iran-emrooz.net | Wed, 05.09.2007, 5:54
جنگ، شكستگرایی اصلاحطلبان، و اپوزیسیون دموكرات
دکتر حسين باقرزاده
|
سه شنبه 13 شهریور 1386 – 4 سپتامبر 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
طرفین مخاصمه بر سر مسئله اتمی ایران، یعنی رژیم جمهوری اسلامی و غرب به رهبری آمریكا، گام به گام به برخورد نظامی نزدیكتر میشوند. مطبوعات غربی، به خصوص در آمریكا و بریتانیا در چند روز گذشته از آمادگیهای نظامی آمریكا برای یك حمله «سریع و برقآسا» خبردادند و حتا به نقل از منابع نظامی و اطلاعاتی جزئیاتی از برنامه حمله مورد نظر را پخش كردند. به گفته برخی از این منابع اكنون دیگر سؤال «آیا» مطرح نیست و بلكه سخن از «كی» میرود. در سوی دیگر مخاصمه، رژیم ایران همزمان با ادامه رجزخوانیهای خود به تغییراتی در مهمترین سازمان نظامی خویش یعنی سپاه پاسدران دست زد تا آمادگیهای «دفاعی» آن را افزایش دهد. از نظر سیاسی نیز با سلطه روحیه «شكستگرایی» بر اصلاحطلبان، در ایران و جهان امید به تغییر سیاست اتمی رژیم ایران و حل مسالمتآمیز آن به شدت كاهش یافته است و از دید بسیاری كابوس حمله مرگبار نظامی آمریكا به ایران به تدریج به یك واقعیت «اجتنابناپذیر» نزدیك میشود. حكومت امام زمانی آقای احمدینژاد چهار اسبه به سوی دره جنگ پیش میراند، و كسی هم ظاهرا جلوگیر آن نمیتواند بشود.
البته سخن از نقشههای آمریكا برای ایران در قالب طرح «خاورمیانه بزرگ» تازه نیست، و دست كم از سال 2002 كه حكومت بوش از رژیم ایران در ردیف عراق آن روز و كره شمالی به عنوان محور اهریمنی یاد كرد، عزم این حكومت برای تغییر رژیم ایران مشخص بود. ولی تحولات بعدی و به خصوص نتایج فاجعهبار حمله به عراق نقشههای عملی برای اجرای این طرح در مورد ایران را به تعویق انداخت - بدون این كه هیچگاه از بین رفته باشد. در این فاصله، رژیم ایران از یكسو برای سرگرم كردن بیشتر آمریكاییان و بریتانیاییها و ضربه زدن به آنان در عراق و افغانستان به تحریك و تجهیز شورشیان و ستیزهگران در این دو كشور پرداخت، و از سوی دیگر با بهرهگیری از موقعیت، برنامههای اتمی و نظامی خود را تسریع كرد و گسترش داد. این سیاست، اما، اگرچه به لحاظ نظامی به سود رژیم ایران و زیان آمریكا و بریتانیا تمام شد، ولی از نظر سیاسی نتیجه عكس داد: امروز افكار عمومی آمریكا خصوصا و غرب عموما آمادگی به مراتب بیشتری برای حمله نظامی به ایران، در مقایسه با سالهای پیشین، پیدا كرده و قابلیت هضم آن را یافته است.
آمادگی افكار عمومی برای حمله نظامی به ایران گویای یك واقعیت وحشتاك است. پس از تجاوز نظامی آمریكا و بریتانیا به عراق و فجایعی كه برای عراقیان و نیروهای مهاجم به بار آمد، افكار عمومی، هم در كشورهای مهاجم و هم در سطح جهانی به شدت علیه سیاستهای جنگی این دو كشور تغییر كرد و سیاستهای داخلی این كشورها را نیز تحت تأثیر قرار داد. در آمریكا محبوبیت آقای بوش سریعا پایین رفت، و این به نوبه خود به پیروزی دموكراتها در نوامبر سال گذشته و تغییر چهره سیاسی حكومت این كشور منجر شد. در این شرایط، هنر بسیاری میخواست كه بتواند این جو ضد جنگ را به نفع حكومت بوش و مشاوران نومحافظهكار آن تغییر دهد و آن را 180 درجه بچرخاند. هنر این تغییر فاحش البته فقط از حكومت امام زمانی آقای احمدینژاد و مرشد و ولینعمت او آقای خامنهای بر میآمد. اكنون نه فقط افكار عمومی آمریكا كه به دلیل تلفات روزافزون آمریكاییان در عراق از حمایت سیاست آقای بوش در مورد عراق دست برداشته، در عین حال آمادگی زیادی برای حمله به ایران پیدا كرده است، و بلكه دموكراتهای مخالف آقای بوش در كنگره نیز كم و بیش با همان لحن آقای بوش در مورد ایران سخن میگویند.
طرفین متخاصم به لحاظ استراتژی جنگی نیز به هم نزدیك میشوند. سیاست رژیم ایران پس از دوران اصلاحات در چند سال اخیر حول تقویت سپاه پاسداران و نفوذ هرچه بیشتر سپاه در ارگانهای سیاسی كشور شكل گرفته است. با انتخابات دوره جاری مجلس در سال 1382 و سپس انتخابات ریاست جمهوری در 1384، این نفوذ تا حد زیادی تكمیل شد و بسیاری از ارگانهای حساس حكومتی به خصوص در زمینه سیاستهای اتمی و نظامی و دفاعی و سیاست خارجی رژیم تحت كنترل سپاه و سپاهیان قرار گرفت. سپاه به ویژه در زمینه فعالیتهای نظامی مخفی در كشورهای منطقه دست بازی پیدا كرد و مستقیم و نامستقیم به عنوان نیروی نظامی رژیم ایران در آبهای خلیج فارس و عراق و افغانستان و فلسطین و لبنان به مصاف آمریكا و متحدان آن برخاسته است. آمریكا نیز این واقعیت را درك كرده است و در سیاست نظامی خود علیه ایران این نیروی نظامی را هدف درجه اول خود میشناسد. زمزمه اعلام سپاه پاسداران به عنوان یك سازمان تروریستی از سوی آمریكا (امری كه تا كنون در مورد هیچ نیروی وابسته به یك حكومت در جهان سابقه نداشته است) از یك چنین هدفگیری حكایت میكند. كشاندن سپاه به صحنه سیاسی كشور و نقش غالب به آن دادن، آن را به هدف اصلی نقشههای نظامی آمریكا بدل كرده است. رژیم نیز با درك این واقعیت، تغییرات اخیر در فرماندهی سپاه را لازم دانسته است تا فردی با تجربه در مورد «نبردهای نامتقارن» را بر آن بگمارد.
علاوه بر آماده شدن افكار عمومی در آمریكا و در سطح جهانی برای حمله نظامی به ایران، دو عامل دیگر نیز این خطر را نزدیكتر و محتملتر كرده است. اول این كه آقای بوش وقت چندان زیادی برای تحقق این بخش از برنامه خاورمیانه بزرگ خود ندارد. او یك سال و چندماه دیگر باید كاخ سفید را ترك كند و اگر میخواهد كاری در مورد ایران و خطر اتمی شدن آن انجام دهد باید در این فاصله دست به كار شود. او البته در ماههای اخیر به شدت گرفتار مشكل گره سر در گم عراق بود، و علارغم مخالفت كنگره به یك سیاست پر مخاطره «موج» افزایش حضور نظامی در عراق دست زد. این حركت در ماههای اولیه برآورد مثبتی نداشت و بلكه به تلفات بیشتر آمریكاییان منجر شد. ولی در هفتههای اخیر اوضاع كمی به نفع آمریكا تغییر كرده است و آقای بوش با حضور در عراق و استان قبلا پرتشنج انبار و اعلام این كه برخی از نیروهای آمریكا را از عراق بیرون میكشد این «موفقیت» را جشن گرفته است. آقای بوش امیدواراست این روند ادامه پیدا كند و او بتواند با استفاده از آن نظر مساعد كنگره و مردم آمریكا را به طرف خود جلب كند و با اطمینان بیشتری نقشه حمله به ایران را به مرحله اجرا درآورد. مخالفان دموكرات او در كنگره ممكن است به ظاهر با این اقدام او مخالفت كنند، ولی تردید نباید كرد كه غالب آنان ترجیح میدهند كه این «كار كثیف» را آقای بوش انجام دهد و عواقب خطرناك سیاسی آن را تحمل كند، تا این كه مشكل «ایران اتمی» باقی بماند و باعث دردسر رییس جمهور (فرضا دموكرات) بعدی بشود.
عامل دیگر، محو تقریبا كامل اصلاحطلبان از صحنه سیاست ایران است. حضور حتا ضعیف اصلاحطلبان در صحنه سیاسی ایران در سالهای گذشته به آن بخش از قدرتهای غربی در اروپا و وزارت خارجه آمریكا كه با سیاست نومحافظهكاران آمریكا مخالف بودند كمك میكرد كه برای دیالوگ با رژیم ایران و حل مسالمتآمیز مسئله اتمی آن استدلال كنند. ولی به تدریج با تضعیف مداوم این جناح از حكومت، موقعیت نیروهای یادشده در غرب نیز تضعیف شده و در مقابل، حربه طرفداران جنگ برندهتر شده است. اكنون ما نه فقط شاهد تضعیف هرچه بیشتر اصلاحطلبان دربرابر جناح پادگانی و سپاهی حكومت هستیم، و بلكه خود اصلاحطلبان نیز به نوعی «شكستگرایی» مبتلا شدهاند و امید خود را ازدست دادهاند. سخن فقط در این نیست كه اصلاحطلبان بیش از هر زمان دیگر دچار تشتت و چنددستگی شده و برخی از آنان (مانند كروبی و اعضای حزب اعتماد ملیاش) در طمع ورود به قدرت علیه همپیمانان خود وارد عمل شدهاند، بلكه این جناح عموما روحیه خود را از دست داده است و آیه یأس میخواند. نظرات اخیر نویسندگانی مانند احمد زیدآبادی و عباس عبدی و ماشاالله شمسالواعظین برای سكوت داوطلبانه چندینماهه، صرف نظر از قوت و ضعف استدلالهایی كه برای آن به كار بردهاند، بیش از هر چیز از روحیه تسلیم و شكستپذیری اصلاحطلبان در برابر جناح حاكم حكایت میكند.
به این ترتیب، اكنون بیش از هر زمان دیگری زمینههای حمله آمریكا به ایران فراهم شده است. سماجت رژیم ایران در برابر آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل، همراه با مواضع تحریكآمیز احمدینژاد علیه اسراییل و نفی هولوكاست، ماجراجوییهای نظامی رژیم در كشورهای منطقه خاورمیانه، و خطر روزافزون شدن اتمی این رژیم، افكار عمومی غرب را برای حمله نظامی آمریكا به ایران آماده كرده است. رجزخوانیهای رژیم در مورد «موفقیتهای» اتمیاش این آمادگی را مرتبا بیشتر كرده است. آمریكا اكنون بیش از هر زمان دیگر در یكی دو سال اخیر هم به لحاظ سیاسی و هم از نظر نظامی توانایی و آمادگی این حمله را پیدا كرده است و آقای بوش وقت محدودی برای این كار دارد. سپاه پاسداران كنترل سیاستهای اتمی و نظامی و خارجی ایران را به عهده گرفته و مستقیم و نامستقیم با نیروهای آمریكا و متحدان آن درگیر شده است. متقابلا آمریكاییان بر شدت حملات تبلیغاتی خود علیه رژیم ایران و سپاه پاسداران افزودهاند. محو تقریبا كامل اصلاحطلبان از صحنه سیاسی كشور و روحیه شكستپذیری آنان، موضع اروپاییان و خانم رایس را برای ادامه «مذاكره» با رژیم ایران تضعیف كرده است. همه عوامل برای حمله مرگبار و خانمانسوز آمریكا به ایران، و آن هم در آینده نه چندان دور، فراهم شده است.
ایران در خطر است، و در داخل ساختار حاكم بر ایران نقطه امیدی برای جلوگیری از این خطر فاجعهبار به چشم نمیخورد. حكومت امام زمانی احمدینژاد و خامنهای كوچكترین انعطافی برای دفع این خطر از خود نشان نمیدهند. احمدینژاد در سخنان گهربار خود در حضور رؤسای دانشگاهها دو دلیل آورده است كه آمریكا به ایران حمله نمیكند. یكی این كه او خود «مهندس» است، و دوم این كه خداوند چنین گفته است. تفصیل این تراوشات مشعشعانه را در نشانی زیر بخوانید . اصلاحطلبان دیگر كارهای نیستند و امید خود را در آینده نزدیك و برای شركت در انتخابات مجلس در اسفندماه آینده نیز از دست دادهاند. حتا بعید است رفسنجانی كه بالاخره به ریاست مجلس خبرگان نیز رسید بتواند در تحولات چندماه آینده تأثیر خاصی بگذارد (اصلاحطلبانی كه وقتی به او امید بسته بودند عموما از او نیز قطع امید كردهاند) - مگر این كه ما شاهد یك كودتای داخلی در درون ساختار قدرت در ماههای آینده باشیم. اكنون در برابر خطر حمله آمریكا و عواقب شوم آن، از ضایعات و خسارات سنگین و مرگبار جانی و مالی گرفته تا درگیری جنگهای داخلی و به خطر افتادن موجودیت و تمامیت ارضی ایران، مانع و رادعی در بین نیروهای وابسته به حكومت و خودیها باقی نمانده است.
به عبارت دیگر، اگر هنوز راهی برای دفع این خطر باقی مانده باشد، این كار فقط از نیروهای غیر خودی، و اصولا اپوزیسیون دموكرات بر میآید. این نیروها البته پراكندهاند. برخی هنوز ممكن است به اصلاحطلبان شكستگرا دل بسته باشند و برخی دیگر (به شمول دسته پیش نیز) گرفتار جنگهای حیدری-نعمتی هستند. سرنوشت پرمخاطره ایران آزمایش بزرگی در پیش روی همه ما گذاشته است. آزمایش این است كه آیا ما حاضریم به خاطر ایران و مردم ایران از فرقهگرایی و گروهگرایی دست بكشیم و به خاطر دموكراسی و صلح در ایران با هر ایرانی دیگر كه خواهان این هر دو است دست اتحاد و همبستگی بدهیم؟ این ندا بارها داده شده، ولی اندوهگنانه با پاسخ تنها مثبت بخش كوچكی از اپوزیسیون تا به حال روبرو شده است. امروز ،اما، این مسئله با مسئله مرگ و زندگی ایران و بسیاری از ایرانیان پیوند خورده است. این ندا همچنین از داخل كشور و از درون زندانهای جمهوری اسلامی بلند است. برای نمونه، نوشته دردآلود اخیر حشمتالله طبرزدی را كه سخن حال بسیاری از هموطنان درون كشور ما است در نشانی زیر ببینید . آیا ما میتوانیم به این نداها پاسخ مثبت دهیم؟ یا میتوانیم همچنان بر طبل اختلافات مسلكی و گروهی و سیاسی و ایدئولوژیك خود بكوبیم، نقاط تفارق خود را عمده كنیم و مسئله مشترك دموكراسی و صلح را تحتالشعاع آن قرار دهیم؟ ما البته میتوانیم چنین كنیم - همچنان كه تا كنون بسیاری از ما چنین كردهاند - ولی در این فاصله اگر جنگندههای آمریكا آمدند وزدند و خراب كردند و كشتند و ویرانی و مصیبت و بدبختی و از همپاشیدگی و جنگ و خونریزی به بار آوردند، فراموش نكنیم كه ما نیز بی مسئولیت نبودیم. و فراموش نكنیم كه اگر نتوانیم جلو این فاجعه را بگیریم، دست كم باید برای آن چه كه پس از آن بر جامعه ما خواهد رفت به مسئولیت مشترك خود عمل كنیم. آن چه كه در صحنه سیاسی یك جامعه میگذرد فقط محصول كار حكومتیان نیست، برآیند كنش و واكنش پوزیسیون (حكومت) و اپوزیسیون است.