iran-emrooz.net | Tue, 16.10.2007, 1:56
نگاهی دوباره به مدل های رهایی بخش
از وداع با عمل تا وداع با نظر
اکبر گنجي
|
طرح مسأله : برای رهایی مردم ایران از سلطه ی خودکامگی ، مدل های متفاوتی طرح شده است. برخی از این مدل ها بدین قرار است.الف- مدل دکتر علی شریعتی .ب- مدل مشروطه خواهی سعید حجاریان . ج- مدل جمهوری خواهی آنچنان که من می فهمم و در مانیفست جمهوری خواهی شرح داده ام. د- مدل فرا خوان سکوت احمد زید آبادی. مدل های اول و دوم و سوم ، به عمل فرا می خوانند و رهایی را وظیفه ی ایرانیان می دانند. . مدل چهارم، از عمل و نظر گذشته ، همگان را به سکوت و خاموشی فرا می خواند.
در اینجا به بررسی این چهار مدل پرداخته و نقد خود را معطوف به مدل چهارم خواهم کرد. تمام مدعیات من متکی بر نوشته های دیگران است. قرائت و تفسیر متن کاری بس دشوار است. ممکن است تفسیر من از نوشته های دوست عزیزم احمد زیدآبادی تماماً نادرست باشد. او انسانی شریف ، شجاع، وطن دوست و خوش فکر است. شهامت مدنی یکی از خصوصیات بارز زیدآبادی است . به خاطر آن زندانی شد و در زندان هم شجاعانه بر مواضع خود ایستاد. من به هیچ وجه قصد نداشتم با یکی از دوستان داخل کشور در این خصوص وارد گفت و گو شوم ، برای اینکه زمامداران خودکامه و بنیادگرای حاکم بر ایران نتوانند از این بحث نظری سوء استفاده کنند. ولی ،به دنبال سخنان مهندس سحابی ، احمد زیدآبادی این بحث نظری را به طور مکتوب با من گشود. پس از آن هم مطلبی در سایت ملی- مذهبی ها منتشر شد. اگر من نظر خود را در این زمینه بیان ندارم ، ممکن است به سوء تفاهم منتهی شود.با این وجود، زیدآبادی بهتر از هر فرد دیگری می تواند نشان دهد که دریافت من از نوشته هایش تماماً نادرست بوده است. اما انکار نمی توان کرد که در عالم واقع کسانی به مدل چهارم اعتقاد دارند. و من با برخی از آنها در این زمینه بسیار بحث کرده ام. از این رو ، نقد مرا می توان پاسخ من به آنها تلقی کرد.
اول- مسأله و مشکل سیاسی ایران(همه ی ما) چیست؟ وجود نظام سیاسی غیردموکراتیک ناقض حقوق بشر و نافی آزادی (آزادی عقیده و بیان و اجتماعات و...) و ضرورت گذار به یک نظام دموکراتیک ملتزم به رعایت حقوق بشر(اعلامیه جهانی حقوق بشر) و آزادی. آیا این مسأله نظری و مشکل عملی از طریق حرف زدن حل و رفع می شود یا خواهد شد؟ پاسخ صریح و منطقی این پرسش منفی است، چون کمتر مسأله و مشکل سیاسی وجود دارد که به صرف حرف زدن حل و رفع شود. اما دوستان گرامی از این مقدمه درست ،نتیجه ای نادرست استنتاج کرده اند: پس حرف زدن بیهوده است و باید سکوت پیشه کرد. ضمن آنکه دوستان از سخن گفتن "انتظارات" بیش از حدی دارند. قدرت سخن بیکران و نامحدود نیست.
سخن من این بود و این است که به صرف حرف زدن نمی توان به دموکراسی گذار کرد.نظرورزی اگر با عمل همراه نگردد، راه به جایی نخواهد برد. مخالفان دموکرات ،فعالیت های عملی را به طور کلی تعطیل کرده اند و فقط حرف می زنند. قدرت کلام هم نامحدود نیست.وقتی به دشواری و بن بست روبرو می شویم، برای حل مسأله باید بدنبال راه حل گشت.سکوت راه حل مسأله ی ما نیست. مسأله ی ما، "مسأله ی بی عملی" است. تجربه بشری بهترین داور ماست. تجربه نشان می دهد که هیچ جامعه ای بدون مبارزات عملی به دموکراسی دست نیافته است.نافرمانی مدنی بخش مهمی از موج سوم دموکراسی در جهان است. جنبش های اجتماعی که محصول متشکل شدن علایق و منافع و ترجیحات و هویت های متکثر و متنوع اند، با مبارزه ی عملی ، گذار به دموکراسی را ممکن می سازند. گاندی و ماندلا دو نمونه ی خوب برای این مدعا هستند.
دوم- استثنایی بودن ایران: برخی از قعالین سیاسی، ایران را به عنوان یک کشور "استثنایی" معرفی می نمایند که راه حلی "استثنایی" برای گذار به دموکراسی خواهد داشت. "پدیده ی استثنایی ایران" حاصل کج فهمی و بی عملی است. گذار به دموکراسی، بحثی فیلسوفانه (a priori) نمی باشد، بلکه بحثی جامعه شناسانه (a posteriori) است.
1-2- انسانها، در عین تفاوت هایی که با یکدیگر دارند، دارای وجوه مشترکی هستند که آنها را انسان می کند.
2-2- جوامع انسانی در عین تفاوت هایی که با یکدیگر دارند، دارای ویژگی های مشترکی هستند که آنها را به جامعه تبدیل می نماید.از نظر هستی شناسانه چیزی به نام جامعه وجود خارجی ندارد، جامعه یک برساخته نظری و انسانی است.
3-2- نظام های سیاسی در عین تفاوت هایی که با یکدیگر دارند، دارای اوصاف مشترکی هستند که آنها را به نظام سیاسی تبدیل می کند.
4-2- بر مبنای این وجوه مشترک، علوم اجتماعی (روان شناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی و ...) ساخته می شوند. با نگاه به تمام کودتا های انجام گرفته، نظریه کودتا ساخته می شود. با بررسی انقلاب های انجام گرفته، نظریه های انقلاب ساخته می شود. با بررسی گذارهای موج اول و دوم و سوم دموکراسی، نظريه های گذار به دمکراسی بر ساخته می شوند . حداقل سه نوع گذار از سه نوع رژیم غیر دموکراتیک به نظام دموکراتیک وجود دارد. گذار به دموکراسی از دیکتاتوری های نظامی ، گذار به دموکراسی از دیکتاتوری های فاشیسیتی و توتالیتر ، گذار به دموکراسی از دیکتاتوری ها ی سلطانی . اين نظريه ها همان قدر اعتبار دارند که ديگر نظریه های علوم اجتماعی. موارد گذار به دموکراسی بسیار بیش از موارد انقلاب هاست. اگر نظريه های " گذار" قطعی و حتمی الوقوع نيستند ، کدام نظريه ، در کداميک از علوم اجتماعی قطعی و حتمی الوقوع است ؟
5-2- علوم اجتماعی همچنان، به دلائل قابل فهم، با مشکل پیش بینی دست به گریبانند و همانگونه که علوم اجتماعی قادر به پیش بینی وقوع انقلاب یا کودتا در کشور یا جامعه خاصی نمی باشند، قادر به پیش بینی اینکه در چه کشوری ، در چه زمانی گذار به دموکراسی صورت خواهد گرفت هم نیستند. علم اقتصاد ، که تجربی ترين و کمی ترين علوم اجتماعی است ، هم چنان قادر به پيش بينی نمی باشد ، چون با انسانهای مختار و عاقل روبروست که نسبت به پيش بينی ها واکنش نشان می دهند .
6-2- نادیده گرفتن تجربه های گذار، اهميت ندادن به علوم اجتماعی، و به دنبال سودای چیزی کاملاً بومی – ایرانی رفتن، راه به جایی نخواهد برد. در تمامی جوامع بشری، دموکراسی و آزادی و حقوق بشر ، محصول مبارزات پيگير و پر هزينه مردم بوده است . در هيچ کشوری ، در موج اول و دوم و سوم دموکراسی، "بدون هزینه" مردم به دموکراسی دست نیافته اند. همانگونه که در عرصه اقتصاد نمی توان کالایی را بدون پرداخت هزینه به دست آورد، در عرصه سیاست هم بدون هزینه نمی توان چیزی به دست آورد. دمکراسی و حقوق بشر، کالاهایی بسیار گران بها هستند . مطابق تعاريف معرفت شناسانی چون برتراند راسل و بونجور (Bonjour)، باور ( belief) چيزی است که به عمل منتهی می شود . اگر باوری به عمل منتهی نشود ، باور نيست. رفتارهای آدمیان به وسیله باورهایشان تبیین می شوند . ماندلا با رژیم آفریقای جنوبی مبارزه می کرد ، چون به رفع آپارتاید باور داشت. اگر واقعا به چیزی باور دارید باید مطابق آن عمل کنید. اگر به ارمانها و ارزش های جهان شمول دمکراسی ، ازادی و حقوق بشر باور داشته باشيم ، هزينه رسيدن به اين اهداف را پرداخت خواهيم کرد . وگرنه فقط لاف دمکراسی و حقوق بشر را می زنيم .
لاف عشق و گله از يار همی لاف دروغ
عشق بازان چنين مستحق هجرانند.
گویی شخص (self) موجودی کاملا انتزاعی است، مستقل از باورها، اهداف و انتخابهایش. شخص نامقید ( unencumbered self ) لیبرالها، به درستی از سوی با همادگرایانی چون چارلز تیلور ، مک اینتایر و مایکل سندل نقد و طرد شده است. به گفته انها، اهداف من چنان نیستند که مال من هستند بلکه خود من هستند، در بنیانی ترین سطوح ، دلبستگی های من از آنچه من هستم جدایی ناپذیرند، این دلبستگی ها هویت مرا شکل می دهند. دموکراسی و آزادی و حقوق بشر ، اگر واقعا اهداف شخص باشند، خود او را شکل خواهند داد. خودی که عین حرکت به سوی دموکراسی است.
سخن بر سر تکاليف اخلاقی و وظائف انسانی نيست ، بلکه سخن بر سر عقلانيت عملی است . عقلانيت عملی به معنای تناسب روش ها و وسائل با اهداف است . از هر راهی به هر نتيجه ی نمی توان رسيد . از راه خشونت نمي توان دمکراسی بنا کرد. دمکراسی ، ازادی و حقوق بشر محصول مبارزات پرهزينه است . لذا به صورت شرطيه می گوئيم، اگر کسی خواهان دمکراسی و حقوق بشر است و به انها باور دارد ، بايد هزينه رسيدن به انها را پرداخت نمايد . اين بايد ، بايدی اخلاقی- توصيه ای نيست، بلکه از مقتضای طبيعی رسيدن به يک نتيجه ، سخن می گويد . مانند ، برای رسيدن به اب بايد چاه کند . برای قهرمان دو شدن، بايد دويد . اگر کسی به دمکراسی و حقوق بشر باور نداشته باشد ، در اين مقام ، ما را با او سخنی نيست. اما اگر کسی ادعا کرد که به دمکراسی و حقوق بشر باور دارد ، بايد برای رسيدن به ان ها در عمل کاری انجام دهد و هزينه لازم اين هدف را به پردازد .
هيچ کس حق ندارد ديگر ادميان را چون وسيله و ابزار برای رسيدن به اهداف انتزاعی ايدئولوژی ها قرار دهد . اگر تا ابد درباره مفاهیم آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر بحث و فحص شود ، از دل این مفاهیم آزادی و دموکراسی و حقوق بشر بیرون نخواهد آمد. همان گونه که مفهوم آب رافع تشنگی نیست ، مفهوم دموکراسی هم دموکراسی آور نیست. دموکراسی را باید ایجاد کرد . نظام دموکراتیک از طریق مجموعه اقدامات عملی ساخته می شود اما سخن ما هم اين نيست که بايد انسان ها را قربانی دمکراسی و حقوق بشر کرد. سخن بر سر افرادی است که عاقلانه و مختارانه دمکراسی و حقوق بشر را به عنوان ارمان هائی انسانی انتخاب کرده اند . اين باور و انتخاب مقتضياتی دارد . عظمت طلبی اتمی خامنه ای هم هزینه ای دارد که هر کس طالب آن است، باید هزینه آن را به پردازد. در واقع در اینجا با دو نوع باور و دو نوع هزینه روبرو هستیم:
- باور به دمکراسی و حقوق بشر. هرکس به این دو آرمان باور دارد، باید شخصاً (به عنوان اول شخص) هزینه رسیدن به آنها را در عمل پرداخت نماید. در اینجا شخص ابزار دیگران قرار نمی گیرد. بلکه افراد معتقد به عنوان اول شخص آگاهانه تصمیم می گیرند تا هزینه لازم برای دست یابی به هدف را پرداخت نمایند.
- باور به اتمی شدن ایران. هر کس چنان هدفی دارد باید هزینه آن را پرداخت نماید. اما در اینجا یک فرد (آقای خامنه ای) به دنبال عظمت طلبی اتمی و تبدیل شدن به قدرت منطقه ای است و مردم ایران را چون وسیله و ابزار، فدای اهداف خود می کند. در واقع در اینجا دیگری به عنوان سوم شخص مردم را فدای اهداف غیر انسانی خود می کند. کل منطقه ی خاور میانه باید از سلاح های هسته ای و میکروبی و کشتار جمعی پاک شود، نه اینکه آدمیان فدای سلاح های غیر انسانی شوند.به گفته ی همه ی مقامات بلند پایه ی جمهوری اسلامی، سیاست های هسته ای از اول به وسیله ی آقای خامنه ای تعیین می شد و همچنان به وسیله ی وی تعیین می شود. کما اینکه در اواخر ریاست جمهوری خاتمی، تعلیق غنی سازی ، لغو شد. درخصوص سیاست های هسته ای، رئیس جمهور (خاتمی یا احمدی نژاد) تصمیم گیر نمی باشد تا گمان رود اگر خاتمی رئیس جمهور بود، با سیاست و در نتیجه وشرایط دیگری روبرو بودیم. در تمام دوران خاتمی ، خامنه ای پروژه ی هسته ای خود را پیش برد. مگر نه این است که هر گاه احمدی نژاد خبری در خصوص پیشرفت های هسته ای اعلام می دارد، اصلاح طلبان پاسخ می دهند که این محصول فعالیت های دوران ریاست جمهوری خاتمی است.
دمکراسی و حقوق بشر اهدافی انسانی و آرمان هایی با ارزش هستند که برای تحقق آنها باید مبارزه کرد. تمایز اول شخص از سوم شخص در آزادی مثبت بسیار مهم است. هیچکس نمی تواند و حق ندارد به جای من در باره سعادت من تصمیم بگیرد و مرا قربانی اهدافی نماید که من آنها را قبول ندارم اما به نظر او به نفع سعادت من است.
سوم:امکان مبارزه ی قانونی: مبارزه ی قانونی برای متشکل کردن جامعه (تشکیل نهادهای مدنی و اتحاديه ها و سندیکاها و ...) امکان پذیر نیست ، چون قانوناً تمام راهها بسته است.
الف - مبارزه قانونی، به معنای سازمان یابی قانونی علائق و مطالبات، امکان پذیر نمی باشد. چون دولت مجوز تأسیس و فعالیت نمی دهد. دولت کانون مدافعان حقوق بشر خانم شیرین عبادی را غیر قانونی اعلام نمود. دولت نهضت ازادی را غير قانونی اعلام کرد . دولت N.G.O ها را غير قانونی می داند . دولت وکلای مستقل از دولت را به رسميت نمی شناسد . دولت از طريق تصويب قانون ، وکلای دولتی می سازد تا به جای دفاع از متهم ، از دولت دفاع نمايند . دولت اینترنت را فیلتر می کند . دولت ماهواره را قانونا ممنوع می کند. دولت بطور قانونی مانع نشر کتب می شود، چون انتشار کتاب منوط به مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است . دولت به طور قانونی اجازه ترور و قتل مخالفان و دگر اندیشان را می دهد ، چون مطابق ماده 226 قانون مجازات اسلامی هر کس هر فردی را مهدور الدم تشخیص دهد ، می تواند او را به قتل برساند ، بشرط آنکه در دادگاه بتواند اثبات کند که مقتول واقعا مهدور الدم بوده ، مجازات نخواهد شد . فعالیت قانونی، چون قانوناً همه چیز ممنوع است، یعنی تعطیلی کلیه فعالیت ها.
ب – در شرایط کنونی برای متشکل کردن علائق و منافع، راهی جز نادیده گرفتن قوانین وجود ندارد. چون قوانین ناعادلانه اند. نافرمانی مدنی یعنی مبارزه اصلاح طلبانه مسالمت آمیز، و نقض سه نوع قانون: قوانین ناعادلانه، ناحق و بر خلاف وجدان. در انقلاب رژیم نامشروع فرض می شود. اما نافرمانی مدنی در شرایطی صورت می گیرد که با کلیت نظام درگیر نمی شویم، بلکه فقط قوانین ناعادلانه، ناحق و بر خلاف وجدان نقض می شود و هزینه نقض قانون پرداخت می گرد د. نمی توان از اصلاح طلبی دفاع و با نافرمانی مدنی مخالفت کرد. چون نافرمانی مدنی یک روش اصلاح طلبانه است . در جامعه ای که نظام سیاسی "مشروعیت"دارد، اما برخی قوانین و سیاست ها ناعادلانه و ناحق و برخلاف و جدان است ، شهروندان آگاه ،نقض آن قوانین را مسئولیت اخلاقی(فضیلت مدنی) خود می دانند. این نکته که برخی از موضع اصلاح طلبانه با نافرمانی مدنی مخالفت می کنند حکایت از آن دارد که اصلاح طلبی و نافرمانی مدنی، بدرستی درک نشده اند. فیلسوفان سیاسی نافرمانی مدنی را یک روش مبارزاتی اصلاح طلبانه ، در مقابل روش های انقلابی، معرفی می کنند. به عنوان نمونه ،جین همپتن درباره نافرمانی مدنی می گويد: " اين عمل اصلاح طلبانه پيش فرضش اين است که رژيمی که بايد اصلاح شود فرمانروائی دارد و نيازمند اصلاح است نه اينکه بايد لزوما بر انداخته شود. " نافرمانی مدنی عمل " شهروند وفادار غير مطيع " است که در عين " تعهد به جامعه سياسی" ، " سرپيچی از قوانين " مي کند[1].
هانا آرنت نیز به دقت نا فرمانی مدنی را از عمل انقلابی تفکیک می کند. به گفته آرنت، نا فرمانی مدنی از دل مسئولیت اخلاقی شهروندان در قبال قانون در جامعه ای مبتنی بر رضایت بر می آید. اما خود این رضایت موکول به حق نارضایی است:" نا فرمانی مدنی انقلابی نیست آنان که در نا فرمانی مدنی شرکت می جویند ساختار کلی و مشروعیت نظام حقوقی و قضایی را قبول دارند. با این همه، هم انقلابیون و هم آنها یی که در نافرمانی مدنی شرکت می جویند می خواهند جهان را تغییر دهند. حاصل نا فرمانی مدنی می تواند بعضاً شبیه حاصل انقلاب باشد، چنان که مثال گاندی نشان می دهد"[2].
شعار قانون گرائی ، التزام عملی به قوانين و مبارزات قانونی ، در حاليکه اکثر قوانين ناعادلانه و نامشروع اند ، چه معنائی دارد . تبعيت از قوانين عادلانه ، امری عقلائی است، اما تبعيت از قوانين ناعادلانه و نامشروع ، به دوام استبداد منتهی می شود.
- وقتی دولت اجازه تشکیل اتحادیه کارگری را نمی دهد، باید اتحادیه کارگری را تشکیل داد.
- وقتی دولت اجازه گردهمایی مسالمت آمیز را نمی دهد، باید گردهمایی مسالمت آمیز را برگزار کرد.
- وقتی دولت اجازه نقد نظام را نمی دهد و انتقاد از نظام را تبلیغ علیه نظام تلقی می کند، باید از نظام انتقاد کرد.
این هم از نکات عجیب است که کسانی خود را اصلاح طلب (در مقابل انقلابی) بنامند و در عین حال با نا فرمانی مدنی مخالفت کنند. نا فرمانی مدنی عملی اصلاح طلبانه است. اگر در نظام های دمکراتیک قوانینی نا عادلانه وجود دارد که فرد را وادار می کند که در عین پذیرش مشروعیت نظام سیاسی، آن قوانین خاص را نقض و مجازات قانونی را پذیرا شود، در جوامعی چون جامعه ما که صد ها قانون نا عادلانه وجود دارد و نظام سیاسی هم غیر دمکراتیک است، راهی جز نا فرمانی مدنی وجود ندارد. اگر انقلاب نفی می شود، نا فرمانی مدنی تنها بدیل اصلاح طلبانه است.
چهارم:انتخابات برای انتقال قدرت: انتخابات رقابتی، آزاد، عادلانه، منصفانه و موثر بخش مهمی از فرآیند دموکراتیک است. هيچ کس انتخابات منصفانه و موثر را تحريم نخواهد کرد . اگر پيروزی در انتخابات هيچ تاثيری در اصلاح امور نداشته باشد و نظام سياسی به گونه ای باشد که امکان هر گونه تحولی را مسدود نمايد ، با شبهه انتخابات ( کالای تقلبی ) روبرو خواهيم بود . انتخابات ایران، انتخابات آزاد و منتهی به دموکراسی نیست[3].
الف- در انتخابات ایران مخالفان حق شرکت ندارند. ثبت نام در انتخابات ایران منوط به اعتقاد نظری و التزام عملی به اسلام، قانون اساسی، آیت الله خمینی و اصل ولایت مطلقه فقیه و مصداق آن است. در انتخابات مجلس هفتم حدود دو هزار تن از معتقدان به این اصول، یعنی خودیها، رد صلاحیت شدند. همان انتخاباتی که اصلاح طلبان هم آن را کودتای پارلمانی می نامند.
ب – امکانات تبلیغی انتخابات به شدت نابرابر است. در فرايند انتخابات تقلب صورت می پذیرد. نتیجه انتخا بات توسط شورای نگهبان ابطال یا تغییر داده می شود.
ج – اگر موارد الف و ب کاملاً حل شود و سه نهاد انتخابی مجلس شورای اسلامی، شورای شهر و قوه مجریه صد در صد به دست اصلاح طلبان بیفتد، باز هم امکان اصلاحات معطوف به دموکراسی وجود ندارد. باید قوانین را تغییر داد. هر قانون اصلاح طلبانه ای را شورای نگهبان رد خواهد کرد. پذیرش نظر شورای نگهبان، شرط لازم التزام به قانون اساسی است. چون مطابق اصل 98 قانون اساسی، تفسیر قانون اساسی با شورای نگهبان است. در صورت اصرار مجلس بر نظر خود و ارجاع مصوبه به مجمع تشخیص مصلحت نظام، مصوبه یا بایگانی و یا به نفع اقتدارگرایان تغییر خواهد یافت.
د – مطابق اصل 57 قانون اساسی، قوای سه گانه مجريه و مقننه و قضائيه تحت ولایت مطلقه ولی فقیه اداره می شوند. مطابق تفسیر شورای نگهبان، اصل یکصد و دهم قانون اساسی، حداقل اختیارات رهبر را بیان داشته و اختیارات رهبر مطلقه است. ضمن اینکه مطابق اصل 110 ، تعیین سیاست های کلی نظام با رهبر است و در سال های اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام هر مساله ریز و درشتی را به نام سیاست های کلی نظام به تصویب رسانده است. ادامه فعالیت های هسته ای و عدم پذیرش تعلیق غنی سازی، جزو سیاست های کلی نظام ، تعیین شده از سوی رهبر است. مخالفت با نظر رهبری در این زمینه به معنای مخالفت با قانون است واگرمنجربه اقدامات عملی شود، به منزله نافرمانی مدنی است.
ه – مانع اصلی اصلاحات ، ولایت مطلقه فقیه و رهبر مادام العمر است. اصلاحات دموکراتیک با ولایت مطلقه فقیه تعارض دارد. برای اصلاحات معطوف به دموکراسی چاره ای جز اصلاح قانون اساسی وجود ندارد. اما مطابق اصل 177 قانون اساسی، اصلاح فقط با نظر رهبر و تعیین موارد اصلاحی از سوی او، انتخاب اعضای مجلس اصلاح قانون اساسی توسط وی، و تأیید مصوبات توسط رهبر امکان پذیر است. ضمن آنکه اسلامیت نظام و اصل ولایت فقیه تغییر ناپذیرند . جدایی نهاد دین از نهاد دولت، شرط لازم دموکراسی است . سکولاریزم ، بدین معنا ، یکی از ارکان اصلی نظام های دموکراتیک است. در نظام های دموکراتیک ، قوانین دینی توسط دولت اجرا نمی شوند. دولت مشروعیت خود را از دین نمی گیرد. روحانیون و فقها حق ویژه ای برای حکومت کردن ندارند. همه این امور باید اصلاح شوند. اگر نتوان چنان اصلاحی صورت داد، دموکراسی چه معنایی خواهد داشت. فرايند دمکراتيراسيون بدون فرايند سکولاريزاسيون فاقد معنی است . اگر گذار به دمکراسی مهم ترين هدف يک جريان سياسی است ، تفکيک نهاد دولت از نهاد دين هم بايد بخش مهمی از برنامه های ان جريان، برای گذار به دمکراسی ، باشد . قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران ، سکولار کردن دولت را ناممکن ( ممنوع ) کرده است . وقتی يک جريان سياسی دائما بر اصلاح طلبی قانونی ، اصلاحات در چارچوب قانون اساسی و التزام عملی به قانون اساسی تاکيد می نهد، به دنبال دمکراسی نمی باشد. اگر بود ، بايد به طور دقيق و شفاف به مردم اعلام می کرد که چگونه و با چه روش هائی ، می خواهد و مي تواند نهاد دولت را از نهاد دين جدا کند. دولت سکولار دمکرات به صنف، گروه یا طبقه ای امتیاز ویژه ای نمی دهد. در جمهوری اسلامی، فقها یک صنف ممتاز با حقوق ویژه اند. "ممتاز بودگی فقها" از کجا آمده است. آنها فقط به دنبال توجیه ممتازیت خویش اند. دمکراسی، فرایند سلب امتیاز های سنتی است. به قانون اساسی بنگرید و ببینید چه ارکان مهمی از قدرت به طور ویژه در انحصار فقها قرار دارد. دولت دمکراتیک به هیچ فرقه یا گروه یا آئینی، امیتاز خاصی نمی دهد و هیچ حقی را از گروه یا آئینی خاصی سلب نمی کند. فرض کنید اصلاحات سیاسی در دستور کار قرار نداشته باشد و چون چینی ها فقط اصلاحات اقتصادی مد نظر باشد . برای این کار باید اصول اقتصادی قانون اساسی ، خصوصا اصل 44 ، را اصلاح کرد. تمام ارکان اقتصادی ، مطابق قانون اساسی ، در انخصار دولت قرار دارد . حداقل اصلاحات لازم، اصلاح اصول اقتصادی قانون اساسی است. اما بدون نظر موافق رهبر ، چنان اصلاحی امکان ناپذیر است.
و – شرکت و پیروزی در انتخابات ایران، انتقال قدرت به دنبال نمی آورد. ارکان اصلی قدرت همچنان در دستان رهبر و نهادهای تحت نظر رهبری باقی خواهند ماند. هر جا مبارزه مسالمت آمیز برای گذار به دموکراسی صورت پذیرفته، مطالبه اصلی مخالفان از رژیم در "میزهای مذاکره"، برگزاری انتخابات آزاد بوده است. در انتخابات آزاد همه گروه ها و افراد (منجمله زمامداران خود کامه پیشین) حق شرکت دارند. اگر مخالفان در انتخابات پیروز شوند، قدرت به مخالفان انتقال خواهد یافت. این فرآیند نتیجه میز مذاکرات افریقای جنوبی، شیلی، لهستان و ...است. قدرت از پینوشه به مخالفان، از دکلرک به ماندلا، از یاروزلسکی به لخ والساو ... منتقل شد. در انتخابات ایران هیچگاه قدرت ولی فقیه به مخالفان واگذار نمی شود. اقتدار گرايان حتی اجازه نمی دهند دوباره اصلاح طلبان به قدرت بازگردند ، اما اگر بتوانند دو باره به قدرت باز گردند، بايد زیر نظر رهبر و تحت سیطره او ونهادهای انتصابی، بدون اختیارات، مسئول و پاسخگو باشند. وقتی نتوانستند کاری از پیش برند ، می گویند : " نگذاشتند کار کنیم "، "تدارکاتچی بودیم". اگر نمی گذارند ، که نمی گذارند ، پس رفتن به قدرت و " همکاری با رژیم " چه دستاوردی جز " مشروعیت بخشیدن " بدان دارد ؟ مبارزه برای برگزاری انتخابات ازاد و منصفانه و رقابتی، یکی از ارکان دموکراسی خواهی است.اما چنان انتخاباتی ،انتخاباتی است که همگان (زمامداران و مخالفان) حق دارند در آن شرکت کنند و منجر به انتقال قدرت خواهد شد، نه شبه انتخابات تقلبی .
ز – نگاه لنینيستی به دولت، اصلاحات سیاسی را هم امری دولتی می داند. شرکت در انتخابات، در دست گرفتن دولت و انجام اصلاحات از بالا. این فرآیند حتی اگر هم شدنی باشد، در ایران نتیجه بخش نیست. برای اینکه در اتحاد جماهیر شوروری سوسیالیستی، گورباچف که مقام اول سیاسی بود، تصمیم به اصلاحات سیاسی و اقتصادی گرفت. اما در ایران، ولی فقیه به شدت با اصلاحات سیاسی مخالف است و به تنها اصلاحی که معتقد است، مبارزه با مدرنیته و نهاد های سیاسی مدرن است. اصلاحات سیاسی جزو سیاست های کلی نظام ، تعیین شده از سوی رهبر ، قرار ندارد. خاتمی، گورباچف ایران نبود و نمی توانست باشد. اگر منظور از اصلاحات انجام اقداماتی است که خاتمی قصد داشت انجام دهد، برای آن نوع اصلاحات خاتمی باید ولی فقیه می شد یا در آیند ه ولی فقیه شود . اما خاتمی حاضر به شرکت در امتحان شورای نگهبان برای تایید اجتهاد فقهی نیست و هیچ یک از مراجع تقلید هم اجتهاد او را تایید نمی کنند . از سوی دیگر عضویت در مجلس خبرگان ، لزوما به معنا ی ارتقا به مقام رهبری و جانشین ولی فقیه شدن نمی باشد.
اصل ولایت فقیه و مصداق آن، مانع اصلی رژیم حقوقی و حقیقی برای گذار به دمکراسی است. تمام حمله اصلاح طلبان در گذشته معطوف به راست سنتی بود و اینک معطوف به احمدی نژاد و همفکرانش است. در سخنان و برنامه های آنان هیچ توجهی به اصل ولایت فقیه و شخص ولی فقیه وجود ندارد. این رویکرد معنایی جز آن ندارد که آنها عملاً ولایت فقیه و رهبر را پذیرفته اند، حاضرند با راست سنتی (محافظه کاران) ائتلاف تشکیل دهند، احمدی نژاد و همفکرانش را کنار بگذارند و به قدرت باز گردند و تحت امر ولایت مطلقه فقیه (اصل 57 قانون اساسی) کار کنند. اگر این برداشت نا درست است آنها باید به صراحت و روشنی تمام به مردم بگویند اگر به ما رأی دهید، ما هم قول می دهیم همانند مصدق که در مقابل شاه ایستاد، در مقابل ولی ففیه بایستیم. اما ایستادن در مقابل رهبر، در چارچوب قانون اساسی، که اصلاح طلبان دائماً وفاداری عملی خود را بدان اعلام می دارند، نا ممکن است. گذار به دمکراسی، بدون حل مسئله ولایت فقیه، چگونه امکان پذیر است.
پنجم:بسیج اجتماعی: عرصه عمومی که در آن گفت و گوی آزاد (فارغ از سیطره دولت و ایدئولوژی و دين ) صورت می پذیرد، چیزی است که دموکراسی را می سازد. دولت اجازه نمی دهد عرصه عمومی ساخته شود.اما بايد از طريق ارائه ديدگاه های بديل ، گفت و گوی ازاد ، نقد مستدل اراء و نظرات يکديگر و ارائه مدل های رقيب ، عرصه عمومی را ساخت . گفت و گوی با دولت ، بخشی از فرايند گفت و گوست که جامعه را از خشونت دورمی کند . نباید با نگاه لنینيستی و سیاه و سفید کردن همه چیز، از گفت و گوی با دولت پرهیز کرد. گفت و گو با زمامداران خودکامه، یکی از لوازم گذار مسالمت آمیز به دموکراسی است. اما تمام مساله این است که دولت های خود کامه با مخالفان خود گفت و گو نمی کنند. مگر آنکه:
الف – مخالفان از طریق بسیج اجتماعی علایق و منافع و ترجیحات مختلف ،متشکل شوند و سازمان بیابند.
ب – از طریق نافرمانی مدنی در مقابل دولت بایستند و قوانین ناعادلانه، ناحق و بر خلاف وجدان آن را نقض کنند.
ج – دولت احساس نماید که بدون گفت و گوی با مخالفان امکان بقاء ندارد و از سوی دیگر امکان سرکوب کامل مخالفان برای دولت وجود نداشته باشد (به عنوان مثال ، آقای خمینی از مردم درخواست کرد تا از پرداخت پول آب و برق خود داری کنند.اعتصاب کارکنان شرکت نفت یک نمونه دیگر از روش های مسالمت آمیز مبارزه ی با دولت شاه و فلج کردن کار آن بود).
از این رو، تنها راه گفت و گوی مخالفان واقعی(نه خودیها) با دولت، بسیج مردم، متشکل کردن آنها، نافرمانی مدنی و کشاندن دولت به پای میز مذاکره است. گاندی يکی از مشهورترين نمادهای مبارزات غير خشونت اميز است . او از طريق بسيج مردم هند در يک جنبش وسيع ضد استعماری و نافرمانی مدنی، دولت استعمارگر هند را مجبور به مذاکره و عقب نشينی از مواضع استعمارگرانه اش کرد. مبارزه غیر خشونت آمیز گاندی اگر همراه با بسیج مردم و نافرمانی مدنی نبود ، دولت انگلیس ، هند را رها نمی کرد. مارتین لوتر کنیگ از طریق نا فرمانی مدنی جنبش حقوق مدنی را به دست آورد های بزرگی نایل کرد.
در نظر نگرفتن همین نکات باعث می شود که وقتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی استراتژی آرامش فعال را مطرح کرد ، بنویسند : فعالش زیادی است ، فقط باید آرامش داشت . وقتی دانشجویان و اساتید در اعتراض به بازداشت استادشان در حیاط دانشگاه تجمع کردند ، حرکت آنها را شورش نامید. نافرمانی مدنی را روشی انقلابی ، جنجالی ، ما بعد دموکراتیک خواند. فشار از پایین را انقلاب آرام نامید و ادعا کرد فقط به "دموکراسی از بالا" و "گفت و گو با بالا" احتیاج است . اصلاح طلبی را به شرکت در انتخابات و انداختن یک رای بی دردسر به صندوق تحویل کرد و اعلام نمود اگر این عمل موثر نبود ، باید دولت را به حال خود رها کرد و به دنبال کار خود رفت:
" حتی اگر تیزاب اصلاح طلبی هم در تغییر ابعاد و جهت گیری های این دولت حجیم کارگر نباشد ، باز بهتر است به جای رویارو شدن با حکومت ، این پدیده غول پیکر به حال خود گذاشته شود".
عالم سیاست ، عرصه بحث های نظری صرف نمی باشد که فقط به تناسب مدعیات با ادله توجه شود. عالم سیاست ، عالم منافع و استفاده از منابع است . در این عرصه آدمیان فقط به قدرت دست نمی یابند ، به ثروت هم دست می یازند. تناسب و ارتباط برخی نظریه پردازیها با بهره بری های اقتصادی را به هیچ وجه نبايد نادیده گرفت . نمی گوییم نظریه ها و مدعیات سیاسی را می توان به منافع اقتصادی فرو کاست . اما از سوی دیگر معتقد به عدم ارتباط مطلق نظریه پردازیهای سیاسی با منافع اقتصادی هم نیستیم.
همین تفکر، چون به مبارزه اعتقادی ندارد و به گذار از بالا به دموکراسی معتقد است، می گوید" اتفاقا در تجربه گذار به دموکراسی در امریکای لاتین بدون اینکه رژیمی تغییر کند یا حادثه تعیین کننده ای رخ دهد، گردانندگان نظامی دولتهای اقتدارگرا به طرف پادگانها بازگشتند، به انتخابات آزاد تن دادند و پس از چند سال قانون اساسی این کشورها اصلاح شد".
اولا: گذار به دموکراسی در دیکتاتوری های نظامی با دیکتاتوری های غیر نظامی متفاوت است. رژیم ایران دیکتاتوری نظامی نمی باشد. اگر دولت ایران را دیکتاتوری نظامی(دولت پادگانی) تلقی می کنید، باید دلایل آن را ذکر نمائید. در غیر این صورت باید روشن کرد که رژیم ایران کدام یک از اقسام رژیم های دیکتاتوری است.
ثانیا": اینطور نبود که ژنرال پینوشه یا دیگر دیکتاتورهای نظامی بدون مبارزه پرهزینه مخالفان دموکرات، از سر خیرخواهی تصمیم به بازگشت به پادگانها و واگذاری قدرت به مخالفان را بگیرند. جنبش مادران قابلمه به دست در مقابل کاخ ریاست جمهوری در ارژانتین در اعتراض به صدها نیروی مخالف ناپدید و ترور شده توسط دولت، هزاران کشته و زندانی در شیلی و رشد ششصد درصدی اعتصابات در برخی دیگر از کشورها؛ بخشی از مبارزه جامعه در مقابل دولتهای نظامی را تشکیل می داد.
ثالثا" نتیجه مبارزات، میز مذاکرات، توافق بر سر انتخابات آزاد منتهی به انتقال قدرت و تغییر و اصلاح قانون اساسی بود. اما مدعی ما می خواهد با پذیرش قانون اساسی جمهوری اسلامی، بدون مبارزه، بدون انتقال قدرت، فقط در بخشی از قدرت و ثروت سهیم شود.
رابعا": به قول مارکس ، در زمان بروز تعارض نظر و عمل، وقتی نتوانیم یا نخواهیم واقعیت را تغییر دهیم، واقعیت را وارونه تحلیل خواهیم کرد ( شعور کاذب = ایدئولوژی). تفسیر ایدئولوژیک واقعیت مدعی است که کشورهای امریکای لاتین الکی(بدون مبارزه ی پرهزینه ی مردم)، به دموکراسی گذار کردند، پس در ایران هم می توان بدون مبارزه به دموکراسی گذار کرد. هیچ کس نمی تواند فرد دیگری را مجبور به مبارزه کند. اما مبارزه نکردن یک مسأله است و ارائه ی گزارشی نادرست از گذار به دموکراسی در دیگر جوامع ، برای توجیه بی عملی، مسأله ی دیگر.
ششم: رژیم حقیقی و حقوقی : وقتی مشکل قانون اساسی طرح می شود،برخی از دوستان می فرمایند " رژيم حقوقی" اهمیت چندانی ندارد ، بلکه " رژيم حقيقی" مهم است. به جای نظام حقوقی بايد به نظام حقيقی پرداخت.
الف- مفاهيمی چون رژيم ، نظام،ساختار، سيستم ، دولت ، انقلاب ،دمکراسی، حقوق بشر و ... برساخته های بشری هستند و " وجود خارجی " ندارند. در جهان خارج فقط افراد وجود دارند . مستقل از زمام داران حاکم، چيزی به نام رژيم يا ساختار يا نظام وجود ندارد تا حقيقی باشد. جمع گرائی هستی شناسانه (ontology) نادرست است. اما از نظر معرفت شناسانه ( epistomology ) ، نمی توان قوانين علم جامعه شناسی را از قوانين علم روان شناسی استنتاج کرد. به تعبير ديگر ، نميتوان علم جامعه شناسی را به علم روانشناسی تحویلreduction) ) کرد. بدين ترتيب مفاهيمی چون " ساختارحقيقی " و " رژيم حقيقی " برساخته های مفهومی برای توضيح واقعيت اند. اما خود اين مفاهيم ، واقعيت و حقيقت ندارند. چیزی بنام " ساختار " در جهان خارج وجود ندارد که چون بختک روی آدمیان افتاده باشد و امکان عمل را از آنها سلب نماید . مارکس هم این نکته را بخوبی دریافته بود ، وقتی می گفت ، انسانها تاریخ را می سازند ، اما نه کاملا آنگونه که خود می خواهند. انسانها در صحنه اجتما عی دست به عمل می زنند که از محصولات اعمال انسانی پیشین درست شده است و آن محصولات در نقطه های حساس و تعیین کننده بررفتار ما تاثیر می نهند.
ب- به فرض انکه " رژم حقيقی " مهم باشد، نه "رژيم حقوقی " ، رژيم حقيقی ايران، به " رژيم حقوقی" ( قانون اساسی ) تجاوز کرده و نهادهای انتخابی را از قدرت ساقط کرده است. ريس جمهوری در ساختار حقيقی تا سطح سخن گوی رهبر تنزل کرده است . يعنی رژيم حقيقی از رژيم حقوقی بد تر و خطرناک تر است. به عنوان مثال ، مطابق رژیم حقوقی ، مجمع تشخیص مصلحت نظام دو وظیفه دارد . یک – رسیدگی به اختلافات مجلس و شورای نگهبان . دو – مشاوره به رهبری در برخی مسائل. اما اینک ، بنام نظارت بر اجرای سیاست های کلی نظام ، در حال افزایش قدرت واقعی خود و محو اختیارات نیم بند نهاد های انتخابی است. اصلا ح طلبان چون به دنبال ائتلافی نانوشته با هاشمی رفسنجانی هستند تا به کمک او به قدرت بازگردند ، نه تنها در مقابل این فرایند سکوت اختیار کرده اند ، بلکه بارها از هاشمی به دلیل انتقادات برحقی که در گذشته برخی از ناقدان از او کرده اند ، عذر خواهی نموده اند. حتی اگر رژیم حقیقی بگذارد اصلاح طلبان به مجلس و قوه مجریه بازگردند ، این بار با نهاد قدرتمند مجمع تشخیص روبرو خواهند شد که دائما آنها را به تجاوز به خط قرمز سیاست های کلی نظام محکوم خواهد کرد. افزایش قدرت مجمع تشخیص مصلحت نظام ، که نهادی صد در صد انتصابی از سوی رهبر است ، فرایند ی است در جهت افزایش قدرت رژیم حقیقی سلطانی .
نقض صریح، روشن و عملی قانون اساسی توسط رژیم حقیقی یک نمونه دیگر از روابط واقعی قدرت است. در تاریخ 1/3/84 و 12/4/85 تحت عنوان"سیاست های کلی اصل 44 قانون اساسی" مواری جهت اجرا ابلاغ شد که چیزی جز نقض آشکار موارد مصرح در اصل 44 قانون اساسی از سوی ولی فقیه، با همکاری مجمع تشخیص مصلحت نظام، نام ندارد. این مصداق مهم بخوبی نشان می دهد که رهبر زیر عنوان تعیین سیاست های کلی نظام، بطور خود سرانه (یعنی مطابق میل خود)، به هر کاری دست می زند. اگر اصلاح طلبان بخواهند به نقض عملی قانون اساسی اعتراض نمایند، باید رژیم حقوقی را جدی تلقی کنند و اگر نقض قانون اساسی در این مورد را جدی نگیرند، همانگونه که در عمل نشان دادند و از این مورد خاص به شدت استقبال کردند، در آن صورت شعار قانون گرایی و حاکمیت قانون خود را نا دیده گرفته اند.
مطابق اصل 168 قانون اساسی، جرائم سیاسی – مطبوعاتی باید در محاکم عمومی، بطور علنی و با حضور هیئت منصفه مورد رسیدگی فرادر گیرید. هیچ یک از جرائم سیاسی تا کنون در محاکم عمومی و با حضور هیئت منصفه مورد رسیدگی قرار نگرفته است. حتی در داداگاه های رژیم آپارتاید افریقای جنوبی هم به طور علنی به جرائم سیاسی رسیدگی می شد و به متهم اجازه داداه می شد تا آزادانه از خود دفاع کند. ماندلا شرح داده است که در دادگاه های رژیم آپارتاید، بر اساس تصمیم جمعی، هفته ها و ماه ها از خود دفاع می کردند و روز های متمادی در دادگاه ها، در محضر جهانی، هر چه دلشان می خواست علیه رژیم آپارتاید بیان می داشتند. رژیم جمهوری اسلامی نه تنها چنین امکانی به هیچ یک از مخالفان سیاسی خود نمی دهد، بلکه آنان را در دادگاه انقلاب، غیر علنی و بدون هیئت منصفه محاکمه می کند. رژیم حقیقی نه تنها از تمامی ظرفیت های اقتدار گرایانه رژیم حقوقی استفاده کرده، بلکه در عمل به نحو چشم گیری بر قدرت خود افزوده است.
روحانیت شیعه همیشه به این مفتخر بود که نهادی مستقل( در برابر روحانیت برادران اهل تسنن که وابسته به دولت فرض می شد)است. آقای خامنه ای روحانیت را کاملاً دولتی کرد. همه ی ائمه ی جمعه را نصب و مطابق دستورالعمل واحد هفتگی معین می کنند آنها باید درباره چه مسائلی صحبت و چه مواضعی اتخاذ کنند. تمام مساجد سراسر کشور را مطابق الگوی کمونیست ها به کنترل دولت در آورده اند. اگر پدر و مادر فردی فوت نماید، آخوندهای دولتی ، مطابق خطوط تعیین شده از سوی مرکز، در مراسم ترحیم سخن می گویند.
ج- اگر رژيم حقوقی مهم نيست، پس پايبندی عملی به قوانين چه معنائی دارد ؟ چرا به اين قوانين بی اهميت، اما غير عادلانه و ناحق، بايد التزام عملی داشت. "مبارزه مسالمت اميز" را نبايد به " مبارزه قانونی" فروکاست و خود را اسير قوانين ناعادلانه ای کرد که امکان هرگونه فعاليتی را منتفی می سازند.
د- شرکت در انتخابات و در دست گرفتن مجلس برای چيست ؟ مگر اصلاح طلبان نمی خواهند به مجلس بروند تا قوانين را تغير دهند. اگر قوانين اهميت ندارند، پس رفتن به مجلس چه معنائی دارد؟
هفتم: مشروطه خواهی کرامولی: مدل مشروطه خواهی سعید حجاریان ، یک مدل برای گذار به دموکراسی است . حجاریان از نظر آرمان ، جمهوری خواه است، ولی چون توازن قوا را به نفع این آرمان نمی یابد، مشروطه خواهی را به عنوان استراتژی برگزیده است.حجاریان می خواهد براساس فشار از پائین ، حاکمیت یگانه را به حاکمیت دوگانه تبدیل نماید. وی اندیشمندی فرهیخته است که براساس تجربه و دستاوردهای علوم اجتماعی سخن می گوید. مدل مطلوب وی ، مدل انگلستان است.. همانگونه که در انگلیس سلطنت مطلقه از طریق حاکمیت دوگانه رفته رفته به سلطنت مشروطه و ملکه فاقد قدرت و سمبلیک تبدیل شد، حجاریان بدنبال آن است که ولایت مطلقه فقیه را رفته رفته به مشروطه اسلامی و در نهایت ولی فقیه را به ملکه انگلیس تبدیل نماید. منتها او از روز اول براین امر تأکید می کرد که بدون " فشار از پایین و چانه زنی از بالا" نمی توان به این هدف دست یازید.به گمان وی ، یکی از دلایل اصلی شکست اصلاحات، چانه زنی با بالا ، بدون فشار از پائین بود.وی معتقد است گذار به دموکراسی و کاهش قدرت ولی فقیه( سلطان) : " جز با گسترش پایگاه های اجتماعی و توده ای و توانمند سازی تشکیلاتی میسر نخواهد بود و در چارچوب های نخبه گرایانه و چشم اندازهای صرفاً انتخاباتی ممکن نخواهد شد" . " راهبرد سیاست ورزی هم که راهبرد نخبه گراست و به چانه زنی از بالا برای تأیید صلاحیت این یا آن کاندیدای رد صلاحیت شده می پردازد، چون هیچ پشتوانه اجتماعی ندارد، حتی از اصلاحات نیم بند قبل از نهضت مشروطه هم عقب مانده تر است."[4].
"فشار از پائین و چانه زنی از بالا" مهمترین بخش مدل حجاریان است ، اما نه تنها توجه چندانی به آن نشده ، بلکه برخی به عنوان یک راهکار سازشکارانه به آن می نگرند.این مفهوم مبهم و کش دار ، در مدل وی دقیقاً چه معنایی دارد؟ وجوه اشتراک و افتراق آن با نافرمانی مدنی چیست؟ حجاریان اخیراً سه مورد مشخص از فشار از پایین را نام برده است.موارد سه گانه ی یادشده، غیر نخبه گرا،غیر انتخاباتی و غیر چانه زنانه، ولی متکی بر پایگاه های توده ای، به خیابان ها کشاندن مردم و تسخیر دولت از طریق بسیج اجتماعی است:
الف – " تجربه تاریخی موفق" سی تیر1331: " تا شب پیش از قیام 30 تیر قوام السلطنه ادعا داشت که کشتی بان را سیاستی دگر آمد و وقتی مردم به صحنه ریختند و فشار از پایین آغاز شد حکومت قوام سرنگون شد و مصدق نخست وزیر شد."
ب – نمونه انقلاب اسلامی: "بعضی اوقات مساله در خیابان حل می شود، این که وزرا کابینه بازرگان و بختیار کدام به دفتر کار خود بروند را مردم تعیین کردند."
ج – نمونه کرامول در انگلیس.
اگر چه نمونه اول و دوم مصداقی از نافرمانی مدنی تلقی می شوند، اما نمونه کرامول بسیار از نافرمانی مدنی پیش می رود، مسالمت آمیز ( نفی خشونت) نیست و هزینه آن بسیار سنگین است. اما در هرحال نشان می دهد که دیدگاه حجاریان با اصلاح طلبان تفاوت ماهوی دارد و او برای رسیدن به مقصود تا کجا حاضر است پیش رود. در سال 1640 کرامول به عنوان نماینده شهر کمبریج وارد پارلمان انگلیس شد . او یکی از سرسخت ترین منتقدان چارلز دوم بود و از همان بدو ورود به مجلس خواستار واگذاری پست وزارت دفاع به پارلمان بود . عدم اجابت این درخواست از سوی شاه باعث آغاز دومین جنگ های داخلی انگلیس شد. از آغاز جنگ داخلی کرامول موثرترین عضو نیروی ارتش تحت فرماندهی پارلمان بود. در سال 1644 نیروهای نظامی تحت امر کرامول در نبرد مارستون مور ( Marston Moore) سربازان پادشاه را به سختی شکست دادند و به همین دلیل به افراد کرامول مردان آهنین خطاب می شد. در سال 1645 پارلمان یک ارتش 22 هزار نفری حرفه ای تشکیل داد. این نیرو در نبرد نیزبای (Naseby) درسال 1645 ارتش شاه را با شکست سختی مواجه کرد . در اثر حمله جانانه کرامول ، شاه ، با برجای نهادن یک هزار کشته ، چهار هزار و پانصد اسیر ، مجبور به فرار شد. این نبرد ها با قطع سر شاه و به قدرت رسیدن کرامول پایان یافت.
" فشار از پایین کرامولی " به معنای درست کردن ارتش مجهز و پیروزی بر شاه از طریق جنگ مسلحانه بود . قطع سر شاه با گیوتین بخشی از نبردی بود که از طریق گفت وگو منجر به نتیجه نشد. حجاریان با پرداخت هزینه سنگین برای رسیدن به هدف مشکلی ندارد ، مشکل او ( بنابر درکی که او از نیروهای جامعه و موازنه قوا دارد ) این است که افراد حاضر به پرداخت هزینه نیستند. اما اوبخوبی آگاه است که گذار به دموکراسی بدون بسیج مردم و پرداخت هزینه امکان ناپذیر است. تاکيد حجاريان بر مهم نبودن رژيم حقوقی را بايد به درستی درک کرد. برخی با التزام عملی به قانون اساسی و فعاليت قانونی ( به معنی شرکت در انتخابات ) به دنبال اصلاحات ( به معنای سهيم شدن در قدرت سياسی ) اند. اما حجاريان به دنبال بسيج مردم و حرکت های سازمان يافته اجتماعی است، بدون توجه به رژيم حقوقی، تا چانه زنی با بالا را ممکن و معنا دار سازد و گذار به دمکراسی را امکان پذير نمايد. ميزان هزينه لازم برای گذار، بخشی از فرايند گذار است. به زبان مارکسيستی ، اگر زيربنا تغير نمايد، " روبنای حقوقی " متناسب با تحول اجتماعی دريده و بسط پيدا خواهد کرد. حجاریان بخوبی واقف است که بدون عمل و مبارزه و بسیج اجتماعی و به خیابان کشاندن مردم ، حتی مشروطه خواهی(ولی فقیه بدون قدرت) هم ناممکن است، چه رسد به آنکه فرد یا گروهی سوداهای بزرگتری در سر داشته باشند .
هشتم: حسینیان و یزیدیان: علی شریعتی هم سودایی و آرمانی داشت. برای محقق کردن آن اهداف کاری کرد و به کاری فراخواند.ممکن است در این خصوص که نظام سیاسی آرمانی او چگونه نظامی بود، اختلاف نظر وجود داشته باشد.اما، در ایدئولوژی و مذهب شریعتی بی عملی جایی نداشت و ندارد. شریعتی در چه باید کرد؟ می پرسد:" چگونه دینی که حتی رهبانیتش جهاد است و اتهامش این است که مذهب شمشیر است و بنیانگذارش پیامبر مسلح است و حواریش علی است و تاریخش با سیاست و جهاد آغاز شده است و ... جامعه ساخته است و رژیم حکومتی و نظام اقتصادی و بالاخره تمدن، و همواره شعارش مبارزه با جباران زمین بوده است و ادعای حکومت بر جهان دارد... و کسانی را که ستم دیده اند به شورش و انقلاب مسلحانه و حتی فریاد و دشنام می خواند"[5] را ،به عامل سکون و سکوت و تریاک تبدیل کرده اند؟می گفت:" از اول تشیع خون است و اینها به تشیع تریاک تبدیلش کرده اند، یعنی خون را تبدیل کرده اند به تریاک ، به هروئین ، به ماده تخدیر کننده .روشنفکر کافی است که فقط به آنچه که اول بوده است، برش گرداند"[6]. "تاریخ این مذهب شمشیر و خون است اما چرا اثر ندارد؟ فاجعه ی بزرگ همین است، و معجزه ی سیاهی که انجام شده این بوده است که در یک کارخانهی پتروشیمی استحماری ، "خون" را تبدیل به "تریاک" کرده اند، "خون" را تبدیل به اشک کرده اند"[7]. دین اسلام رهایی بخش است:" زیرا سنت شهادت دارد، تاریخ ما سنت شهادت دارد، نه حوادث شهادت. قدیسان این مذهب هیچ یک در غارها و صومعه ها نپوسیده اند، بلکه در زندانهای ستم و صحنه های مبارزه ، به شهادت رسیده اند"[8].
شریعتی راه نجات را در پیوند زدن همه چیز با عمل امام حسین می دید :"از هر که و هر چه، به حسین و عاشورای حسین گریز زدن.یعنی که همه ی این ها، هر چه هست ، باید به داستان او پیوند خورد وگرنه مجرد و مطلق ، مبهم است و یا بی ثمر! یعنی محور هر چه که هست، عمل او است،یعنی که در هر حال، حتی در یک جشن ، یک عروسی ، باید به یاد آورد، باید یادآوری کرد:یزید، حسین، شهادت... هر لحظه را باید به داستان او پیوند داد، هر روز را باید به عاشورا پیوست، همه ماه ها را به محرم، همه نقطه های زمین را به آن گوشه ی سرخ! از یاد نبرید ! فراموش نشود، از هر که و هر چه سخن می گوئید به "او" گریز بزنید، هر جرعه آبی که می نوشید... و حسین- چراغ هدایت و کشتی نجات – شهید حی و حاضر همه ی صحنه ها و در همه ی عصر ها و ناظر همه ی نسل های آگاه و مسئول ، و فریاد دعوتی که تا انتهای زمان، همه ی دینداران ، یا آزادگان را در جهاد زنده و مستمر خویش ، به یاری می طلبد"[9].
شریعتی می خواست همه ی زنان را فاطمه و همه ی مردان را به حسین تبدیل نماید. می گفت حسین زمان ، حسن آلادپوش است و فاطمه ی زمان، محبوبه متحدین، دو چریک سازمان مجاهدین خلق که در عملیات مسلحانه کشته شدند.او هر نقطه ی زمین را کربلا ، و هر زمانی را عاشورا معرفی می کرد. پس از اعدام 15 تن از چریکها ، در مسجد نارمک تهران در سخنرانی "پس از شهادت" خطاب به همگان گوشزد کرد:" آنها که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند باید کاری زینبی کنند ، وگرنه یزیدی اند"[10]. او ماندگان را "بی غیرت" می نامید. با همین کلام سحر آمیز ، جوانانی آماده ی شهادت تربیت کرد.حال ، اگر نیرویی خود را پیرو شریعتی بنامد و از طریق شریعتی برای خود هویت سازی نماید ، نمی تواند مروج بی عملی در مقابل جباران باشد. کلام سحرآمیز او غوغایی (انقلاب) برانگیخت.آن شور وحال و تحرک بخشی نه تنها دیگر وجود ندارد، بلکه برخی از دل مکتب او چیزی برون آورده اند که به چهره ی فیلسوفان بی عمل مورد تقبیح او بیشتر شبیه است. از از نگرش شریعتی به چنان نمونه هایی مطلع ایم.می گفت :فیلسوفان پوفیوزهای تاریخ اند.
نهم: جنبش سکوت: آقای احمد زید آبادی مبدع این مدل است.به نظر وی باید یک جنبش وسیع سکوت به راه انداخت. از نظر او بهترین فعالیت در شرایط کنونی، سکوت دسته جمعی است. وی می نویسد: "گمان ميكنم كه آنچه در باره يك جنبش سكوت گفتهام ...چند ماه سكوت كه فاجعه نيست، دست كم به امتحانش ميارزد. مگر ما در حال رقم زدن سرنوشت جهانيم كه اين همه از سكوت وحشت داريم؟"[11]. "از نظر من، اعلام سكوت دسته جمعي، يك اقدام مشترك كم هزينه است كه ميتواند راه را بر اقدامهاي مشترك بعدي هموار كند و اين در واقع جنيه فعالانه اعلام سكوت است... اما اصحاب قدرت از اعلام سكوت دسته جمعي ما آزرده خاطر ميشوند چرا كه اين نوعي اعتراض مدني، متواضعانه، مسالمتجويانه و در عين حال مظلومانه است كه هيچ نوع جاه طلبي سياسي در آن نيست، اما بسياري از ادعاهاي آنها را در باره شرايط حاكم بر كشور به باد ميدهد"[12].
آیا پروژه ی سخنگویی ( حرف زدن، بیان نظرات ، نقد قدرت و ثروت متراکم و متمرکز) ، "پروژه ی همه یا هیچ" است ؟ به تعبیر دیگر ، آیا از حرف زدن همه کار بر می آید(یعنی اظهار نظر حلال همه مسائل و رافع همه مشکلات است) ، یا از حرف زدن هیچ کاری بر نمی آید(یعنی سخن گفتن و نقد قدرت خوکامه و سرکوبگر حلال هیچ مسأله ای و رافع هیچ مشکلی نیست)؟
وقتی کسی حرف زدن و نظر ورزی را پروژه ی همه یا هیچ بداند، اگر حرف زدن را موثر بداند ، به حرف زدن ادامه خواهد داد تا گره از کار فروبسته ی همه مسائل بگشاید و اگر حرف زدن را موثر نداند، همگان را دعوت به سکوت خواهد کرد. اما در عین حال ، استدلال چنین فردی ، خودشکن( (self-defeatingاست ، چون از همان ابزاری(گفتن و نوشتن) برای دعوت به سکوت(نگفتن و ننوشتن) استفاده می کند ، که همزمان آن را نفی می کند.یعنی اگر گفتن و نوشتن مطلقا در عرصه ی سیاسی موثر نیست،نباید ازهمان ابزار غیر موثر برای نفی خویش ، و وادار کردن فعالین سیاسی به سکوت استفاده کرد.اما این مسأله دامنه ای فراختر از آن دارد که با این مقدمه حل شود.
به گفته ی زیدآبادی ،شرایط حاکم بر کشور، به دنبال شکست اصلاحات، به یک ساختار متصلب غیر قابل تحول منتهی شده است. "معتقدم ساختاري كه همراه با شكست اصلاحات در ايران از اول سال 1379 شكل گرفت، به طور جبري به نقطهاي ميانجاميد كه اكنون با آن مواجهيم، صرف نظر از اينكه چه كسي بر كرسي رياست جمهوري مينشست... بسيار بزرگاني در تاريخ بودهاند كه در برخي شرايط خاص، ميدان را براي ايفاي نقش موثر، مناسب نديدهاند و پا پس كشيدهاند"[13].
در این شرایط که تمام راههای اصلاح و تحول مسدود است ، سخن گفتن و فعالیت مخالفان فقط به نفع رژیم تمام می شود و آنها از آن بهره مند می شوند.یکی از بهره های رژیم "استفادهاي است كه نظام سياسي در مقابل منتقدان بينالمللي خود از رفتار ما ميكند. هر گاه نهادهاي حقوق بشري از عملكرد دولت ايران انتقاد ميكنند، حكومت با استناد به همين حرفهايي كه ما ميزنيم، وضع آزادي بيان در ايران را بسيار بهتر از كشورهاي همسايه معرفي ميكند.. در واقع نياز ما به فعاليت، كمتر از نياز نظام به فعاليت ما نيست"[14].
اینک رژیم گرفتار یک بحران بین المللی است که باید به سرعت تکلیف خود را با آن روشن سازد." اكنون به نظر ميرسد كه بحران هستهاي ايران پس از چهار سال فراز و فرود، در حال نزديك شدن به نقطه اوج است و ديگر بين همه اهل سياست اين اجماع وجود دارد كه اگر اتفاق غير قابل پيش بيني رخ ندهد، بحران هستهاي ايران در ماههاي آينده به مرحله سرنوشت ساز خود وارد خواهد شد... طي ماههاي آينده فشار خارجي بر حكومت افزايش خواهد يافت...شرایط ما از این هم بدتر خواهد شد.ترس من از آن است كه ما در شرايط پيچيده در حال ظهور نه فقط تاثير مثبتي بر تحولات نداشته باشيم، بلكه با چند اظهار نظر تند و بيحاصل، هدف سهل الوصولي براي فرو نشاندن خشم حكومت از فشارهاي خارجي شويم"[15].
"ايران در شش تا يك سال آينده بايد تصميم خود را به طور قطع بگيرد يعني مجبور است كه بگيرد.همانطور كه پيش از اين هم گفتهام، ايران دو راه بيشتر پيش رو ندارد: يا سازش يا جنگ. كساني كه از وجود راه سوم سخن ميگويند به گمان من كلي گويي ميكنند و حاضر به ورود به جزئيات نميشوند و اگر بشوند در نهايت متوجه ميشويم كه آنها نيز به يكي از دو راهي كه گفته شد متمايل ميشوند... مساله اصلي اما اين است كه در هر دو حالت، ما – كه دقيقا نميدانم مصداق اين ما چه كسانياند! – قادر به ايفاي نقش موثري با كاركرد كنونيمان نيستيم و ترس من آن است كه در اين وسط نقش سازندهاي ايفاء نكنيم.در واقع اين است راز اصلي دعوت جناب عبدي و من به مدتي سكوت و تامل[16].
نقش سازنده ای که که آقای زیدآبادی به دنبال آن است چیست؟ او به صراحت تمام می نویسد: "هنگامي ميتوان با حمله نظامي و يا تحريم اقتصادي عليه يك كشور با قاطعيت مخالفت كرد، كه امكان اصلاحي يا كورسوي اميدي در آنجا وجود داشته باشد"[17]. تمام نوشته های اخیر زیدآبادی حاکی از آن است که امکان اصلاح یا کورسوی امیدی وجود ندارد، پس مخالفت با جنگ و تحریم اقتصادی بی مورد و احتمالاً غیر اخلاقی است. برخی از شواهد این مدعا به قرار زیر است:
- "هر موجودي در طول زمان رشد مي کند و به بلوغ مي رسد، اما من نمي دانم که چرا نظام سياسي کشور ما پس از گذشت حدود سي سال از عمر آن و پشت سر گذاشتن انواع تجربه هاي تلخ و فراز و فرودهاي بي مانند، هنوز نشانه اي از بلوغ و پختگي از خود نشان نمي دهد و مانند هر رشد نايافته اي، استفاده از زور و به کارگيري شيوه هاي مکانيکي را تنها راه رويارويي با مشکلات مبتلابه خود مي داند؟"[18]..
- "روشنفکران، دانشجويان، زنان، کارگران، معلمان، روزنامه نگاران و يا اعضاي هر صنف و گروهي که به نحوي صداي اعتراض خود را نسبت به وضع موجود ومشکلات گريبانگير خود بلند کنند، بدون استثناء به وابستگي به خارج و دريافت پول از بيگانگان متهم مي شوند"[19].
-"شرایط از این بدتر خواهد شد... امکان ایجاد تشکیلات قانونی موثر برای اعمال فشار به قدرت سیاسی نیز صفر است"[20].
"جلوگيري از برپايي مراسم سالروز تاسيس نهصت آزادي، نشانه آن است كه تحمل حكومت در برابر نيروهاي تحول خواه مسالمت جوي ملتزم به قانون، روز به روز كمتر ميشود و چنانچه تهديدهاي خارجي عليه نظام افزايش يابد، بعيد نيست كه اين تحمل به صفر برسد... سركوب نيروهاي مسالمت جو، مسلما جز آنكه حكومت ايران را در راس ناقضان حقوق بشر در جهان قرار دهد و همه گروههاي مدني و روشنفكري را در سطح بين المللي عليه آن بسيج كند و در نهايت راه هر گونه برخورد آمريكا و متحدانش با جمهوري اسلامي را هموار كند، ثمري ندارد"[21].
"چه شده است كه بسياري از ايرانيان در سوداي به دست آوردن ويزا، اقامت و مبلغي پول، به قول ايشان به "وطن فروشي" رو آوردهاند؟آيا ايرانيان هميشه نسبت به وطن خود بيتفاوت بودهاند يا اينكه برخي از عملكردها، سياستها، سختگيريها و ايدئولوژيها، حس وطن دوستي در بسياري از ايراينان را ضعيف كرده و به ورطه وطن فروشي انداخته است؟...متاسفانه شرايط كشور نگران كننده است و فرداي آن نگرانكنندهتر"[22].
"من اميدوارم كه مسئولان كشور ما ... به اين نكته پي برده باشند كه با جامعهاي با مشكلات پيچيده و تلنبار شده روبرويند، مشكلاتي كه عمدتا آنها خود به دليل مسدود كردن راه اصلاحات واقعي، مسبب پيچيده شدن و تلبنار شدن آنهايند"[23].
"اگر كسي در اين دنياي پهناور فرياد من به گوشش ميرسد، از قول من به عنوان روزنامه نگاري كه بيست سال است در اين كسوت قلم ميزند، بشنود و به گوش ديگران هم برساند كه ما روزنامه نگاران ايران در معرض توهين و تحقير و فشار و ظلم و ستم دولتي قرار گرفتهايم كه صداي عدالت خواهياش گوش فلك را كر كرده است.... دلم ميخواهد تمام ناسزاهاي عالم را نثار جمعي كنم كه قدرت و زور زودگذر دنيا چنان باد به دماغ و غبغبشان انداخته است كه ديگر چيزي به نام وجدان و عدل و انصاف در آنها يافت نميشود... ميخواهم به همه مردم دنيا بدبختي مردمي را كه در اين گوشه دنيا به اسارت در آمده اند، آري به اسارت در آمده اند و از بديهيترين حقوقي كه مردمان تحت اشغال نظامي بيگانه هم برخوردارند – حق انتشار يك نشريه – محروم شدهاند، فرياد زنم"[24].
"خطوط قرمز و حريم هاي ممنوعه در جمهوري اسلامي به اندازهاي گسترش يافته است كه ديگر به سختي ميتوان در باره موضوعي تاثير گذار در داخل ايران مطلبي نوشت و منتشر كرد... حوزه خطوط قرمز به سرعت در حال گسترش وحوزه مجاز در حال محو شدن است"[25].
"من مدعيام كه اگر نظام جمهوري اسلامي بر اساس سنتيترين قرائت از فقه و شرع نيز اداره شود، وضع حقوق بشر، قانونمندي و رعايت حال مردم، بسيار بهتر از وضع كنوني خواهد شد.بنابراين، من خطاب به آقايان عرض ميكنم كه ما از جدا كردن دين از دولت گذشتيم، ما از اسلام نوگرا گذشتيم، فقط خواهشمان اين است كه به همان فقه هزار سال پيش و رساله عمليه پايبند باشيد و ما را در بنيادگرايي بياصولي كه همه مقدسات را در مقابل قدرت سياسي ذبح ميكند، غرق نكنيد"[26].
-"برای نقد و بیان ، هیچ حاسیه امنی وجود ندارد... جمهوری اسلامی باید برای شهروندان ایرانی روشن کند که می خواهد یک حکومت کاملاً بسته باشد...اگر مورد اول است که هیچ! خود می داند و زندگی در این دنیای رو به تغییر و تلاطم"[27].
-" استراتژی منسجمی نیز برای خروج از این وضع قابل طراحی نیست"[28].
- با وضعیت وحشتناکی که حکومت پدید آورده و حتی دعوت به سکوت اعتراض آمیز این احتمال را برای کسانی مطرح کرده که شاید حکومت سکوت کنندگان را هم بازداشت کند، ما در "نهایت فلاکت" و رژیم در "پررویی بی نهایت" قرار داریم، پس "بمیریم بهتر است که در این گوشه از جهان زندگی کنیم"[29].
محل نزاع بر سر توصیف وضعیت ایران نیست، برای اینکه آنچه زیدآبادی در این خصوص گفته نه تنها درست است ،بلکه وضعیت بدتر از آن چیزی است که او تصویر می کند.محل نزاع بر سر حکم زیدآبادی است که می گوید اگر "امکان اصلاح" و یا "کورسوی امیدی" نباشد ، نباید با حمله ی نظامی و تحریم اقتصادی مخالفت کرد. به گمان من این حکم غیر اخلاقی و غیر قابل دفاع است.
وی بر این گمان است که ایران برای سازش و عقب نشینی شش ماه بیشتر فرصت ندارد، در این شش ماه منتهی به جنگ وظیفه ی کلیه ی فعالین سیاسی ، به راه انداختن "جنبش سکوت" است. چرا سکوت ؟ زیدآبادی یک دلیل مهم برای سکوت ارائه می کند. رژیم سرکویگر ایران که امکان اصلاح را از بین برده و ناقض حقوق شهروندان است، وقتی با اعتراض بین المللی روبرو می شود ، سخنان مخالفان را به عنوان مدرک وجود آزادی بیان ارائه می کند. باید این حربه را از رژیم گرفت، تا "بسیاری از ادعاهای آنها [رژیم]درباره شرایط حاکم بر کشور به باد" رود.زید آبادی از همین زاویه نامه ی سیصد تن از روشنفکران جهان به دبیرکل سازمان ملل را رومانتیک ، فانتزی، غیر واقع بینانه و غیر موثر تلقی و معرفی می کند: "ميدانم كه آقاي گنجي پاسخ خواهد داد كه او كاري به منطق حاكم بر روابط بين كشورها ندارد و تنها در صدد برانگيختن روشنفكران جهان عليه جنگ – و ظاهرا همينطور تحريم اقتصادي - بر ضد ايران و برجسته كردن نقض حقوق بشر از سوي جمهوري اسلامي در عرصه جهاني است.اگر هدف فقط همين باشد كه هيچ، اما اگر او ميخواهد از اين طريق در عمل، هم مانع بروز جنگ شود و هم به بهبود وضع حقوق بشر در ايران كمك كند، ميتوان گفت كه كوشش او رمانتيك و شايد هم فانتزي است"[30].زیدآبادی موضع ضد جنگ را بی فایده تلقی می نماید،چون دولت ایران و آمریکا به راه خود می روند،هیچکدام به حرف ما گوش نمی دهند،بدینترتیب جنگ گریز ناپذیر است،چون به گفته ی زید آبادی " ميدانيم كه مقامهاي جمهوري اسلامي براي دستيابي به چرخه كامل سوخت هستهاي خود را مصمم نشان ميدهند، حتي اگر اين مساله به اعمال تحريمهاي شديد اقتصادي و يا جنگ منجر شود"، پس جنگ حتمی است.در این خصوص ، توضیح برخی نکات ضروری است:
ما نه تنها در داخل کشور در چنبره ی یک رژیم سرکوبگربنیادگرا گرفتار هستیم،بلکه در سطح جهانی نیز با دولت آمریکا روبرو هستیم که از طریق روش های نظامی گرایانه بدنبال حل مسائل منطقه ای و جهانی است. سیاست های دولت آمریکا ،به طور مستقیم و غیر مستقیم، بر سرنوشت ما تأثیرگذار است.دولت آمریکا با دولت ایران بر سر مسائل هسته ای، تروریسم و روابط اعراب و اسرائیل(مسئله ی فلسطین)در حال نزاع است. فلسطین ، لبنان،افغانستان و عراق ،مناطق رویارویی ایران و آمریکا ست. این رویارویی در مسیری است که به گمان بسیاری از کارشناسان سیاسی و نظامی ، به جنگ ایران و آمریکا و حمله نظامی این کشور به ایران منتهی خواهد شد(افتضاح دولت آمریکا در عراق ، هزینه صدها میلیارد دلاری جنگ ، به قدرت رسیده دموکرات ها، کاهش شدید شهرت بین المللی آمریکا و ... برخی از موانع پیش روی نومحافظه کاران برای به راه انداختن یک جنگ جدید اند). اگر ایران مورد حمله نظامی قرار گیرد و مراکز نظامی و تأسیسات زیربنایی کشور ما نابود شود، حتی اگر ایران بتواند با موشک باران، اسرائیل را شخم زند، هیچ فایده ای برای مردم ستم دیده ی ایران نخواهد داشت و هزاران مسأله و مشکل جدید برای کشور ما تولید خواهد شد و مارها و افعی ها و اژدهایی از اعماق زمین استبداد سر برون خواهند آورد و به جان مردم خواهند افتاد که هر انسان مسئولی را به وحشت می اندازد.
در این شرایط ، فعالین سیاسی چه وظیفه ای بردوش دارند؟ به گمان زید آبادی هر گونه سخنی در این شرایط بی فایده است، چون طرفین نزاع به نظرات ما اهمیتی نمی دهند و مسائل آنها هم به سادگی قابل حل نیست. پس بهترین استراتژی ، استراتژی سکوت است.برخی دیگر این نظر را با واقعیت دیگری هم تقویت می کنند. به گفته ی اینان، رژیم جمهوری اسلامی ، مثل رژیم صدام حسین است.اگر حمله ی نظامی آمریکا نبود، مردم عراق تا صد سال دیگر هم نمی توانستند از شر رژیم صدام خلاص شوند. اگر آمریکا دولت ایران را ساقط نسازد، مردم ایران تا یکصد سال دیگر هم نمی توانند خود را از سلطه زمامداران بنیاد گرای حاکم بر ایران خلاص کنند. پس باید از حمله ی آمریکا به ایران استقبال کرد.
این رویکرد از زوایای گوناگون قابل نقد و رد است.
1-9- وظیفه ی اخلاقی: همه ی ما اخلاقاً وظیفه داریم که با جنگ به گونه ای روشن و صریح مخالفت نمائیم. هیچ جنگی مقدس نیست. جنگ یعنی جنایت جمعی. نابودی آدمیان و محیط زیست تنها دستاورد جنگ است. جنگ عملی غیر اخلاقی است. مخالفت با حمله ی نظامی به ایران و رفتارهای تحریک آمیز و جنگ طلبانه زمامداران جمهوری اسلامی ، نشان دهنده ی آن است که هنوز ما موجوداتی اخلاقی هستیم.
2-9- وظیفه ی سیاسی : سیاست عملی نتیجه گراست. در سیاست ،برخلاف نظر آقای خمینی، ما ملتزم به نتیجه هستیم،نه ملتزم به تکلیف.پیامدهای ناخواسته و خواسته ی عمل برای ما مهم است. حال پرسش این است: آیا مخالفت با جنگ کوچکترین تأثیری در ممانعت از جنگ دارد؟
1-2-9- تفاوت جوامع دموکراتیک با جوامع غیر دموکراتیک. در جوامع دموکراتیک حوزه ی عمومی نقش مهمی در فرایند تصمیم سازی سیاسی دارد.کافی است به فعالیت های انجمن های زیست محیطی و تغییراتی که آنها ایجاد کرده اند، نگریسته شود تا به فهم ساختار جوامع دموکراتیک نائل شویم. همین حکم درباره ی انجمن های دفاع از حقوق حیوانات صادق است. تحولات عظیم حقوقی به نفع حقوق زنان، حاصل فعالیت های چشمگیر فمینیست هاست. جنبش حقوق مدنی یک شاهد دیگر این مدعاست. همین طور تحولات حقوقی به نفع اقلیت های جنسی .مدعیات آقای زیدآبادی این گمان باطل را در آدمی ایجاد می کند که گویی ایشان بین ساختار سیاسی دموکراتیک و غیر دموکراتیک تفاوتی قائل نیستند. جنبش ضد جنگ در جوامع غربی، خصوصاً بعد از جنگ ویتنام، دستاوردهای عملی چشمگیری داشته است. از این رو، سیصد تن از روشنفکران نامدار جهان، به قصد تأثیر گذاری عملی نامه ی به دبیر کل سازمان ملل را امضاءکردند، نه آنکه با فریب گنجی بر پای یک نامه ی فانتزی، رومانتیک، غیر واقع بینانه و بی فایده امضاءنهاده باشند.
2-2-9- یکی از محاسبات اشتباه دولت آمریکا این بود که گمان می کرد تمام مردم عراق بی صبرانه منتظر سربازان آنهایند تا برایشان آزادی را به ارمغان آورند.اینک نیز برخی با ارائه ی اطلاعات دروغ به نومحافظه کاران به آنها چنین القاء می کنند که آگر به ایران حمله نمائید ، مردم ایران بی صبرانه ورود شما را انتظار می کشند. وظیفه ی همه ی نیروهای دموکرات ایرانی آن است که به صراحت تمام اعلام نمایند با حمله ی نظامی به ایران مخالفند و در ایران کسی منتظر آنان نیست. این موضع صریح و روشن ، قطعاً به عنوان یک عامل(فقط یک عامل) در تصمیم گیری نهادهای تصمیم گیر آمریکایی موثر است. به عنوان نمونه ، نوآم چامسکی در مقالات و مصاحبه های ضد جنگ خود ، تاکنون چندین بار تاکید کرده است که سعید حجاریان و شیرین عبادی و اکبر گنجی با حمله نظامی به ایران مخالفند.او و دیگر منتقدان سیاست های نظامی گرایانه ی دولت آمریکا ،مخالفت نیروهای دموکرات ایران با حمله نظامی را به عنوان یک دلیل مهم ضد جنگ ارائه می کنند.
باتوجه به اهمیت این عامل، به گمان من ، آقای زیدآبادی، مهندس سحابی و دیگر نیروهای ملی و دموکرات باید بانوشتن مقالات مدلل،به صراحت تمام با حمله نظامی به ایران مخالفت نمایند و از سیاست های نظامی گرایانه ی آمریکا در منطقه ی خاورمیانه انتقاد کنند و نشان دهند که این سیاست ها به زیان دموکراسی و به سود بنیادگرایی تمام شده و مشروعیت دولت آمریکا را نزد جهانیان بسیار کاهش داده است.. نه آنکه آقای زیدآبادی مخا لفت با حمله ی نظامی را محکوم نماید و به صراحت بنویسد: "هنگامي ميتوان با حمله نظامي و يا تحريم اقتصادي عليه يك كشور با قاطعيت مخالفت كرد، كه امكان اصلاحي يا كورسوي اميدي در آنجا وجود داشته باشد".
3-2-9- دخالت جامعه ی جهانی: شورای امنیت سازمان ملل متحد تنها نهاد قانونی بین المللی است که در موارد ضروری و استثنایی می تواند مجوز مداخله صادر نماید. این نوع مداخله از سوی تمام کشورهای عضو سازمان ملل امری پذیرفته شده است. اما نوع دیگری از مداخله وجود دارد که دولتی بدون مجوز سازمان ملل ، کشور دیگری را مورد حمله قرار می دهد. این دو نوع مداخله از نظر حقوقی و انگیزه با یکدیگر تفاوت دارند. اولی تابع قانون مصوب کلیه دولت های جهان به قصد دفاع از امنیت جهانی و رهایی مردم یک کشور است. دومی متکی بر تشخیص یک دولت است که می خواهد از منافع یا امنیت خود دفاع کند.( چنین تفکیکی در نوشته های زیدآبادی یافت نمی شود. گویی از نظر وی اگر در جامعه ای امکان اصلاحات وجود نداشته باشد، دولت آمریکا ، برای ایجاد اصلاحات و رهایی مردم از اسارت و بردگی ، مجاز به حمله ی به آن کشور می شود). در خصوص مسأله ی مورد نزاع ، آمریکا نمی تواند از شورای امنیت سازمان ملل متحد مجوز حمله نظامی به ایران را دریافت نماید.پس خیال ما ایرانی ها از شورای امنیت راحت است. فاجعه ی پیش روی ، حمله ی آمریکا،یا اسرائیل،یا هر دو ، بدون مجوز شورای امنیت به ایران است.مخالفت با جنگ در شرایط کنونی به معنا ی بسیج افکار عمومی جهانی علیه اقدام غیر قانونی و غیر اخلاقی آمریکا و اسرائیل است.افکار عمومی در جوامع دموکراتیک، در تصمیم گیری سیاسی بسیار موثر است.مگر آنکه آقای زید آبادی با این مدعا مخالف باشد. در آن صورت پرسش این است : من و تو و دیگران برای چه مبارزه می کنیم؟
4-2-9- این سخن که در جوامع غیر دموکراتیک نظرات مخالفان وفعالیت های آنان بی فایده و بلا اثر است، نیز مدعایی است که با شواهد بسیار نقض می شود.یک نمونه ی کوچک آن است که آقای خامنه ای تاکنون شخصاً چندین بار به نظریه ی حاکمیت دوگانه ی حجاریان واکنش نشان داده است.دلیل آنهم بسیار روشن اشت، او نمی خواهد به ملکه انگلیس تبدیل شود( ترور سعید حجاریان را هم باید نوعی واکنش تلقی کرد ، برای اینکه آنها وی را مغز اصلاحات تصور می کردند). مخالفت با اقدامات تحریک آمیز و جنگ طلبانه دولت ایران و عظمت طلبی اتمی خامنه ای ، نیز تأثیر گذار است. گمان نمی کنم صدور اطلاعیه ی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مخالفت با سیاست های هسته ای نظام، فقط برای ثبت در تاریخ باشد. اعتراض دانشجویان به احمدی نژاد و ایستادگی آنها در برابر وی آنقدر موثر بود که با واکنش سریع آقای خامنه ای روبرو شد. وی انتقاد و مطالبه ی از همه ی مسئولان را حق دانشجویان اعلام کرد، به شرط آنکه به دشمنی و معارضه منتهی نگردد.
4-2-9- مدعیات یاداشت حاضر درباره ی نظر زیدآبادی درخصوص حمله ی نظامی متکی برنوشته های وی و شواهد فراوان موجود در آن مقالات است.احمد زیدآبادی از دوستان بسیار عزیز بنده است که در صداقت،شجاعت و وطن دوستی او هیچ تردیدی نمی رود.ادعای من درباره ی موافقت زیدآبادی با حمله نظامی به شخص او باز نمی گردد، بلکه به نوشته های وی مربوط می شود. آن نوشته ها به چنین تفسیری راه می گشاید. پس اگر زیدآبادی مخالف حمله ی نظامی است، مشکل .یا ناشی از بدنویسی او، یا بدفهمی و بد خوانی من از نوشتهای او، و یا هردو است.خوشحال و خشنود خواهم شد که وی نشان دهد من اشتباه کرده ام . ممکن است زیدآبادی بگوید هنوز در ایران امکان اصلاح و کورسوی امیدی وجود دارد و بدینترتیب حکم وی شامل حال ایران نمی شود. اما این مسأله ی من نیست . مدعای من این است: حتی اگر با نظام سیاسی سرکوبگری که تمام راههای اصلاح را مسدود کرده روبرو باشیم ، این واقعیت هیچ دولت دیگری را مجاز به حمله ی نظامی به کشور یاد شده نمی کند و مخالفت با حمله نظامی را هم نامشروع نمی سازد. آنچه مهم است ، مخالفت با حمله ی نظامی و هرگونه تحریمی است که منتهی به افزایش درد و رنج مردم ایران شود.مخالفت با حمله ی نظامی آمریکا به عراق و پیامدهای ناگوار آن برای مردم منطقه ی خاورمیانه ، مصداق دیگری از حکم مورد نظر من می باشد. اما اگر زیدآبادی بر حکم خود مصر باشد ، در آن صورت حداقل حمله ی نظامی به عراق را مشروع تلقی خواهد کرد.اینها مسائلی است که هر فردی می تواند به طور مبسوط درباره ی آنها بنویسد و نوشتن دراین خصوص، برای کسانی که در داخل کشور هستند، هزینه ای ندارد.ملاک هم سخن خود فرد است . اگر فردی بگوید با حمله ی نظامی به کشورش مخالف است، هیچ کس حق ندارد وی را به این امر متهم نماید.
دهم: قصه ی تناقض آلود دفاع از حقوق بشر: آقای زید آبادی نامه ی سیصد روشنفکر نامدار جهان را تناقض آلود یافته اند.این تناقض منطقی در کجای آن نامه مستتر است؟به گمان زیدآبادی من از یک سو به شدت با حمله ی نظامی و هرگونه تحریمی که موجب افزایش درد و رنج مردم ایران شود ،مخالفت می کنم و از سوی دیگر رژیم ایران را رژیمی سرکوبگر و ناقض حقوق بشر نشان می دهم . پیش فرض زیدآبادی این است:ناقض حقوق بشر نشان دادن همان و دعوت به حمله ی نظامی همان.زیدآبادی می نویسد:" با وصفي كه آقاي گنجي از جمهوري اسلامي در نامهاش به دبير كل سازمان ملل كرده، عملا جمهوري اسلامي در راس رژيمهاي بي رحم جهان قرار ميگيرد.آيا همين توصيف، كار محافلي را كه به خلاف ميل آقاي گنجي در فكر حمله و يا تحريم ايران هستند، آسانتر نميكند؟"[31].
حکم دیگری هم در نوشته ی او وجود دارد که نشان می دهد در ذهن وی سرکوبگری مساوی با حمله ی نظامی است.می نویسد:" هنگامي ميتوان با حمله نظامي و يا تحريم اقتصادي عليه يك كشور با قاطعيت مخالفت كرد، كه امكان اصلاحي يا كورسوي اميدي در آنجا وجود داشته باشد". توضیحات زیر نشان خواهد داد که نقض حقوق بشر توسط یک دولت خودکامه هیچ ملازمه ای با حمله ی نظامی و تحریم اقتصادی ندارد.
1-10- حقوق بشر امری جهانی است.همه ی انسانها از آن نظر که انسانند ، اخلاقاً موظفند ، به نقض حقوق بشر مبارزه کنند.ایران عضو سازمان ملل متحد است و اعلامیه جهانی حقوق بشر را امضأ کرده است.بدینترتیب نمی تواند از این تعهد الزام آور شانه خالی کند. آقایان عزت الله سحابی ، حبیب الله پیمان، ابراهیم یزدی و سرکار خانم شیرین عبادی در یک بیانیه مشترک در اعتراض به برخوردهای سرکوبگرانه با دانشجویان اعلام کرده اند:" اين رفتارها تخلف آشكار از اصول مصرح در فصل سوم قانون اساسي و نيز اصول بيانيه جهاني حقوق بشر و ميثاقهاي مربوطهاي است كه دولت ايران آنها را امضا كرده و به رعايت آنها متعهد است".
2-10- توجه دولت ها: دولت ها در روابط بین الملل ، در درجه ی اول به فکر تأمین منافع ملی خود هستند و توجه چندانی به نقض حقوق بشر ندارند.آنها برای منافع تجاری حاضرند با سرکوبگرانه ترین رژیم ها هم رابطه داشته باشند.یکی از وظایف جامعه مدنی جهانی ، فشار وارد آوردن بر دولت ها جهت در الویت قرار دادن حقوق بشر است.تمام سعی نهادهای حقوق بشری آن است که مسأله ی حقوق بشر را به الویتی جهانی تبدیل نمایند.این کوشش کاملا اخلاقی است ، حتی اگر منجر به نتیجه نشود، اما تاریخ اینگونه نهادها نشانگر آن است که آنها پیشرفت زیادی کسب کرده اند.اگر چه تا وضعیت مطلوب فاصله ی بسیاری در پیش است. نقض حقوق بشر توسط آمریکا و انگلیس و اسرائیل و ایران ، به جای آنکه موجب سرخوردگی و سکوت شود، موجب افزایش فعالیت نهادهای حقوق بشری می شود.
3-10- حقوق بشر و حمله ی نظامی:فیلسوفان اخلاق و فیلسوفان سیاسی در دهه ی گذشته سعی کرده اند تا مسأله ی حقوق بشر را به مسأله ی روابط بین الملل تبدیل نمایند.جان رالز در کتاب قانون ملل این بحث را مطرح کرده است که اگر دولتی حقوق اساسی شهروندانش را نقض نماید،جامعه ی جهانی برای رهایی مردم آن کشور حق دارد از قوه ی قهریه استفاده نماید.منتها رالز آنقدر حقوق اساسی را محدود کرده است که مشمول ایران نمی شود.از سوی دیگر ، مایکل والزر،فیلسوف دیگری است که از حق مداخله ی بشر دوستانه دفاع کرده است.اما سه موردی که والزر طرح کرده است ، مشمول ایران نمی شود. والزر به صراحت تمام استدلال می کند که به دلیل نقض حقوق بشر نمی توان به هیچ کشوری حمله کرد.(در سخنرانی شورای روابط خارجی آمریکا این مسأله را توضیح داده ام که مدعیات رالز و والزر شامل ایران نمی گردد) [32]. در ضمن مایکل والزر نامه ی سیصد تن از روشنفکران جهان را امضأ کرد. اگر ایران یکی از مصادیق نظریه ی وی بود، او آن نامه را امضأ نمی کرد. بسیاری از امضأ کنندگان نامه از فیلسوفان تحلیلی اند. سازگاری consistency))منطقی یکی از مشغله های فیلسوفان تحلیلی است . چگونه ممکن است فیلسوفان تحلیلی نامه ای را امضأ کنند که ازیک سو حمله ی نظامی به هر بهانه ای را رد می کند و از سوی دیگر دعوت به حمله نظامی می کند؟پس حمله ی نظامی به ایران ،با استناد به نقض حقوق بشر ،از نظر فلسفی و اخلاقی ، منتفی است.
4-10- سازمان ملل و نقض حقوق بشر: درخواست از سازمان ملل برای توجه به نقض سیستماتیک و گسترده ی حقوق بشر در ایران،به معنای درخواست مداخله ی نظامی نمی باشد.اساساً شورای امنیت سازمان ملل برای نقض حقوق بشر ، مجوز حمله نظامی صادر نمی کند تا چنین احتمالی به ذهن کسی خطور نماید.بسیاری از کشورهای جهان بی رحم و ناقض حقوق بشر هستند ، اما تاکنون هیچ سیاست مداری درخواست نکرده است که به دلیل نقض حقوق بشر به کشوری حمله ی نظامی صورت گیرد، چه رسد به اینکه شورای امنیت مجوز حمله ی نظامی به دلیل نقض حقوق بشر صادر کرده باشد. اگر هم سخن بر سر امکان سو استفاده آمریکا و اسرائیل باشد، در این صورت کلیه فعالین حقوق بشر و نهادهای بین المللی حقوق بشر باید کارشان را تعطیل کنند ، چون امکان سو استفاده از فعالیت آنها وجود دارد.از سوی دیگر ، مسأله ی اسرائیل ، امکان دستیابی ایران به سلاح اتمی است و مسأله ی آمریکا سلاح اتمی و تروریسم است، نه نقض حقوق بشر توسط دولت ایران . مگر سرهنگ قذافی یکی از بی رحم ترین زمامداران جهان نیست و آمریکا و جهان غرب با وی بر سر مسأله هسته ای به توافق نرسیدند و هیچ سخنی درباره ی نقض حقوق بشر در لیبی نمی رود؟ اثبات بی رحمی یک رژیم یک امر است و دعوت به حمله ی نظامی ، امر دیگر. از اولی نمی توان دومی را استنتاج کرد. متأسفانه شورای حقوق بشر سازمان ملل مرکب از کشورهای ناقض حقوق بشر است. جامعه ی جهانی به نهادی نیاز دارد که اعضای آن شهره به رعایت حقوق بشر باشند. باید برای تأسیس نهادی فعالیت کرد که فقط در انحصار دولت ها نباشد و جامعه ی مدنی جهانی هم در آن حضور داشته باشد.
اما اگر از نظر کسانی نفس ارتباط با سازمان ملل و نامه نوشتن به دبیر کل سازمان ملل عملی غیر ملی و نفی استقلال کشور است ، این نظر به گمان من به هیچ وجه قابل دفاع نمی باشد. خانم شیرین عبادی به شدت مخالف حمله ی نظامی است ، اما طی نامه ای به خانم آربور ،درخواست تعیین گزارشگر ویژه ی حقوق بشر برای ایران شد.تصور بسیاری از افراد در خصوص روابط بین الملل ، استقلال و ملی بودن به چندین دهه پیش باز می گردد.
دولت مسلمان ترکیه (اسلام گرایان) نه تنها با دولت آمریکا ، که با دولت اسرائیل هم رابطه دارد، ولی با درخواست دولت آمریکا برای استفاده از خاک ترکیه علیه صدام حسین مخالفت کرد..اسلام گرایان در طی سالهای گذشته، برخلاف نظر کمالیست ها، فرایند پیوستن به اتحادیه اروپا را تسهیل کرده اند.ترکیه برای عضویت در اتحادیه اروپا باید دویست هزار قانون این اتحادیه را بپذیرد.اسلام گرایان با این امر مشکلی ندارند.کمالیست ها در برابر این فرایند ایستاده اند.لغو مجازات اعدام یکی از دستاوردهای این فرایند بود .دستاورد بسیار مهم دیگر این فرایند این بود که هر شهروند ترکیه که در دادگاههای کشورش محکوم شود، می تواند از دادگاه اروپا تقاضای تجدید نظر نماید.در سالهای اخیر دادگاه اروپا برخی از احکام دادگاههای ترکیه را لغو کرده است.آیا اسلام گرایان ترکیه با پذیرش این امور، استقلال ترکیه را از بین برده اند؟
ایران به گزارشگر دائمی حقوق بشر سازمان ملل نیاز دارد.در گذشته نمایندگان سازمان ملل به ایران می آمدند و در ایران ، و زندانها، با ستم دیدگان دیدار می کردند.هیچ کس این عمل را نقض استقلال ایران تلقی نمی کرد.تمام زندانیان سیاسی که این امکان برای آنها فراهم می گشت ، با گزارش گران دیدار می کردند.در زندانها اسرار نظامی کشور نگاه داری نمی شود .ایران عضو آزانس بین المللی انرژی اتمی است.به همین دلیل زمامداران حاکم بر ایران، در سری ترین پروژه ی کشور، اجازه داده اند که فرستادگان آژانس در هر زمانی از هر نقطه ای که بخواهند بازرسی به عمل آورند.اگر این عمل در رابطه ی با سری ترین اسرار نظامی کشور مجاز است و نافی استقلال کشور تلقی نمی شود، چرا این امکان در رابطه ی با حقوق مردم (نقض حقوق بشر) مجاز نباشد؟ خداوند زمین را مسخر انسانها قرار داده است. حتی دین هم برای آدمیان است ، نه آنکه آدمیان را بتوان در پای دین قربانی کرد.مهمترین مسأله ، کاهش درد و رنج آدمیان است.نه اینکه یک حکومت بی رحم و سرکوبگر مردم کشورش را از همه حقوق اساسی شان محروم کند ، و هرگونه اعتراض خارجی را ،مداخله ی در امور داخلی معرفی نماید.
دادگاه بین المللی کیفری برای رسیدگی به جنایات جنگی و کشتار سازمان یافته ی دولتی تشکیل شده است. دولت های ایران و آمریکا حاضر به عضویت در آن نیستند. آیا عضویت در این دادگاه نافی منافع ملی و ناقض تمامیت ارضی کشور است یا نه تنها چنین نیست، بلکه بر علیه خودکامه گان و جنگ طلبان است؟
5-10- استقلال : در گذشته وقتی از استقلال سخن گفته می شد ، حفظ تمامیت ارضی از تعرض خارجی و عدم تبعیت زمامداران سیاسی از بیگانگان مراد می گردید. اگرچه آن معنا همچنان معتبر است، ولی بدون حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش ، استقلال چه معنایی دارد؟ وقتی یک دولت خودکامه و سرکوبگر ، مردم را به اسارت و بردگی می کشد، آیا مردم آن کشور احساس استقلال(خودفرمانی ، خودفرمانروایی) می کنند؟ رابطه ی خدایگان و بنده ، هر جا وجود داشته باشد، استقلال وجود نخواهد داشت. اسارت ، اسارت است. این مفاد همان سخن علی ابن ابی طالب است که خداوند تو را آزاد آفریده است، بنده ی دیگری مباش.
مذاکره ی با دولت های برای تأمین منافع ملی کشور(مردم) است.مذاکره با دولت های خارجی حق انحصاری دولت سرکوبگر نمی باشد، که منافع ملی را نادیده می گیرند. در دوران انقلاب ، آقای مهندس عباس امیر انتظام به نمایندگی از سوی مهندس بازرگان با دولت آمریکا مذاکره می کرد. دکتر بهشتی هم با آمریکائیان در ارتباط و مذاکره بود. پس از اشغال سفارت آمریکا اسناد آن به دست دانشجویان افتاد، ولی آقای خمینی مانع انتشار آن اسناد شد. در دورانی که آقای خمینی در پایس اقامت داشت، فرستادگان رئیس جمهور فرانسه و رئیس جمهور آمریکا با وی مذاکره می کردند.آقای خمینی دو خواست مشخص داشت.الف – عدم کودتای ارتش . ب- خروج شاه از کشور. برخی از وجوه آن مذاکرات در کتاب تاریخ سیاسی 25ساله ایران، از کودتا تا انقلاب، نوشته ی سرهنگ غلامرضا نجات الهی آمده است.خوشبختانه آقایان بنی صدر و ابراهیم یزدی در قید حیاتند . آنها می توانند گزارش های موثقی در این زمینه ارائه نمایند. ضمن آنکه 15 ماه دیگر ، سی امین سالگرد انقلاب ایران است. امیدواریم با انتشار اسناد وزارت خارجه آمریکا و انگلیس و فرانسه ، برخی زوایای تاریک تاریخ معاصر روشن شود. ماندلا با بوش پدر مذاکره می کرد. وقتی با اعتراض روبرو شد، اعلام کرد برای رفع آپارتاید حاضر است با شیطان هم مذاکره نماید. اگر ما (نیروهای دموکرات ایرانی)یک جنبش فراگیر متشکل داشیم، رهبران آن جنبش قطعاً باید با همه ی دولت ها وارد مذاکره می شدند. با اینکه نارضایتی عمومی و فراگیر در ایران وجود دارد، ولی دموکراسی خواهان نتوانسته اند آنها را در یک جنبش متشکل سازند و رهبری مورد اجماع هم وجود ندارد.
با توجه به این مقدمات، اگرچه از اصل مذاکره با دولت های خارجی دفاع کرده ام،ولی دعوت ملاقات و مذاکره ی هر دولت مردی را رد کردم.برای اینکه رهبری مورد اجماعی وجود ندارد و من هم چنین داعیه ای نداشته و ندارم. من فقط به عنوان یک دگراندیش و مدافع حقوق بشر فعالیت می کنم. اگر هم گذار ایران به دموکراسی ممکن شود، بازهم به عنوان یک ناقد به فعالیت ادامه خواهم داد. چون همه ی دولت ها به میزانی حقوق بشر را نقض می کنند، نقد قدرت و مبارزه ی با زمامداران همیشه مورد نیاز است. اگر دموکراسی خواهی به صورت یک جنبش گسترده ی اجتماعی متشکل در آید، آن جنبش رهبران خود را خواهد آفرید[33].
یازدهم: جبهه ی سوم: آقای زید آبادی می گویند در نزاع هسته ای راه سومی وجود ندارد:یا جنگ و یا سازش و عقب نشینی جمهوری اسلامی .یک مسأله آن است که مسأله ی هسته ای چه راه حلی دارد؟ مسأله ی دیگر آن است که نیروهای دموکرات برای گذار به دموکراسی چه مواضعی باید اتخاذ نمایند و چه نوع روابطی با دولت های ایران و آمریکا داشته باشند؟[34].
عده ای از فرط ضدیت با آمریکا به دامن جمهوری اسلامی افتاده و به توجیه گر سیاست های دولت ایران تبدیل شده اند.اینان به دموکراسی و آزادی و حقوق بشر کاری ندارند و برخی تا آنجا پیش رفته که دموکراسی و حقوق بشر را گفتمانی امپریالیستی معرفی می کنند.از نظر اینان جمهوری اسلامی خوب است چون در برابر آمریکا ایستاده است.به گمان اینان ، نقض حقوق بشر در ایران و خودکامه گی رژیم ، افسانه ای است که آمریکائیان ساخته و پرداخته اند.به گمان اینان هرگونه سخن گفتن درخصوص کارنامه ی حقوق بشر جمهوری اسلامی به معنای دعوت از آمریکا برای حمله ی نظامی به ایران است. بزرگترین رسالت اینان اهانت وارد کردن و اتهام زنی به مدافعان حقوق بشر و آزادیخواهان ایرانی است.مخالفت با "عظمت طلبی اتمی خامنه ای" و پیامد ها و خطرات ناشی از آن برای ایران، نیز موضعی امپریالیستی یا استکباری تلقی می شود.نابودی و ویرانی ایران و درد و رنج مردم مهم نیست، مهم سودای سروری منطقه ای خامنه ای است که باید محقق شود.هر حقی در مقابل حق انرژی هسته ای(بمب اتمی؟) فاقد ارزش است. دخالت های جهانی و منطقه ای دولت آمریکا بد و باطل است، اما دخالت های جمهوری اسلامی خوب و حق. اینان هیچگاه از رژیم جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای انتقاد نمی کنند.
عده ی دیگری از فرط دشمنی با جمهوری اسلامی به دامن آمریکا پناه برده اند.به گمان اینان به هیچ ترتیبی نمی توان بر زمامداران جمهوری اسلامی فائق آمد.تنها راه ممکن ساقط کردن جمهوری اسلامی توسط آمریکائیان است.اگر هم در آمریکا کسی به فکر حمله ی به ایران نباشد، اینان با ارائه ی اطلاعات غلط آنها را به حمله تحریک و وسوسه می کنند.اینان برای سرنگونی جمهوری اسلامی کاری انجام نمی دهند و حاضر به پرداخت هزینه نیستند.آرزوی آنها این است که آمریکا این رژیم را سرنگون و حکومت را تقدیم آنها نماید.از نظر اینان هر کس مخالف حمله نظامی آمریکا به ایران باشد ، فرستاده و مزدور جمهوری اسلامی است. انتقاد از سیاست های دولت آمریکا ، یعنی همراهی با رژیم ایران. حمایت از تشکیل دولت مستقل فلسطینی در کنار دولت مستقل اسرائیل ، یعنی تبعیت از جمهوری اسلامی.بزرگترین رسالت اینان هم اتهام زنی و اهانت به منتقدان سیاست های دولت آمریکا است.از نظر اینان ،مداخله های منطقه ای دولت ایران ، عملی تروریستی و مزدور سازی است، اما دخالت های دولت آمریکا، برای بسط دموکراسی و حقوق بشر است. اینان هیچگاه از سیاست های نظامی گرایانه ی دولت آمریکا و نقض حقوق بشر توسط آمریکائیان انتقاد به عمل نمی آورند. می گویند انتقاد از دولت آمریکا به نفع جمهوری اسلامی است. بیش از یکصد و شصت هزار پیمانکار خصوصی آمریکایی در کنار ارتش آمریکا در عراق مشغول به کارند.برخی از آنها ،مانند شرکت بلک وانر، دهها زن و کودک غیر نظامی عراقی را به قتل رسانده اند. اینان از مصونیت سیاسی برخوردارند و ازاینرو دولت عراق نمی تواند جنایات آنها را مورد رسیدگی قرار دهد. بارها مردم بی گناه عراق را کشته و آنها را عوامل القاعده معرفی کرده اند. در صورتی که به فاصله ای اندک روشن گردیده که آنها کسی جزء مردم عراق نبوده اند.
به ادبیات سیاسی این دو گروه بنگرید:اینان اتهام بلادلیل ، اهانت و تخریب مخالفان را جایگزین نقد کرده اند.از رسانه های غیر قابل تعقیب برای اتهام زنی و اهانت وارد کردن استفاده می کنند.اگر اعتراض شود که رسانه جای اتهام و اهانت نیست ، جنجال به راه خواهند انداخت که با آزادی بیان مخالفید.
جبهه ی سوم متشکل از کسانی است که رژیم جمهوری اسلامی را رژیمی خودکامه ، سرکوبگر، ناقض حقوق بشر و آزادی می دانند.مسأله ی اینها ، گذار مسالمت آمیز ایران به یک رژیم دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. چنان رژیمی ، فدرال و پلورال و سکولار ( جدایی نهاد دین از نهاد دولت) خواهد بود.اما گذار ایران به دموکراسی کار و وظیفه ی ایرانیان است و هیچ دولتی نمی تواند آن را ، خصوصاً به روش های نظامی ، به ایران صادر و تحمیل کند. از سوی دیگر ، نظام دموکراتیک محصول نظریه پردازی و سخن گفتن صرف نمی باشد.دهه ی ماقبل انقلاب 57، دهه ی آرمان خواهی و عمل و نفی تئوری و فلسفه بود.دهه ی حاضر، دهه ی حرافی و نظریه پردازی صرف بود.گمان می رفت که از طریق تحلیل مفهوم و نظریه پردازی فلسفی در باره ی دموکراسی ، می توان به دموکراسی رسید.اما هر عملی باید متکی بر نظری روشن و مدلل باشد.و "دو صد گفته چون نیم کردار نیست" .
جبهه ی سوم مرکب از کسانی است که به شدت ناقد سیاست های نظامی گرایانه ی دولت آمریکا هستند.حمله ی نظامی آمریکا به عراق و حمایت یکجانبه اش از دولت اسرائیل را محکوم می کنند و خواهان صلحی عادلانه میان اسرائیل و فلسطینیان اند.صلحی که منجر به تشکیل دولت واقعاً مستقل فلسطینی و بازگشت کلیه آوارگان فلسطینی به کشورشان شود.چنان سازشی امکان زندگی صلح آمیز یهودیان و مسلمانان در دو دولت مستقل را فراهم خواهد آورد.
جبهه ی سوم از معیارهای یگانه تبعیت می کند.هر دو گروه پیشین از معیارهای دو گانه پیروی می کنند.مداخله در امور دیگر کشورها و ساختن گروه های مسلح و مزدور، اگر عملی غیر اخلاقی – غیر قانونی و نقض حق حاکمیت ملی است، هر دولتی که متوسل به چنان اقداماتی شود باید محکوم گردد، و اگر عملی اخلاقی - قانونی است ، هر دولتی چنان کند ، کاری موجه انجام داده است. از اینرو، جبهه ی سوم با انجام چنان اعمالی از سو ی آمریکا و اسرائیل و ایران و ... مخالفت می کند. مگر جمهوری اسلامی ایران در لبنان(حزب الله) و عراق ( مجاس اعلای انقلاب عراق و گروه مقتدا صدر) و افغانستان و فلسطین و ... گروه های مسلح تشکیل نداده است و نه تنها آنها را آموزش می دهد،بلکه اسلحه و بودجه آنها را تأمین می کند.این اعمال با اعمال دولت آمریکا و اسرائیل چه تفاوتی دارند؟ دولتی که در داخل هر مخالفت بی خشونت را براندازی نرم و انقلاب مخملی تلقی می کند، در خارج از مرزهای ایران ، برای صدور بنیادگرایی و انقلاب ، گروه های مسلح تشکیل می دهد.
جبهه ی سوم مرکب از کسانی است که به نقض حقوق بشر در هر نقطه ی این کره ی خاکی حساس اند ، درد و رنج آدمیان ، درد و رنج آنان است . انسانها مستقل از جنس و مذهب وملیت ، دارای ارزش اند.بدینترتیب ، نقض حقوق بشر در هر کشوری ( آمریکا ، انگلیس ، اسرائیل ، ایران ، عراق و...) ، نقض حقوق بشر است و باید آن را محکوم کرد.
جبهه ی سوم مرکب از کسانی است که می دانند نظر باید به عمل منتهی شود و دموکراسی را آدمیان با عمل خود می آفرینند. به جای دعوت به سکوت ، باید به عمل فراخواند. تاکنون پیامبران مردم به خواب رفته را بیدار کرده و به حرکت وا می داشتند ، اما اکنون سخن بر سر به خواب کردن فعالین سیاسی است.
پانوشت ها:
1 - جين همپتن، فلسفه سياسی، ترجمه خشايار ديهيمی ، طرح نو ، ص 179 برای تمایز نافرمانی مدنی از رفتار انقلابی به منبع پیشین صص202-173مراجعه شود .
2 - پاتریشیا آلشبرند جانسون، هانا آرنت، ترجمه خشایار دیهیمی، طرح نو، ص 163.
3- برخی از اصلاح طلبان می گویند در جوامعی چون جامعه ما: "انتخابات بزرگ ترین و گاهی تنها مجرای اعمال حاکمیت مردم بر سر نوشت شان است". " طرح تحریم در صورتی موجه است و به نتیجه می رسد که رژیم سیاسی نزد شهروندان فاقد اعتبار و نا مشروع شده باشد". اما به نظر اینان چون بیش از 50 در صد مردم در انتخابات شرکت می کنند و انتخابات ایران نسبتاً آزاد و مؤثر است ، پس تحریم انتخابات فایده ای ندارد.
نکته جالب آن است که وقتی مخاطب اینان تغییر می کند، یعنی مسأله حمله به تحریم کنندگان مطرح نمی باشد، بلکه مسأله تبیین علل شکست اصلاح طلبان در انتخابت مطرح باشد، دیگر انتخابات ایران را آزاد و موثر اعلام نمی کنند ، بلکه یکی از علل مهم شکست خود را: “غیر آزاد و غیر عادلانه برگزار کردن انتخابات و قلع و قمع داوطلبان در انتخابات که نمونه بارز آن کودتای پارلمانی در انتخابات مجلس هفتم بود و نیز مقابله با منتخبان ملت در هر نهاد انتخابی” بیان می دارند. اگر انتخابات ایران، در حقیقیت “کودتای پارلمانی” است، پس شرکت در آن مشارکت در کودتا و همکاری با کودتاگران است. اینان دولت محصول کودتا را مشروع می دانند، اما در توضیح وضعیت جامعه می گویند:
“جامعه ای با مشخصات دولت مقتدر و همه کاره، جامعه مدنی ضعیف و پراکنده و شهر وند بی پناه و بی حقوق که در آن حتی حق مالکیت شهروندان تضمین نشده است” و “در صد قابل توجه ای از اتباع اش زیر خط فقر بسر می برند”. “حکومت در تمام زمینه ها مسئولیت دارد و از امکانات مالی مستقل از مالیات شهروندان (در آمد های نفتی) بهره مند است و اکثریت مردم به دهان و دست دولت چشم دوخته اند”.
رفیق هم فکر و هم تشکیلاتی شان می نویسد:
“در ایران با یک دولت خاص و بی همتا طرف هستیم، دولتی از لحاظ اندازه عظیم و غول پیکر، دولتی نفتی – رانتی و دولتی دینی ... دولت غول پیکر ... نظام، تنها ساختار سیاسی نیست و ارتباط ارگانیکی وسیعی از بالا تا پائین را در جامعه در بر می گیرد که در عین حال شبکه ای توتالیتر نیز نیست و هر بخشی ساز خود را می زند، در کنار آن دولت نیز به صورت مردمی و نه توتالیتر توانسته بخشی از مردم را با خود همراه کند”.
نقد یکی از اجزای مهم ساحت عمومی است. وقتی این نظرات نقد می شود، برخی از دوستان گلایه می کنند که چرا اصلاح طلبان را نقد می کنید. پاسخ روشن است: برای اینکه هیچ کس در خلا زندگی نمی کند. نظرات و اعما ل ما بر زندگی دیگران تاثیر می گذارند. لذا نقد همه آرا و اعمال ضروری است. نقدی در عرصه عمومی، آزاد ، مستدل و بدون اهانت و استفاده از الفاظی چون” پاچه خوار” ، ” خالی بندی سیاسی” و ...
اگر نقد پدیده ای بسیار مهم و با ارزش است، نقد زمامداران وظیفه اخلاقی همه روشنفکران و شهروندان است. چگونه افرادی که در تمام سالهای گذشته در قدرت بوده اند و در 8 سال دوران اصلاحات، شوراهای شهر ، مجلس و قوه مجریه را در اختیار داشته اند، از نقد می گریزند و آن را بر نمی تابند. مگر پاسخگو کردن زمامداران بخشی از فرایند اصلاحات سیاسی نمی باشد ، پس چرا وقتی رای دهندگان فاقد قدرت و کسانی که هیچگاه در عرصه دولت نبوده اند ، زمامداران همیشه در قدرت را به نقد می کشند، برخی از دوستان اصلاح طلب ، ناقدان را کسانی می نامند که ” استقرار دموکراسی در ایران را سوار برکوله پشتی های سربازان امریکایی انتظار می کشند”. و “در خواست از دولت آمریکا را برای دخالت در امور داخلی ایران مشروع جلوه” می دهند. به دنبال ” زمین دادن” به آمریکا از طریق حمله نظامی به ایران اند. اما “در شرایط کنونی منطقه، تاکتیک زمین دادن برای شکست رقیب، می تواند به دادن تمام ایران زمین منجر شود”.
زبان عنصری بسیار مهم است. زبان ظرفی خالی و بدون محتوی نیست. زبان سیاسی ای که مخالفان و ناقدان را امریکایی ، خالی بند، پاچه خوارو ... می نامد، همچنان زبان اقتدار گرایی است، اگرچه خود را در قالب دموکراسی بومی عرضه نماید. اینان که خود از سوی رژیم متهم به همراهی با امریکا و طالب دموکراسی امریکایی اند، مخالفان خود را با همان زبان رژیم متهم می کنند. مقالاتی که اینان در نقد تحریم گران انتخابات می نویسند، دقیقاً مشابه کیفرخواست های تهیه شده از سوی نیرو های امنیتی است، این ها را نباید نقد تلقی کرد، آنها کیفر خواست اطلاعاتی – امنیتی اند که مخالفان را به جاسوسی و وطن فروشی متهم می کنند. نیرویی که از این نوع ادبیات استفاده می کند، چگونه مدعی دمکراسی خواهی، آزادی طلبی و حقوق بشر است. مگر دمکراسی چیزی جز تحمل و احترام نهادن به دیگری است. دیگری در افکار و گفتار و رفتار با من تفاوت دارد. فهم و نقد دیگری بخشی از فرایند دمکراتیک است اما وطن فروش و جاسوس خطاب کردن دیگری، یعنی نابودی مخالفان و حذف دیگری و ساختن انسان و جامعه تک ساحتی.
4 - تمام نقل قول های حجاریان از گفت و گوی وی با عباس عبدی درباره ی حاکمیت دوگانه و خروج از حاکمیت انتخاب شده است. رجوع شود به سایت عباس عبدی در 14آبان 85و اول آذر 85و 5بهمن 85. حجاریان به مناسبت درگذشت ریچارد رورتی طی یاداشتی نوشت:” به خصوص درست بعد از حمله آمريكا به عراق اين ايده هم تقويت شد كه با هزار من بحث تئوريك، امكان نداشت كه ديكتاتوري مثل صدام را بركنار كرد و گذار به دموكراسي را محقق نمود. دو صد گفته (بخوانيد گفتمان) چونيم كردار نيست”. آقای حجاریان در پرسش و پاسخ با سایت نوروز درباره انتخابات آینده می گوید: “به گمان من در آینده نزدیك بعید است كه مصادر قدرت اجازه دهند كه اصلاحطلبان در قوای مقننه و مجریه و نیز نهادی مدنی جای پای محكمی پیدا كنند”. حجاریان برای گذار به دموکراسی ، کردار جمعی را ضروری می داند.
5 - علی شریعتی ، مجموعه آثار، ج 20، ص350
6- علی شریعتی ، مجموعه آثار ، ج 31،ص 401
7- ج 20، ص 288
8- ج20، ص 292
9- ج 20 ، ص 384
10 - علی شریعتی ، مجموعه آثار ، ج 19 ، ص 208
11- احمد زید آبادی ، باز هم درباره سکوت، روز آن لاین 30مرداد1386
12 - احمد زید آبادی ،سکوت هم بی هزینه نیست، روز آن لاین 5شهریور 1386
13 - احمد زید آبادی ، باز هم درباره سکوت، روز آن لاین 30 مرداد1386
14- احمد زیدآبادی،چرا سکوت بهتر است،روزآن لاین،28مرداد 1386
15 - احمد زید آبادی ، زمانی برای توقف،روز آنلاین،16مرداد1386
16 - احمد زیدآبادی ،اوضاع پاندولی،روز آن لاین ،15شهریور 1386
17 - احمد زید آبادی، سیصد روشنفکر جهانی ،روز آن لاین،12مهر 1386
18 - احمد زیدآبادی ، همه چیز زیر سر بیگانه، روز آن لاین، 13 اردیبهشت 1386
19 – پیشین
20 - روز آن لاین 16مرداد
21- احمد زید آبادی ، مخالفان مسالمت جوی نظام و روزهای سخت آینده، روز آنلاین ، 5 خرداد1385
22- احمد زید آبادی ، فریاد در برهوت ، روز آن لاین، 10 خرداد 1386
23 - احمد زید آبادی ، نمی بینید، روز آن لاین 7 تیر 1386
24 - احمد زید آبادی ، بترسید، روز آن لاین،13 تیر1386
25- احمد زید آبادی ،چه بنویسند، روز آن لاین، 14 تیر 1386
26- احمد زید آبادی ، برای عبدالله مومنی و دیگر دوستان در بند، روز ان لاین ، 1مرداد1386
27- - روز آن لاین، 28 مرداد
28 - روز آن لاین ، 30 مرداد
29 - روز آن لاین ، 5شهریور
30 - احمد زید آبادی ، سیصد روشنفکر جهانی ، روز آن لاین12مهر 1386
31 - سیصد روشنفکر جهانی
32- برای نظرات رالز و والزر رجوع شود به:
- مایکل والستر، تهاجم به چه کشوری موجه است؟ ترجمه جلال توکلیان، مدرسه،پائیز 1384
- آرش نراقی، مبانی اخلاقی حق دخالت بشر دوستانه، مدرسه ، پائیز 1384
- آرش نراقی، جان راولز و مسأله حقوق بشر در روابط بین الملل، مدرسه،بهمن 1385
- آرش نراقی، ملاحظاتی اخلاقی درباره سلاحهای هسته ای، سایت آرش نراقی
33- یک جهان ممکن را در ذهن مجسم نمائید که در آن کسانی وجود دارند که گمان می کنند رژیم جمهوری اسلامی مثل رژیم صدام حسین است. مردم عراق تا ابد هم قادر به تغییر رژیم بعثی صدام نبودند. به گفته اینان هیچ نیروی داخلی، تا ابد، قادر به تغییر رژیم جمهوری اسلامی نیست. از اینرو، یا باید به پیشواز حمله نظامی آمریکا به ایران رفت و یا حداقل باید شمشیر حمله نظامی آمریکا بر سر رژیم جمهوری اسلامی را همچنان بر افراشته نگاه داشت. هرچه روی دهد ، وضع را از اینکه هست بدتر نخواهد کرد. تنها اميد نا اميدی ، تنها چاره ی بی چارگی ، دولت معجزه گر و نجات بخش امريکا است. (این یک تحلیل نظری است، نه جاسوسی و همکاری عملی با آمریکا). حتی اگر این تحلیل درست باشد،باز هم باید با حمله ی نظامی مخالفت کرد. چون:
الف- حمله نظامی به ایران، ممکن است به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران منتهی شود، اما دموکراسی برای ایران به همراه نخواهد آورد. تجربه عراق و افغانستان پیش روی ماست. حمله نظامی کشور را نابود و بنیادگرایی را گسترش خواهد داد.
ب- رژیم سلطانی شاه و رژیم سلطانی جمهوری اسلامی، حقوق اقوام ايرانی را به کلی نادیده گرفته اند. ظلم مضاعفی که بر آنها رفته و احساسات جریحه داری که آفریده شده، با حمله نظامی، ممکن است به صورت حرکت های تجزیه طلبانه ظهور و بروز یابد. این نوع حرکت ها به جنگ و کشتار می انجامد. و نتیجه آن هر چه باشد، امکان آشتی ملی و زندگی مسالمت آمیز را منتفی خواهد کرد. در حالیکه دهها حادثه دردناک و تلخ تاریخی هم چنان ما را عذاب می دهد ، نباید حوادث تلخ دیگری آفرید که نزدیکی و همکاری ما با یکدیگر را نا ممکن سازد. با هر تبعيضی بايد مخالفت و مبارزه کرد. حمله نظامی راه حل مسئله اقوام ايرانی نيست. راه حل مسئله را بايد از طريق پراکندگی قدرت متمرکز و متراکم حکومتی میان اشخاص بسیار (جدائی کارکردهای قانون گذاری، اجرائی و قضائی) و از طریق سایر شکل های پراکنده ساختن قدرت، مانند نظام های دو مجلسی و فدرالی ( فدراليسم در چارچوب ايران دمکراتيک ) جستجو کرد. از طريق منافع مشترک و برابر مي توان علائق مشترک و پيوندهای ملی ايجاد کرد.
ج – ممکن است کسانی بر این گمان باشند که در دنيای حاضر بدون پشتيبانی يک دولت خارجی نمي توان به قدرت رسيد و از طريق دولت خارجی به قدرت رسيدن ، به هيچ وجه عملی مذموم تلقی نمی شود ، چون مفهوم استقلال معنای پيشين خود را ، در اثر فرايند جهانی شدن ، از دست داده است . دولت ملی ديگر وجود خارجی ندارد يا حداقل قدرت ان بسيار کاهش يافته است . اما بايد توجه داشت که دولت خارجی ( امريکا) فقط عوامل خود را به قدرت می رساند و منافع ملی خود را دنبال می کند و پس از استفاده از مزدور ، چلبی وار انها را از عرصه خارج می کند و جز نامی ننگين از انها باقی نمی نهد . غیر عملی ترین مدل برای گذار به دمکراسی، فرار از مسئولیت اخلاقی، فرو رفتن در لاک خود (اتمیزه شدن) و انتظار دمکراسی داشتن از دول خارجی است. گذار ایران به دمکراسی، وظیفه ایرانیان است. اگر ما صلاحیت دمکراسی را نداشته باشیم، هیچ دولت خارجی ای نمی تواند ما را شایسته دمکراسی بنماید. برای دموکراسی باید کاری انجام داد.
34- “جبهه ی سوم” عنوان سخنرانی من در جمع هنرمندان هالیود در تاریخ 9 اگوست 2006 است . آن سخنرانی در سایت های مختلف منتشر شد. اینک هم در برخی سایت ها قابل دسترسی است. من نظرات خود را بیان می نمایم. ممکن است افراد دیگری از این مفهوم برای معانی دیگری و ویژگی های متفاوتی استفاده نمایند. در طی ماه های گذشته همان مواضع را بسط داده ام. اینک نیز با توجه به پاره ای مواضع که از سوی برخی افراد طرح شده است ، نگاهی دوباره به مواضع این جبهه می اندازم.
درباره ی نگاه لنینیستی به دولت ، به عنوان یک مانع مهم گذار به دموکراسی، در سومین بخش از سلسله مقالات “گفتمان انقلاب 57” ، زیر عنوان ” انقلاب فرهنگی” ،توضیح داده ام.در آنجا از زاویه ی دیگری به این مسأله پرداخته ام که دموکراسی را چگونه می توان ساخت. این مقاله بزودی انتشار خواهد یافت.
نظر کاربران:
آقای اکبر گنجی گرامی،
شما در آغاز مقاله خود می گویید “مساله و مشکل سیاسی ایران (همه ما) چیست؟” به گمان من پاسخی که برای روشن شدن بحث به این سوال خویش می دهید شاید کلید حل بسیاری از اختلاف نظرهای شما با دیگر شخصیت ها یا نیروهایی است که در داخل و خارج کشور مانند شما دغدغه برقراری دمکراسی و رعایت حقوق بشر در ایران دارند. در اینکه استقرار دمکراسی راه درست و خردمندانه حل مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران است شکی نیست، به همانگونه می شود با تعمیم این گزاره اعلام داشت که نظام دمکراسی راه حل معقول برای بازگشودن گره فروبسته مشکلاتی از همین دست در بسیاری کشورهای دیگر استبدادزده نیز هست. شما از “همه ما” می گویید، آیا منظور از “همه ما” همه آنانی است که استقرار نظام دمکراسی در ایران و احترام به اعلامیه جهانی حقوق بشر مسئله شان است؟ اما اگر منظور شما از در کنار هم قرار دادن “مشکل سیاسی ایران” و “همه ما”، همه مردم ایران باشد، آیا واقعا بر این باورید که دمکراسی مسئله اصلی همه مردم است؟ همه شواهد حاکی از آن است که هرچند گفتمان دمکراسی خواهانه در ایران پساانقلابی در بین احزاب و سازمان های سیاسی و بطور کلی در میان ایرانیان بویژه اقشار متوسط گسترش چشمگیری داشته است، اگر چه می توان کم و بیش از یک “نارضایتی ملی” از نظام جمهوری اسلامی سخن گفت، اما ایران شاهد یک جنبش ملی و سراسری دمکراسی خواهی در شرایط کنونی نیست.
شما از تجربه هند و آفریقای جنوبی سخن می گویید. تلخی حاکمیت استعماری و تحقیر روزانه در رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی را همه مردم هند و تمامی سیاهان آفریقای جنوبی با تمام وجود خود حس می کردند، اما آیا همه مردم ایران به همان اندازه تشنه دمکراسی هستند که مردم هند و آفریقای جنوبی عطش رهایی از قید استعمار یا تحقیر نژادپرستانه داشتند؟ موفقیت مهاتما گاندی و نلسن ماندلا نیز قبل از هرچیز، علیرغم از خود گذشتگی ها و مبارزات آنان، محصول عمومی بودن مبارزاتی بود که آنها رهبریش را داشتند. در دورافتاده ترین روستاهای هند استعمارزده یا رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی، مردم خروج فرمانروایان بیگانه یا برافتادن نژادپرستی را آرزو می کردند، اما آیا در شهرهای بزرگ و حتی در پایتخت ایران جنبش دمکراسی خواهی اینقدر عمومی و گسترده است؟
اینکه برای دمکراسی هزینه باید پرداخت سخن شایسته ای است که شما همواره بر آن تاکید داشته اید. صداقت، استواری و شجاعت شما را در پرداخت هزینه، آنهم بیشترین آن را، نه تنها ایرانیان بلکه آزادیخواهان جهان شاهد بوده اند، اما آیا آنانی که توانایی یا آمادگی پرداخت هزینه ای بزرگ برای استقرار دمکراسی در کشورشان ندارند، تنها لاف می زنند و دمکراسی نمی خواهند؟ نوشته های شما در این مورد رنگ و بوی “قانون همه یا هیچ” را دارد. با تشبیه دمکراسی به کالا، البته برای ساده کردن موضوع، به حق می گویید همانطور که قیمت کالای مورد تقاضای خود را باید بپردازیم، دمکراسی نیز هزینه ای دارد که باید آن را پرداخت. اما آیا همه کسانی که خواستار کالایی در بازار هستند توانایی مالی یکسانی برای پرداخت آن دارند؟ اگر توانایی خرید آن را نداشتند، خواستار آن نیستند؟ تکلیف آنهایی که خواستار آن کالا هستند اما حتی با داشتن توانایی مالی، قیمت تعیین شده توسط فروشنده را غیر معقول یا بسیار بالا ارزیابی کرده به انتظار پایین آمدن قیمت ها می نشینند چیست؟ از این گذشته خرید کالا مسئله ای شخصی است اما دمکراسی کالایی همگانی است. اگر فردی قادر است کالای مورد علاقه خویش را با پرداخت پول خود بدست آورد، هزینه دمکراسی اما از جیب عموم باید پرداخت شود.
از این گذشته پرداخت هزینه از سوی فعالان سیاسی و سندیکایی، روزنامه نگاران و دانشجویان، هرچند نه در ابعاد هزینه های بزرگی که شما پرداختید، همواره چه هنگامی که قربانی سانسور بوده اند، چه زمانی که بخاطر نوشته ها و گفته های خود شغل خویش را از دست داده اند، به دادسرا احضار شده اند، مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند، زندانی شده یا از تحصیل و تدریس در دانشگاه منع گشته اند، جزیی از زندگی روزمره دمکراسی خواهان در داخل کشور بوده است.
شما در تجارب مبارزاتی خود شاهد بوده اید که همه فعالان سیاسی حاضر نیستند حتی برای دمکراسی هر قیمتی را بپردازند. بسیاری از دوستانی که مورد انتقاد شما هستند دل در گرو دمکراسی دارند، اما براستی چرا همه باید حتی از مرگ سقراطی نیز استقبال کنند؟ چرا همه باید توانایی تحمل سلول انفرادی را داشته باشند؟ اگر آماده ماهها اعتصاب غذا، ضرب و شتم، تهدید جانی، تبعید ناخواسته و فشار بر خانواده و فامیل نبودند، اگر آستانه تحمل شان از شما کمتر بود، دمکراسی خواه واقعی نیستند؟ شگفت انگیز است که از سویی می گویید ” هیچ کس حق ندارد دیگر آدمیان را چون وسیله و ابزاری برای رسیدن به اهداف انتزاعی ایدئولوژی ها قرار دهد” و از طرف دیگر توقع دارید همه دمکراسی خواهان مانند شما مبارزه کنند وگرنه از نظر شما به دمکراسی بی باورند. اگر برتراند راسل و “بونجور” معتقدند “باور چیزی است که به عمل منتهی شود” اما در این میان آنها هرگز “داور وقت نگهدار” برای عرصه تحولات سیاسی_اجتماعی و نوع مبارزه یک ملت و نخبگان آنها در این میدان، تعیین نکرده اند.
با احترام،
حميد فرخنده
.(JavaScript must be enabled to view this email address)