیار بود، ولی نخستین «جمهوری اسلامی» را در تاریخ جهان بنیاد نهاد. (مذهب شیعۀ اسماعیلی همان مذهبی است که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آنرا و حتی وجود و حقوق پیروانش در ایران را بهرسمیت نشناخته و هیچ نامی از آن و پیروان ایرانیش نبرده است، نه بهعنوان اقلیت اسلامی نه اقلیت غیر مسلمان؛ و چنانکه میدانیم، اسماعیلیها و بهاییها در کشور ما وضعِ مشابهی دارند و ازنظرِ قانون اساسی جزو ملت ایران شمرده نمیشوند.)
ارتش و پلیس و بوروکراسی و ادارات و تأسیسات کشور نوبنیاد پاکستان همانها بود که از انگلستان بهارث رسیده بود. پلیس و ارتش را همانها تشکیل میدادند که تا پیش از آن در خدمتِ استعمار بودند.
قائد اعظم، یکسال پس از تأسیس پاکستان از دنیا رفت. لیاقت علیخان که جانشین او شده بود کلیۀ امور کشور را در دست خویش گرفت. پاکستان در دومین سال تأسیسش وارد دیکتاتوری شد. سهسال بعد لیاقت علیخان توسط مخالفانش «شهید کرده شد» تا راهگشای ترورها و کودتاهای آینده در این کشور نوپا باشد. هیأت تدوین قانون اساسی که در زمان قائد اعظم کارش را آغاز کرده بود پنج سال پس از او منحل شد. هیأت دیگری که یکسال بعدش تشکیل شد تا نیمۀ سال ۱۹۵۶ نخستین قانون اساسی «جمهوری اسلامی پاکستان» را تدوین کرد. این قانون اساسی از هر نظر پیشرفته بود و اجرایش میتوانست آفرینندۀ دموکراسی در پاکستان باشد.
۳. حکومت ژنرالها
ژنرال اسکندر میرزا که منصب ریاست جمهوری را تحویل گرفت در اکتبر سال ۱۹۵۸ قانون اساسی را تعطیل و حکومت نظامی اعلام داشت و کلیۀ اختیارات دولت را خودش بهدست گرفت. همدستش ژنرال ایوب خان (فرمانده نیروی زمینی ارتش پاکستان) بیست روز بعد او را طی کودتائی بازداشت و تبعید کرد، رئیس حکومت شد، قانون اساسی را لغوشده اعلام داشت، مجلس ملی و مجالس محلی را منحل کرد، کابینۀ ژنرالها تشکیل داد، و کلیۀ فعالیتهای سیاسی را ممنوع و غیر قانونی اعلام نمود. در همین دوران پاکستان وارد پیمان معروفِ سیتو کرده شده بود که بعدها سازمان پیمانِ سنتو شد (همان کمربند آمریکاییِ ضد شوروی، متشکل از ترکیه، عراق، ایران، پاکستان).
نخستین قانون قانون اساسی پاکستان که نویدبخش دموکراسی بود اعدام شد. پاکستان در دهمین سال تولدش وارد دوران دیکتاتوری تمامعیارِ نظامی شد. تا کنون در پاکستان، بهطور متوسط سالی- دوسالی یکبار کابینه عوض شده بود، فقر و بیکاری و فساد و ناامنی در کشور بیداد میکرد، همۀ مردم فقرزدۀ کشور در نارضایتی شدید بهسر میبردند. در هندوستان گفته میشد که پاکستان بهزودی از هم خواهد پاشید و سرزمینهای جداشده بهدامن هند برخواهند گشت. ژنرال ایوب خان در نیمۀ سال ۱۹۶۲دومین قانون اساسی «جمهوری اسلامی پاکستان» را توسط چند تن از معتمدین خودش تدوین و اعلام کرد. این قانون اختیارات کشور را بهدست رئیس جمهور سپرده بود که اعضای کابینه را به صلاحدیدِ خودش انتخاب و تعیین میکرد. اختیار انحلال پارلمان نیز بهرئیس جمهوری سپرد. مقرر میکرد که هیچکدام از قوانین جمهوری اسلامی پاکستان نیتواند با احکام شرع اسلام در تعارض باشد. در همین رابطه، بر حفظ حقوق اقلیتها تأکید رفت تا معلوم باشد که پاکستان کشوری اسلامی است که غیرمسلمان نیز در آن زندگی میکند که حقوق شهروندیش تابع احکام اسلام است (چیزی مثل حقوق شهروندان غیر مسلمان و سنیها در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران). در قانون اساسی قبلی، پاکستان یک کشور فدرال با حکومتهای خودمختار بود. در قانون اساسی دومی اختیار نصب و عزل حاکمان ایالتها به رئیس جمهور داده شد، حاکمان ایالتها میبایست اعضای کابینهشان را با مشورت رئیس جمهور تعیین میکردند. تا اینزمان پایتخت در کراچی بود. ژنرال ایوبخان پایتخت را بهپنجاب انتقال داد و شهری نوبنیاد در شمال پنجاب درکنار شهر راولپندی بنا کرد و نامش را اسلامآباد نهاد. او پایتخت را به ایالتِ خودش منتقل کرده بود. در قانون اساسیِ او تأکید شد که پایتخت همیشگی باید در اسلام آباد باشد. مجموعۀ اختیاراتی که به رئیس جمهوری داده شده بود پارلمان و کابینه و حکومتهای محلی را تبدیل بهفرمانبران او کرده بود. رئیس جمهوری حتی اختیار داشت که بدون مشورت با پارلمان ملی قانون وضع کند و بهمورد اجرا بگذارد. اختیار نصب و عزل رئیس دیوان عالی کشور از اختصاصات رئیس جمهور بود. قضات را رئیس دیوان عالی تعیین میکرد. لذا دستگاه قضائی نیز دربست در اختیار و زیر نظر رئیس جمهوری قرار گرفته بود. رئیس جمهوری دیکتاتور تمامعیار با اختیارات نامحدود بود.
دو سال پس از اعلان قانون اساسی دومی انتخابات پارلمانی انجام گرفت و مردم کشور پاکستان در هفتدهمین سال تأسیس کشورشان برای نخستین بار یاد گرفتند که میتوانند رأی به صندوق بیندازند. در آغاز سال ۱۹۶۵ نیز انتخابات ریاست جمهوری بهراه افتاد. قانون اساسی ژنرال ایوب خان هرگونه فعالیت سیاسی را ممنوع و غیر قانونی اعلام کرده بود. هیچ حزب و گروه سیاسیِ فعال در کشور وجود نداشت. ولی اکنون چند نفری با شتاب یک حزب سیاسی تشکیل دادند و فاطمه جناح (خواهر ۷۲ سالۀ قائد اعظم) را بهعنوان تنها رقیب ژنرال ایوب خان مطرح کردند. ژنرال کوشید که با فرستادن میانجیهای نصیحتگر از شرکت فاطمه در انتخابات جلوگیری کند. نصیحت گران به فاطمه گفتند که برای زن بسیار محترم و باعزتی چون تو زشت است که در این پیرسالی بازیچۀ دست سیاستبازانِ اقتدارگرا شوی و خودت را سبک کنی. ولی فاطمه زیر بار نرفت و گفت که بهخاطر ملت پاکستان هر مشکلی را بر دوش خواهد گرفت. دو عاشق ریاست جمهوری وعدۀ آزادسازی کشمیر (یعنی ضمیمه کردنِ آن بهپاکستان) را سر لوحۀ تبلیغات انتخاباتیشان قرار دادند (وعدهئی که هنوز هم در انتخاباتها تکرار میشود). ژنرال ایوب خان در آخرین نطق انتخاباتی خود بهمردم پاکستان گفت که شما دو نظام در پیش رو دارید، نظامی که اکنون هست و اسلامی است، و نظامی که معلوم نیست چه خواهد بود. و کارهائی که برای برقراری امنیت در کشور کرده بود را بازشمرد. طبق قانون اساسیِ ژنرال ایوب فقط هشتاد و چند هزار عضو شوراهای محلی دارای حق رأی در انتخابات ریاست جمهوری بودند. کسانی که معنای انتخابات اینچنینی را میدانستند میتوانستند برنده را با قاطعیت پیشبینی کنند. با اینحال، حدود ۲۸ هزار رأی برای فاطمه بهصندقها ریخته شده بود. ژنرال برنده شد تا برای ۵ سال آینده نیز رئیس جمهوری باشد با همان اختیارات نامحدود که قانون اساسی خودش بهاو داده بود. اکنون هنگام آن بود که ژنرال بهوعدۀ آزادسازی کشمیر عمل کند.
در سپتامبر این سال جنگ هند و پاکستان بهدنبال اندکیِ پیشروی غافلگیرانۀ نیروهای پاکستان در مرزهای کشمیر شعلهور شد. ژنرال ایوب قدرت ارتش هند را ازنظر دور داشته بود. همچنین امید داشت که همینکه جنگ شروع شود آمریکا طبق پیمان دفاعی که با پاکستان دارد بهیاری پاکستان بشتابند و با هندوستان وارد جنگ شود. پاسخ هندوستان بهپاکستان حملۀ زمینی برقآسا بهلاهور بود. ژنرال ایوب ظهر آنروز در یک خطاب آتشین رادیوئی از همۀ مردم پاکستان تقاضا کرد که برای جهاد با دشمن آماده شوند؛ زیرا دشمن بدون اعلان جنگ بهخاک کشور اسلامی وارد شده است. این جنگ که ۱۷ روز در زمین و فضا و دریا ادامه داشت تلفات سنگینی بر دو کشور وارد کرد. مسئلۀ کشمیر نیز بهیک مسئلۀ جهانی تبدیل شد.
۴ تقسیم پاکستان
اکنون ژنرال در پی آن بود که وفادارانش تشکیل احزاب وفادار بدهند. حالت فوق العاده برداشته شد. ذوالفقار علی بوتو که وزیر خارجه بود از وزارت کنار گرفت و «حزب مردم پاکستان» را در سال ۱۹۶۷تأسیس کرد. چند تن دیگر از وفاداران به ژنرال نیز چند حزب دیگر تشکیل دادند. هنوز معلوم نبود که این اقدامها تجربۀ دموکراسی باشد. آگاهان سیاسی این رخدادها را عوامل تحکیم قبضۀ ژنرال میپنداشتند. بهزودی ذوالفقار علی بوتو شعار «نان، خانه، پوشاک برای همگان» را مطرح کرد. این شیرینترین وعدهئی بود که میشد به مردم فقرزدۀ پاکستان داد. هستههای حزب بوتو با سرعتی باورنکردنی در سراسر کشور تشکیل و گسترش یافتند. بوتو در مرحلۀ دومِ شعارهایش مخالفت با دیکتاتوری ژنرال ایوب خان را مطرح کرد. شعار اولش محرومان را بهحزب او کشیده کرده بود، و شعار دومش نیز روشنفکرانِ زبانبسته را جذب میکرد. ده ماه پس از تأسیس حزب مردم، قیام برضد دیکتاتوری ژنرال ایوب کشورگیر شده بود. آغاز سال ۱۹۶۹ سراسر کراچی به ضد ژنرال بهپا خاسته بودند و همهروزه تظاهرات خیابانی بود و نظم و امنیت به کلی فلج شده بود. خشم اصلی مردم کراچی از ژنرال آن بود که پایتخت را از شهرشان به پنجاب برده بود. مردم اگر سیاست نمیدانستند این را میتوانستند احساس کنند که با شهرشان دشمنی شده است. ژنرال دوباره حالت فوق العاده برقرار کرد. در پاکستان شرقی نیز شیخ مجیب الرحمان مردم را به ضد دیکتاتوری شوراند. ژنرال قانون اساسی خودش را تعطیل اعلام کرد و حکومت نظامی تمامعیار در کشور برقرار ساخت. تظاهرات و ناامنی دامنۀ بیشتر گرفت و از کنترل ژنرال بیرون رفت. ژنرال در مارچ این سال از ریاست جمهوری کناره گرفت و امور کشور را به ژنرال یحیاخان سپرد (ژنرال یحیا خان محترمانه کودتا کرد). ژنرال یحیا خان -بهعنوان رئیس جمهور و نخستوزیر و فرمانده کل نیروهای مسلح- یک شورای مشورتی که در حکم کابینهاش بود تشکیل داد و وعده داد که بهزودی اختیار امور کشور را بهخود مردم خواهد سپرد. همچنین - طبق معمول همگان- وعدۀ اصلاح خرابیها و برطرف کردن نارضایتیها داد. یکسال بعد انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد. طبق قانون جدیدی که ژنرال یحیا تدوین کرد همۀ مردم بالغِ پاکستان در انتخابات پارلمانی رأی میدادند. فعالیت احزاب و گروههای سیاسی نیز آزاد اعلام شد. شش حزب برای شرکت در انتخابات اعلام آمادگی کردند. حزب مجیب الرحمان از پاکستان شرقی با ۵۳ درصد و حزب بوتو از پاکستان غربی با ۲۸ درصدِ کرسیهای پارلمان اکثریت کرسیها را ازآنِ خود کردند (جمعیت پاکستان شرقی بیش از پاکستان غربی بود). بهنظر میرسید که پاکستان در بیست و چهارمین سال تأسیسش میخواهد دموکراسی را تجربه کند. دارندۀ اکثریت کرسیهای مجلس که شیخ مجیب بود طبق قانون میبایست تشکیل کابینه بدهد. بوتو خواهان نخستوزیری برای خودش بود و میگفت که شیخ مجیب با برنامهئی که ارائه داده است یکپارچگی کشور فدرال پاکستان را با خطر مواجه میکند. بنگالیها (مردم پاکستان شرقی) میگفتند که مقام نخستوزیری حق شیخ مجیب است که اکثریت مطلق کرسیهای مجلس را دارد. رئیس جمهوری هم میل نداشت که شیخ مجیب نخستوزیر شود. در بنگال تظاهرات در مطالبۀ نخستوزیری شیخ مجیب شروع شد. ژنرال یحیا مجلس مشورتیش که بهجای کابینه بود را منحل کرد، حالت فوق العاده و حکومت نظامی اعلام نمود، کلیۀ فعالیتهای سیاسی را ممنوع اعلام داشت، مطبوعات را زیر سانسور شدید قرار داد، و شیخ مجیب را بازداشت و زندانی کرد. نتیجۀ انتخابات در هوا معلق ماند.
کشور در مارچ ۱۹۷۱ بهدوران دیکتاتوری تمامعیار ژنرال ایوب برگشته بود. سراسر بنگال (پاکستان شرقی) را تظاهراتِ اعتراضی در مطالبۀ آزادی شیخ مجیب فراگرفت. ژنرال یحیا کوشید که تظاهرات را با مشت آهنین سرکوب کند. بنگالیها واکنش نشان داده خواهان تقسیم پاکستان شدند. پارلمان هند از مطالبۀ مردم بنگال حمایت نمود، و دولت هند عبور هواپیماهای پاکستان از فضای هند و عبور کشتیهای پاکستان از آبهای هند را ممنوع اعلام کرد. در بنگال حمله بهمراکز نظامی و ادارات آغاز شد. هدف فراری دادن وفاداران به اتحاد دو پاکستان بود. در بنگال هرکه جان خویش را در خطر دید بههندوستان گریخت. دولت هند اینها را با آغوش باز پذیرفت. ژنرال یحیا یک فرماندار نظامی را با اختیار تام به بنگال فرستاد تا «شورشیان را آرام کند». این ژنرالِ غریبه روغن شد برای آتش شورش. نظامیان محلی نیز بهشورشیان پیوستند. ژنرال یحیا اعلام کرد که اعضای پارلمان که متهم بهفعالیتهای ضد میهنیاند پس از تحقیقات از نمایندگی مجلس برکنار خواهند شد، و برای پرکردن کرسیِ آنها انتخابات میاندورهئی برگزار خواهد گردید (اشارۀ او به شیخ مجیب بود)، حالت فوق العاده و حکومت نظامی ادامه خواهد داشت و پس از تشکیل حکومتهای ایالتی برداشته خواهد شد. بنگال بیش از پیش در ناآرامی فرو رفت. شیخ مجیب که در زندان بود بهاتهام برانگیختنِ شورشِ ضد میهنی مورد محاکمه قرار گرفت.
ژنرال یحیا هند را عامل شورش بنگال میدانست. پاکستان و هند نیروهایشان را در دوسوی مرزها آراستند. دومین جنگ هند و پاکستان در زمین و هوا شروع شد. جنگ ۱۳ روزه تلفات سنگینی برای پاکستان بهدنبال داشت؛ بهعلاوه پیدایش کشور اسلامی بنگالَهدیش (کشور بنگالیها) را بهدنبال آورد. پاکستان بازندۀ بزرگ این جنگ شد.
۵. دولت ذولفقار علی بوتو
در روزهائی که جنگ هند و پاکستان با شدت تمام جریان داشت و بهنفع هند پیش میرفت ژنرال یحیا مقام وزارت امور خارجه را به ذوالفقار علی بوتو سپرد و او را روانۀ سازمال ملل متحد کرد. روزی که تشکیل دولت بنگالهدیش اعلام شد و هندوستان نخستین کشوری بود که آن را در سازمان ملل بهرسمیت شناخت بوتو در نیویورک بود. همانروز ژنرال یحیا استعفا داد و کلیۀ اختیارات خویش را به بوتو تفویض کرد (۱۹ دسامبر). بوتو روز ۲۰ دسامبر رئیس جمهور و نخستوزیر پاکستان شد. دو روز بعد کابینهاش تشکیل داد.
بوتو پس از تشکیل دولتش رخ بهجانب شوری کرد. رخدادهای سالهای گذشته، بهویژه دو جنگِ پر خسارت و پرتلفاتِ هند و پاکستان، نشان داده بود که دولت آمریکا دوست قابل اطمینانی برای پاکستان نیست. او همچنین دریافته بود که شاه ایران نیز دوست قابل اطمینانی نیست و پیمان دفاعی که پاکستان با ایران و ترکیه و آمریکا دارد باد در هوا است و هدفش ایجاد کمربند حفاظت از منافع آمریکا توسط ایران و پاکستان و ترکیه در برابر شوروی بوده است. بهعلاوه احساس میکرد که دولت آمریکا ژنزال یحیا را سرِ کار گذاشته است، زیرا وقتی اختلاف پاکستان با هندوستان برسر حمایتِ دولت و پارلمان هند از شورش مردم بنگال بالا گرفت آمریکا ناو هواپیمابرِ انترپرایز را بهاقیانوس هند فرستاد، و ژنرال یحیا، خوشخیالانه و با اطمینان از آنکه بهکمک پاکستان آمده است با هندوستان وارد جنگ شد و آنهمه خسارت تاریخی را بر کشورش وارد کرد.
ذوالفقار علی بوتو بهتمام معنا یک فئودالِ سنتی بود. او از نظر طبقاتی میبایست که آمریکا را بر شوروی ترجیح میداد. ولی ما نمیدانیم که در سفر اخیرش بهنیویورک چه سیاستی از دولتمردان آمریکا دید که تصمیم گرفت تا سکان کشتی سیاست کشورش را بچرخانَد و رخ بهجانب شوروی سوسیالیستی کند؟ او دو روز پس از استعفای یحیاخان تشکیل دولت داده وزیران کابینهاش را تعیین کرد. در همانروز وعدههای انتخاباتیش که تأمین نان و خانه و پوشاک برای همگان بود را تکرار کرد. این وعده اگر تا پیش از این شعار بود اکنون بهاساسنامۀ حزب بوتو تبدیل شد. ده روز پس از تشکیل دولتش کلیۀ تأسیسات صنعتی بزرگ کشور (سیمان، ذوب آهن، گاز، نفت، برق، الکترونیک) را در کنترل خویش گرفت و اعلام کرد که هدفش از این اقدام حمایت از حقوق مردم است؛ و افراد مورد اعتماد خویش را به ریاست آنها گماشت. یکماه بعد سیاست حمایت از حقوق کارگران را اعلام داشت. به کلیۀ مراکز صنعتی خصوصی اعلام شد که باید ۶ درصد از سود خالص کارخانه بهکارگران داده شود، تأمین تحصیل مجانی برای فرزندان کارگران برعهدۀ کارفرمایان است، هیچ کارفرمائی حق ندارد که کارگر را بهطور یکطرفه اخراج یا از حقوقش کاسته کند، کلیۀ کارگران قراردادی باید رسمی شوند، دولت باید همهگونه همکاری با اتحادیههای کارگری انجام دهد، کارگران باید از حقوق از کارافتادگی برخوردار شوند.
بیست روز بعد، طبق حکمی که بوتو صادر کرد کلیۀ کارمندان دونپایۀ دولت بهپایۀ ۱۵ ارتقاء یافتند تا از حقوق و مزایای پایه بهرهمند. حقوق کارمندان بهنسبت پایه از ۴۰ درصد (برای پاپینرتبهها) تا ۱۰ درصد (برای بالارتبهها) اضافه شد. بههمین نسبت، در کمکهای غیر نقدی و همچنین کمک کرایه خانه به کارمندان تجدید نظر شد. وعده داده شد که خدمات بهداشتی و طبی مناسب برای همگان فراهم آورده شود (به این وعده نیز بهزودی عمل شد). بههمراه این اقدامات گذرنامههای ۵۰۰ تن از اعضای ۳۲ خاندانِ میلیونرها ضبط شد تا از خروجشان از کشور بهمنظور انتقال ثروتهایشان جلوگیری شده باشد. بهاینها ابلاغ شد که هرچه زودتر ثروتهائی که در خارج از کشور دارند بهکشور برگردانند و در کشور سرمایهگذاری کنند. همچنین بهحالت فوق العاده و حکومت نظامی پایان داده شد، و وعده داده شد که هرچه زودتر قانون اساسی جدید کشور بر مبنای خواست و ارادۀ ملت تدوین خواهد گردید. تشکیل هرگونه گروه و جمعیت و حزب سیاسی که برنامهاش خدمت به مردم باشد را در سراسر کشور را آزاد اعلام کرد.
همراه با این اقدامها، ژنرال یحیا خان که تا کنون رئیس ستاد ارتش بود را محترمانه بازنشته کرد و بههمراه او شش ژنرال بلندپایه را مجبور به بازنشستگی کرد.
اقدام بعدی بوتو آن بود که در سخنرانی روز اول مارچ ۷۲ برنامۀ اصلاحات ارضی خویش را اعلام کرد. بهنظر میرسد که الگوی او در این برنامه اصلاحات ارضی شاه ایران بود؛ زیرا اقداماتی که در اجرای این برنامه انجام شد شباهت بسیار نزدیکی بهاصلاحات ارضی شاه داشت. زمینهای فئودالها را بهپارههای کوچکتر تقسیم کرد، حد مشخصی برای مالکیت زمین کشاورزی مقرر کرد، اعلام نمود که هرچه زمین از بزرگمالکان بهنفع بیزمینان مصادره میشود هیچ معاوضهئی در قبالش پرداخت نخواهد شد، و این زمینها بدون بها و به صورت رایگان بهکشاورزان بیزمین واگذار خواهد شد، برای کارمندان دولت که تا پیش از او زمین دریافت کرده بودند نیز حد معینی مشخص کرد و اعلام داشت که اضافه برآن بدون معاوضه مصادره خواهد شد. «کمیسیون زمین» تشکیل داده شد تا امر تقسیم و مصادره و نقل و انتقال زمینها را بیدرنگ انجام دهد. کشاورزان روستایی خردهپا از پرداخت هرگونه مالیات کشاورزی معاف شدند، مالیات کشاورزی فقط بر مالکان زمینهای بزرگ مقرر شد، زمینهای دولتی در مناطق کشاورزی نیز به کشاورزان بیزمین واگذار شد، مقرر شد که در روستاها هر مالکی که بخواهد زمین کشاورزی را بهمعرض فروش بگذارد خریدارش در درجۀ اول باید کشاورز آن زمین باشد. مناطق قبایلی شمال پاکستان (منطقۀ محروم و کمدرآمد) شامل اصلاحات ارضی نشد. نقل و انتقال کلیۀ زمینهای کشاورزی در بیرون از این برنامه یا هرگونه قرارداد شراکت که از پایان سال ۷۱ (آغاز دولت بوتو) صورت گرفته باشد غیر قانونی اعلام شد تا جلو بند و بستهای شبه قانونی بهقصد حفظ مالکیت زمینهای بزرگ گرفته شود.
بهدنبال این اقدامات، برنامۀ کمک مالی به کارگاههای خانگی صنایع دستی روستایی اعلام شد. همزمان برنامۀ گسترش آموزش همگانی اعلان شد و تأکید گردید که آموزش باید برای همگان باشد بدون توجه به زبان و دین و مذهب. آموزش ابتدائی تا پایان متوسطه برای همگان رایگان شد. کلیۀ دبستانها و دبیرستانهای خصوصی زیر کنترل دولت قرار گرفت و تعلیم در آنها مجانی گردید. مقرر شد که در همۀ مراکز آموزش عالی باید برروی همگان باز باشد، و دانشجویانِ نیازمند در دانشگاهها کمک هزینۀ تحصیلی دریافت کنند. همچنین اعلام شد که دولت موظف است در سراسر کشور مراکز آموزش بزرگسالان دایر کند. وعده داده شد که ۵۰ هزار کتابخانۀ کوچک در مناطق روستایی دایر شود. مقرر شد که جوانان فارغ التحصیل مدارس از ۱۷ تا ۲۳ ساله باید دورۀ خدمات اجتماعی بگذرانند و در مراکز آموزش بزرگسالان خدمت کنند. در اینجا نیز اثر اصلاحات آموزشی شاه ایران، ازجمله تشکیل سپاه دانش، بهخوبی دیده میشود؛ هرچند که نمیتوان میان شاه و بوتو سنخیتی یافت.
ده روز بعد از اعلان برنامۀ آموزشی و ترتیب مقدمات اجرایش، برنامۀ خدمات بهداشتی اعلان شد که قرار بود به صورت مرحلهبندی بهمورد عمل و اجرا گذاشته شود. این برنامه افزایش حقوق پزشکان و پرستاران و بالابردن توان و امکانات بیمارستانها و درمانگاهها را نیز شامل میشد.
هیچکدام از برنامههای اعلانشده بدون تعیین بودجه و امکانات مناسب انجام نگرفت. بوتو به همه جوانب کار نگریسته بود. چنان ترتیب داد که برنامههایش طبق گفتههایش دنبال شود و در آیندۀ نزدیک و دور هیچ وقفهئی پیش نیاید.
قانون اساسی نوینِ جمهوری اسلامی پاکستان در سال ۱۹۷۳ تدوین و تصویب شد. نظام پارلمانی برای کشور در نظر گرفته شد، بهرئیس جمهور اختیارات محدودی داده شد. آزادی اجتماعات مسالمتآمیز، تشکیل گروههای سیاسی و انجمنهای مدنی، آزادی بیانِ شفاهی و نوشتاری، آزادی عقاید دینی و مذهبی در قانون اساسی تضمین شد، و بر مساوات حقوق همۀ افراد ملت در همۀ امور تأکید رفت. دین رسمی دولت اسلام بود، مقرر شد که رئیس جمهور و نخستوزیر باید مسلمان باشند، ولی برای آزادیها هیچ قیدی نهاده نشد. فرماندهی کل نیروهای مسلح و حق نصب رئیس دیوان عالی و رئیس دستگاه قضایی و حق انحلال مجلس با مشورت نخستوزیر و تنفیذ قوانین مصوب مجلس بهرئیس جمهور داده شد. مقرر کرد که یک مجلس شورای ملی و یک مجلس سنا تشکیل شود. مقرر شد که نخستوزیر بهعنوان رئیس دولت توسط اعضای مجلس شورای ملی انتخاب شود. نخستوزیر و وزرای کابینه دربرابر مجلس پاسخگو خواهند بود. حکام ایالتهای فدرال توسط رئیس جمهور منصوب میشوند و در امور ایالت خودشان همان اختیاراتی را خواهند داشت که رئیس جمهور برای کل کشور دارد؛ و تصمیماتش را با مشورت سروزیرِ ایالتی انجام خواهد داد. حکومتهال ایالتهای فدرال متشکل از حاکم ایالت و سروزیر و وزیران کابینۀ فدرال بودند. قوانین ایالتی در مجالس قانونگذاری ایالتی تصویب میشد. هر کدام از حکومتهای ایالتهای چهارگانه در قانون اساسی بوتو نسخۀ کوچکی از حکومت فدرال بود.
پس از تصویب قانون اساسی، بوتو نخستوزیر و چودری فضل الهی رئیس جمهوری شد. قانون اساسی بوتو بر عدالت اجتماعی و مساوات حقوق شهروندان در همۀ زمینهها تأکید کرده بود. هدف بوتو برقراری نوعی نظام شبه سوسیالیستی در کشور بود. او مقدمات اجرای این برنامه را در همان نخستین ماه آغازین ریاستش با تعدیل حقوقها و اصلاحات ارضی آغاز کرد. پیش از آنکه بوتو بقیۀ برنامههایش را دنبال کند مجلس شورای ملی با وضع قانون ختم نبوت و اعلام غیررسمی بودنِ دینِ قادیانی دل ملایان را بهدست آورد (دین قادیانی در زمان استعمار انگلستان توسط میرزا غلام احمد قادیانی در شمال هندوستان ظهور یافت. میرزا غلام احمد که فارسیزبان و فارسینویس بود پیامبر شد، و احکام وحی را بهزبان فارسی میآورد). در این قانون تصریح شد که هرکه به خاتمیت پیامبر اسلام ایمان نداشته باشد کافر است. ولی مهارتی که در وضع این قانون نشان داده شد آن بود که خلیفۀ قادیانیها را در هنگام بررسی این قانون به مجلس دعوت کردند. ملایان متوجه این نازککاری نشدند. ولی مجلس با دعوت از او حیثیت او و پیروانش بهعنوان شهروندان ذیحقوق پاکستان بهرسمیت شناخته بود.
اکنون اساسنامۀ حزب بوتو منتشر شد که مقرر میکرد دین ما اسلام، اقتصاد ما سوسیالیستی، سیاست ما دموکراسی، و قدرت ما مردماند. بهدنبال آن بانکهای خصوصی به بانکهای ملی تبدیل شدند. بوتو پیش از این، اقدامات لازم را برای جلوگیری از فرار سرمایهها انجام داده بود.
برسر پیگیری برنامهها میان برخی از اعضای حزب و بوتو اختلاف افتاد و شماری از یاران حزبی بوتو از پارلمان استعفا دادند. بیم آن میرفت که بوتو همۀ صنایع را مصادره و ملی کند و اصلاحات ارضی دیگری نیز بهنفع کشاورزان انجام دهد. اندک اندک زمزمۀ مخالفت با بوتو شروع شد. دولت بوتو دیگر به طور کلی از سپهر آمریکا بیرون آمده بود. غرب نیز بیم داشت که پاکستان جولانگاه شوروی شود. بوتو شماری از سفیرانش را جابهجا کرد، در ارتش تبادلههائی انجام داد چندتا از ژنرالها را بهسفارت فرستاد و چندتا را نیز بازنشسته کرد. در خلال ماههای آینده پنجتا از برجستگانِ حزب بوتو از حزب کناره گرفتند. بوتو بیتوجه به همۀ اینها بهدنبال کردن برنامهیش پرداخت. او از حمایت بخش اعظم مردم پاکستان برخوردار بود.
کنارهگرفتگان از بوتو تا پایان سال ۷۴ بهمخالفان او تبدیل شدند و تشکیل حزب معارض بوتو دادند. نام این حزب «اتحاد ملی» بود. در اینزمان پدر یکی از از فعالینِ برجستۀ این حزب جدید در لاهور بهضرب گلولۀ یک ناشناس کشته شد. او در گزارش قتل پدرش بهپولیس، بوتو را آمر قتل معرفی کرد. گفته شد که خودِ او هدفِ ترور بوده ولی پدرش کشته شده است. بهدنبال آن، شایعه برضد بوتو رو بهانتشار نهاد. سال ۷۵ سال اوجگیری شایعات و تهمتها برضد بوتو و حزب و کابینهاش بود.
با اینحال، بوتو برنامههایش را دنبال میکرد. بهزودی اعلام نمود که انتخابات پارلمان فدرالی و پارلمانهای ایالتی بهفاصلۀ سه روز از یکدیگر در مارچ ۷۷ برگزار خواهد شد. همۀ گروههای سیاسی برای شرکت در انتخابات اعلام آمادگی کردند. احزاب مخالف بوتو بههم نزدیک شدند تا جبهۀ ضد بوتو تشکیل دهند.
تبلیغات انتخاباتی به شعارهای ضد بوتو تبدیل شده بود. اتهام او و حزب و اعضای دولتش فساد و سوء استفاده از قدرت و دروغگویی و بیعدالتی بود. مهمترین اتهامی که برای برانگیختن ملایان و عوم برضد بوتو مطرح شد تهمت شرابنوشی بود. حتی گفته میشد که بوتو به زبان خودش در یک جلسۀ بسیار مهم حکومتی در لاهور گفته که من شراب مینوشم.
۶. کودتای ضیاء الحق و اعدام بوتو
در انتخابات پارلمانی که دقیقا سرِ موعد برگزار گردید حزب بوتو برنده شد. مجموعۀ احزاب ضد بوتو توانستند ۱۸ در صدر کرسیهای پارلمان را بهدست آورند. پیروزی درخشان حزب بوتو باورنکردنی بود. احزاب مخالفْ نتایج انتخابات را نپذیرفتند، و انتخابات مجالس ایالتی که سهروز بعد برگزار شد را تحریم کردند. ولی انتخابات برگزار شد و صددرصد کرسیهای پارلمانهای ایالتی نصیب حزب بوتو شد. بوتو فقیران را صاحب خانه کرده بود، برای بچههای فقیران مدرسه باز کرده و تعلیم برایشان مجانی کرده بود، روستائیان بیزمین را صاحب زمین کرده بود، در روستاها درمانگاه و مدرسه ساخته بود، و بسیاری اقدامات دیگر. عوام اگر معنای آزادیهای برآمده از دولت بوتو را احساس نمیکردند زیرا معنای آزادی و دموکراسی را نمیدانستند، ثمرات خدمتهای بوتو را با گوشت و پوستشان لمس کرده بودند. بوتو محبوب دلها بود. عوام نمازشان را در مساجد میخواندند، به سخنرانیها هم گوش میداند، ولی تهمتها را باور نمیکردند.
پس از انتخابات، تظاهرات خیابانی مخالفان برضد بوتو بهراه افتاد. اتهام حزب بوتو تغلب در انتخاباتِ پارلمان و دستکاری در شمارش آراء بود. مطالبۀ تظاهرات کنندگان الغای نتایج انتخابات و «برگزاری انتخابات پاک» بود. بهعلاوه، حرکت نوینی بهنام جنبش برای مطالبۀ نظام نبوی با نام «نظام مصطفا» ظهور کرد که شعارش اجرای احکام قرآن و سنت بود. شعار این جنبش برای عوام هم شیرین بهنظر میرسید. مخالفان بوتو خیلی خوب بازی میکردند. بهزودی تظاهرات هزاری بهدهها هزاری تبدیل شد و حالت شورش بهخود گرفت. بوتو نیز شدت عمل بهکار برد و بازداشتها شروع شد. در روزهای آینده شعارها برضد حزب بوتو اوج گرفت و تظاهرات کنندگان خواهان انحلال دولت و تشکیل دولت مبتنی بر نظام مصطفا شدند. از آن زمان تعرض به ممتلکات و مغازهها نیز رسمِ برنامۀ تظاهرات شد. آشوب و ناامنی میتوانست مردم کشور را از دولتِ وقت بیزار کند. تصمیم مخالفان بر آن بود که یا بوتو را برکنار یا کشور را برسرش خراب کنند. آنها اکنون رگِ محرکِ عوام را یافته بودند. عوام حاضر بودند که در راه مصطفا نه تنها نانشان بلکه جانشان هم بدهند. روزی که پارلمان در لاهور افتتاح شد تا اعضاء سوگند بخورند تظاهرات در لاهور بهآتشزنی و تخریب در چند نقطه انجامید. اعضای اقلیت از شرکت در مراسم سوگند خودداری کردند. در شورشهای روزهای آینده چندین نقطه بهآتش کشیده شد و ریلهای قطار از جا کنده شد. بوتو در چند شهر بزرگ حالت فوق العاده اعلام کرد و وعده داد که نظام مصطفا را مرحله بهمرحله بهاجرا درخواهد آورد. همچنین بهصورت شتابزده قانون ممنوعیت خرید و فروش خمر تصویب و اعلام کرد. ولی مخالفانش خواهان نابودیِ او بودند و او را بزرگترین و خطرناکترین مانع سر راه اجرای نظام مصطفا مینامیدند. شماری شخصیتهای نیمهسرشناس مخالف گم شدند. تهمت ربودنشان بهپلیس مخفی بوتو زده شد. دانشجویان که تا چندماه پیش از این حامی برنامههای بوتو بودند بهمخالفت با سیاستهای سرکوبگرانۀ او برخاستند. در یک تظاهرات دانشجویی در دانشگاه کراچی (بزرگترین دانشگاه کشور) یکی از اعضای برجستۀ حزب بوتو به دست دانشجویان کشته شد. تلاشهای بوتو برای مذاکره با رهبران اتحاد ملی نتیجه نداد. خواستۀ آنها الغای نتایج انتخابات، انحلال دولت و برکناری بوتو و برگزاری انتخابات جدید بود. بوتو بهآنها پیشنهاد داد که رفراندوم ملی برگزار کنید. آنها این پیشنهاد را نیز رد کردند. کشور بهطور کلی از کنترل خارج شده و در آشوب بود. در شب ششم جولای ۱۹۷۷ ارتش برضد بوتو وارد عمل شد، ژنرال ضیاء الحق -رئیس ستاد ارتش- رهبر کودتا بود، ذوالفقار علی بوتو و شماری از یارانش بازداشت و زندانی شدند، و امور کشور را ژنرال ضیاء بهدست گرفته رئیس حکومت نظامی و اختیاردار کل کشور شد. او وعده داد که هرچه زودتر انتخابات برگزار شود. سهماه بعد ژنرال ضیاء خود را رئیس جمهوری نامید. مقدمات محاکمه و اعدام بوتو تهیه شد. بوتو یک شاکی خصوصی داشت که پیش از این گزارش قتل پدرش نزد پلیس را با توجیه اتهام مستقیم بهبوتو درج کرده بود. این پرونده گشوده شد. پس از چندین ماه بوتو محکوم شناخته شد و حکم اعدامش بر چوبۀ دار صادر گردید. با اعلام این رأی فشارهای جهانی بر ضیاء الحق آغاز شد تا از اعدام بوتو جلوگیری کند. ضیاء الحق اجرای قانون و عدم تخطی از قانون را وظیفۀ خودش اعلام کرد. روز ۴ آوریل ۱۹۷۹ ذوالفقار علی بوتو بهدار آویخته شد وجسدش در میان تدابیر شدید امنیتی در زادگاهش لارکانه (اسم قدیمش لارخانه) دفن شد.
۷. جمهوری اسلامی ژنرال ضیاء الحق
با برچیده شدن دستگاه بوتو بساط دموکراسی در پاکستان برچیده شد ولی امنیت بهکشور برگشت. ژنرال ضیاء از حمایت کاخ سفید برخوردار شد. اصلاحات بوتو لغو گردید، صنایع و مؤسسات مالی و اقتصادیِ ملیشده به صاحبانشان برگردانده شد، ژنرال وعدۀ شکوفایی اقتصادی داد و برنامههای اقتصادیش را اعلام کرد که تشکیل دولت عدل اسلامی و مبارزه با فقر و بیکاری در سرلوحۀ خود داشت، نظام بانکداری بدون ربا رایج گشت، نظام زکات و عُشر براساس فقه اسلامی بنیاد نهاده شد و مقرر شد که زکات و عشر اسلامی جای نظام مالیات را بگیرد، قانون تعزیرات اسلامی (حدود و قصاص و دیات) وضع و اجرا شد، نظام قضای اسلامی و دادگاههای اسلامی تأسیس شد که مقرر گردید بر اساس فقه اسلامی و با نظارت و مشورت و فتوای فقها عمل کنند، سازمان بازرسی تأسیس شد و ریاستش بهیک ژنرال بازنشسته با منصب اسلامیِ «محتسب» و اختیارات بسیار بسیار گسترده سپرده شد. همراه با این اقدامات اسلامی، ژنرال ضیاء خروج پاکستان از سازما پیمانِ سنتو را اعلام کرد (این سازمان آمریکاساخته در زمان بوتو مرده بود)، دولت پاکستان رسمًا عضو جنبش عدم تعهد شد که بنیانگذار و عضو برجستهاش دولت هند بود. بههمان نسبتی که بوتو دبستان و دبیرستان ساخته بود چند برابرش مدارس دینی برای پرورش علمای دین ساخته شد. یکی از تشکیلات ابداعی ژنرال ضیاء نیز تشکیل «ناظمین نماز» بود که مقرر گردید در همۀ ادرات و مؤسسات عمومی و خصوصی و در همۀ کوی و برزنها مردم را دعوت به نماز کنند. ناظمین نماز از فقها و طلبه بودند، خدماتشان را داوطلبانه و برای رضای خدا انجام میدادند و زندگیشان توسط کمکهای بنیاد دولتی زکات و عشر تأمین میشد.
در این اثناء در ایران انقلاب اسلامی شد. کشور افغانستان نیز که تا اینزمان از اقمار شوروی بود به اشغال نیروهای شوروی درآمد. در پاکستان جنبش جهاد برضد «کمونیستهای کافر حاکم در کشور مسلمان افغانستان» بهراه افتاد، و درهای پاکستان بر روی مهاجرین افغانی گشوده شد. ژنرال ضیاء هم در گسترش دین از راه باز نگاه داشتن دست ملایان و کمکهای سخاوتمندان بهآنها و هم از راه مداخلۀ مستقیم در افغانستان، وظیفهئی که بر عهدۀ خودش نهاده بود را بهبهترین وجهی انجام داد. ثمرۀ این سیاست، حدود سهمیلیون آوارۀ افغانی در پاکستان بود. بهترین جاهائی که میتوانست غذا و لباس فرزندانِ این آوارگان را تأمین کند مدارس دینی بود که دولت پاکستان و عربستان سعودی هزینههایش را سخاوتمندانه تأمین میکردند. تولید مدرسهها نیز «مجاهد مسلمان» بود که سرانجام توانستند دولت طالبان را در افغانستان تشکیل دهند. ثمرۀ دیگر بازنهادن درهای پاکستان بر روی مهاجرین افغانی گسترش باورنکردنی هروئین در پاکستان بود. در پایان دوران حاکمیت ضیاء الحق، پاکستان علاوه بر لشکر بزرگی از فارغ التحصیلان مدارس دینی که بیشترشان افغانی بودند، ۳ میلیون معتاد هروئین و چندین میلیون بیکارِ زیر خطِ فقر مطلق داشت.
ژنرال ضیاء برای آنکه ریاستش را برمبنای رضایت مردم پاکستان ادامه دهد، در سال ۸۴ یک رفراندوم عمومی برگزار کرد و از مردم پرسید که آیا با سیاستهای رئیس جمهوری پاکستان ژنرال ضیاء الحق در هماهنگ کردن قوانین و اقتصاد کشور با احکام اسلامی موافقید؟ پاسخ نیز آری و نه بود. گفته شد که ۹۷ درصد رأی دهندگان رأی آری بهصندوقها انداختهاند. بهاین ترتیب، ژنرال ضیاء الحق بنا بر بیعت عامۀ اسلامی و بهدرخواست مسلمانان پاکستان در مقام ریاست جمهوری اسلامی پاکستان ماند. پس از آن ژنرال تصمیم گرفت که اجازۀ انتخابات پارلمانی بدهد. انتخابات چهار ماه پس از رفراندوم دولت جدید بهریاست سک فئودال سندی تشکیل شد. ژنرال ضیاء هم با همۀ اختیاراتش رئیس جمهوریِ برآمده از بیعتِ عامۀ موسوم به رفراندوم بود. نخستوزیر وعدۀ برداشتن حالت فوق العادۀ و حکومت نظامی هشتساله داد. حکومتهای فدرالی نیز یکماه بعد تشکیل شدند. کاریکاتور دموکراسی به نمایش نهاده شد.
۸. ظهور بینظیر بوتو
بینظیر بوتو متولد سال ۱۹۵۳ و تحصیلکردۀ رشتههای علوم سیاسی و اقتصاد در دانشگاههای هاروارد و آکسفورد بود. خدماتی که ذوالفقار علی بوتو در دوران ریاستش برای مردم پاکستان کرده بود چندان بود که همۀ تلاشها برای لکهدار کردن بوتو ناکام ماند و بوتو همچنان محبوب دلهای بخش عظیمی از مردم پاکستان مانده «شهید بوتو» لقب گرفت. حزب بوتو - مثل همۀ احزاب جهان سومی- یک حزب خاندانی است. مرتضا پسر بوتو که گزینۀ حزب بوتو برای جانشینی او بود پس از کودتای ضیاء الحق مجبور به مهاجرت اجباری شد. بینظیر که اندکی پیش از کودتا بهپاکستان برگشته بود نیز در خانهاش تحت اقامت اجباری قرار گرفت و بهزودی مجبور شد که بهتبعید برود. برادرش شاهنواز که در فرانسه میزیست در سال ۱۹۸۵ در آپارتمانش در ریویرا مرده یافت شد، و هنوز پرده از راز مرگش برداشته نشده است.
سال ۸۶ که دولت مدنی برسر کار و حالت فوق العاده برداشته شده بود بینظیر بوتو بهکشور برگشت و فعالیت ضد دیکتاتوریش را آغاز کرد. مطالبۀ او انحلال دولت و برگزاری انتخابات جدید و اعادۀ قانون اساسی ذوالفقار علی بوتو بود. در اوت این سال بینظیر در ایالت سند اعلام نافرمانی مدنی کرد. تظاهرات حامیان بینظیر در کراچی و شهرهای سند همهگیر شد. تحریکات قومی که در کراچی و شهرهای بزرگ سند ترتیب داده شد و قومیتها را بهجان هم افکند و کشتگانی نیز درپی داشت نتوانست که جلو گسترش محبوبیت بینظیر را بگیرد. شعارهائی که برخی گروههای مشکوک در مطالبۀ تجزیۀ پاکستان سر دادند نیز جلوگیر گسترش اعتراضات هواداران بینظیر نشد.
امور کشور داشت از کنترل ژنرال ضیاء خارج میشد. او در آخر می ۸۸ مجلس و دولت را منحل و وضعیت فوق العادۀ سابق را اعاده و اجرای شدید احکام شریعت را اعلام کرد. کنگرۀ آمریکا اظهار علاقه نمود که در پاکستان باید انتخاباتی با شرکت همۀ احزاب برگزار شود. ۱۵ روز پس از این اظهار علاقۀ کنگرۀ آمریکا، ژنرال ضیاء الحق در یک سانحۀ هوائی کشته شد. گفته میشد که سانحه ساختگی بوده، ولی هیچگاه عواملش شناخته نشدند.
در ماه نوامبر انتخابات با شرکت همۀ گروهها و احزاب برگزار شد، بینظیر با اغلبیت ناچیزی برنده شد، و بهعنوان «نخستین حاکم زن در تاریخ اسلام» بهمقام نخستوزیری و ریاست دولت رسید. ملاها نمیتوانستند بپذیرند که «یک عورتِ ضعیفه» حاکمشان باشد. زن از نظر شرعی نمیتواند حاکم و قاضی و وزیر شود. پیامبر اکرم فرموده «لا اَفلَحَ قومٌ حَکَمَتهُم اِمرَأة» (مردمی که حاکمشان یک زن باشد نباید انتظار رستگاری داشته باشند).
بینظیر که با خصومت شدید ملایان و احزاب اسلامی رو بهرو بود در دومین سال ریاستش با اتهام فساد مواجه شد. اتهام متوجه شوهرش آصف زرداری بود.
دوران ریاست بینظیر که دوران آشفتگیها و نابهسامانیهای گسترده بود بیش از دو سال دوام نیاورد، و رئیس جمهوری پاکستان -غلام اسحاق خان- در ماه اوت ۱۹۹۰ دولت بینظیر را طبق اختیاراتی که قانون اساسی بهاو داده بود منحل کرد. زرداری نیز، با چندین تهمت فساد و سوء استفاده از مقام که پیش از آن متوجهش شده بود، بازداشت و راهی زندان شد. دو ماه بعد انتخابات جدید برگزار شد. حزب بوتو درگیر محاکمهها بود و در انتخابات شرکت نداشت. حزب اسلامی ضیاء الحق بهرهبری نواز شریف برنده شد و نواز شریف بهنخستوزیری و ریاست دولت رسید.
سرنوشت دولت نواز شریف نیز تکرار داستان سیاست در پاکستان بود. در انتخابات اکتبر سال ۱۹۹۳ بینظیر مجددًا توانست بهنخستوزیری برسد. زرداری از زندان آزاد شد و بهوزارت رسید. مخالفان بینظیر همان بازیهای سابق را از نو تکرار کردند. باز هم اتهامها متوجه شوهرش بود که بهاو لقب «آقای ده درصد» دادند، یعنی قراردادهای اقتصادی بزرگ را بدون توجه به مصالح کشور با شرکتهای خارجی میبندد و هدفش از بستن این قراردادها گرفتن ده درصد رشوۀ خودش است.
مرتضا برادر بینظیر در همین سال ۱۹۹۳ از تبعید برگشت؛ و دو سال بعد در یکی از خیابانهای شهر کراچی در شرایط بسیار پیچیدهئی به تیر چند مهاجم کشته شد. عوامل قتل او هیچگاه شناخته نشدند. اکنون از خاندان بوتو فقط بینظیر مانده بود.
کارشکنیها و تهمتزنیها برضد بینظیر و دولتش ادامهم یافت و کشور را بهآشوب کشاند. رئیس جمهوری پاکستان -فاروق لغاری- که از همپیمانان سابق بینظیر بود در سال ۱۹۹۶ دولت بینظیر را بهاتهام فساد منحل کرد. زرداری مجددا زندانی شد، و بینظیر مجبور بهترک کشور گردید. دولتی که نواز شریف پس از برگزاری انتخابات تشکیل داد چندان دوام نداشت، و بهعلت اختلافی که میان او و رئیس ستاد ارتش (ژنرال پرویز مشرف) بروز کرد ژنرال مشرف در کودتای آرامی او را برکنار و مجبور بهترک وطن کرد و خود با وعدۀ برگزاری انتخابات در چندماه آینده تشکیل دولت نظامی داد.
۹. جمهوری اسلامی ژنرال مشرف
دولت ژنرال مشرف که احیای دولت ژنرال ضیاء بود از حمایت کاخ سفید آمریکا برخوردار شد. ژنرال مشرف در لشکرکشی آمریکا بهافغانستان همکاری گسترده نمود. بهای این همکاری افزایش نفرت همگانی در پاکستان از ژنرال مشرف بود تا جائی که بخشی از ملایان که میبایست متحد طبیعی او باشند را نیز بهضد او برانگیخت؛ ولی انگیزۀ اینها نه مخالفت با دیکتاتوری بلکه مخالفت با همکاری ژنرال از اشغال افغانستان بود. پاکستان دیکتاتوری ژنرالهای متعددی را دیده است، ولی ژنرال مشرف شاید منفورترین رهبری باشد که تاریخ پاکستان بهخود دیده است. اگر برق یک محله در یک شهر بزرگ مثل کراچی برود زنها و بچهها به مشرف دشنام میدهند.
کاخ سفید مایل بود که ژنرال مشرف انتخابات آزاد با شرکت احزاب برگزار کند، مایل بود که بینظیر و نواز شریف در این انتخابات شرکت داشته باشند، مایل بود که انتخابات پاک برگزار شود. ژنزال مشرف پس از آنکه مطمئن شد همچنان ریاست جمهوری را حفظ خواهد کرد تصمیم گرفت که اجازۀ برگزاری انتخابات را بدهد؛ بنا بر تصمیمی که از بالا گرفته شده بود بینظیر پس از ۸ سال تبعید اجازه یافت که برای شرکت در انتخابات بهپاکستان برگردد. او در دوماه گذشته در سخنرانیها و مصاحبههایش نوک حملهاش را متوجه اسلام افراطی کرد، و وعده داد که اگر بهریاست دولت برسد مدرسههای دینی را کنترل خواهد کرد (کاری که ژنرال مشرف از عهدهاش بر نیامده). اما چند تهدیدِ به قتل دریافت کرد تا از شرکت در فعالیت سیاسی خودداری ورزد. گفته میشود که تندروان اسلامی تهدیدش کرده بودند؛ ولی هستند کسانی که انگشت اتهام را متوجه جهت دیگری میکنند. گفته میشود که در ترور بینظیر از تکنیک و ابزار پیشرفته استفاده شده که از اختیار «تروریستها» بیرون است. خشم و انگشت اتهام هواداران بوتو متوجه دولت ژنرال مشرف است. توجیه رسمی اتهام توسط دولت به «سازمان تروریستی القاعده» نیز نتوانسته که جهتِ این خشم را عوض کند. پاکستان دارد در آتش آشوب میسوزد.
۱۰. آیندۀ حزب بوتو
دیگر در خاندان بوتو کسی نمانده است که بتواند حزب بوتو را رهبری کند. شوهر بوتو (آصف زرداری) خوشنام نیست و فسادهای ثابتشده در کارنامهاش ثبت است. از میان سران حزب نیز کسی که دارای شخصیتی کاریزمایی شبیه ذوالفقار و بینظیر باشد وجود ندارد؛ و این از مشکلات احزاب خاندانی در جهان سوم است. فاطمه دختر مرتضا بوتو بهنظر میرسد که چنان شخصیتی نباشد که بتواند بهاین زودیها جای پدرش مرتضا و عمهاش بینظیر را پر کند. (مادر فاطمه لبنانی است که مرتضا در دوران تبعیدش در سوریه با او ازدواج کرده است.) آیندۀ حزب بوتو پس از بینظیر بوتو، و همچنین آیندۀ دموکراسی در کشور پاکستان، تاریک بهنظر میرسد. آنچه در افق هویدا است ادامۀ دیکتاتوریِ به همین شکلِ کنونی با رهبری مشرف یا یک ژنرال دیگر است. در انتخاباتی که قرار است بهزودی برگزار شود (اگر برگزار شود) در غیاب دو حزب بزرگِ بوتو و نواز شریف، رقابت فقط در درون ارتش خواهد بود؛ لذا میگویند که یا مشرف انتخاب خواهد شد یا یک ارتشی دیگر. ارتش در تاریخ پاکستان نشان داده که در خطِ سیاستهای موردِ نظر آمریکا است. میگویند که آمریکا همیشه با ایجاد دموکراسی در پاکستان مخالف بوده است و هرگاه دولت کودتا تشکیل شده آمریکا حمایت همهجانبه از آن بهعمل آورده است. روشنترین مثالی که میآورند دولتهای ژنرال ضیاء الحق و ژنرال مشرف است که هردو با کنار زدن دولت برآمده از رأی مردم پاکستان برسر کار آمدند و مورد حمایت دولت آمریکا قرار گرفتند. حمایتهای بوش از ژنرال مشرف نیازی بهبیان ندارد.
۱۱. پایان
بهرغم تبلیغاتی که دربارۀ اسلام بنیادگرا در پاکستان میشود ولی حقیقت آن است که زندگی سنتی مردم پاکستان بهگونهئی است که گسترش اسلام بنیادگرا در این کشور بعید بهنظر میرسد. دوران ضیاء الحق مناسبترین دوره برای پا گرفتن این اسلام بود، ولی تلاشهای ضیاء الحق در آن راه بهجائی نرسید جز آنکه احزاب کوچکی در زیر چترِ حمایت او ساخته شدند، ولی در میان عموم مردم پاکستان چندان نفوذی نیافتند. برای بزرگترین حزب اسلامی پاکستان (حزبِ خوشنامِ قاضی حسین احمد) هیچ امیدی به کسب اکثریت در یک انتخابات آزاد نیست. تبلیغاتی که اکنون برای نشان دادن «خطر اسلام افراطی» میشود، بهنظر میرسد که هدفش آن است که بهغرب فهمانده شود که تداوم دیکتاتوری نظامی در پاکستان بهنفع غرب خواهد بود وگرنه در پاکستان نیز یک حکومت طالبانی دیگر ایجاد خواهد شد. مدارس دینیئی که از زمان ضیاء الحق تا امروز در پاکستان فعالیت میکنند تنها تولیدی که داشتهاند جماعاتی از ملایان است که بر سر تصرف مساجد و تصاحب درآمدهای مسجدها در میان خودشان درگیر هستند. ملاها در پاکستان چنان پراکنده و نا منظماند که چشمانداز هیچ تشکیل قدرتِ مؤثری در میانشان دیده نمیشود که بتواند در عرصۀ سیاسی قد برافرازد. تنها جائی از پاکستان که «اسلام سیاسی» فعالیتی دارد در ایالت پختوننشینِ شمالغرب با مرکزیتِ پشاور است. پشاور از زمان ژنرال ضیاء مرکز پرورش مجاهدینِ اسلام و گسیل آنها بهافغانستان برای جهاد با شوروی بوده؛ همین پرورشیافتگان افغانی مراکزِ تعلیمیِ پیشاور بودند که در آینده حکومت طالبان را تشکیل دادند. بقایایشان که در پشاور و ایالتِ شمالغرب هستند اکنون اسباب دردسر برای پاکستان شدهاند. این میراثی در حال احتضار است که از ژنرال ضیاء الحق مانده است.