iran-emrooz.net | Wed, 19.09.2007, 8:58
جنگ - و مرزشكنی برای صلح
دکتر حسين باقرزاده
|
سهشنبه 27 شهریور 1386 – 18 سپتامبر 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
شبح جنگ و حمله نظامی به ایران هفته به هفته و روز به روز به صورت مخوفتری در خبرها و گفتهها جلوه میكند و آینده خطرناكی را برای ایران و ایرانیان بیم میدهد. در برابر این خطر، گروهی (به شمول بخشی از حاكمیت) همچنان با دلخوشی به این كه آمریكا/غرب یا اسراییل به چنین كار پرمخاطرهای دست نخواهند زد، این شواهد و زنگ خطرها را نادیده میگیرند. بخشی در انتهای دیگر طیف سیاسی جامعه ما، چشم به راه این حمله نشستهاند و با دلخوشی به این كه (به شیوه افغانستان و عراق) از این طریق تومار حیات رژیم جمهوری اسلامی در هم پیچیده خواهد شد، از آن استقبال میكنند. این دو گروه به هر حال اقلیتهای كوچكی بیش نیستند. اكثریت مردم، اما، (به شمول نیروهای سیاسی دموكرات) اولا خطر جنگ را جدی میدانند و ثانیا نگران عواقب شوم، مرگبار و خانمانبرانداز آن هستند. اینان همچنین در برابر این سؤال قرار گرفتهاند كه آیا میتوان برای رفع و دفع این خطر كاری كرد، و اگر آری، آن كار چیست؟
عواقب مرگبار حمله نظامی به ایران، چه به صورت فقط بمباران هوایی، یا ادامه آن با اشغال نظامی بخشی از ایران (خوزستان) صورت بگیرد، باید روشنتر از این باشد كه نیاز به توضیح پیدا كند. این حمله البته ممكن است فقط انهدام تأسیسات اتمی ایران و تضعیف قدرت نظامی كشور را هدف قرار دهد و در جریان آن ضربات سنگین مالی و جانی به مردم و زیرساختهای اقتصادی كشور وارد كند و به قدرت سیاسی كشور كاری نداشته باشد. در این صورت، نه فقط رژیم جمهوری اسلامی میتواند از این حمله جان سالم به در برد و بلكه به احتمال زیاد بر قدرت سركوب آن نیز اضافه خواهد شد. از سوی دیگر، اگر مهاجمان، تغییر رژیم را هدف قرار دهند و به انجام آن موفق شوند، با توجه به تجربههای عراق و افغانستان و قدرت نیروهای مخربی كه در ایران سازمان یافتهاند و میتوانند وارد فعالیت شوند (از گردانهای عملیات انتحاری گرفته تا نیروهایی كه خواب تجزیه ایران را در سر میپرورانند)، بدون شك ایران صحنه كشمكشهای قومی، مذهبی و سیاسی گستردهای خواهد شد كه نه فقط استقلال و دموكراسی و بلكه موجودیت و تمامیت ایران را نیز به خطر خواهد انداخت. جنگ و حمله خارجی، به هر شكل كه انجام شود جز خرابی و مرگ و نابودی برای ایران و ایرانیان ارمغانی به همراه نخواهد داشت.
ولی آیا این حمله قابل پیشگیری است؟ و چگونه؟ بدون شك، اصلیترین نیرویی كه میتواند در این مورد نقش اساسی و تعیینكننده ایفا كند رژیم جمهوری اسلامی است. سردمداران رژیم اگر برای جان و مال مردم و كیان و استقلال و تمامیت ارضی ایران كمترین بهایی قائل باشند، و اگر بخواهند، میتوانند با تغییر رفتار خود خطر حمله نظامی را رفع كنند. برای این كار هم دو راه وجود دارد. یكی این كه به خواستهای مشخص جامعه بینالملل در قامت شورای امنیت سازمان ملل تن دهند و با تعلیق غنیسازی اورانیوم بهانه اصلی حمله نظامی به ایران را از دست غرب و به خصوص آمریكا و اسراییل بگیرند. این كار را حتا اگر بخواهند میتوانند (به گفته دكتر دوشوكی) به صورت تاكتیكی و برای مدت مثلا 15 ماه بپذیرند تا حكومت آقای بوش به انجام برسد - با این فرض و امید كه در انتخابات بعدی كسی از دموكراتها بر سر كار بیاید كه سودای جنگ و حمله به ایران مظنون به اتمی شدن را نداشته باشد (كه البته فرض مطمئنی نیست). دوم این كه فضای سیاسی ایران را باز كنند (پیشنهاد فرهاد جعفری1) تا ساختار سیاسی كشور با شركت اپوزیسیون متحول و دموكراتیك شود، سیاست خارجی ایران تغییر یابد، ایران بتواند اعتماد جامعه جهانی را جلب كند و خود را از ظن فعالیت مخفی اتمی برهاند، و یا نگرانی غرب و اسراییل از یك ایران اتمی برطرف شود.
این انتظارات البته وقتی از جمهوری اسلامی معقولانه است كه رهبران آن خطر جنگ و عواقب شوم آن را جدی بگیرند. ولی سكان حكومت اكنون به دست كسانی افتاده است كه هیچ نگرانی از این بابت ندارند. آقای خامنهای و رییس جمهور امام زمانیاش ظاهرا معتقدند كه آمریكا یا هیچ نیروی دیگری جرأت حمله به ایران را ندارند و اگر چنین حملهای صورت گیرد، مهاجمان چنان ضربهای از نیروهای منظم و نامنظم جمهوری اسلامی در ایران و سایر كشورها خواهند خورد كه از كرده خود پشیمان شوند. در هر صورت، به نظر میرسد كه سردمداران جمهوری اسلامی به ادامه حیات خود و نظام خود در برابر هر حملهای كه به ایران صورت بگیرد اطمینان دارند و هزینههای سنگینی را كه جنگ بر ایران و مردم ایران تحمیل خواهد كرد در برابر دستآوردی كه حفظ و تقویت نظام و گسترش نفوذ آن در منطقه و جهان خارج خواهد داشت ناچیز میشمرند. اگر كسانی در حاكمیت هستند كه چنین نمیاندیشند و یا خظر نابودی خود را نیز در جریان جنگ نامحتمل نمیدانند، در این مورد سكوت كردهاند و یا ظاهرا نفوذ چندانی در سیاستهای رژیم ندارند.
واكنشهای مقامات جمهوری اسلامی در برابر تهدیدات روزافزونی كه این روزها نه فقط از سوی آمریكا و اسراییل و بلكه حتا از سوی «دوستان قدیمی» جمهوری اسلامی مانند فرانسه ابراز شده نشان دهنده سلطه همان دنیای مالیخولیایی است كه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در حكومت امام زمانی احمدینژاد در قالب آن شكل گرفته است. یعنی هرچه كه خطر جنگ نزدیكتر میشود، سردمداران جمهوری اسلامی نشانی از جدی گرفتن آن از خود نشان نمیدهند. تهدید فرانسه تنها یك لغزش كلامی نبوده است كه از دهان وزیر خارجه آن آقای كوشنر خارج شده باشد. فردای آن روز نه فقط آقای كوشنر حاضر نشد در پاسخ به سؤالات خبرنگاران در مسكو سخن پیشیناش را پس بگیرد و بلكه نخستوزیر فرانسه آقای فیون نیز آن را رد نكرد. علاوه بر این، خبرگزاری فارس گزارش داد كه آقای لوسیاكوف معاون وزیر خارجه روسیه پس از گفتگو با آقایكوشنر اعلام كرده است كه به دلیل خطر جنگ «ما قصد داریم متخصصان خود را از ایران خارج كنیم». مقامات ایران كه همچنان كبكوار سر در زیر برف فرو بردهاند و رهبر آن در نماز جمعه مژده محاكمه قریبالوقوع آقای بوش در یك دادگاه بینالمللی را به نمازگزاران میدهد در برابر این نشانهها و علایم نزدیك شدن و تحقق جنگ جز شعار و دروغ چه واكنشی نشان دادهاند؟ وقتی نزدیكترین حكومتها به رژیم ایران در سازمان ملل، مانند روسیه، این قدر خطر جنگ را جدی گرفتهاند كه متخصصان خود را از ایران بیرون میبرند سكوت یا بیتفاوتی سردمداران رژیم در برابر این خطر را چگونه میتوان توجیه كرد یا توضیح داد؟
در واقع، همان طور كه در مقاله هفته گذشته آمد، به نظر میآید كه تنها یك حركت كودتایی در داخل حاكمیت ممكن است بتواند به تغییر سیاست جمهوری اسلامی و رفع خطر جنگ منتهی شود. در غیر این صورت، هرچه زمان میگذرد، وقوع جنگ بیشتر اجتنابناپذیر مینمایاند. غرب، ایران مجهز به سلاح هستهای را، به دلیل سیاست خصمانه آن نسبت به اسراییل، نمیتواند تحمل كند. جمهوری اسلامی از جلب اعتماد غرب و اقناع آن به این كه برنامههای هستهایاش صرفا صلحآمیز است عاجز است. اكنون فقط آمریكا و اسراییل نیستند كه از گزینه نظامی به عنوان یك راه حل نهایی نام میبرند. فرانسه نیز صریحا و كشورهای دیگری (مانند بریتانیا) تلویحا این سیاست را تأیید میكنند. یعنی ما شاهد اجماعی به مراتب وسیعتر از عراق برای حمله به ایران هستیم. با ادامه سیاست رژیم حاكم، وقوع جنگ به مرحلهای اجتنابناپذیر میرسد. یعنی ما اكنون در شرایطی هستیم كه جنگ روز به روز نزدیكتر میشود؛ تنها یك قدرت در موقعیتی هست كه بتواند آن را دفع و رفع كند؛ و آن قدرت هم كه رژیم جمهوری اسلامی است كمترین دركی از واقعیت از خود نشان نمیدهد و برای پاسخگویی به آن به چاه جمكران توسل و توكل كرده است.
در این میان وظیفه ما چیست؟ در این كه هر ایرانی دموكرات و آزادیخواه و ایران دوست باید به مبارزه ضد جنگ بپیوندد سخنی نیست. ولی آیا این كار میتواند به شكلی صورت بگیرد كه از حد بیان نفرت از جنگ بگذرد و عملا در پیشگیری از جنگ مؤثر باشد؟ و یا این كار را فقط برای اسقاط تكلیف انجام میدهیم تا وجدان خود را آسوده كرده باشیم، بدون این كه در روند تحولات تأثیری بر جا بگذارد؟ اگر به دنبال اولی هستیم، باید بپذیریم كه اولا چنین كار سترگی از نیروهای پراكنده و درگیر اختلافات فرقه ای و گروهی بر نمیآید. تنها یك حركت ملی و فراگیر ممكن است بتواند از چنان قدرتی برخوردار باشد كه بر رفتار رژیم جمهوری اسلامی تأثیر بگذارد. ثانیا این نیرو در برابر جمهوری اسلامی چه سیاستی را باید در شرایط بحرانی فعلی در پیش گیرد تا شاید بتواند در پیشگیری از جنگ مؤثر باشد.
متأسفانه بخش اعظم اپوزیسیون جمهوری اسلامی در مقابله با خطر جنگ كار مؤثر و سازمانیافتهای انجام نمیدهد. بسیاری همچنان اسیر اختلافات ایدئولوژیك، گروهی و سیاسی هستند و مخالفت آنان با جنگ از اتخاذ یك «موضع اصولی» فراتر نمیرود. تلاشهایی مانند همایش همبستگی پاریس كه به هدف نزدیك كردن نیروهای سیاسی دموكرات به یكدیگر صورت میگیرد به جای این كه به عنوان كانالی برای ایجاد یك جنبش ضد جنگ مورد استقبال واقع شود به بهانههایی در معرض طعن و لعن و اتهام و تخریب قرار میگیرد. نداهای مشابهی كه خارج از این حركت بلند میشود نیز، مانند آن چه كه سهراب مبشری چند ماه پیش از «ضرورت مرزشكنی برای صلح» نام برد، حتا در میان همرزمان و همفكران خود آنان نیز پژواك مناسبی پیدا نكردهاند. در یك كلام، جامعه سیاسی ایران در شكل اپوزیسیونی آن از فرهنگی چنان قوی و پیشرفته برخوردار نیست كه در شرایط اضطراری و بحرانی جامعه ضرورتهای زمان را درك كند و با احساس مسئولیت و برتری دادن به منافع ملی بر منافع گروهی و مسلكی خود به دفاع از منافع ملی جامعه برخیزد.
مشكل دوم در كیفیت سیاستی است كه اپوزیسیون در شرایط بحرانی كنونی باید در برابر جمهوری اسلامی اتخاذ كند. هدف از چنین سیاستی البته در درجه اول، دفع و رفع خطر جنگ است، و این كار مسلما جز از طریق نوعی تعامل با جمهوری اسلامی عملی نیست. به عبارت دیگر، ما از احتمال وقوع جنگ در چند ماه آینده سخن میگوییم و تصور این كه بتوان به نحوی مسئله جمهوری اسلامی را پیش از آن حل و فصل كرد وهمی بیش نیست. اگر ما در مخالفت با جنگ جدی هستیم باید بپذیریم كه راه حل پیشگیری از جنگ، اگر عملیباشد، در نوعی تعامل با جمهوری اسلامی خوابیده است و بدون آن، مخالفت ما با جنگ شعاری توخالی بیش نیست. البته در هر نوع از تعامل با جمهوری اسلامی تضمینی در كار نیست كه اپوزیسیون بتواند از خطر جنگ جلوگیری كند، ولی دست كم این كه تلاش خود را انجام داده و به مسئولیت ملی خود عمل كرده است.
در باب این تعامل، نظرات معدودی این جا و آن جا بیان شده است. آقای داریوش همایون اعلام كرده است كه در صورت جنگ در كنار جمهوری اسلامی خواهد ایستاد تا از تمامیت ارضی ایران در برابر متجاوزان و تجزیهطلبان دفاع كند، و این امر را وظیفه میهنی خود میداند2. این گونه موضعگیری البته در جلوگیری از جنگ تأثیری نخواهد داشت. ابراز چنین مواضعی نه جمهوری اسلامی را وادار به تغییر در رفتار خود میكند و نه غرب را از حمله به ایران باز خواهد داشت. مهم این است كه سیاستی اتخاذ كنیم تا شاید بتوانیم وقوع جنگ را مانع شویم. اگر جنگی صورت گیرد، همه چیز دیر شده است و در كنار جمهوری اسلامی ایستادن معنایی جز دخیل شدن در درگیریهای احتمالی پس از جنگ نخواهد داشت.
نظر دیگری بر این است كه اپوزیسیون آمادگی خود را برای تعامل با رژیم جمهوری اسلامی در یك چهارچوب ملی و دموكراتیك و به هدف جلوگیری از جنگ اعلام كند. این چهارچوب میتواند شركت در یك رفراندوم یا انتخابات آزاد باشد و یا در قالب یك كنفرانس ملی شامل همه نیروهای سیاسی و فراگیر شكل بگیرد. اقای فرهاد جعفری1 یكی از نادیان این تعامل است و مدتها است كه به صورتهای مختلف در مقالات خود از جمهوری اسلامی و اپوزیسیون میخواهد كه در یك تعامل «دموكراسی دوجانبه» شركت كنند. خانم الهه بقراط3 نیز در مقاله اخیر خود طرح شركت نمایندگان جمهوری اسلامی و نیروهای سیاسی مخالف در یك كنفرانس در یك كشور اروپایی با «هدف حل مشكلات ایران و شكلگیری یك آشتی ملی» را پیش كشیده است. و دكتر ملكی4 در نوشته شجاعانه اخیر خود مقامات جمهوری اسلامی را بار دیگر به انجام رفراندومی برای برون رفت از بن بست فعلی و جلوگیری از «فاجعهای كه در راه است» فراخوانده است.
نگارنده این سطور نیز چند ماه پیش پیشنهادی به همین مضمون را تحت عنوان «از ایرلندیها بیاموزیم»5 مطرح كرد و نوشت كه «معتقدم كه بحران فعلی ایران آن قدر خطرناك و فاجعهبار است كه باید با كمك حاكمیت آن را مهار كرد و در جریان آن گره كور دموكراسی ایران را نیز باز نمود... اگر در این شرایط بحرانی برای نجات ایران احساس مسئولیت میكنیم، اگر میخواهیم برای آزادی و دموكراسی در ایران قدمی برداریم، اگر به دنبال آن هستیم كه از فشارهای تحریم اقتصادی و حمله نظامی احتمالی به ایران جلوگیری كنیم، اگر میخواهیم از دل بحران فعلی به روند آشتی ملی نقب بزنیم، و اگر میخواهیم راه دموكراسی را به صورت مسالمتآمیز و با كمترین هزینه بپیماییم باید كه تمام تلاش خود را برای نزدیكی و همبستگی همه نیروهای ناخودی و مطرود از حاكمیت به كار ببندیم. با رقیبان و دشمنان سیاسی خود در اپوزیسیون به وفاق و همبستگی برسیم تا بعد امیدوارانه بتوانیم با استظهار به این قدرت با دشمن سیاسی خود در حاكمیت نیز به توافق برسیم. این درس از ایرلند شمالی برای ما بسیار گرانبها خواهد بود».
پیشنهادهایی از این قبیل البته به سختی میتواند مورد پذیرش جمهوری اسلامی قرار گیرد، مگر این كه تحولی رادیكال در شاكله این نظام صورت بگیرد. ولی اپوزیسیون میتواند برای نشان دادن وظیفهشناسی و احساس مسئولیت در برابر صلح، آمادگی خود را برای عبور از خط قرمز جمهوری اسلامی (به گفته خانم بقراط) نشان دهد. این امر از یك سو میتواند به تقویت عناصری در درون حاكمیت بینجامد كه احیانا در مورد خطر جنگ احساس مسئولیت میكنند و برای پذیرش چنین پیشنهادهایی آمادگی بیشتری دارند. از سوی دیگر، اپوزیسیون به تمام آن چه كه در محدوده توان و امكان خود داشته عمل كرده است و پس از آن در برابر مردم ایران و تاریخ، مسئولیت هر حادثه جنگی و عواقب شوم آن تماما و مستقیما بر دوش جمهوری اسلامی خواهد افتاد. شرط اولیه این كار البته همصدایی اپوزیسیون برای آمادگی شركت در یك روند آشتی ملی و اتحاد به خاطر صلح و «مرزشكنی» با رقیبان سیاسی خود در اپوزیسیون، و دشمن سیاسی خود در حاكمیت، است.
ایران در خطر است. به خاطر صلح متحد شویم، و متحدا آمادگی خود را برای شركت در یك روند آشتی ملی با نمایندگان جمهوری اسلامی اعلام كنیم، تا شاید بتوانیم در جلوگیری از جنگ گام مؤثری برداریم. به خاطر صلح، دست خود را به سوی هر ایرانی دیگری كه خواهان صلح است دراز كنیم.