سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - Tuesday 3 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.10.2007, 9:40

(نقدی بر مقاله "آشتی‌ناپذيری: مرده ريگ گفتمان انقلابی)

فقر فلسفه اصلاح‌طلبی دن‌کیشوت‌وار


ايران رهامی


آقای دكتر حسين باقرزاده در مطلبی با عنوان " آشتی ناپذيری: مرده ريگ گفتمان انقلابی" (۲۴ مهر ۸۶، سايت ايران امروز) سه نکته را به بحث می‌گذارد:
اول اینکه، اعتقاد به رویکرد تضادهای لاینحل در تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی مرده ریگی است به جای مانده از سر مشق‌های فکری مارکسیسم و تشیع انقلابی. دوم اینکه، این سرمشق فکری که نیروهایی چون سازمان مجاهدین خلق آن را پی‌گیری می‌کنند نه تنها ره به جایی نخواهد برد، بلکه زمینه سرکوب نیروهای اصلاح طلب خوستار تغییرات اساسی را نیز به وجود می‌اورد؛ به بیان دیگر، استراتزی براندازی بهانه‌ای به دست رژیم می‌دهد تا تمام نیروهای سیاسی را با متهم کردن به براندازی سرکوب و متفرق کند. سوم اینکه، برای متحد کردن صفوف مبارزه در برابر رژیم و مواجهه با رعب و وحشتی که حاکمیت به نام براندازی بر جامعه حاکم کرده و از این طریق مانع از به حرکت در آمدن مردم می‌شود، باید با سلطه ایدئولوژی‌های براندازی مبارزه کرد و با شکستن تابوی آن به مذاکره با رژیم پرداخت.
این مطلب با هدف ارایه پاسخی مختصر به نکات سه گانه مذکور عرضه می‌شود.

انقلاب قانون‌مندی حاکم بر تحولات اجتماعی در شرایطی خاص است

زمانی كه ماركس پديده انقلاب را نظريه‌پردازی می‌كرد و شبح آن را پيش روی نظام سرمايه‌داری پيشرفته آن دوران قرار می‌داد هيچ وقت گمان نمی‌برد كه اين نظام روزی دچار استحاله درونی خواهد شد و با تاسيس نهادهای جديد، شكاف طبقاتی رو به رشد را تا حدی كنترل خواهد كرد و در نهايت با شكل دادن طبقه متوسط توازن لازم در جامعه را برقرار خواهدكرد. از همين رو، در نقدی بر نوشته پرودن با عنوان "فلسفه فقر" ، "فقر فلسفه" را تاليف كرد و در آن تلاش نمود تا نشان دهد در جايی كه روابط توليدی بر مبنای حداكثر سازی منطق انباشت سرمايه سالار عمل می‌كند اميدی به راه كارهای پيشنهادی افراد ی چون پرودن نمی‌رود. واقعيت اين است كه ماركس در پيش بينی اوضاع و احوال آينده مانند شكل گيری دولت‌های رفاه و اتحاديه‌های كارگری قوی و قدرتمند كه منطق حاکم بر انباشت سرمایه را تعدیل کردند و مانع از دو قطبی شدن جامعه پيشرفته سرمايه داری شدند، كامياب نبود؛ اما اين به معنای ابطال كلی نظريه او نيست.

نظريه‌ای كه ماركس برای اولين بار درباره انقلاب پردازش كرد و سپس تبين‌های ديگری نيز در باره آن ارايه شد، مرده ريگی نيست كه مربوط به دوران‌های گذشته باشد. نظريه‌ای است كه قانونمندی‌های حاكم بر تحولات اجتماعی را در شرايطی خاص به خوبی بيان می‌كند و همچنان معتبر است. البته، طبيعی است كه كاركرد اين نظريه مستلزم تحقق شرايطی خاص از جمله دو قطبی شدن جامعه و نبود سازوكارهای سیاسی واجتماعی برای حل و فصل تضادهای موجود است، همانطور كه صدق قانون نقطه جوش آب در صد درجه نيز مقيد به ارتفاع صفر از سطح درياست. می‌دانيم با افزايش ارتفاع، نقطه جوش آب پايين می‌آيد اما اين به معنای نقض قانون مذكور نيست. در جايی كه تضادهای اجتماعی حاد نيست و سازو كارهايی از جمله مذاكره و چانه زنی برای رفع اختلاف‌ها وجود دارد، نظريه ماركس كاركرد خود را از دست می‌دهد، همانگونه كه در اروپا از دست داد . اما، در شرايطی كه تضا دها به نقطه لا ينحلی می‌رسند راهی جز ستيز و نبرد انقلابی باقی نمی‌ماند. در جايی كه تضاد‌های طبقاتی ( يا اجتماعي) اوج گيرند راهی جز شورش و خيزش در برابر نظام سلطه حاكم باقی نمی‌ماند؛ در جايی كه استبداد افسار پاره كند و هر ندای مخالفی را به شديدترين و غير انسانی ترين وجه سركوب نمايد راهی جز قهر پيش رو باقی نمی‌ماند. اين قانونمندی كلی حاكم بر جوامعی است كه تضاد‌های شديد اقتصادی، سياسی و اجتماعی وجه مشخصه اساسی آنها محسوب می‌شود.

گزينش انقلاب بيش از آنكه ناشی از اختيار آدمی باشد، جبر شرايط است. انسان به حكم غريزه صيانت ازنفس هم كه شده كم هزينه‌ترين راه را برای تغيير و تحولات اجتماعی بر می‌گزيند. تمام آنهايی كه قهر انقلابی را به عنوان شيوه مبارزاتی انتخاب كرده‌اند به خوبی بر اين امر آگاه بوده‌اند كه مسيری است پر از رنج و بلا؛ مسيری است خشونت زا و پر هزينه. با وجود اين، وقتی تمامی مجاری مسالمت آميز بسته شده باشد و منطق حاکم بر روابط و مناسبات اجتماعی و سیاسی به گونه‌ای باشد که بازتولید سلطه نظام حاکم را در پی داشته باشد، راهی برای تغيير باقی نمی‌ماند جز پرداخت هزينه فردی و اجتماعی بالاتر.

برچسب‌های خرابکاری، عوامل خارجی و ستون پنجم دشمن و براندازی: مرده ریگ گفتمان توطئه

در چارچوب منطق حاکم بر روابط و مناسبات سیاسی و اجتماعی حاکمیت‌های استبدادی فضایی برای نیروهای دگر اندیش وجود ندارد. هر که با من نیست دشمن من است، رویکرد حاکم در چنین ساخت‌های سیاسی است. بنابراین، متهم کردن نیروهای سیاسی به براندازی یا خرابکاری و مرتبط به عوامل خارجی بیش از آنکه ریشه در واقعیت بیرونی، یعنی خط مشی مبارزاتی نیروهای سیاسی داشته باشد، برآمده از منطق حفظ قدرت تام و تمام چنین نظام‌هایی به هر بهانه‌ای است. در این باره مثال‌های فراوانی می‌توان ارایه کرد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت ملی دکترمحمد مصدق، نیروهای سیاسی ملی‌گرا و چپ تحت عناوینی چون وابسته به عوامل خارجی سرکوب شدند. در دهه‌های ۱۳۳۰ تا اواخر ۱۳۴۰ که مشی اصلاح طلبی- آن هم نه با خواسته تغییرات اساسی مانند تغییر ساختار حقوقی نظام پادشاهی بلکه با خواسته مشارکت بیشتر دادن به نیروهای سیاسی متشکل در جبهه ملی- حاکم بود گفتمان توطئه و برچسب زنی به نیروهای مخالف برای یکدست کردن قدرت کاربرد فراوانی داشت. در این دوره، سازمانهای انقلابی چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق هنوز پا به عرصه حیات سیاسی نگذاشته بودند تا گزک لازم مورد نظر اقای باقر زاده را به دست حاکمیت یاد شده داده باشند.

بعد از انقلاب نیز، از همان روزهای اول استقرار حاکمیت جدید، متهم کردن مخالفان فکری به عوامل غرب و شرق، کافر و ملحد و مرتد و منافق آغاز شد؛ این در حالی بود که به جز نیروهای طرفدار حکومت پیشین، قریب به اتفاق نیروهای سیاسی موجود به" جمهوری اسلامی" رای داده بودند و حتی آنهایی که به درستی به قانون اساسی رژیم رای نداده بودند، بر التزام عملی خود به آن تاکید می‌کردند. اما، خمینی که بر خلاف دروغ گویی‌های نوفل لوشاتو، فیلش یاد حکومت ولایت مطلقه فقیه را کرده بود، از همان ابتدا شروع به برخورد با دگراندیشان کرد؛ برای مثال، در خرداد ۱۳۵۸ در پاسخ به نقد‌های نرم و مشفقانه و مسالمت آميزی كه افرادی چون حسن نزيه و كريم سنجابی در مورد ناتوانی مديريت فقهی در پاسخگويی به مسايل و نيازهای زمانه مطرح می‌كردند، گستاخانه و پرخاشجويانه چنين پاسخ می‌داد:

"آن قشری كه به واسطه مخالفت با اسلام با ما مخالفت می‌كنند، آنها را بايد اگر به هدايت ممكن است علاج كرد و الا با همان مشتی كه رژيم را از بين برديم اين وابسته‌ها را از بين خواهيم برد. آنهايی كه خارج از صف بودند حقی در اين نهضت ندارند. من به شما اخطار می‌كنم كه به اسلام وفادار باشيد. من شما را نصيحت می‌كنم. من در همين مدرسه شاه را نصيحت كردم و نشنيد، شما كه چيزی نيستيد، عصر عاشورا من گفتم كاری نكن كه ملت تو را بيرون كند نشنيد و كاری كرد كه ملت بيرونش كرد. من به شما جمعيت‌هايی كه هر چند روز دور هم جمع می‌شويید نصيحت می‌كنم. من علاقه دارم كه همه سعادتمند باشيد، من نصيحت می‌كنم كه مسير خودتان را از اسلام جدا نكنيد، مسير خودتان را از روحانيت جدا نكنيد. اين قدرت روحانيت را كه قدرت الهی است از دست ندهيد اگر اين قدرت از دست برود شما هيچ خواهيد بود." (كيهان، ۷/۳/۵۸)

بهشتی نيز با آه و ناله می‌گفت:
" مطلب من با اين افراد و اين گروه‌ها اين است كه اقلا بگذاريد ما بميريم، ماها كه از نزديك در بحث‌هايتان بوده ايم ديگر نباشيم. بعد بياييد خودتان را به عنوان متوليان انقلاب ايران جا بزنيد." ( كيهان، ۸/۳/۵۸). و همينطور " يك گروه اقليت، روشنفكرماب و روشنفكرنما می‌خواهند با اين بازی‌ها با دستاوردهای انقلاب خونين اسلامی، موضع‌گيری تازه داشته باشد كه برای ما عواقب آن معلوم است. سوال كرده‌ايد كه شما با شناختی كه از اين اشخاص داريد چرا پست‌های حساس اقتصادی در مملكت را به اين اشخاص واگذار كرده‌ايد؟ ما با اين واگذاريها از روز اول موافق نبودم، ما می‌دانستيم كسانی كه (اعضای جبهه ملی) تا پنج ماه قبل می‌توانستند انتخابات آزاد بختيار را كليد حل مشكلات قرار دهند اين‌ها اگر بيایند حتی در اين پستهای اقتصادی قرار بگيرند آن وقت روزی شروع می‌كنند برای انقلاب ما دلسوزی‌های چنينی كردن. ملت عزيز انقلابی مسلمان ما هشيار باش افراد و گروههايی با ديد خودشان كه به هر حال قابل قبول من و تو نيست مورد قبول ماها نيست به دليل اينكه زندان بوده‌اند، به دليل اينكه در مبارزات دهها ساله شركت داشه‌اند، به دليل اينكه با مرحوم دكتر مصدق پيوند و رابطه و ديدار داشته‌اند اين‌ها نغمه‌هايی را آغاز كرده‌اند كه اين نغمه‌ها برای انقلاب خطرناك است. آگاه و هوشيار و مصمم باش كه ميدان را برای گسترش اين نغمه‌ها باز نگذاری" ( كيهان ۱۰/۳/۵۸)


توپ و تشر‌های خمينی در جهت يكدست سازی حاكميت و سركوب هر ندای مخالفی نشان می‌داد كه تنها دو گزينه پيش روی نيروهای سياسی وجود دارد: تسليم در برابر خمينی و نظام اجتماعی ارتجاعی كه او می‌خواست تاسيس كند و يا حذف از عرصه سياست. نیرویی که سرسپرده تام و تمام او نبود باید حذف می‌شد چرا که این مخالفت به معنای عدم پای بندی به شرع و مرجعیت او توصیف می‌شد که جرمی فراتر از جرم سیاسی بود: ارتداد و نفاق. در جایی که ارتداد و نفاق کارکردی نداشت از وابسته به غرب و شرق استفاده می‌شد.

خمینی برخلاف برخی از نیروهای سیاسی که هر روز ساز جدیدی را کوک می‌کنند، بر سر موضع خود پابرجا بود و آنچه را وعده داده بود تمام و کمال عمل نمود و تا آنجا پیش رفت که حتی انتقاد مشفقانه قائم مقام خود، آقای منتظری، را نیز با ارتباط دادن آن به "منافقین" برنتافت و او را از قدرت برکنار کرد. امروز نيز، همان خطی كه خمينی و بهشتی آن را ترسيم كردند و و پيشبرد آن را به بهای قتل عام فجيع زندانيان سياسی در بند و تجاوز به دختران معصوم در لحظات پيش از اعدام سفارش می‌كردند، از طريق پاسدار احمدی ن‍ژاد به پيش می‌رود: قتل نويسندگان و روشنفكران و خبرنگاران و پاكسازی نظام اداری و دانشگاهی حتی از وجود نيروهای خودی ذيل عنوان جوان گرایی.

انقلاب ضرورت شرایط خاص حاکم بر جامعه ایران است

چه خوب و مطلوب بود كه در ساختار سياسی نظام جمهوری اسلامی امكان استحاله درونی وجود می‌داشت. اما، اگر روياهای خودمان را كنار بگذاريم و واقعيت عينی پيش رو را مد نظر قرار دهيم می‌بينيم كه شيوه و روش نهاد سازی جمهوری اسلامنی به نحوی بوده است که اجازه هیچ گونه رفرم و اصلاحی را در ساختار قدرت نمی‌دهد. در مقام مقایسه، رژیم شاهنشاهی به لحاظ نهادی قابلیت رفرم را داشت، اگر شاه واقعیت نیاز جامعه به تکثر سیاسی را می‌پذیرفت و دست کم از ابتدای دهه ۱۳۵۰ اجازه حضور نیروهای منتقد اصلاح طلبی چون جبهه ملی در عرصه سیاست را می‌داد و به اعاده حیثیت از رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت می‌پرداخت. چنین تصمیمی هزینه نهادی بالایی برای آن نظام نداشت؛ نیازی نبود که نهادهای موجود برچیده و حذف شوند. در مواردی چون سازمان امنیت تنها کافی بود کارکرد آن زیر نظارت بیشتر رسانه‌های داخلی و بین‌المللی قرار می‌گرفت. ارتش نهادی بود مورد نیاز جامعه و همینطور سایر دستگاه‌ها. این بحث در مورد کشورهای اروپای شرقی نیز صادق است. در واقع، آنچه موجب گذار انقلابی مسالمت‌آمیز از نظام‌های تک حزبی پیشین به نظام‌های چند حزبی را داد قابلیت‌های نهادی به علاوه خردمندی رهبرانی سیاسی بود. اما، در مورد جمهوری اسلامی شرایط کاملا متفاوت است. از آنجا که رژیم جمهوری اسلامی مبتنی بر ساختار حقوقی منحصر به فردی است، نهاد‌های خاص آن از قبیل شورای نگهبان، سپاه پاسداران، بسیج، حراست، مجمع تشخیص مصلحت و مجلس خبرگان کارکرد ضد مردمی دارند که بود وجودشان با تاسیس نظامی مردم سالار در تضاد شدید است. برای بررسی تجربی این گزاره نیازی نیست راه دوری برویم، کافی است نیم نگاهی به فرجام آنچه دوم خرداد نامیده می‌شود بیندازیم. ماحصل آن همه‌های و هوی و شعف و خوش خیالی دون کیشوت‌وار چیزی نیست جز سپاهی شدن قوه مجریه و دستگاه اداری کشور؛ کنترل کامل سپاه و نیروهای وابسته به آن بر امور امنیتی، نظامی، اقتصادی، اداری و اجتماعی. مساله این نیست که خاتمی همچون خمینی با اعتماد مردم بازی کرد و در نهایت رو در روی دانشجویان ایستاد و آنان را به براندازی متهم کرد. حتی اگر خاتمی به معنای واقعی کلمه پای‌بند به اصلاحات حداقلی بود راهی جز مصاف رو در رو با سپاه و بسیج نداشت. مصافی که این ارگان‌های سرکوبگر با قتل رذیلانه و ناجوانمردانه داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، مجید شریف، عزت ابراهیم نژاد و ترور سعید حجاریان آغاز کردند و در نهایت با مهار خاتمی زمینه را برای ظهور احمدی نژاد فراهم نمودند. واقعيت اين است كه "افعی كبوتر نمی‌زايد". رژيمی كه به لحاظ نهادی اين چنين متصلب و انعطاف ناپذير است و علاوه بر آن كارنامه بسيار تيره و سياهی دارد، ناتوان از پذيرش هرگونه اقدام اصلاحی است. مسولان و عامران و عاملان چنين ساحتار قدرتی چيزی برای از دست دادن ندارند جز قدرت سياسی و مالی كه به ناحق غصب كرده اند، بنابراين راهی پيش روندارند مگر سركوب وحشيانه نيروهای مخالف.

خلاصه، بنای آینده ایران به ناچار بر ویرانه نهادهای جمهوری اسلامی ساز به‌ویژه سپاه ، بسیج ، شورای نگهبان، و مجلس خبرگان- تاسیس خواهد شد. با وجود این نهادها و همینطور مرقد خمینی امکان گذار به جامعه‌ای مردم سالار و سکولار وجود ندارد؛ زیرا فلسفه وجودی این نهادها و آبشخور فکری آنها یعنی خمینی چیزی نیست جز سرکوب آزادی و انسانیت.

آزموده را آزمودن خطاست

آقای باقرزاده چنان از ضرورت طرح گفتمان مذاکره با رژیم و نفی گفتمان انقلابی سخن می‌گوید که گویی برای اولین بار است که در تاریخ سیاسی سالهای بعد از انقلاب مطرح می‌شود. نیروهای سیاسی چون نهضت آزادی، حزب توده واکثریت و بخش‌هايی از جبهه ملی از جمله مدافعان مهم رویکرد اصلاح طلبی و گفت وگو با رژیم بوده‌اند و همیشه بر ضرورت حضور در انتخابات مختلف نظام تاکید کرده‌اند. قاسملو و شرافکندی، رهبران فقید حزب دموکرات کردستان، جانشان را بر سر مذاکره با جمهوری اسلامی پرداختند. از قضا بر خلاف آنچه آقای باقرزاده تحت عنوان سلطه گفتمان انقلابی می‌نامد، این سراب گفتمان اصلاح‌طلبی بود که به اشتباه بخش قابل توجهی از نیرو‌های سیاسی را به خود جلب کرد و با پروژه دوم خرداد به اوج خود رسید. هنوز نیز این سراب، نیروهای سیاسی نام برده را فریب می‌دهد به نحوی که برخی از فعالان به نام این جریانها به مکاتبه با‌ هاشمی و خاتمی و کروبی می‌پردازند و برخی دیگر حتی فعالیت سیاسی افرادی چون اکبر گنجی را با عنوان خروج از حاكميت بر نمی‌تابند.

پای بندی به اصلاح‌طلبی و اعتقاد به امکان پذیری استحاله درونی نظام، آن هم بعد از آزمون تاریخی این ایده در دوره خاتمی، اگر نشان از وابستگی به رژیم و هم خونی با آن نباشد، بی‌تردید دال بر خوش خیالی دون کیشوت‌وار در برخورد با رژیم و تحولات سیاسی ایران است. رژیمی که گفت و گو با خودی‌های منتقد را بر نمی‌تابد و هر روز که می‌کذرد ناچار از تصفيه‌ها و پاکسازی‌های جدید می‌شود چگونه حاضر به مذاکره با نیروهای غیر خودی می‌شود. البته، همين رژيم هر جا كه لازم بوده از وجود نيروهای اصلاح طلب در جهت تحكيم پايه‌های خود استفاده ابزری كرده است. فراموش نبايد كرد كه فعاليت حزب توده و اكثريت بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ تا ۱۳۶۲ به اصطلاح قانونی بود و برخوردی با آن نمی‌شد. اما، به محض احساس فراغ بالی از سركوب مجاهدين به سراغ اين نيروهای سياسی آمد و بعد از آن نيز به سراغ نهضت آزادی و نيروهای ملی مذهبی. تفرقه بينداز و حكومت كن، مهمتری راهبرد نظام برای تثبيت قدرت خود بوده است. امروز نيز كه در عرصه سياست خارجی با بحرانی جدی مواجه شده در پی استفاده ابزاری از نيروهای چپ و ملی است. دختر چه گوارا را به تهران دعوت می‌كند، و مورخانی چون محمود طلوعی را به تلويزيون می‌آورد تا روزانه در باره ايران باستان و افتخارات آن داد سخن سر دهد. اما، در همين حال و احوال وای بر كسی كه با ادب و احترا م، شان "مقام معظم رهبری" و يا " حضرت امام" و " جنگ تحميلی" را رعايت نكند، چه برسد به اينكه كوچكترين نقدی را وارد كند.

آب را گل آلود کردن و خاک بر چشم پاشیدن

متاسفانه در چارچوب فکری و تحلیلی افرادی چون آقای باقرزاده، نیروهای سیاسی چون سازمان مجاهدین خلق مسئول تفرد و انشقاق در اپوزیسیون نظام هستند. این در حالی است که شورای ملی مقاومت دست كم از سال ۱۳۸۱ با طرح " جبهه همبستگی ملی" تمامی نیروهای سیاسی معتقد به جدایی دین از سیاست، جمهوری خواهی و براندازی کلیت رژیم، با هر روشی، را به مذاکره دعوت کرده است. در آن زمان برخی از نیروهای سیاسی که فاتحه مجاهدین را می‌خواندند، این اقدام شورا را به موقعیت ضعیف و شکننده آن در بحبوحه حمله آمریکا به عراق نسبت دادند. اما، شورا و مجاهدین از پس آتش این بحران همچون ققنوسی سرافرازانه بیرون آمدند و همچنان بر تشکیل این جبهه بیش از پیش تاكيد دارند. مسعود رجوی از دی ماه سال گذشته به این سو طی چند پیام به ملت و نیروهای سیاسی، ضمن تاکید بر چشم پوشی از اختلاف‌های گذشته، آنهایی که دل در گرو ایرانی ازاد و مستقل دارند را به گفت و گو دعوت کرده است. خوشبختانه برخی از نيروهای سياسی تمايل خود برای مذاكره با مجاهدذين را مطرح كرده اند، اما نيروهای سياسی چون آقای باقر زاده كه دم از دموكراسی می‌زنند همچنان مذاكره با رژيم را بر مجاهدين ترجيح می‌دهند و در اين مسير با طرح مسايل نادرستی از قبيل اينكه رويكرد براندازی سوخت ماشين سركوب جمهوری اسلامی را تامين می‌كند، نه تنها خاك بر چشم چنين نيرويی می‌پاشند بلكه با گل آلود كردن آب اين امكان را به نظام می‌دهند تا به صيد مطلوب خود بپردازد. صرف نظر از اينكه چه قصدی در پی چنين تحليل‌ها و اقدامات مرتبط با آن وجود دارد، بی ترديد بايد گفت تنها جريانی كه از آن سود می‌برد جريان فاشسيتی حاكم بر ايران است.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024