iran-emrooz.net | Fri, 21.09.2007, 7:09
مُهر هفتم و هفتخوان خدا علیه بشر
امیر مومبینی
«و چون مُهر چهارم را بگشود آفرينهی چهارم را شنیدم که میگويد بیا و بنگر. پس مرکبی زردرنگ را بديدم با سواری بر تک آن که نامش مرگ است و عالم اموات از پی وی میآيد. و بدانها مقدرات ربعی از زمين داده شد تا به شمشير و قحط و موت، و با وحوش زمين بکشند.»
«و چون بَره مُهر هفتم را بگشود در آسمان قریب به نیم ساعت سکوت واقع شد. پس هفت فرشته را دیدم که در پیشگاه خدا ایستادهاند و بدانان هفت کَرنا داده شد تا بنوازند. و فرشتگانی که هفت کرنا را داشتند آمادهی نواختن شدند.»
«و عقابی را دیدم که بر سینهی آسمان میگشت و به آوای بلند میگفت، وای وای وای بر ساکنان زمین، زان کرناهایی که نواخته میشود»
عهد جدید، مکاشفهی یوحنا
«مُهر هفتم» یکی از فیلمهای برجستهی اینگمار برگمن و مشهورترین و پرتأثیرترین فیلم اوست. در نگاه نخست موضوع و داستان فیلم با فضای دوران ما بس بیگانه به نظر میرسد. بحث بود و نبود خدا در جریان بازگشت دو جنگاور جنگهای صلیبی و آن همه هراس از نبود داور و داوری آسمانی چه ربطی با زندگی انسان جامعهی صنعت و مصرف اروپا میتواند داشته باشد. اما، هنگامی که از سطح به ژرفا میرویم، در مییابیم که این فیلم هم فضای فکری و روانی اینگمار برگمن و هم وضعیت انسان در جهان هولناک معاصر را توضیح میدهد. آمار نیز به گونهای جواب میدهند که باعث حیرت میشود. نخست این که، مُهر هفتم پر تماشاگرترین فیلم سینمایی برگمن است. دوم این که، این فیلم یکی از پر تماشگرترین فیلمهای هنری دههی پنجاه به این سو است. سوم این که، این فیلم هم از سوی روشنفکران بیباور به دین و هم از سوی باورمندان به دین و مذهب مورد استقبال قرار گرفته است. کشیشهای مسیحی و روحانیان مسلمان یک گروه از مراجعهکنندگان به مُهر هفتم هستند و روشنفکران و مجامع علمی و فرهنگی گروهی دیگر. طبق آمار منتشره در آمریکا، از زمان تهیهی فیلم مهر هفتم در سال ۱۹۵۷ تا کنون این فیلم به طور متوسط هر روز سه بار در دانشگاهها و مراکز عملی و آموزشی این کشور به نمایش درآمده است. همینگونه، از زمان انقلاب اسلامی ایران تاکنون این فیلم بارها در سینماها و تلویزیونهای کشور به نمایش گذاشته شد. کلیسا و مسجد و دانشگاه هر سه به مُهر هفتم توجه کردند. این ترکیب عجیب تماشگران به دلیل طرح مسایلی در فیلم است که برخی از آنها مسایل مشترک بشریت هستند و برخی مسایل مورد بحث و ستیز در جامعهی معاصر. با این همه، دو عنصر تعیین کننده در آفرینش مُهر هفتم، یعنی رنجهای روانی کارگردان به هنگام تهیهی این فیلم و سمبولیک بودن فیلم کمتر مورد توجه تماشگران معمولی قرار گرفته است.
انگیزهی نخست اینگمار برگمن در ساختن این فیلم پرداختن به دنیای درون خویش و چارهجویی برای هراس کشندهی خود از مرگ بوده است. همانگونه که در مقالهی «اینگمار برگمن» آمده است، برگمن دچار روانرنجوری هراس از مرگ بود. او که متولد ۱۹۱۸ بود به هنگام ساختن فیلم مهر هفتم به دوران بحرانی چهل سالگی رسیده بود. معمولاً در این دوران هراس از پیری و مرگ بر بسیاری از انسانها هجوم میآورد. برخی تغییرات بیولوژیک که در این دوران رخ میدهد نمودار جایگزین شدن تدریجی پاییز عمر به جای تابستان هستند. همانگونه که در طبیعت خزان با تغییر رنگ برگها فرارسیدن خود را اعلام میکند، در انسانها نیز پیدا شدن موهای سفید سر و نمودار شدن تغییر رنگ و حالت اطراف چشمها و مشخص شدن خطوط کنار چشم و وسط ابروها و اطراف دهان خبر از نزدیک چشدن خزان عمر میدهد. هم تغییرات درونی بدن و هم رؤیت این تغییرات برونی معمولاً انسان را دچار یک دگرگونی روحی و روانی میکند که در حالت بحرانی و بیمارگونه به هراس از پیری و مرگ از یک سو و تلاش برای تأیید و تثبیت خود از طریق توجه بیشتر به عشق و به جنس مخالف از سوی دیگر منجر میگردد. اصطلاح چلچلی ناظر بر همین تغییر روحیه و رفتار آدمی است. روشن است که این وضعیت نه برای همهی انسانها مشابه است و نه همزمان. ممکن است که انسان در دهی پنجاه عمر خود دچار چلچلی شود و یا کمی زودتر از موعد. شاملو در کتاب مرثیههای خاک، که اشعار آن در همین دوران سنی شاعر سروده شده است، این بحران را در شعری زیبا چنین بازتاب داده است:«نه
این برف را سر باز ایستادن نیست،
برفی که بر ابروی و به موی ما مینشیند
تا در آستانهی آئینه چنان در خویشتن نظر کنیم
که به وحشت
از بلند فریادوار گداری
به اعماق مغاک نظر بر دوزیم.»
بحران برگمن دراین دوره نهاد و نمودی بیمارگونه داشت. او در طول سال ۵۷ هفت فیلم ساخت. از آن جمله توت فرنگیهای وحشی و مُهر هفتم در همین سال ساخته شدهاند. مُهر هفتم تنها در یک ماه ساخته شد. برگمن قبل از هرچیز میخواست ترس خود از مرگ را فریاد بزند و به دنبال فریادرسی بگردد. او درحالی که یک نمود بحران، یعنی ترس از مرگ را در فیلم خود به نمایش در میآورد، در پشت صحنه درگیر نمود دوم میشود، یعنی دفاع از بقای خود از طریق پناه بردن به زن و عشق. پناه بردن به زن عشق، زن مادر، زن خانواده و آشیانه و امنیت. پناه بردن به مادینهخدای رحمان و رحیمی که میبایست جای پدرخدای قاهر و جبار او را بگیرد. پدرخدایی که تصویر فراطبیعی پدر زمینی سختگیر او بود. نه آیا تثلیث سه مریم ( مریم عذرا، مریم مجدلیه و مریم یعقوب) در انجیل و در پای صلیب مسیح مفهوم دیگری را به موازات تثلیث مذکر پدر و پسر و روحالقدُس پیش میکشد؟ مریم مادر، مریم عشق و مریم خانواده. نه این است آیا تثلیث ناخودآگاه زندگی؟ و نه آیا واژهی زندگی ترکیب خوشتراشی است از زن و دهندگی یا آفرینش او؟ «نه
تردیدی بر جای بنماندهاست
مگر قاطعیت وجود تو
کز سرانجام خویش به تردیدم میافکند،
که تو آن جُرعهی آبی
که غلامان به کبوتران مینوشانند
از آن پیشتر که خنجر به گلوگاهشان نهند.»
(ادامهی همان شعر شاملو)
برگمن مهر هفتم را چنان عجولانه ساخت که فرصت بازبینی و اصلاحات لازم را نیافت. از این رو، این فیلم بسیار برجسته و سرشار از دانش سینمایی دارای خطاهای بسیار جدی نیز هست. در اوایل فیلم، وقتی آنتونیوس بلوک و مهتر خود با فرد مرده رو به رو میشوند، پس از این که مهتر میرود و مرده را میبیند و بر میگردد شوالیه میپرسد که او چه گفت. دوربین در این زمان هم شوالیه و همسفر او و هم فرد مرده را در کادر قرار میدهد و نشان میدهد که فاصلهی شوالیه با آن فرد مرده چند قدم بیشتر نیست. اگر آن فرد زنده بود و چیزی میگفت شوالیه حتماً آن را میشنید. پس، برای توجیح سؤال، فاصلهی شوالیه از فرد مرده باید سه تا چهار برابر بیشتر از آن حدی میبود که در فیلم نشان داده میشود. در جریان حرکت شوالیه و همراهان در جنگل سیاه، که چیزی جز یک باغ درختان نورستهی کاج در محلهی سولنا در استکهلم نبوده است، در یک صحنه انعکاس نور در شیشههای پنجرهی ساختمانهای مدرن سولنا دیده میشود. به هنگام ورود شوالیه و همراهان به خانهی شوالیه، او مشعل به دست دنبال جایی میگردد، در حالی که بعداً بدون مشعل در همان مکان مینشینند و روشن است. شوالیه باید میدانست که سالن پذیرایی خانهی خودش کجاست و با مشعل دنبال آن نمیگشت. در آخرین صحنهی فیلم نیز بازیگر تئاتر سیار، ضمن بر شمردن مردگانی که در آسمان میبیند علاوه بر همراهان شوالیه از اسکات هم نام میبرد. با این حساب شمار مردگان باید هفت باشد و با خود مرگ هشت نفر میشوند. اما روی تپه تنها هفت نفر در رقص مرگ دور میشوند. این صحنهی فیلم به طور آنی و پیشبینی نشده ساخته شد و هنگام فیلم برداری شماری از هنرپیشگان به خانه رفته بودند و از این رو از دیگر افراد گروه استفاده شد، که گویا شمارشان کافی نبود.شگفت است که یکی از ماندنیترین صحنهها در تاریخ سینما اینگونه اتفاقی و بدون حساب و کتاب ساخته شده باشد. اما با همهی نواقص، برگمن و گروه خُبرهی همکاران او شاهکار خود را آفریدند و مُهر هفتم یک اثر ماندنی در تاریخ سینمای هنری جهان شده است. مُهر هفتم برگمن و فیلم هملت ساختهی لارنس اولیویر دوقلوهایی هستند که در سینمای سوگ همتایی ندارند. حق این است که همینجا بگویم، سوای اکتشافات فنی، به دقت و خلاقیت و پختگی هملت لارنس اولیور فیلمی ندیدهام. به همان اندازه که مهر هفتم متأثر از رنج و احساس برگمن است، هملت شکسپیر تابع نبوغ و درک لارنس اولیویر است.
هفتخوان خدا علیه بشر
«مُهر هفتم» نامی است که از انجیل مقدس (عهد جدید) و از مکاشفهی یوحنای رسول گرفته شده است. کتاب مقدس مسیحیان شامل دو کتاب «عهد قدیم» و «عهد جدید» است. عهد قدیم که بسیار مفصلتر و کهنتر است در برگیرندهی بسیاری از افسانهها و اسطورهها و رویدادهای تاریخی و مذهبی و ادبی جهان باستان خاور نزدیک و میانه است. این کتاب افزون بر جایگاه بلند مذهبی ارزش عظیم تاریخی و ادبی دارد. عهد قدیم سنگ پایهی یهودیت، مسیحیت و اسلام است و بسیاری از مطالب آن در هر سه دین مشترک هستند. کتاب «عهد جدید» که به حضرت عیسی و دین و پیروان او میپردازد ویژهی مسیحیان است. «عهد جدید» شامل چهار انجیل است که به ترتیب عبارتند از انجیل مَتی، انجیل مَرقس، انجیل لوقا و انجیل یوحنا. پس از انجیلها «کتاب اعمال رسولان» میآید و پس از آن شمار زیادی رساله. آخرین بخش عهد جدید مکاشفهی یوحنا نام دارد. در عرفان مکاشفه مفهوم خاصی پیدا میکند که عبارت از کشف حقایق الهی یا عروج روح انسانی به پیشگاه ذات الهی و دریافت حقایق و اسرار ویژه است. در این معنی، آن چه کشف میشود چیزی از خدا و پندار و کردار اوست. آن که بدین کشف نائل میشود معمولاً در یک حالت خاص روحی قرار میگیرد. نوعی خلسه و از خود و از جهان زمینی بیخود شدن زمینهی مکاشفه را فراهم میکند. شاید کوتاه ترین تعریف برای مکاشفه دیدن خواب در بیداری باشد. مکاشفهی یوحنا بیانگر عروج روح او تا عرش خدا و پی بردن به خواست و اراده و مشیت او است. گویا حضرت عیسی یوحنا را برمیگزیند تا او را در جریان حوادث خوفناکی که بر سر انسان میآید قرار دهد. در مکاشفهی یوحنا خدا در عرش بر تخت فرمانروایی نشسته است و خدمتگذاران و فرمانبران در پیشگاه او ایستادهاند. نقشههای خداوند برای آدمیزاد در کتابی است شامل هفت فصل سر به مُهر. آن که وظیفه میگیرد تا مُهرها را یکی پس از دیگری بردارد و مفاد طومار را بازخواند یک برهی مقدس است. بره گاه همچون جلوهای از حضرت عیسی نمودار میشود. روح یوحنای رسول شاهد قرائت کتاب کیفرمیشود که با برداشته شدن مُهر اول شروع میشود:
«و دیدم چون بره یکی از آن هفت مهر را گشود یکی از آن چهار حیوان با صدایی مثل رعد میگوید بیا و ببین! و چون مهر دوم را بگشود حیوان دوم را شنیدم که میگوید بیا و ببین! و اسبی آتشگون بیرون آمد و سوارش را توانایی داده شده بود تا سلامتی را از زمین بردارد و آدمیان را برانگیزد تا یک دیگر را بکشند»
اصلاً معلوم نیست که یوحنای رسول چه دلخونی از آدمیزاد داشته است که در عالم تخیل این همه شکنجه و رنج و نکبت برای کیفر او اختراع کرده است. مُهر چهارم مکاشفهی او براستی که ترسناکترین تصویر است:
«و چون مُهر چهارم را بگشود آفرينهی چهارم را بديدم که ميگويد بیا و بنگر. پس مرکبی زرد را بديدم با سواری بر تک آن که نامش مرگ است و عالم اموات از پی وی میآيد. و بدانها مقدرات ربعی از زمين داده شد تا به شمشير و قحط و موت، و با وحوش زمين بکشند.»
مجسم کنیم که خود عفریت مرگ سیه پوشیده، بر مرکبی زردرنگ به جنگ بشر فرستاده میشود. پشت سر او سپاهی از اسکلتهای مسلح مردگان همهی اعصارحرکت میکند که چیزی در جمجمه ندارند تا از آنها انتظاری جز آفریدن فنا داشته باشیم. این سپاه هولناک، طبق سهمیهبندی، مقدرات یک ربع زمین و زندگی را به دست میگیرد تا آن را از هستی تهی و از درد و نیستی آکنده کند.
آخر برای چی؟!
آخر جهانی که میتوانست به شکل دیگری ساخته شود چرا طوری ساخته شد که مستحق این همه کیفر و انتقام گردد؟
آخر من، انسان، اینگمار برگمن سوئدی، از دست شیطان و ترس و تنهایی به خدا پناه بردهام. حالا، با این برنامهای که در پیش است، از خدا به کی پناه ببرم؟ آیا براستی خدا هست و اجازه میدهد این همه بیداد را؟ معنای این همه چیست؟ من آگاهی میخواهم؟ خرد بشری من باید که بفهمد این همه را!
چنین است محتوای فلسفی مُهر هفتم و این است حرف برگمن در آن فیلم و فیلمهای بسیار دیگری.
هر چه شمارهی مهرها زیادتر می شود کیفر انسانها و جانوران سنگینتر و پرشکنجهتر میشود. به مُهر هفتم که میرسد فاجعه درنهایت است. مُهر هفتم خود شامل هفت مرحله است که با هفت کرنا اعلام میشوند. هفتمین مرحلهی مُهر هفتم نیز خود شامل هفت اقدام دیگر میشود، هر یکی از دیگری بدتر. با برداشته شدن مُهر هفتم و آغاز عملیات نهایی، خداوند کمی نگران میشود و دستور میدهد که آتش بس بدهند و نخست مُهر خدا را بر پیشانی بندگان واقعی او بکوبند تا در ادامهی مصیبت به آنها آسیبی نرسد. پس فرشتگانی مأمور مهر کردن بندگان منتخب در زمین می شوند. یوحنای رسول در این باره میگوید:
«و عدد مهر شدگان را شنیدم که از جمیع اسباط بنی اسرائیل صد و چهل و چهار هزار مُهر شدند.»
پس از مشخص کردن بندگان، داستان مُهر هفتم ادامه مییابد و هر بلایی که تصور شود بر سر آدمیان نازل میگردد تا همه نابود میشوند مگر همان ۱۴۴۰۰۰ نفر. در پایان، این جماعت به رهبری همان بره، که در اینجا خود حضرت عیسی است، فراز کوه صهیون گردمیآیند تا مثل حضرت نوح پس از طوفان مشهور جهان تهی شده از آدم و حیوان را دوباره بسازند.
مکاشفهی یوحنا نه ربطی به عیسویت دارد و نه اثری از حقوق بشر یا حقوق زندگی در آن به چشم میخورد. مکاشفهی یوحنا همچون فصل پایانی کتاب مقدس سراپا متضاد با فصل نخست کتاب مقدس، یعنی انجیل مَتی است. انجیل متی یکی از خیرخواهانهترین، متمدنانهترین و سازندهترین آثار کلاسیک در تفکر فلسفی و دینی بشر است. اساس تفکر در این انجیل به طور آشکار جلوگیری از خشونت، جلوگیری از جنگ، رفع بیداد، مخالفت با زور سالاری، نفی بیقانونی، تحقیر سودجویی فردی، مقابله با فردگرایی و خودخواهی آدم و دفاع از خانواده و جامعه و جهان بشری است. تنها قانون فراگیر و مطلق انسانی که میتواند براستی همهی انسانها را به سوی نیکی و سازندگی هدایت کند در این انجیل آمده است، آنجا که میگوید:
«آنگونه که میخواهید مردم با شما رفتار کنند خود با مردم آنگونه رفتار کنید»
در این انجیل همهی رسالت عیسی مسیح استقبال فردی از رنج است از برای نجات جمیع آدمیان از رنج. در این انجیل، و در رسالت عیسی به روایت این انجیل، رحم و بخشش حرف اول و آخر را میزنند، همانگونه که در قرآن رحمان و رحیم صفت اصلی خدا و سرآغاز کلام است.
پس چه شد که کتاب مقدس با مکاشفهی یوحنا تمام میشود، با انتقام هولناک خدا از بشر و نابودی همه به جز ۱۴۴۰۰۰ بندهی مُهر شده، آن هم به قصد استقرار حاکمیت عیسی مسیح بر زمین. اگر پاکدل مهربانی چون عیسی میخواست همهی بشریت را شکنجه دهد و نابود کند تا حاکمیت خود را با رکاب داری ۱۴۴۰۰۰ نفر از برگزیدگان برقرار کند پس چرا تن به صلیب داد؟ چرا قاتلان خود را کیفر نداد؟ چرا مریم مجدلیه را از سنگسار متعصبین نجات داد؟ چرا بالای صلیب، در حالی که بر لبان تشنهی او سرکهی گرم میکشیدند، برای قاتلان خود دعا کرد و گفت:
«خداوندا اینان را عفو کن، چون نمیدانند که چه میکنند»
موضوع کاملاً روشن است. انجیل متی روایت انسان خردمند و روایت مردم رنجدیده از دین و از خدا و پیامبر است. مردمی که میخواستند از دین علیه بیداد و ستم یاری بگیرند. مردمی که دین برای آنان آفرینندهی امید و تسکیندهندهی دردهایشان بود. اما مکاشفهی یوحنا کشف کلیسای تشنهی قدرت است. کلیسایی که آماده بود برای قدرت زمینی خود ایمان آسمانی خویش را نیز مسخ کند و به این روز درآورد. آیا نه این است که ستمگر خدا را قاهر و جبار میخواهد و ستمدیده رحمان و رحیم؟ آیا این همان بلایی نیست که ملایان تشنهی قدرت بر سر اسلام آوردند؟ آیا مکاشفهی حزبالله و القائده همان نقش مکاشفهی یوحنا را در اسلام ایفا نمیکند؟ آیا نه این است که قرائت قدرت و خشونت از اسلام و مسیحیت از عوامل عمدهی این همه تنش و آشوب در مناسبات انسانها و فرهنگها شده است؟
جهانی که برگمن میبیند جهان دوزخی مکاشفهی یوحنا است و نه جهان انجیل متی. و جهانی که ما در اقلیم اسلامی میبینیم جهان دوزخی قهر و قتال است و نه جهان خدای رحمان و رحیم. هیچ کسی به اندازهی کشیش و ملایی که ادعا میکند خدا به او اذن داده است تا برای انسانها رنج و مرگ بیافریند نسبت به خدای مردم خائن نیست. شیطان آفریدهی خدا است،
اینان آفریدهی شیطان.
چنین است که اینگمار برگمن در قالب آنتونیوس بلوک، شوالیهی فیلم مهر هفتم، با مشاهدهی این همه بیداد و ستم در جهان خدا را به پرسش میکشد. چنین است که برگمن فیلم خود را با قرائت مُهر هفتم یوحنا آغاز میکند، در فضای مُهر هفتم پیش میبرد و بر آن نام مُهر هفتم میگذارد. اکنون هزاران هزار آنتونیوس بلوک در ایران یوحنازده بسر میبرند.
پدران روحانی من، این علاقه مندان به مُهر هفتم، باید بدانند، آنتونیوس بلوک، هنگامی که از قلمرو سیاسی آنان میگذشت در داد و دادوری خدا شک کرد، و آن دخترک زیبای معصومی که کشیشان به نام دین در فیلم مُهر هفتم به آتش میکشند همان دخترک معصوم گریانی است که متعصبان ما به نام دین سنگسارش کردند.نه در فیلم،
در واقعیت.
نه در قرون وسطی،
همین دیروز.
ای کاش، همانگونه که آنتونیوس بلوک مهربانانه به دخترک معصوم مسیحی زهر میخوراند تا در آتش تعصب کور کلیسا با زجر کمتری جان دهد، کسی هم به آن دخترک معصوم مسلمان دارویی میداد تا چشمان خیس از اشک و دریده از وحشتاش خادمان خدای مهربان خود را نبینند، هنگامی که چنان بیرحمانه استخوانهای او را با سنگ خرد میکردند و جان نازک او را ذره ذره ذره از لای استخوانهای خرد و گوشت و عصب شکافتهی وی بیرون میکشیدند.
من،
آنتونیوس بلوک،
شرمگین ناتوانی خویشم.