iran-emrooz.net | Wed, 14.11.2007, 11:30
خطر جنگ و پیآمدهای آن
دکتر کاظم علمداری
|
نقش روسیه:
خبر حمله نظامی به ایران از حد شایعه گذشته و به یک خطر جدی بدل شده است. رفت و آمد و ملاقات سران و وزرای امور خارجه کشورهای آمریکا، انگلیس، اسرائیل، روسیه، آلمان، فرانسه و چین حول مسأله اتمی ایران، هشدار پی در پی نمایندگان گنگره آمریکا به جورج بوش، از جمله اخطار علنی نانسی پلوسی در هفتههای گذتشه و ارسال نامهای با امضای ۳۰ سنتاتور به بوش مبنی بر منع او از حمله به ایران بدون مجوز گنگره نشان از طرحهای پشت پردهای میدهد که حتی سومین مقام قدرت در نظام سیاسی آمریکا، یعنی خانم پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان، از آن بیخبر است و احساس خطر میکند. آنطور که شواهد نشان میدهد، آخرین نشانه این خطر، مسافرت مقامات روسی به ایران است. به نظر بسیاری از مفسران سیاسی، سفراخیر ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، و سفرمجدد وزیر امور خارجه او به ایران پس ازمذاکره با سران کشورهای درگیر، برای فهماندن جدیت حمله نظامی آمریکا به سران جمهوری اسلامی ایران بوده است. البته روسیه از تنش، دور ماندن ایران و آمریکا از یکدیگر، و بحران میان آنها ازهر دو سو بهره میبرد، اما نه از جنگ میان آنها. زیرا درصورت وقوع جنگ در ایران، دود آن به چشم روسها نیز خواهد رفت. بنابراین، روسیه برای محدود کردن نقش هر دو طرف (ایران و آمریکا) در منطقه، و استفاده از تنش میان آنها، نقش دوگانهای بازی میکند. مطابق گزارشهای منتشر شده، آمریکا پذیرفته است در صورتی که روسیه بتواند بهرطریقی مانع از ادامه غنی سازی اورانیوم در ایران شود، آمریکا نیز طرح نصب سپر موشکی و رادارهای خود در دو کشور جمهوری چک و لهستان را حذف کند. پس، در صورت عقب نشینی ایران از موضع کنونی خود، روسیه اولین نتیجه سفر پوتین به ایران را خواهد گرفت.
۱۷/۵ روز مهلت:
اما علی رغم نگرانیهای گسترده در باره وقوع جنگ، موج مخالفت با طرح بوش را نباید ناچیز شمرد. در آمریکا انتخابات ریاست جمهوری و گنگره در پیش است و سیاستمداران از مخالفت گسترده مردم با جنگ، (۶۵ در صد مخالف در برابر ۳۰ در موافق) با خبرند. لذا قاطعتر و علنیتر با جنگ مخالفت میکنند و به بوش فشار میآورند. حمله نظامی به ایران امری نیست که بتوان پنهانی و یک شبه عملی کرد. مطابق گزارش نیال فرگسن (Niall Ferguson)، تحلیلگر امور نظامی روزنامه لسانجلس تایمز، در مقالهای با عنوان "با یک حمله ایران میتواند حذف شود" (اکتبر ۲۲، ۲۰۰۷) در صورت قطعی شدن حمله نظامی آمریکا به ایران، جهانیان حداقل ۱۷.۵ روز پبش از آن مطلع خواهند شد. زیرا ارتش آمریکا ۱۱ ناو هواپیمابر فعال در اختیار دارد که در حال حاضر فقط یکی از آنها، ناوگان "انترپرایس" در خلیج فارس حضور دارد، و مابقی در آبهای ساحلی آمریکا لنگر انداختهاند. انتقال تعدادی از ناوهای دیگر به منطقه خلیج فارس ۱۷.۵ روز طول خواهد کشید. البته فرگسن نگفته است که آمریکا چند زیر دریائی مجهز به کلاهک اتمی در منطقه نگهداشته است. فرگسن در نتیجه گیری تحلیل خود میپرسد با توجه به این واقعیت، اگر شما جای احمدینژاد بودید چقدر نگران میشدید؟
فرگسن اگر شناخت دقیقی از وضعیت بد اقتصادی، فقر گسترده و تنش سیاسی درون ایران از یکسو، و شخصیت، روحیه و اعتقاد دینی احمدینژاد میداشت، و روحیه جنگطلبانه بوش و معاونش چینی و فشار اسرائیل را برای انجام حمله نظامی به ایران درنظر میگرفت، از همین امروز نگران میشد. از آن گذشته، نقش احتمال حملهی ضربتی اسرائیل به مراکز اتمی ایران و کشاندن اجباری آمریکا به جنگ را نباید نا دیده گرفت. اسرائیل ممکن است با این عمل، آمریکا را در برابر عمل انجام شده قرار دهد. درصورت درگیری اسرائیل با ایران سیاستمداران آمریکایی مخالف حمله نظامی به ایران قادر نخواهند بود که از درگیرشدن آمریکا در جنگ علیه ایران جلوگیری کنند.
درست است که در ماجرای دستگیری ۱۵ ملوان انگلیسی، پس از التیماتوم ۲۴ ساعته تونی بلر به ایران، ملوانها با سلام و صلوات و بدرقه مقامات بالای حکومتی از جمله رئیس جمهور، رئیس مجلس و وزیر امور خارجه ایران از آنها، و با دادن هدایایی به ملوانهایی که تا روز قبلاش جاسوس خوانده میشدند خاتمه یافت، و آنها آزاد شدند، ولی آن ماجرا با توجه به تنش موجود ایران و آمریکا و اصرار اسرائیل برای حمله به ایران، با وضعیت کنونی یکسان نیست. زیرا دیک چینی معاون رئیس جمهور آمریکا و اسرائیل به دنبال بهانهای عامه پسند میگردند که به ایران حمله کنند. پس با حادثهای کوچک و غیر مترقبه میان نظامیان آمریکا و ایران، درمنطقهای که آمریکا حضور گسترده دارد میتواند جرقه جنگ زده شود. مانند واقعه درگیری و دستگیری دو سرباز اسرائیلی توسط حزب الله لبنان در سال گذشته که به جنگی بزرگ بدل شد. جرقه جنگ میتواند بهانه لازم به دست جنگ طلبان آمریکایی و ایرانی بدهد تا تنور روانی و هیجانی جنگ را گرم نگهدارند و اگرلازم شد حادثههای دیگری که منجر به تلفاتی شود به آن اضافه کنند تا احساسات مردم را جریه دار نمایند تا زمینه برای حرکت ناوگانها جنگی به منطقه آماده شود آنگاه آتش جنگی بزرگ شعله ور خواهد شد؛ و همچنانکه تاریخ نشان داده است، سیاست مداران فرصت طلب نیز بر موج آن سوار خواهند شد. در آن زمان عقب نشینی احمدینژاد نتیجهای جز شیرکردن آمریکائیها نخواهد داشت. آن دیگر ماجرای ۱۵ ملوان انگلیسی نخواهد بود که بتوان با هدایایی و بدرقهای رنگین و سنگین، سر و ته آن را بهم آورد. پس باید خطر جنگ را امروز جدی گرفت و با آن مقابله کرد.
اشتباه محاسبه احمدینژاد
اما اگر سران جمهوری اسلامی وضعیت پرالتهاب کنونی، و خطر حمله نظامی آمریکا را درک نکنند و بر تحلیل نادرست خود، مبنی براینکه چون آمریکا در عراق گیر کرده است و توان حمله به ایران را ندارد، باقی بمانند، میتوانند به سادگی غافلگیر شوند. زیرا شواهد نشان میدهد که آمریکا بر خلاف تحلیل جمهوری اسلامی، استراتژی مشابه حمله به عراق را در مورد ایران بکار نخواهد برد و از برتری مطلق نیروی هوایی خود علیه ایران استفاده خواهد کرد. ازآن گذشته، محاسبه دیگر آمریکا این است که برخلاف عراق، در صورت حمله نظامی به ایران، کشوری مانند جمهوری اسلامی در مجاور آن نیست که برای آمریکا دردسر بیافریند؛ دوم اینکه با فلج کردن ایران، آنها دیگر قادر نخواهند بود در امورعراق مداخله کنند و شانس سر و سامان دادن به وضعیت کنونی عراق بالاتر خواهد رفت و آمریکای بازنده در جنگ عراق، برنده بیرون خواهد آمد. و سوم اینکه پس از خروج آمریکا از عراق، آنچنانکه طارق الحومید (Tariq Alhomayed)، سردبیر نشریه شرقالاوسط در تاریخ ۹ اکتبر ۲۰۰۷، اخطار داده است، ایران و سوریه جایگزین نیروهای آمریکایی نخواهند شد. الحومید هشدار داده است که پس از خارج شدن نیروهای آمریکایی از عراق، این کشور به دست ایران و سوریه خواهد افتاد که قصد سطله یابی بر منطقه را دارند. این امر خود به افراط گری و خشونت بیشتر دامن خواهد زد.
سوابق جمهوری اسلامی نشان میدهد زمانی که احساس خطر کرد، بلافاصله عقب مینشیند. چنانچه در ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا، جنگ ایران وعراق، و دستگیری ملوانهای انگلیسی دیده شد. در هر سه مورد ایران آنقدر ماحرا را کش داد تا تمام فرصتها ار دست رفت. در مورد حمله نظامی آمریکا نیز ممکن است بخواهند ازهمین روش چانه زنی بازاری استفاده کنند. اما این روش فقط قبل از قطعی شدن حمله آمریکا و رخ دادن حادثهای غیرمترقبه ممکن است کار کند، و ایران با کنار گذاشتن پروژه غنی سازی و گفتگوی جدی امتیازهایی از غرب بگیرد. اما با شروع جنگ احتمالا آمریکا تا تسلیم کامل ایران پیش خواهد رفت. زیرا فرض آنها این است که جمهوری اسلامی زخمی از امروزش خطرناکتر است. پس نباید آن را زخمی رها کرد. در جنگ اول عراق با صدام نیز چنین کردند و صدام راهی جز تسلیم نیافت، و ازآن پس نیز، گذشته از آنکه کردستان را از دست داد، هرازگاهی که پا را از دایره خود فراتر میگذاشت با بمباران هوایی آمریکا روبرو میشد، و طی یک دهه پس از جنگ سال ۱۹۹۱، تمام دندانهای او را کشیدند.
آمریکا در پی اشغال خاک ایران نیست و از طرح تغییر رژیم نیز صرف نظر کرده است، اما در پی فلج کردن قدرت نظامی ایران هست. به ویژه اسرائیل میکوشد پیش از پایان دوره ریاست جمهوری بوش این خواست را به ثمر برساند. زیرا مطمئن نیست که دمکراتها در صورت دست یابی به کاخ ریاست جمهوری، خواهان ادامه این بازی خطرناک در منطقه خاورمیانه باشند. از سوی دیگر آمریکا نگران وضعیت عراق پس از خارج کردن نیرویهای خود از این کشور است. با توجه به تنش موجود، و پیشبینیهای نا مطلوب برای آینده منطقه، احتمال حمله نظامی آمریکا پیش از پایان دوره ریاست جمهوری جورج بوش بالا تررفته است. اگرحادثه غیر مترقبهای میان ایران و آمریکا رخ دهد، و یا حمله نظامی آمریکا - اسرائیل به ایران عملی شود، از آنجائیکه هنوز شناخت دقیقی از توان نظامی ایران وجود ندارد، دو سناریوی زیر را میتوان گمانه زد.
نخست، سناریو شیون
منظور از سناریو شیون بهرهبرداری داخلی رژیم ایران از حمله خارجی است. هر حمله بیگانه به هر کشوری به طور طبیعی خصلت تحریک و بسیج ملی و مذهبی را دارد. در پی پابرجا ماندن به تئوری احمدینژاد مبنی بر اینکه آمریکا نمیتواند به ایران حمله کند، به جای پذیرش راه حل دپیلماسی و مذاکره همهجانبه، آنها ماجرا را تا روزهای آخرکش بدهند و سر انجام با حمله نظامی مشترک آمریکا و اسرائیل روبرو شوند، که به طور قطع با تلفات انسانی سنگین همراه خواهد بود. جمهوری اسلامی ممکن است با توجه به عواقب بسیار وخیم و خطرناک جنگ همه جانبه برای خود، به جای حمله متقابل به نیروهای آمریکایی و اسرائیل، با آغاز اولین موج یورش نظامی آنها عقب نشینی کرده و به استراتژی دیپلماسی گسترده بینالمللی در خارج و شکایت به سارمان ملل، و شیون و فغان راه انداختن در داخل، برگزاری مراسم خیابانی حمل جنازه شهدا، و عزاداری سراسری و تحریک احساسات مردم متوسل شود. بسیج همگانی و سراسری و اعلام شرایط ویژه، و تعطیل هرگونه مخالفت و اظهار نظرغیردولتی، آغاز موج جدید دیگری از دستگیرهای و حتی اعدامهای خیابانی "جاسوسان" خارجی، و اختناق سیاسی و اجتماعی، و در ادامه آن فراهم آوردن شرایط برای به اصطلاح انتخاب مجدد اصولگرایان در مجلس هشتم با حذف گستردهی نامزدهای انتخاباتی "اصلاح طلبان" با اتهام "ستون پنجم دشمن" از نتایج اولیه این سناریو خواهد بود. احمدینژاد از هم اکنون طرح افشای "خائنین" را اعلام کرده است. روشن است که ایجاد چنین فضایی شرایط برای عقبنشینی خفتبار دولت در برابر خطر نابودی کامل، آسانتر خواهد بود و کسی را جرأت سرزنش مسببان تحریک حمله نظامی نخواهد بود. بنابراین و با توجه به مجموعه شرایط کنونی اگر این سناریو عملی شود، بر خلاف تصور اپوزیسیون طرفدار براندازی، حمله نظامی به ایران، بیش از آنکه رژیم جمهوری اسلامی را ساقط کند، و یا راه گشای مشکلات جامعه باشد، مشکلزا خواهد بود. فضای سیاسی بسته کنونی، بازهم بستهتر و بساط ایجاد رعب و وحشت گستردهتر، و بازار منابر و مساجد گرمتر، موقعیت دولت نظامی– امنیتی کنونی مستحکمتر خواهد شد.
دوم، سناریو وحشت
منظور از این سناریو این است که در پی حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران، جمهوری اسلامی مصمم میشود که قدرت نظامی خود را نشان دهد و تهدیدهای خود علیه آمریکا و اسرائیل را عملی سازد، و دست به اقدامات همه جانبهی نظامی متقابل و تلافیجویانه بزند. در آن صورت، اگر بتواند، که بعید است، تنگه هرمز را میبندند، صادرات نفت را مختل و بازار اقتصادی جهان را آشفته میکند، به پایگاههای نظامی آمریکا در عراق، کویت و افغانستان حمله میکند. حزبالله لبنان، و دولت سوریه را در منطقه با نیروهای اسرائیلی به درگیری میکشاند، شیعیان متحد ایران در عراق و حتی در جهان را تشویق و تحریک میکند که به عملیات نظامی و تروریستی خود علیه آمریکاییها شدت ببخشند. شکاف بزرگی در دولت کنونی عراق رخ خواهد داد که تا آستانه به هم ریختن پیش میرود. در چنین شرایطی، کردهای عراق برای جدا ماندن از درگیریهای مذهبی و قومی و گریز از جبهه گیری به سود یکی از طرفین متخاصم، احتمالاٌ اعلام استقلال میکنند. ترکیه احتمالا نسبت به این عمل واکنش شدید نشان میدهد. در ایران به دلیل هرج و مرج، مداخله نیروهای خارجی و ضعف شدن دولت مرکزی، درگیریهای داخلی و به ویژه قومی بالا میگیرد و به برخوردهای خونین کشیده میشود. جنگ به کشورهای خلیج فارس، عربستان و حتی پاکستان و اندونزی و دیگر کشورهای مسلمان کشیده میشود و سرانجام آمریکا اگر نتواند با کاربرد سلاحهای غیر اتمی ایران را تسلیم و جنگ را پایان دهد اقدام به کاری میکند که در جنگ جهانی دوم با ژاپن کرد، یعنی متوسل به سلاح اتمی میشود تا جنگ را به سود خود فیصله دهد. دراین صورت، در پی تلفات جانی میلیونی شاید بخش بزرگی از منطقه برای همیشه غیرقابل سکونت شود. این همان خطری است که بوش از آن با عنوان احتمال جنگ جهانی سوم، و تونی بلر نخست وزیر پیشین انگلستان، با پوشش بسیج جهانی برای مقابله با خطر فاشیسم، نام بردهاند. اگرچه ممکن است سخن بوش را بخشی از جنگ روانی و به اصلاح کرکری خواندن و تهدید توخالی خواند و جدیتی برای آن قایل نشد، ولی آن زمان که جنگی همهجانبه دربگیرد، پایانش غیر قابل پیشبینی است و میتواند به همانجا منتهی گردد که روزی تهدید تو خالی خوانده میشد. بسیاری از کارشناسان نظامی در آغاز جنگ ایران و عراق معتقد بودند که سرنوشت جنگ در طی یک ماه روشن خواهد شد. ولی آن جنگ هشت سال ادامه یافت. اگر عقلانیتی در جنگ بود از آغاز در نمیگرفت. در زمانی که ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا در روز ۶ اوت ۱۹۴۵ دستور انداختن بمب اتمی را به هیروشیما صادر کرد اعلام نمود اگر ژاپن تسلیم نشود، بمباران اتمی ادامه خواهد یافت. روز ۹ اوت دومین بمب اتم را بر فراز شهر ناکازاکی رها کردند و روز ۱۰ اوت ژاپن تسلیم شد.
خطر بالکانیزه شدن ایران
اگر چه جمهوری اسلامی یکی از عوامل اصلی پیدایش شرایط توصیف شده در بالا است، ولی با وقوع جنگ و تخریب کشور، یافتن مسبب دردی را دوا نمیکند. بنابراین، احتمال وقوع هر یک از این دو سناریو نه تنها هیچ دستمایهای برای مردم، دمکراسی، حقوق بشر و حکومت قانون در ایران در بر نخواهد داشت، بلکه احتمالاً به فرایند آتی آنها نیز لطمات جدی وارد خواهد کرد. نباید از نظر دور داشت که در پی جنگ، هرج و مرج، تقرقه و درگیریهای داخلی و قومی و مداخله نیروهای خارجی، خطر بالکانیزه شدن و تقسیم ایران به چند بخش نیز بالا خواهد گرفت. باید توجه داشت که ایران چکوسلواکی یا کانادا نیست که مردم متمدنانه و آزادانه بر جدایی یا وحدت ملی خود رأی دهند، بلکه به یوگسلاوی سابق میماند که به درگیریهای خونین کشانده خواهد شد. همین امرکافی است که شرایط لغزیدن به آن فاجعه شناخته و از آن دوری نمود. جنگ یکی از این عوامل است. در ادامهی همهی این دگرگونیها، و از دست رفتن امنیت جامعه و خطر تجزیه بسیار مخرب و خونبار، زمینه برای پیدا شدن مشت آهنین قدرت نظامی در ایران فراهم تر خواهد شد. فرض پایان یافتن حکومت جمهوری اسلامی در چنین وضعیتی، که کوچکترین بدیل سیاسی دمکراتیک در ایران حضور ندارد و یا حزب و جبهه فراگیری که مردم را هدایت کند تا در دام جنگهای داخلی، ناسیونالیسم افراطی و تجزیه کشور نیفتد، چه نتایجی برای مردم خواهد داشت؟
فرصت از دست رفته
پیدایش جمهوری اسلامی مستقیم وغیر مستقیم منشاء بسیاری از مشکلاتی بوده است که امروز در منطقه خاورمیانه و کشورهای اسلامی از جمله ایران جریان دارد. پدیده جمهوری اسلامی مسیر تحولات منطقه و جهان را بهم ریخت. مذهبیهای تشنه قدرت از الجزایر تا اندونزی، از افغانسان تا عراق برای کسب قدرت، مردم بیگناه را به کشتن میدهند. در برابر این اقدامات خشونت بار ترس بیشتری در جوامع غربی بوجود میآورند و زمینه را برای قدرت گیری بنیادگرایان مسیحی در غرب بیشتر فراهم میآورند.
در ایران در دوره هشت ساله اصلاحات فرصتی فراهم آمد که مردم ایران بتوانند در سرنوشت خود دخالت کنند و مسیرحرکت مخرب جمهوری اسلامی را تغییر دهند و ایران را از مشکلات داخلی و خطری که امروز با آن مواجه است برهانند. ولی دل بستگی اصلاحطلبان به نظام جمهوری اسلامی و مخالفت آنها با جدایی دین و دولت از یکسو، و بیکفایتی آنها در مدیریت دولت سبب شد که با نا امید شدن مردم، دولت به دست خشونت بارترین جناح حکومت بیفتد. اصلاحطلبان مسبب اصلی بیتفاوتی امروز مردم ایران در برابر جنگ و سیاستهای مخرب کنونی دولتاند. با گذشت بیش از دوسال آنها هنوز تحلیل نکردهاند که چرا بیش از ۵ میلیون مدافعان اصلاحات که در دور اول به نامزدهای اصلاح طلبان رأی داده بودند، در طی یک هفته تغییر نظر داده، و در دور دوم به احمدینژاد رأی دادند. به جای توضیح این مطلب کلیدی، آنها همچنان شکست خود را به کسانی که در به اصلاح انتخاب ریاست جمهوری شرکت نکردند، نسبت میدهند.
علت بیتفاوتی ایرانیان در برابر خطر جنگ
به دلیل صدمات زیادی که ایرانیان طی ۲۸ سال حکومت جمهوری اسلامی متحمل شدهاند و امروز خواستهای مشروع و قانونیشان با اهرم سرکوب نظامی – امنیتی سپاه و بسیج روبرو شده است، بخشی از جامعه نسبت به حمله نظامی آمریکا احساس دوگانه دارد. زیرا فکر میکند که علیرغم آنچه در عراق گذشته است، تنها راه نجات از شرایط کنونی، حمله نظامی آمریکا و درهم پیچدن قدرت جمهوری اسلامی است. همین زمینه ذهنی دولت آمریکا را وسوسه میکند که طرح حمله نظامی به ایران را کنار نگذارد. برای رفع این خطر، جمهوری اسلامی راهی جز تن دادن به خواستهای دمکرایتک مردم و جلب رضایت آنها ندارد. بخشی از جامعه ایران از نظر اقتصادی، اجتماعی و امنیتی آنچنان درمانده شده است که متأسفانه به حمله نظامی آمریکا به ایران به عنوان راه نجاتی از وضعیت کنونی نگاه میکند. البته برای ایرانیان که در خارج زندگی میکنند هیچکدام از مشکلات مردم ملموس نیست. بنابراین آنها به "وطن پرستی" افراطی دامن میزنند. "وطن پرستی" این جریانات فقط در حرف و شعار است. وگرنه درعمل و در مخالفت جدی با جنگ نشانی از آنها دیده نمیشود. برای کسانی که امکان رفت و آمد به ایران وجود دارد و میتوانند هم از آزادی و آسایش زندگی در جوامع غربی برخوردار باشند و هم هرازگاهی برای تفریح و دید و بازید به ایران سفر کنند، مشکلات مردم عادی و این احساس دوگانه کمتر شناخته شده و قابل هضم است.
سه استراتژی
از سه استراتژی: مخالفت با حمله نظامی، مقابله با جنگ، و تشکیل جبهه صلح، من دومی را درستتر میدانم. زیرا کاربرد مخالفت با "حمله نظامی"، علیرغم واقعیت موجود، نقشی برای جمهوری اسلامی در بحران کنونی قایل نمیشود و بحران را یک جانبه میبیند، یعنی آمریکا زورگویی سیاسی خود را به سطح تهدید نظامی علیه ایران بالا برده است که اینگونه نیست. اما کاربرد واژه "مقابله با جنگ" در خود این مفهوم را دارد که جمهوری اسلامی نیز در جنگ افروزی و تحریک آمریکا مقصر است، و برای مهار خطر جنگ باید به هر دو طرف مخاصمه فشار وارد آورد و با سیاستهای تحرک آمیز جمهوری اسلامی و جنگ طلبانه آمریکا مقابله کرد.
کار برد "جبهه صلح" در شرایطی که هنوز جنگی رخ نداده است، پایهای مادی و ذهنی بلا فصل ندارد. به همین دلیل متأسفانه پیش از وقوع جنگ، تلاش برای ایجاد جبهه صلح به جایی نمیرسد. با کمال تأسف باید گفت که به دلیل روحیه غالب و نقش تنشآفرین و خشونتبار دولت در جامعه، ایرانیان برای شرکت در جنگ بیشتر آمادهاند تا مقابله با جنگ. یا باید گفت آن بخشی از جامعه که صلحطلب است، منفعل است، و آن بخشی که خشونتطلب است و طرفدار جمهوری اسلامی به سادگی تحریک، تهیج و برای جنگ بسیج میشود. در چهارسالی که از جنگ در عراق میگذرد و خطر وقوع جنگ در ایران نیز شدت گرفته است، میلیونها نفر در جهان علیه جنگ در خیابانها تظاهرات کردهاند. ایرانیان چه در درون و چه در برون مرز نسبت به جنگ بسیار بیتفاوت بودهاند. علت این پدیده را باید در دو عامل زیر جستجو کرد. نخست، دولت ایران از هرگونه تجمع غیر دولتی وحشت دارد، ولوعلیه حمله نظامی آمریکا، و دوم، به نظر میرسد که مسأله اصلی مردم در ایران نه جنگ و خطر حمله نظامی آمریکا، بلکه مشکلات گسترده اقتصادی و زورگویی جمهوری اسلامی است، و همانگونه که در بالا اشاره شد، بخشی از جامعه به حمله نظامی به عنوان راهگشای مشکلات اقتصادی و سیاسی خود نگاه میکند. از همه اینها گذشته، دو دولت زورگوی آمریکا و ایران گوش به مردم خود نمیدهند. هر دو دولت برای ادامه سیاست مخرب خود و در قدرت ماندن به تنشهای مخاطرهانگیز نیاز دارند. بنابراین، انگیزهای برای صلح در بخش دولتی دو کشور وجود ندارد.
۱۲ نوامبر ۲۰۰۷