iran-emrooz.net | Fri, 05.10.2007, 9:14
(بخش دوم)
چگونگى تاسيس حزب توده ايران
بابك اميرخسروى
توضيح ـ در بخش اول اين نوشته گفتيم كه اين واقعيت تاريخى كه در مهرماه ۱۳۲۰، حزب توده ايران « بدست ايرانى، با فكراصيل ايرانى»، پايه گذارى شد، در ابتدا با جعل افسانهی حضورعلى اوف، كاردار سفارت شوروى در نشست موسسان حزب، از سوى سرهنگ زيبائى در كتاب « سيركمونيسم درايران» زير سوال رفت تا اين سناريو را در اذهان نسل جوان القا كند كه حزب توده ايران ساخته و پرداخته اجنبىهاست. اينك درسالهاى اخير آقاى خسرو شاكرى در نوشتههاى خود همان مضمون و تهمت زنى و هدف سرهنگ زيبائى از افسانهسازىاش را دنبال مىكند. منتهى مدعى است نظرش «متكى براسناد انكارناپذير كمينترن» است!
اسناد «كمينترن» كه آقاى خسرو شاكرى دراختيار دارد و فقط بخشهائى از آن را درمقاله اش، منتشر كرده و مورد بررسى قرارداده است، كلا شامل دو مجموعه است. دراين بخش من به بررسى مجموعه اول اسناد مىپردازم:
۱ ـ مجموعه اول: در برگيرنده گزارشاتى است كه «سرهنگ سليوكف»، رئيس ركن دوم اداره سوم اطلاعات ارتش سرخ درايران، از گفتگوهايش با سليمان محسن اسكندرى، به مقام بالا دست خود در بخش اطلاعات ارتش سرخ در تهران، «كميسرايليچف»، فرستاده است.
گفتگوها طى چند ديدار در منزل سليمان محسن اسكندرى، در فاصله زمانى ۷ مهرماه ۱۳۲۰ تا ۲۲ آبان ماه همان سال (۲۹ سپتامبر تا ۱۳ نوامبر۱۹۴۱) صورت گرفته است. گزارش اين گفتگوها در دو نوبت، بتاريخ ۸ نوامبر و ۸ دسامبر۱۹۴۱، از سوى «كميسرايليچف»، به ژرژ ديميتروف، دبيركل كمينترن (انترناسيونال كمونيستى) براى كسب تكليف و رهنمود ارسال شده است.
همان گونه كه از مقاله اخيرآقاى شاكرى («آيا ما براستى اصلاح پذير هستيم»؟ دهم خرداد ۱۳۸۶) مستفاد مىشود، گزارشات سرهنگ سليوكف اساس استدلال ايشان را در توضيح اين جعل تاريخى كه: «حزب توده ايران مخلوق دولت شوروى، از طريق دستگاه اطلاعاتى ارتش سرخ بود»، تشكيل مىدهد! در مقاله انگليسى نيز پس از نقل قول از گزارشهاى سرهنگ سليوكف از ديدارهايش با سليمان محسن اسكندرى، مىنويسد:« بدين ترتيب طى ۶ هفته در فاصله ۲۹ سپتامبر تا ۱۳ نوامبر۱۹۴۱، «شوروىها سليمان ميرزا اسكندرى ومتحدين اورا براى ايجاد يك سازمان چپ ميانه، رهبرى كردند»! (مقاله انگليسى.صفحه ۵۲۰)
آيا اين سرهنگ امنيتى شوروى، چنانچه آقاى خسرو شاكرى مدعى است، واقعا در تشكيل و شكل گيرى حزب توده ايران نقش داشته است؟ اگر دراسناد منتشره بىغرضانه درنگ كنيم، پاسخ كاملا منفى است. دلايل آن را «به طور مستند»، با استفاده از همان مقدار مطالبى كه ايشان از اسناد كمينترن در مقاله خود نقل كرده است؛ ضمن تجزيه و تحليل آنها، خواهم آورد. بدوا دراين جا، روى يكى دو نكته انگشت مىگذارم:
نكته اول ـ اسناد بروشنى نشان مىدهند كه سليمان ميرزا هيچگاه نه ديدارهاى خود با سرهنگ سليوكف را ونه مسائل ومطالبى را كه دراين گفتگوها به ميان آمده است، با رهبرى حزب توده و حتى با نزديكان خود نظير ايرج اسكندرى و اردشيرآوانسيان، در ميان نگذاشته و چيزى منتقل نكرده است. چنانچه نشان داده خواهد شد، خود آقاى خسروشاكرى نيزاين واقعيت را تائيد ميكند.
از سوى ديگر، باز اسناد منتشره نشان مىدهند كه كمينترن يا يك ارگان بالاتر و تصميم گيرنده ديگرى در ميان مقامات دولت شوروى نيز، به گزارشات سرهنگ سليوكف ترتيب اثر و پاسخى ندادهاند. هر مورخ بى غرض كه كمى با واقيعت نظام و سيستم بوروكراتيك دوران سلطه استالينى آشنا باشد؛ مىفهمد كه يك سرهنگ ارتش سرخ نه اختيار و صلاحيت داشت و نه اساسا جرات مىكرد به ابتكار و مسئوليت خود، به شخصيت اجتماعى مهمى در مقام سليمان ميرزا اسكندرى، آن هم در مساله مهم چگونگى تشكيل يك حزب درايران، رهنمود بدهد. شخصيتى كه در تمام اين گزارشات و حتى در نامه ديميتروف به استالين، از او با احترام ياد مىشود. سليمان ميرزا نيز كسى نبود كه از يك مامور سفارت شوروى دستور بگيرد. درستى اين نظر كه جناب سرهنگ اختيارى از خود نداشت و پاسخ همه پرسشهائى كه در اين گفتارها پيش مىآمد، به آينده موكول مىكرد؛ وهرگز پاسخى هم نمىآورد، در بحثهاى مشخص بعدى ملاحظه خواهد شد. ولى متاسفانه، چون وسوسه ذهنى آقاى خسرو شاكرى فقط جاانداختن تز ناوارد خود است، لاف زنىهاى اين افسر امنيتى را سكه ناب گرفته و با ذهنيت و پيشداورىهاى خود درآميخته، تحويل خواننده داده است!
آيا رهبرى حزب توده درجريان گفتگوها بود؟
بى اطلاعى رهبرى حزب توده ازاين گفتگوها و ديدارها را با ذكر دادههائى از متن گزارشات از نظر
مى گذرانيم. سرهنگ سليوكف از فرداى اولين ديدار، از سليمان ميرزامى خواهد، هيچ كس از اين گفتگوها مطلع نشود. سليمان ميرزا درتائيد نظراو و نشان دادن اين كه خود وى متوجه آنست، مثالى مىآورد كه شايان توجه است. به سليوكف پاسخ مىدهد:«برخى اززندانيان سياسى به او مراجعه كرده واز وى خواستهاند كه ازسفارت شوروى درباره آزادى زندانيان سياسى يارى بخواهد. واو پاسخ داده است كه اين كار خود ما ايرانيان است و سفارت شوروى نمىتواند در آن دخالتى بكند».
در جاى ديگراسناد، در ديدار ۲۰ آبان ماه ۱۳۲۰ سليمان ميرزا با سليوكف، درصحبت ازاين كه در نشست اخير حزب موضوع برقرارى تماس حزب با سفارت شوروى مطرح شده بود، مىگويد: «چون آنها از رابطه ما اطلاعى نداشتند، من هم چيزى دراينباره به آنها نگفتم. واعلام كردم كه ما بايد روى پاى خود بايستيم»!
آقاى شاكرى خود، درمقاله انگليسى زبان اش، به مناسبتهاى مختلف، اين واقعيت را منعكس مىكند. از جمله دوبار در صفحه۵۲۱، روى اين امر كه رهبران حزب از«مذاكرات سرى ميان سليمان ميرزا وسرهنگ سليوكف طى ۶ هفته بى اطلاع بودند»، انگشت مىگذارد!
وقتى چنين است و خود شاكرى بتاكيد اذعان دارد، كه رهبرى حزب از مذاكرات سرى ميان سليمان ميرزا و سرهنگ سليوكف بى اطلاع بوده است، پس در اين صورت، با چه شگردى اين گفتگوها به ناخودآگاه رهبرى حزب منتقل مىشده است و سپس در كارپايه و مشى و سياست رهبرى حزب بازتاب مىيافته است؟ وقتى به تاكيد خود آقاى خسروشاكرى همرزمان سليمان ميرزا از اين گفتگوها بى اطلاع بودند؛ پس جناب سرهنگ با چه ترفندى توانسته است به گفته شما: طى ۶ هفته در فاصله ۲۹ سپتامبر تا ۱۳ نوامبر۱۹۴۱، متحدين سليمان ميرزا اسكندرى را براى ايجاد يك سازمان چپ ميانه، رهبرى كند؟
مگراين كه مورخ محترم، براى توجيه نظرخود، حزب توده ايران و رهبرى پرتحرك آن را در وجود سليمان ميرزا خلاصه كند! من به نقش نمادين سليمان ميرزا اين رجل سياسى كهنسال را به عنوان صدر كميته مركزى، از زبان ايرج اسكندرى نقل كردم. اضافه برآن، در نمونههائى كه بعدا اشاره خواهم كرد، به وضوح بى ارتباطى كامل ميان آنچه در اين ديدارها مىگذشت و كارها و فعاليتهاى روزمره رهبرى حزب نشان خواهم داد.
نكته دوم ارزيابى كلى ازاين ديدارها وگفتگوهاست كه ازآغازتاپايان، ۶هفته به طول انجاميده است. سليمان محسن اسكندرى از اين ديدارها چه قصد و انتظارى داشت؟ ماموريت و قصد سرهنگ سليوكف، افسر سازمان اطلاعاتى ارتش سرخ چه بود؟ وكلا اين گفتگوها چه جا مقامى در رابطه با اين بحث ما داشته است؟
از مطالعه اسناد چنين مستفاد مىشود كه هدف سليمان ميرزااسكندرى ازاين ديدارها، درمقام يك مبارزدموكرات ملى با گرايشات عام سوسياليستى؛ رئيس و ريشسفيد يك حزب نوبنياد ؛ كسى كه به كشور شوراها به چشم يك دوست و يار و متحد در پيكار عليه استعمار انگلستان مىنگرد. اين بوده است كه ازاين فرصت و موقعيت استثنائى به گونهی عاملى موثر، در مبارزه براى آزادى و دمو كراسى، استفاده كند. از همان نخستين ديدار، سليمان ميرزااسكندرى، انگيزه وانتظارخودرا آشكارا به مخاطب خودچنين بيان مىكند: «برههاى كه ما اكنون ازآن گذرمى كنيم، يعنى به هنگام حضور ارتش سرخ درايران، بايد براى بهبود وضع ايران مورداستفاده قرارگيرد». وانتظار دارد شوروى به پيكاراوبراى« آزادى واعادهی حقوق مدنى زندانيان سياسى يارى كند».
تاكيد اين نكته در بحث ما براى فهم بهتر مسائل ضرورت دارد. كه سليمان ميرزا از هويت واقعى سرهنگ سليوكف آگاهى نداشته است؛ وخود را با يك نماينده از سوى دولت شوروى طرف مىديده است نه يك كادر«كا.گ.ب.»! چنانچه از اسناد برمى آيد، سرهنگ سليوكف از سوى پطرف، رايزن سفارت شوروى در تهران به سليمان ميرزا معرفى شده بود. بديهى است كه سرهنگ ارتش سرخ نيز با اونيفرم نظامى هرچند شب يكبار، به منزل سليمان ميرزا كه شخصيت سرشناس وجيه الملهاى بود، رفت آمد نمىكرده است. زيرا مىتوانست بازتاب بسيار نامطلوبى در جامعه داشته باشد. متاسفانه «مورخ» محترم براى رسيدن به هدف از پيش تعيين شده خويش؛ و پليسى-امنيتى كردن داستان خود، از توضيح اين گونه نكات مهم، پرهيز مىكند تا راحت تر بخواننده القاء كند كه: « حزب توده ايران مخلوق دولت شوروى، از طريق دستگاه اطلاعاتى ارتش سرخ بود»! نوشته ايشان پراز اين گونه شگردهاست كه در جريان توضيح مطالب به بعضى موارد آن اشاره خواهم كرد.
هدف ديگر سليمان ميرزا در ارتباط با وضع جارى كشور بود. ايران در اشغال نيروهاى نظامى خارجى بود كه درگير يك جنگ سخت و سرنوشت ساز جهانى بودند. سياستمدار كاركشته و پرتجربه مىخواهد فعاليت حزب نوبنياد او در تقابل و چالش با متفقين قرار نگيرد. مشورت با نماينده دولت شوروى را غنيمت مىشمرد تا مشكلى پيش نيايد. درنگ در صحبتهاى سليمان ميرزا اين برآورد را روشن مىسازد.
هنگامى كه رهبرى حزب تصميم به سازماندهى در مناطق نفت خيزجنوب، يا آذربايجان و مناطق شمالى كه زير اشغال ارتش سرخ است، مىگيرد. سليمان ميرزا مصلحت مىبيند موضوع را با سليوكف در ميان بگذارد. زيرا نگران است كه سازمان دهى حزب در مناطق اشغالى ارتش سرخ «مزاحمتى براى آنها در اين مناطق فراهم آورد». (مقاله انگليسى صفحه ۵۰۷) لذا موضوع را با مخاطب خود در ميان مىگذارد.
همين مورد حساس، درعينحال گواه برنظرى است فوقا اشاره كردم؛ كه ميان آنچه دراين گفتگوها رد وبدل مىشد؛ باآنچه چيزى كه درعمل مىگذشت و از سوى رهبرى حزب دنبال مىشد؛ هيچ گونه رابطه وهم سوئى وجود نداشته است. با آن كه طرف شوروى به سليمان ميرزا مىگويد:«تا وقتى كه من اين موضوع را خوب مطالعه نكردهام، در مورد سازماندهى در مناطق اشغالى شوروى دست نگهدارند». (بديهى است كه مىخواسته است از مقامات بالاتر رهنمود بگيرد). ولى نگاهى به كارنامه فعاليتهاى حزب درآن زمان نشان مىدهد، بلافاصله پس از اعلام موجوديت، رهبرى حزب بى درنگ و به سرعت، دست به سازماندهى گسترده واحدهاى حزبى در تبريز و سايرمناطق اشغالى زده است! بگذريم از اين كه بنا به اسناد منتشره، هرگز پاسخى و رهنمودى به سرهنگ سليوكف دراين خصوص داده نمىشود كه احيانا به سليمان ميرزا منتقل كند! لذا اگر اظهارات سليوكف به نحوى واحتملا بادخالت و واسطه سليمان ميرزا نافذ مىبود، مىبايست سازمان دهى حزب دراين مناطق لااقل ماهها به تعويق مىافتاد! حال آن كه، چنانچه در سر مقاله اولين شماره روزنامه سياست در سوم اسفند ۱۳۲۰ ديده مىشود، در چندماه اول تاسيس حزب، طبق احصائيه موجود در غالب نقاط ايران سازمانهاى حزب فعال بودهاند.
نمونه ديگر، توصيه سرهنگ سليوكف درآخرين گزارش به مقام بالادست خود است. او از جمله پيشنهاد مىكند: «دستجات مشخص حزب سليمان ميرزا در مناطق اشغالى ارتش سرخ، به عهده تشكيلات كميته مركزى حزب كمونيست آذربايجان شوروى سپرده شود»!(همان جا صفحه۵۰۶)
ولى هرگزچنين وضعى پيش نيامد و سازمانهاى حزب در اين مناطق همواره زيرنظر و رهبرى حزب توده ايران اداره مىشده است. چنين حالتى تنها در سال ۱۳۲۴ رخ داد. و آن به هنگام برپائى فرقه دمو كرات آذربايجان بدست شوروىهاست، كه رهبرى تشكيلات آن منطقه به مدت يك سال، زير سلطهی ميرجعفر باقروف قرار گرفت.
گوياترين نمونه، برنامه حزب توده ايران است كه معرف اصالت آن، به گونه حزب چپ دموكرات و اصلاح طلب و مقيد به تغيير و تحولات آرام و مسالمت آميز است. سليمان ميرزا پس ازاين كه نسخهاى از برنامه حزب را كه قبلا به مطبوعات فرستاه شده، درا ختيار سليوكف قرارمى دهد. در ديدار بعدى آنها در ۱۹ مهرماه، سليوكف به سليمان ميرزا مىگويد:«پس ازاين كه با برنامه حزب آشنا شدم، مىتوانم بگويم كه به طور اساسى همسو با عقايد ماست و مطابق با شرايط حاضر ايرانست»! ملاحظه مىشود كه اظهارات او روشن مىكند كه سرهنگ سليوكف، كاملا بى اطلاع از تدارك برنامه حزب و مضمون آن است و نقشى در تدوين آن نداشته است! وگرنه، در گزارشات خود كه پراز لاف زنى است، به نحوى به آن اشاره مىكرد و مىباليد!
با توجه به اين كه هرگز رهنمودى از مقامات بالاى سليوكف نمىرسد! دادههاى نمونه وار بالا و نمونههاى نظير آن، گواه براين است كه امواج گفتگوهاى آنها، از چهارديوارى منزل سليمان ميرزا هرگز فراتر نرفته است.
پس آقاى شاكرى با حركت از كدام معيار و اتيك تاريخ نويسى حكم مىدهد:«شواهدى كه ما فوقا بررسى كرديم به وضوح نشان مىدهد كه حزب توده مخلوق دولت شوروى از طريق سازمان اطلاعاتى ارتش سرخ بود»؟!
متاسفانه ايشان، بجاى درنگ در دادهها و بررسى بى طرفانه آنها كه شرط اوليه و ناگزير هر كار پژوهشى است؛ برخى لاف زنىهاى يك افسر امنيتى از گزارشاتش به مقام بالا دست خود را، پايه و اساس براى تهمت زنىهاى خود قرار مىدهد. به طور مثال، از دلايلى كه آقاى شاكرى براى تائيد «تز»اش مىآورد اين فراز از گزارش سليوكف به مقام بالا دستش از اولين ديدار آنهاست. جناب سرهنگ در گزارش خودلاف زنان مىنويسد: سليمان ميرزا اسكندرى «موافقت كرد كه با كمك ما كار كند»! آقاى شاكرى بى انصافانه يك شخصيت برجسته ملى ـ دموكرات ايران دوست را تا حد يك پادوى كا.گ.ب. پائين مىآورد. واقعا به يك مرد سياسى توهين ازاين بالاتر نمىشود.
سوالهائى كه بىپاسخ مىماند!
درجريان اين ملاقاتها، به مناسبتهاى گوناگون، سوالاتى ازسوى سليمان ميرزا اسكندرى مطرح مىشود. ترجيع بند پاسخ كليشهاى سليوكف همواره احاله به بعد است. سليمان ميرزا نظر مخاطب خودرا درباره نام حزب سوال مىكند. سليوكف مىگويد:«درآينده اين موضوع را از سرمى گيريم»! (مقاله انگليسى صفحه۵۰۳) در ديدار ديگر، سليمان ميرزا در ميان صحبتهاى خود از قصد خويش براى ارسال نامه اعتراضى به نخستوزير سخن مىگويد. پاسخ سليوكف باز در همان جهت است: «فعلا در اين مورد چيزى نمىتوانم بگويم»! تفسيرآقاى شاكرى چنين است:« به عبارت ديگر مىخواهد به مانند دفعات قبلى از مقامات بالاى خود دستورالعمل بگيرد»! (مقاله انگليسى صفخه ۵۰۷)
يك بارسليمان ميرزا موضوع سازماندهى حزب در مناطق نفتى جنوب را مطرح ميكند. سليوكف پاسخ مىدهد: «فكرخوبى است. در چندروزآينده مىتوانم به اين سوال پاسخ بدهم»! شاكرى باز درتفسير خود مىگويد:«براى رسيدگى كردن آن بامقام بالاتر»! (مقاله انگليسى صفحه ۵۰۸) ميرجعفر باقروف همزمان با تاسيس حزب توده، تشكيلاتى در ايالت آذربايجان برپا كرده بود كه نطفه همان فرقه دموكرات بعدى بوده است. سليمان ميرزا از مخاطب خود مىپرسد اين چه صيغهاى است؟ سليوكف در گزارش به مقام بالادست خود مىگويد:«پاسخى ندادم. قول دادم در نشست بعدى با جزئيات به آن بپردازم»! خود آقاى شاكرى تفسيرمى كند:«لابد پس از مشورت با مسكو»!(مقاله انگليسى صفحه ۵۰۹). ازاين موارد بازهم هست. ولى براى پرهيزاز اطناب كلام به همين نمونهها بسنده مىكنم. اين امر مىرساند كه:
ـ جناب سرهنگ كوچك ترين اختيار از خود واصلا صلاحيت نداشت كه به سادهترين مسائل پاسخ بدهد. واقعا نيز در آن سيستم به غايت متمركز دوران استالين تصورى غيراز آن، دور از عقلانيت است.
بديهى است كه وقتى رهنمودى به او نمىرسيده است، يك سرهنگ امنيتى كه معلوم نيست چند مرده حلاج است؛ و تا چه حد جامعه ايران و نيروهاى اجتماعى آن را مىشناسد؛ چگونه مىتوانسته است طى پنج شش جلسه كه بعضى با حضور مترجم بيش از۳۰ دقيقه طول نكشيده است؛ به سليمان ميرزا اسكندرى، اين شخصيت سياسى ـ ملى پرتجربه و دنيا ديده، كه در سقف رهبران برجسته جنبش مشروطه خواهى، نظير موتمنالملك ونظام السلطنه مافى، سيد حسن مدرس و مصدق السلطنه قرار داشت؛ تعليم بدهد كه چگونه حزبى مناسب حال ايران است؟ برنامه وخط مشى آن چه باشد و غيره وغيره! وهمه اين كارها را نيز سرخود انجام بدهد؟ شگفتآور است كه مورخ محترم به تمام اين نكات ابتدائى بى اعتنا مانده است! متاسفانه تمام تلاش اواين است كه از وراى گزارشات سرهنگ سليوكف مطلبى بيابد تا بگويد:«حزب توده ايران مخلوق دولت شوروى» است!
چون از صلاحيت وتوانائى سرهنگ سليوكف سخن رفت، به يك «اپيزود» كه در گزارشات است اشاره كنم. در نامهاى كه بتاريخ ۸ دسامبر۱۹۴۱، كميسر ايليچف همراه با گزارشات سرهنگ سليوكف به دبيركل كمينترن مىفرستد؛ ازاو مىخواهد:«امكان انتقال اين ماموريت به فرد شايستهترى را، به او اطلاع دهد»! كه ازعدم توانائى سياسى جناب سرهنگ حكايت دارد. خود آقاى شاكرى موضوع را چنين تفسيرمى كند:«معنايش اين است كه اينك فردى با تجربيات بيشتر در مسائل ايران لازم است تا سليمان ميرزا اسكندرى وحزب اورا رهبرى كند»!(مقاله انگليسى زيرنويس صفحه ۵۰۸).
در ميان اسناد منتشرشده، به دو ديداربعدى سليمان ميرزا اسكندرى با فردى بنام «كوزنتسف» دراواخر فوريه ۱۹۴۲ اشاره شده است. كه احتمالا همان فرد شايستهتراست؟ در رابطه با صلاحيت سرهنگ سليوكف، توجه به نامه «فى تين»، نماينده كمينترن در ايران به ديميتروف؛ و اظهارنظرش درباره اونيز شايان توجه است. كه بعدا با تفصيل بيشتر به گزارش اوخواهيم پرداخت.
ـ گزارشهاى سرهنگ سليوكف ازاين ديدارها، براى كسب تكليف و رهنمود، يكى دوماه بعد از اين ديدارها به كمينترن ارسال مىشود (۸ نوامبر و ۸ دسامبر ۱۹۴۱). جز يك مورد كه روى آن مكث خواهد شد. ولى هرگز پاسخى «ازبالا»، به سوالاتى كه طى اين ديدارها پيش مىآمده، نمىرسد. اين گزارشات نيز در بايگانى مىماند تا اين كه نيم قرن بعد، آقاى شاكرى آنها را كشف كند و دستاويز داستان خود براى تحريف تاريخ قرار بدهد!
همان گونه كه در بالا اشاره كردم، از ميان سوالهاى متعددى كه در جريان گفتگوها به ميان مىآيد، سرهنگ سليوكف تنها به يك مورد پاسخ مىآورد. در ديدار۱۹ مهرماه ۱۳۲۰، سليمان ميرزا در باره كارها و سخنان ماجراجويانهى رضا روستا سخن مىگويد؛ كه «خواستار طرح فورى شعارهاى كمونيستى و شوروى طلبى است»! به گفته سليمان ميرزا، رضا روستا صريحا مىگويد:«سفارت شوروى از ما حمايت خواهد كرد!... روستا آشكارا خود را به عنوان فرستاده سفارت شوروى معرفى مىكند»! سليمان ميرزا مىگويد:«اظهارات روستا در داخل حزب منازعه برپا كرده است».(مقاله انگليسى صفحه ۵۰۵)
سليوكف به سرعت، و در نشست بعدى (۲۳ مهرماه ۱۳۲۰)، پاسخ مىآورد: «هيچ كس درسفارت شوروى به او ماموريت نداده است با حزب رابطه برقرار كند و به طريق اولى چنين مواضع راديكالى را به او توصيه نكرده است». دليل اين كه از ميان آن همه پرسش تنها به يك مورد پاسخ روشن آمده بود، آنست كه توضيح مطلب كاملا در حدود اختيارات و اطلاعات سفارت شوروى بوده و نيازى به كسب تكليف از كمينترن نداشته است. وگرنه آن هم مثل موارد ديگر، بى پاسخ مىماند!
گمان كنم توضيحات بالا ترديدى باقى نمىگذارد كه نظريهى آقاى شاكرى براى القاء اين فكر به خواننده كه:« حزب توده ايران مخلوق دولت شوروى، از طريق دستگاه اطلاعاتى ارتش سرخ بود»! كاملا پوچ وبىاعتبار است.
(پايان بخش دوم)
بابك اميرخسروى - ۷مهرماه ۱۳۸۶
Email :b.amirkhosrovi @free.fr