iran-emrooz.net | Wed, 19.12.2007, 8:40
كبوتر با كبوتر، باز با باز
دکتر حسين باقرزاده
|
سهشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۶ – 18 دسامبر 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
در سیاست همه چیز شدنی است: از سازش تا انقلاب در داخل، و از صلح تا جنگ در خارج. تنها كسانی كه چشمان خود را بر واقعیت میبندند و آرزوهای خود را به جای آن مینشانند از «ناممكن»ها سخن میگویند. تاریخ ایران و جهان در دو سه دهه اخیر پر است از ناممكنهایی كه ممكن شد. تا چند ماه پیش از انقلاب سال ۵۷ كمتر كسی تصور وقوع آن را میكرد و یا امكان آن را پیش میكشید. از دید بسیاری، حیات جمهوری اسلامی در دهه اول حیات آن با جنگ عجین شده بود و «امكان نداشت» كه رژیم آتشبس را بپذیرد و در عین حال بتواند به حیات خود ادامه دهد. برخی به همین صورت، حیات جمهوری اسلامی را به حیات خمینی پیوند زده بودند. دیوار برلن در اوایل دهه هشتاد میلادی محكم بر سر پا بود، و آلمانها رؤیای وحدت دوپاره خود را تا قرن بعد عملی نمیدیدند. اتحاد جماهیر شوروی نیز محكمتر از آن به نظر میرسید كه تا چند سال بعد شیرازههای آن از هم بپاشد و كشورهای عضو آن به جامعه سرمایهداری بپیوندند.
نمونههای شدن چیزهای «ناشدنی» در جهان سیاست بسیار است. تحولاتی كه به انقلاب كشیده است؛ رژیمهای قدرقدرتی كه به كنار رفتهاند؛ رژیمهای به ظاهر سستبنیادی كه برجا ماندهاند؛ دشمنان دیرینهای كه با هم كنار آمدهاند؛ اتحادهایی كه جابجا شدهاند؛ و متحدان پیشینی كه در برابر هم قرار گرفتهاند. بسیاری از این تحولات بر اساس دادههای سیاسی و ایدئولوژیك، و آمال و منافع و آرزوهای شخصی عاملان و مباشران این تحولات، قابل تبیین است. ولی برای كسانی كه سیر این تحولات را بر خلاف تحلیلها یا آمال و آرزوهای خود میبینند درك این دادهها چندان ساده نیست. مخالفان رژیم شاه، او را دیكتاتور خونآشامی میدیدند كه برای حفظ قدرت، با اتكا به گارد شاهنشاهی خود از هیچ جنایتی، و از جمله به راه انداختن حمام خونی از تظاهركنندگان معترض، فروگذار نخواهد بود. پس سقوط شاه را ناممكن میدیدند. پیروان آیت الله خمینی او را فرد مقدسی میدانستند كه حتا به مگسی آزار نمیرساند، و از این رو تصور این كه او روزی بر روی ورق پاره ای فرمان قتل عام هزاران زندانی سیاسی را صادر كند برایشان ناممكن بود. «ناشدنیها» شده است. در جهان سیاست نباید هیچ چیز را ناشدنی دانست.
در بین «ناشدنیها»، آشتیهایی كه بین نیروهای متخاصم صورت گرفته از همه چشمگیرتر است. به عبارت دیگر، گاه نیروهای افراطی در قطبهای مخالف صحنههایی آفریدهاند كه از نیروهای معتدل بر نمیآمده است. آشتی تاریخی چین و آمریكا در زمان ریچارد نیكسون و هنری كیسینجر، هر دو از راستگراترین طیف سیاسی جمهوریخواه آمریكا، و با سفر ناگهانی نیكسون به چین، صورت گرفت. شكستن یخ بین آمریكا و شوروی نیز در دوران یك راستگرای دیگر آمریكا یعنی رونالد ریگان كه شوروی را «امپراتوری اهریمنی» نامیده بود انجام شد. هیچ حكومتی از حزب دموكرات در آمریكا چنین موفقیتهایی نصیبش نشده بود. اولین قرارداد صلح بین اسراییل و یك كشور عربی (مصر) نه در زمان یك حكومت كارگری و بلكه به دست مناخیم بگین رهبر پیشین گروه افراطی و تروریست ضد عرب ایرگون امضا شد. بن بست سیاسی ایرلند شمالی سرانجام با آشتی دو گروه متخاصم شكست كه در دو انتهای طیف سیاسی قرار داشتند و سایه یكدیگر را از دور با تیر میزدند.
ایان پیزلی، كشیش فرتوت و متعصب ایرلند شمالی كه پاپ و واتیكان را شیطانی و جهنمی میداند، اكنون بیش از ۷ ماه است كه با معاون اول خود، مارتین مكگینس از رهبران خشن و كاتولیك ارتش آزادیخواه ایرلند، حكومت خودمختار این تكه كوچك از جزیره ایرلند را (زیر نظر بریتانیا) اداره میكنند. هفته پیش آنان در واشنگتن بودند و با یكدیگر به دیدار مقامات سیاسی آمریكا رفتند. در دیدار آنها با بوش، مكگینس گفت كه تا ۷ ماه پیش من و دكتر پیزلی حتا یك كلمه با هم حرف نزده بودیم، و حال كمتر روزی است كه باهم كار نداشته باشیم. این دو (و احزاب متبوع آنان) كاری كردند كه نیروهای میانهرو كاتولیك و پروتستانت ایرلند شمالی در طول سالها تلاش به آن موفق نشده بودند (علارغم این كه یك بار هم به خاطر همین تلاشها، رهبران آنها جایزه صلح نوبل را گرفتند). تمام امید و تلاش مقامات بریتانیا و قدرتهای خارجی مانند آمریكا در طول بیش از دو دهه متوجه نیروهای میانهرو بود، كه هیچگاه به ثمر نرسید. سرانجام، راه حل جایی پیدا شد كه ناشدنی مینمود. با اشاره به نیم بیت یادشده در عنوان نوشته میتوان گفت كه بازها ظاهرا بهتر میتوانند با بازها پرواز كنند تا كبوترها با كبوترها.
این پدیدهها یك توضیح پیش پا افتاده دارد: نیروهای معتدل در ابتكار سیاسی در برابر رقیبان افراطی یا راست خود ضربهپذیرند، و باید مواظب خنجر خوردن از پشت باشند، در حالی كه نیروهای اخیر از پشت جبهه خود نگرانی ندارند. یك رییس جمهور دموكرات آمریكا باید طوری در برابر كشورهای كمونیستی عمل میكرد كه از سوی راستها به سازش و وادادگی متهم نشود. یك رییس جمهور راست جمهوریخواه چنین نگرانیای ندارد. اگر یك رهبر حزب كارگری اسراییل با مصر قرارداد صلح میبست و زمینهای سینا را به آن پس میداد، بدون شك از سوی مخالفان راستگرای خود در حزب لیكود به خیانت متهم میشد و این امر میتوانست به بهای سنگینی از نظر سیاسی برای آن تمام شود. یك رهبر لیكود با چنین خطری روبرو نبود. نزدیكی نیروهای معتدل در ایرلند شمالی مرتبا از سوی دو حزب افراطی كه اكنون با هم كنار آمدهاند، با كارشكنی مواجه میشد و به شكست میانجامید. اكنون نیروی افراطی دیگری نیست كه بخواهد كار این دو حزب را به شكست بكشاند و از آن بهرهبرداری سیاسی بكند. دو نیروی متخاصم در دو سر طیف سیاسی ممكن است تا آنجا كه بتوانند نسبت به هم دشمنی به خرج دهند، ولی اگر به دلایلی به آشتی دست زنند میتوان شانس موفقیت بیشتری از آن انتظار داشت!
میتوان استدلال كرد كه ایران اكنون تحت افراطیترین حكومت از نوع خود در دوران جمهوری اسلامی به سر میبرد. و دقیقا به همین دلیل احمدینژاد میتواند كارهایی بكند كه پیشینیان او، و از جمله خاتمی با همه محبوبیت خود در دوران ریاست جمهوریاش، جرأت انجام آن را نداشتند. از نظر داخلی، چه كفنپوشانی كه در دوران خاتمی به خاطر درج یك خبر یا عكس یا مقاله یا داستان در یك نشریه به خیابانها میریختند، ولی اكنون نمونههای مشابه آن كمترین واكنشی بر نمیانگیزاند. یا تصور كنیم كه اگر خاتمی به كنفرانس سران كشورهای عرب خلیج فارس میرفت و زیر آرم «الخلیج العربی» مینشست در ایران هواداران جناح مخالفش چه غوغایی به راه میانداختند. سایت اینترنتی «الف» كه از رسانههای وابسته به جناح به اصطلاح اصولگرایان است دقیقا با اشاره به همین «تابوشكنی»های احمدینژاد از نوع برخوردها و موضعگیریهای او در رابطه با آمریكا صریحا انتقاد كرده و با نقل قولهای خمینی و خامنهای در باره رابطه با آمریكا، نوشته كه احمدینژاد كارهایی كرده است كه پیشینیان او هیچگاه جرأت انجام آن را نداشتهاند.
از هنگام شكلگیری جمهوری اسلامی، همه تلاشهایی كه از سوی حكومت جمهوری اسلامی برای نزدیكی با آمریكا صورت گرفته با كارشكنیهای جناح افراطی/محافظهكار رژیم در ایران به شكست انجامیده است. آخرین این تلاشها در زمان خاتمی به صورتهای علنی و مخفی صورت گرفت، و نشانههایی از استقبال دولت كلینتون از نزدیكی با ایران به چشم میخورد. ولی هیچ یك از دو طرف به دلیل نگرانی از واكنش مخالفان سیاسی داخلی خود گام مؤثری در این راه برنداشتند. در ایران به خصوص پس از این كه خامنهای طرح مذاكره با آمریكا را با خیانت و حماقت و بیغیرتی برابر دانست، خاتمی و اطرافیان او دیدند هوا خیلی پس است و مجبور شدند ماست مذاكره با آمریكا را كیسه كنند. ظاهرا سرنوشت آن بود كه زمان بگذرد و در ایران و آمریكا، در هر دو، افراطیترین حكومتهای این دو كشور در چند دهه اخیر بر سر كار آیند تا شاید طلسم روابط ایران و آمریكا بشكند. و اكنون شواهد نشان میدهد كه این روند آغاز شده است.
پس از دو سال و اندی تشنجآفرینی از سوی دو نیروی متخاصم (حكومتهای ایران و آمریكا) و كشاندن ایران به لبه پرتگاه جنگ، اكنون علایمی وجود دارد كه از تغییر سیاست این دو نیرو نسبت به یكدیگر حكایت میكند. از یك سو آمریكا علاقه بیشتری به گفتگو با جمهوری اسلامی نشان میدهد و از سوی دیگر رژیم اسلامی لحن گفتارش را تغییر داده است. آمریكا این تغییر را از یك سال پیش كه خانم رایس برای اولین بار از آمادگی كشور متبوع خود برای گفتگو با ایران در طول 28 سال گذشته خبر میداد شروع كرد. گفتگوهای بین دو كشور در سطح سفیران در عراق گام بعدی این حركت بود. انتشار گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریكا در هفتههای اخیر نیز ظاهرا به این منظور صورت گرفت كه افكار عمومی آمریكا را برای این تغییر سیاست آماده كند. از سوی ایران نیز لحن احمدینژاد ناگهان نسبت به آمریكا تغییر كرد. علاوه بر این، روزنامه یواسای تودی روز دوشنبه از كاهش 50 درسدی حمله به وسیله بمبهای جادهای عراق (كه آمریكا آنها را كار ایران میدانست) خبر داده است - تصمیمی كه به گفته این روزنامه، «تحلیلگران را متحیر» كرده است.
آقای احمدینژاد اكنون و بیخیال از این كه مراد و رهبرش در همین سالهای اخیر صحبت از گفتگو با آمریكا را خیانت و حماقت و بیغیرتی دانسته است از مذاكره با آمریكا سخن میگوید. او با اشاره به گزارش اخیر سازمانهای اطلاعاتی آمریكا، آن را یك گام به جلو ارزیابی كرده و خواسته است تا «یكی دو گام دیگر برداشته شود» تا راه برای «تعاملات دوجانبه» باز گردد. كاخ سفید نیز در واكنش به این سخنان خواسته است كه رژیم ایران این «یكی دو گام» را بردارد. مسئله به حد آیین عروسكشان رسیده است كه عروس و داماد به چند قدمی یكدیگر رسیدهاند و بر سر این كه چند گام آخر را كدام بردارند خانوادههای دو طرف مشغول چانهزنی شدهاند.
دو طرف البته انگیزههای پرتوانی برای نزدیكی با یكدیگر دارند. حكومت بوش كه به دلیل افتضاح سیاستهای خارجیاش در عراق و افغانستان صدمه سیاسی بزرگی خورده است نیاز دارد اگر بتواند در سال آخر حكومتش كاری نیكسونی (چین) یا ریگانی (شوروی) بكند تا شاید اعتبار از دست رفته خود را بازیابد. او میداند كه تنها یك حكومت افراطی راست در ایران میتواند بدون دغدغه از مخالفانش با آمریكا كنار بیاید. احمدینژاد نیز در ایران با یكی از شدیدترین بحرانهای اقتصادی و اجتماعی خودساخته دوران جمهوری اسلامی روبرو است و شبح تحریمهای بیشتر سایه سنگینی بر این بحرانها انداخته و آنها را خطرناكتر كرده است. او در آستانه رأیگیری برایمجلس در اسفند نیاز شدید دارد به آن دارد كه آرای از دست رفته خود را بازیآبد، و نزدیكی با آمریكا و رفع تحریمها میتواند عامل بزرگی در جذب رأی مردم (در رقابت با اصلاحطلبان) برای او و اطرافیانش باشد.
این انگیزهها است كه ظاهرا دو طرف متخاصم را به سوی یكدیگر جذب میكند. تغییر لحن و رفتار دو طرف در روزها و هفتههای اخیر به صورت چشمگیری بروز كرده است. تحویل اولین محموله سوخت هستهای بوشهر از سوی روسیه (پس از مدتها تأخیر) و تأیید آمریكاییان از این عمل را نیز باید در همین راستا تفسیر كرد. آمریكاییان تأكید كردهاند كه این عمل نشان میدهد كه ایران به غنیسازی هستهای نیاز ندارد، و احیانا از طریق روسها از جمهوری اسلامی تأیید آن را گرفته باشند. تصویب قطعنامه جدید سازمان امنیت علیه ایران تا ماه ژانویه به تأخیر افتاده است و آمریكاییان اصراری برای تسریع در آن از خود نشان نمیدهند. از سوی دیگر، از قول مقامات اسراییلی نقل شده است كه آمریكاییان از آنان خواستهاند كه لحن انتقادی خود را نسبت به گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریكا نرم كنند. قرار است دور جدید مذاكرات سفرای ایران و آمریكا در عراق در ژانویه آغاز شود. ولی اگر در آینده نه چندان دوری خبری آمد كه مذاكرات دیگری در سطوح بالاتر در پاریس یا رم هم آغاز شده است نباید تعجب كرد. در عین این كه ممكن است با یك حادثه یا عملی اختیاری یا تصادفی، همه این مقدمات به هم بریزد و باز دو كشور در لبه پرتگاه جنگ قرار بگیرند. در عالم سیاست، هر چیزی شدنی است.