iran-emrooz.net | Wed, 12.09.2007, 8:14
جنگ، كودتای داخلی و نقش رفسنجانی
دکتر حسين باقرزاده
|
سه شنبه 20 شهریور 1386 – 11 سپتامبر 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
تحولات سیاسی داخلی و خارجی ایران در یكی دو هفته اخیر از یك سو به تضادهای درونی حاكمیت دامن زده و آن را عریانتر ساخته، و از سوی دیگر بحران بینالمللی جمهوری اسلامی را تشدید كرده است. با انتخاب هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان، دور تازهای از درگیریهای لفظی و قلمی بین او و احمدینژاد و هوادارانشان شروع شده است. اصلاحطلبان كه تا دو هفته پیش در یأس عمیقی فرو رفته بودند، به ناگهان در وجود رفسنجانی نقطه امیدی یافتهاند و چشم براه قدرتنماییهای او در برابر خامنهای/احمدینژاد نشستهاند. موقعیت جدید رفسنجانی حتا در صحنه بینالمللی نیز امیدهایی را برانگیخته است كه او بتواند به سرسختیهای احمدینژاد در برابر شورای امنیت انعطافی بدهد و با فشار به خامنهای او را پذیرش تعلیق غنیسازی هستهای وادارد. در همین حال، رجزخوانیهای آمریكا و جمهوری اسلامی شدت یافته و دو طرف از تجاوزات بالفعل و بالقوه علیه یكدیگر و اقدامات دفاعی علیه آن سخن میگویند. در این شرایط، آیا رفسنجانی خواهد توانست پاسخگوی امیدهای یادشده باشد؟
در پاسخ به این سؤال باید به این نكته توجه داشت كه وقتی تحولات یك جامعه در گرو نقش یك فرد قرار گیرد كه با اختلاف 7 رأی در مجلس اولگارشی خبرگان به ریاست آن رسیده است، این امر بیش از هرچیز نشان دهنده بیثباتی عمیق نظام سیاسی حاكم است و حاكی از آن است كه تحولاتی از این قبیل اگر عملی باشد تنها به صورت كودتایی میتواند تحقق پیدا كند. در یك نظام سیاسی پایدار، سیاستها و عملكردها برآیند تلاش نیروهای فعال و سهیم در آن است و حضور و غیاب یك فرد نمیتواند تأثیر تعیینكننده و قاطعی داشته باشد. در چنین نظامی، سیاستها پیوستهاند و تغییرات در آنها به صورت تدریجی و با روالی منطقی صورت میگیرد. ولی در نظامهای ناپایدار، و از جمله نظامهای متكی به فرد (دیكتاتور، ولیفقیه، شاه حاكم)، فرد یا افراد خاصی میتوانند با قرار گرفتن در یك موقعیت خاص، و با اعمال قدرتی خارج از سازوكارهای معمولی سیاستی را تغییر دهند و به یكباره جهتی مخالف به آن بدهند. این به روشنی، یك عمل كودتایی است، و احتمال بروز چنین واقعهای به خوبی از شكنندگی نظام حكایت میكند.
اگر سیاست در جمهوری اسلامی به روال منطقی خود پیش رود، با توجه سلطه «اصولگرایان» بر دو قوه مقننه و مجریه، باید انتظار همان چیزی را داشت كه دولت احمدینژاد تعقیب میكند. در این صورت، كوتاه آمدن در برابر خواستهای غرب و مشخصا آژانس بینالمللی انژیاتمی و شورای امنیت سازمان ملل معنا ندارد و قطع حمایتهای فعال رژیم ایران از ستیزهگران عراقی و لبنانی و فلسطینی خیانت به آرمانهای انقلاب خواهد بود. نمیتوان با توجه به سیاست «اصولگرایان» حاكم بر دولت و مجلس شورای اسلامی تصور كرد كه یكمرتبه آقای احمدینژاد یا ولینعمت و ولی فقیه او تغییر جهت دهند و با نفی همه مواضع سیاسی خود در دوسه سال گذشته سیاستهای فعلی خود را به كناری بگذارند و راه دیگری در پیش گیرند. دولت امام زمانی حاكم علایم ظهور را دیده است و نیازی به گوش كردن به این و آن ندارد. آقای احمدینژاد معتقد است كه جمهوری اسلامی در راه خدا گام برمیدارد و خدا وعده پیروزی به آن داده است و به این دلیل هیچكس جرأت نخواهد كرد كه به ایران حمله كند. چنین حكومتی البته نباید در برابر تهدیدهای خارجی و فشارهای بینالمللی كوتاه بیاید و راه خردورزی را در پیش بگیرد. ولینعمت او آقای خامنهای بارها دیگران را از كوتاه آمدن و «مرعوب» شدن در برابر آمریكا برحذر داشته و كسانی را كه خواهان گفتگو و سازش با آمریكا هستند به القابی از قبیل بیغیرت ملقب ساخته است.
آقای رفسنجابی، اما، ظاهرا نظر دیگری دارد. او بارها سعی كرده كه راه گفتگو و كنار آمدن با غرب را باز كند و ضرورت آن را پیش بكشد. ولی آقای رفسنجانی در ساختار قدرت یك نقش مشورتی و حكمیت، آن هم به صورت انتصابی (در مجمع تشخیص مصلحت) داشته است و نمیتوانسته در تعیین سیاست روزمره جمهوری اسلامی نقش تعیینكنندهای ایفا كند. اكنون كه او از طریق انتخاب به ریاست یك نهاد «انتخابی» با قدرت نظارت بر رهبری رسیده است از اهرم خاصی برخوردار شده كه قدرت نفوذ او را به مراتب بالا میبرد. البته مجلس خبرگان نیز در تعیین سیاست روزمره جمهوری اسلامی نقش تعیینكنندهای ندارد و نمیتواند دولت یا مجلس را به عملی وادارد یا آنها را از سیاستی منصرف كند. ولی او از طریق مجلس خبرگان اكنون شمشیر داموكلسی را بالقوه در دست دارد كه میتواند با نگاه داشتن آن بر سر ولی فقیه، او را به پذیرش نظرات و خواستهای خود وادارد. و این نقطه امید اصلاحطلبان برای اجازه ورود به انتخابات آینده مجلس بشمار میرود، و قدرتهای خارجی آرزومند حل مسالمتآمیز بحران اتمی ایران نیز با همین امید به نظاره بر تحولات ایران نشستهاند.
آقای رفسنجانی ظاهرا به استظهار همین قدرت جدید خود بر جولان سیاسی خویش افزوده، و این امر به نوبه خود تضادهای درونی حاكمیت را تشدید كرده است. در نماز جمعه این هفته، آقای رفسنجانی از یك سو قدرت مجلس خبرگان بر نصب و عزل و نظارت بر ولی فقیه را به رخ خامنهای كشید، و از سوی دیگر در نقض گفتههای احمدینژاد كه پرونده اتمی ایران را مختومه اعلام كرده بود، آن را باز دانست و آمریكا و جهان غرب را به گفتگو و حل مشكل از طریق مذاكره فراخواند. طولی نكشید كه احمدینژاد بدون نام بردن از رفسنجانی گفتههای او را تخطله كرد، جنتی (رقیب شكستخورده رفسنجانی برای ریاست مجلس خبرگان) رأی اكثریت را به استناد «و اكثرهم لایعقلون» قرآن مردود دانست، و هواداران دو جناح در فضای مطبوعاتی و اینترنتی به جان هم افتادند. موقعیت و موضعگیری رفسنجانی ظاهرا به تقویت قلب سایر رهبران جناح اصلاحطلب در برابر جناح احمدینژاد كمك كرده است و درگیریهای لفظی كروبی و احمدی نژاد در روزهای اخیر كه از هنگام رقابت آنان در انتخابات ریاست جمهوری سابقه نداشته است نمونهای از این امر بشمار میرود.
این تحولات در ساخت قدرت در ایران با تشدید بحران ایران و آمریكا همراه بوده است. گزارش ژنرال پتریوس، فرمانده نظامی آمریكا، و آقای كراكر سفیر آن كشور در عراق از «موفقیتهای نسبی» عملیات گسترده آمریكا و «كاهش خشونت» در آن كشور، و وعده آقای بوش در مورد كاهش سربازان آمریكایی در عراق در یك ساله آینده، با تأكید آمریكا بر نقش رژیم ایران در خشونتهای عراق و تشدید تبلیغات علیه ایران تلفیق شده است. مقامات آمریكایی ظاهرا امیدوارند كاهش عملیات نظامی در عراق به آنان اجازه دهد كه بیشتر بر روی مسئله ایران تكیه كنند و به تبلیغات خود برای برجسته كردن نقش رزیم ایران در عملیات نظامی علیه آمریكا و متحدان آن در عراق دامن بزنند. رژیم ایران به اندازه كافی مواد تبلیغاتی در اختیار آمریكاییان گذاشته است (از بمبها و سلاحهای به كار رفته در عراق كه رد آنها به جمهوری اسلامی میرسد تا حملات و تهدیدهای مقامات جمهوری اسلامی علیه آمریكا و اسرائیل) تا آنان بتوانند حمله خود به ایران را توجیه كنند. سیاستهای داخلی جمهوری اسلامی، و به خصوص خشونتها و اعدامهای دسته جمعی آن هم به صورت علنی، نیز چنان تصویر كریهی از جمهوری اسلامی ایران در جهان ایجاد كرده است كه كمتر كسی در جوامع متمدن در برابر فشار یا حمله آمریكا به ایران میتواند به دفاع از آن برخیزد.
جنگ ایران و آمریكا در واقع مدتی است كه شروع شده و این چیزی نیست كه فقط آمریكاییان بر اساس تكهپارههای بمبهای منفجر شده كنار جادهها یا سلاحهای كشف شده از ستیزهگران یا اعترافات برخی از دستگیرشدگان ادعا كرده باشند. مقامات عراقی نیز این ادعاها را كم و بیش تأیید كردهاند. در واقع، بهترین سندهای دخالت نظامی رژیم جمهوری اسلامی در عراق و شركت فعال آن در جنگ با آمریكاییان را خود مقامات ایران مستقیم و نامستقیم عرضه كردهاند. یكی از آخرین سندها در این مورد، اظهارات سرلشگر پاسدار جعفری فرمانده جدید سپاه پاسداران است كه هنوز یك هفته از تصدی مقام جدیدش نگذشته در هیجدهمین همایش فرماندهان و مسئولان سپاه با افتخار اعلام كرده است كه «دشمن اگر امنیت منطقه بخصوص عراق را در اختیار می گرفت، بی تردید به ایران حمله نظامی می کرد ولی خوشبختانه با هوشیاری مسلمانان منطقه دشمن استکباری در این توطئه نیز ناکام ماند». این «مسلمانان منطقه» كه «با هوشیاری» امنیت عراق را به هم زدهاند مسلما از دید آقای جعفری القاعده نیست. در واقع، آقای جعفری و همفكران او در جمهوری اسلامی ایران به سختی میتوانند كس دیگری جز خود را به صفت «مسلمانان هوشیار منطقه» مفتخر كنند كه حاضر باشند برای جلوگیری از حمله نظامی آمریكا به ایران، عراق را به خاك و خون بكشند.
در هر صورت، خطر حمله نظامی آمریكا به ایران روز به روز شدیدتر میشود و با اظهارات خصمانه مقامات جمهوری اسلامی علیه غرب و آمریكا و اسرائیل، و سرپیچی رژیم از اجرای خواستهای شورای امنیت، این خطر به واقعیت نزدیكتر شده است. آمریكا علاوه بر آرایش نظامی خود در خلیج فارس و كشورهای همسایه ایران، ایجاد یك پایگاه نظامی نزدیك مرز ایران در عراق را در برنامه خود دارد. كاهش درگیریهای آمریكا در عراق میدان عمل آمریكا را برای حمله به ایران بازتر میكند. حتا ظاهرا سرلشگر جعفری معتقد است كه برقراری امنیت در عراق حمله نظامی آمریكا به ایران را حتمی خواهد كرد. همان طور كه در مقالات پیشین گفته شد، دلایل دیگری نیز در دست است كه نشان میدهد رژیم جمهوری اسلامی این خطر را جدی تلقی میكند، منتها به جای اتخاذ تدبیرهایی برای جلوگیری از آن به تقویت سازوبرگ و آرایش نیروهای نظامی خود پرداخته است. به عبارت دیگر، رژیم جمهوری اسلامی به جنگ میاندیشد، جنگی كه خود را در نهایت در آن پیروز میبیند، و از این رو از صدمات و ضربات مرگبار و خانمانسوز جنگ كه جان و مال ملیونها انسان و استقلال و یكپارچگی ایران را به خطر میاندازد باكی ندارد. اگر كسانی در درون رژیم هستند كه چنین نمیاندیشند اینان در اقلیتاند و مهمتر این كه در ساختار قدرت و تعیین سیاستهای آن نقش تعیینكنندهای ندارند.
این جا است كه نقش هاشمی رفسنجانی و قدرت تازه یافتهاش از دید اصلاحطلبان و هواداران او اهمیت پیدا میكند. این گروهها كه امید خود به خردورزی در درون حاكمیت را از دست داده بودند اكنون امیدوارند رفسنجانی بتواند به صورت ترمزی در قطار رهاشده حاكمیت عمل كند. ولی اعمال این ترمز، با فرض این كه رفسنجانی بخواهد و بتواند چنین نقشی را ایفا كند، از راههای متعارف عملی نیست. او باید بتواند قدرت بالفعل احمدینژاد را از او بگیرد. چنین كاری تنها از ولی فقیه بر میآید. رفسنجانی بالقوه امكان فشار بر خامنهای را از طریق مجلس خبرگان دارد، ولی كاربرد این حربه كار پرمخاطرهای است، و میتواند به جنگ قدرت این دو یار قدیمی در رأس هرم جمهوری اسلامی منجر شود. این كه در چنین مبارزهای كدام طرف پیروز درآید قابل پیشبینی نیست. آن چه كه تقریبا مسلم است، جلوگیری از حمله آمریكا به ایران به یك تغییر قاطع سیاست در رأس جمهوری اسلامی نیاز دارد، و این تغییر جز از طریق یك اقدام كودتایی میسر نیست. این اقدام كودتایی اگر به نفع رفسنجانی تمام شود ممكن است در پیشگیری از جنگ مؤثر باشد، ولی تضمینی هم برای این كار وجود ندارد.
در چندین ماه آینده، به احتمال زیاد كشور ما آبستن حوادث سنگین و سرنوشتسازی خواهد بود. خطر حمله نظامی آمریكا شدیدتر خواهد شد. از سوی دیگر، احتمال یك كودتای داخلی حاكمیت را نباید از نظر دور داشت. انباشت سركوبها و نارضاییهای داخلی نیز ممكن است به حوادث پیشبینیناشدهای منجر شود. و هر یك از این پدیدهها میتوانند، بسته به ترتیب تحقق آنها، از یكدیگر تأثیر بپذیرند، و در تحولات آینده ایران نقشی تعیینكننده ایفا كنند. روزهای پر مخاطرهای در راه است...