iran-emrooz.net | Wed, 29.08.2007, 6:29
آن پدر و آن پسر
عبدالحسین هراتی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
صبح اول وقت یکی از روزهای تابستان سال 67 بود. معمولا صبحها که وارد حسینه ارشاد میشدم اول میرفتم اتاق ته راهرو و کمی با مرحوم آقا رضا اصفهانی گپ میزدیم و بعد میرفتم طبقه بالا دنبال کار خودم. آنروزها به شدت و با همه وجود پیگیر پروژه بزرگی بودم که خود آنرا طراحی کرده بودم و ناصر میناچی که او هم مثل من عاشق "بیمنطق و بیعار" شریعتی است، تصمیم گرفته بود که در زنده کردن یاد "یادآور" و آثار او مرا یاری دهد.
صبح آنروز هم یکراست رفتم ته راهرو پیش آقا رضا که او هم تازه وارد شده بود. به من گفت "هراتی حالش رو داری که یک تلفن بزنیم به گلزاده (علی گلزاده غفوری) بریم برشداریم و امروز رو تعطیل کنیم بریم کوه". گفتم موافقم. تلفن رو برداشت و به منزل گلزاده غفوری تلفن کرد. دیدم یک مرتبه حالش متغیر شد و دوسه بار پای تلفن گفت "آخه چی شده به من بگو". بعد گوشی رو گذاشت. چند لحظهای خیره به من نگاه کرد و بعد گفت: "حال گلزاده خیلی بد بود مثل اینکه صداش از ته چاه در میاومد، گمان میکنم اتفاق بدی براش افتاده".
یادم میآید بار اولی که به منزل گلزاده رفته بودم عکس هر دو پسرش که اعدام شده بودند روی دیوار بود و در زیر عکسها نوشته شده بود "رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه..." (مردانی که بر پیمان خود با خداوند صادق بودند...). در هر حال پی ماجرا را گرفتیم. این بار دختر و دامادش را اعدام کرده بودند. کم کم خبر اعدامها بیشتر و بیشتر پخش میشد. من در آنروزها پروژه خطرناک دیگری را نیز اداره میکردم و آن ارتباط یکی از احزاب لیبرال مذهبی آپوزیسیون داخل کشور با آقای منتظری بود که خمینی را به شدت به خشم آورده بود. خبر را بطور روشن و با جزئیات بیشتر در مسافرتهای برنامهریزی شدهای که به قم و بیت آیتالله منتظری داشتم دریافت کردم. گمان میکنم برای اولین بار باقی برایم تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده.
آنروزها خیلیها میدانستند که هر چه تباهی و جنایت در این کشور اتفاق میافتد همه منویات آن پدر (خمینی) و آن پسر (سید احمد) است.
دهه شصت، که دهه حاکمیت بلامنازع آن پدر و آن پسر بود را به جرأت باید تونل وحشت تاریخ معاصر ایران نامید.
برخلاف خانم حقیقتجو بنده معتقد نیستم که اگر ذکری از کشتار زندانیان سال 67 ، توسط اصلاح طلبان به میان نیامده به دلیل این است که در اولویت نبوده. بلکه به این دلیل است که آقایان اصلاح طلب ذی دخل در این ماجرا هستند. البته این به این معنی نیست که اصلاح طلبان بخصوص چهرههای روشنفکری ایشان در این ماجرا دخیل بودهاند و دستشان آلوده است. بلکه به این معنی است که ورود به این ماجرا را به نفع خود نمیدانند و بلکه به ضرر خود میبینند و لذاست که از این ماجرا فرار میکنند.
و فرار میکنند چون صداقت به خرج نمیدهند. چون پس از اعتراف به این موضوع باید بپذیرند که امامشان فردی جنایتکار بوده است و امام نبوده است بلکه طاغوتی فریبکار بوده است. گروهی که هنوز سید احمد خمینی را ستایش میکنند چگونه میتوانند سخن از جنایتی برانند که آن پدر و آن پسر متفقا و با هم مرتکب شدهاند.
نخیر خانم حقیقتجو!
و بله خانم حقیقتجو!
شما نیمی از حقیقت را میگویید نه تمام آنرا.
آری، اجرا کنندگان پست و دونپایه آن جنایت امروز در رأس قدرتند اما تصمیمگیران عالیمقام آن، کسانی که در اتخاذ آن تصمیم شریک بوده اند و حکم اجرای آنرا صادر کردهاند، برخی امروز هنوز زندهاند و از رهبران اصلاحطلبانند.
آیت الله موسوی اردبیلی دستش تا مرفق به خون جوانان این کشور آلوده است و امروز آیتالله العظمای شماست. نمیتوانم بپذریم که شما خانم حقیقتجو سوال مکتوب آقای اردبیلی از آقای خمینی را ندیده باشید که بعنوان رییس قوه قضایه میپرسد فقط باید کسانی که در تهران هستند اعدام شوند و یا این حکم در مورد شهرستانها هم هست؟
و آقای خمینی نیز مکتوب جواب میدهد که این حکم در مورد شهرستانها هم هست.
خانم حقیققت جو فراموش کردهاند که یکی از کسانی را که امروز دوستان اصلاح طلب ما جزو رهبران خود میدانند در آن زمان دادستان کل انقلاب بود. بله آقای موسوی خویینیها را میگویم. پرونده آقای موسوی خویینیها و موسوی اردبیلی به هیچ وجه پاک تر از خلخالی و همین وزیر کشور کنونی نیست، آقای خمینی و سید احمد که جای خود دارند.
متأسفانه دوستان اصلاح طلب ما با فرافکنی تلاش میکنند به مردم بقبولانند که سید احمد خمینی مقتول قتلهای زنجیرهای بوده. فرافکنی را تا به کجا میخواهید ادامه دهید و تا به کی؟ سید احمد خمینی خود عامل بسیاری از قتلهای مخفی در ایران بوده است و سر سلسله جنبان این ماجرا و اصلا چرا باید عنصر آلودهای مانند سید احمد هدف قتل و ترور قرار گیرد آنهم به وسیله دوستان خودش؟ میگویید به این دلیل که اطلاعات بسیاری داشته. به شما جواب میدهم که عنصر آلودهای مانند سید احمد باید مواظب میبود تا کسی اطلاعات مربوط به خودش را منتشر نکند. چنین عنصری توان اینکه بخواهد با منتشر کردن اطلاعات مربوط به دیگران مزاحمتی برای کسی ایجاد کند را نمیداشته است. در یک مبارزه سیاسی افراد به میزان پاکی سوابق خود قدرت اخلاقی مییابند و برای قدرت حاکم خطرناک میشوند و الا قدرت حاکم به عناصر آلوده برای ورود به صحنه مبارزه خیر مقدم میگوید، چون با چنین افرادی در نهایت میتوان معامله کرد. افراد آلوده برای یک حاکمیت آلوده ایده آلند و گران قیمت، نه خطرناک.
خانم حقیقتجو، شش سال پیش به دوستان اصلاحطلبم در ایران میگفتم و امروز به شما میگویم که رهبران شما خائناند. رهبران شما آلوده تر از آنند که بتوانند ادعای اصلاح طلبی داشته باشند، حتی اگر بخواهند. من البته حساب فردی مانند خاتمی را از عناصر آلودهای مانند کروبی و اردبیلی و خوئینیها جدا میکنم.
البته من معتقدم حتی کسی مانند خلخالی نیز میتواند توبه کند اما دیگر نمیتواند ادعای رهبری یا مرجعیت عوام را داشته باشد. چنین کسی اگر صادق است باید همچون ابراهیم ادهم خرقه پشمین بپوشد و سربرهنه و پا برهنه، پشیمان از گناهان خویش، سر به بیابان بگذارد و یا تن به تیغ جلاد دهد نه اینکه مدعی شیخیت و یا آیت الله العظمایی شود و مردم را بار دیگر به طرف خود دعوت کند که اگر چنین کند بدانید قطعا دروغگوست.
این رهبران خائن با ظرفیتهای منفی خود از شما و صداقت شما و پاکی شما و قدرت اخلاقی و ارزشی که بسیاری از اصلاح طلبان پاک نهاد و پاک عمل تولید میکنند، استفاده میکنند و درست در سر بزنگاه بر سر شما معامله خواهند کرد و شما را رها خواهند نمود و دست در دست دشمنان شما خواهند گذاشت.
قدر پاکی و صداقت خود را بدانید و راه خود را از این رهبران خائن جدا کنید و تابوی خمینی را بشکنید تا رها شوید، رسیدن به قدرت را فراموش کنید. نفس مبارزه با کجی زیباست. آن را شیوه زندگی خود قرار دهید تا پاک شوید، تا خود شوید، آیا نمیخواهید که به یکباره از خاک بر افلاک شوید؟
نظر کاربران:
از آقای هراتی مدتها بود که مطلبی نخوانده بودیم. کاملا با ایشان موافقم. فقط در مورد سیدنا خاتمی با "تسامح" نوشتهاند. از یاد نبریم که حضرتش در زمان اعدام های 1367 وزیر ارشاد بود و شاگرد و دوست و خویشاوند نزدیک "پدر و پسر"! و دریغ از یک اشاره حتا در این 20 سال از سوی منادی "گفتگوی تمدن ها"!
آقای هراتی ضمنن ننوشتهاند که روحانی آزاده، گلزادهی غفوری کجاست و چه میکند؟ میدانستم که یک یا دو فرزندش را در اعدامهای اولیه از دست داده بود، اما نمیدانستم که در1367 دختر و دامادش را هم ازدست داد.
به او - اگر هنوز در قید حیات است- درود میفرستم و برای خود و خانوادهاش آرزوی تندرستی و شکیبایی میکنم.
جاودانخرد
*
گاه اصرار بر "حقیقت" در نهایت راه به مرزبندی مشخص و نتیجتاً جنگ و جدال منتهی می شود. راه جنگ در دسترس ترین راه است، که نتیجه ی آن هم مسلماً ویرانی است. سیاست مدار - کسی مثل حقیقت جو- الزاماً از حقایق نا آگاه نیست، ولی به دنبال رسیدن به اهدافی است که اقتضای حرکتی محتاطانه تر و صبورانه تری را دارد. حیلی ساده است که مرزهای مان را با دیگران مشخص کنیم و جبهه ای بگشائیم، ولی حرکت در ابهام مرزها، که لازمه ی زندگی واقعی و سیاست ورزی است، البته پیچیدگی های بیشتری دارد و صبر بیشتری می طلبد. شاید گاه ی مسأله انتخاب "کاری کردن" یا "دامن خود پیراستن و کار را رها کردن" باشد. البته که کار در محیطی با آدم های آلوده نه لذت بخش است و نه "افتخار آفرین و قهرمانانه"، ولی مگر دز زندگی واقعی راهی به غیر از آن هست؟
راستی یاد آقای اصفهانی هم به خیر، خدا رحمت شان کند.