iran-emrooz.net | Tue, 21.08.2007, 9:37
فکرشرکت در انتخابات با کدام زاویه فکری؟
کامبیز قائممقام
|
هر چند سال یکبار انتخابات مجلس فرا میرسد و بحث و گفتگو در این باره که با شرایط موجود در مملکت آیا شرکت در انتخابات عملی درست است یا نادرست، بحث اصلی جنبش آزادیخواهی درون و بیرون مرزهای کشور میشود. در این مقاله من کوشش نموده ام تا موضوع شرکت در انتخابات را در دیدگاههای مختلف مورد بحث و تحلیل قرار دهم.
بحث اول را پیرامون طرفداران شرکت در انتخابات قرار میدهم. این گروه از دو زاویه شرکت در انتخابات را صحیح ارزیابی میکنند. اول اینکه انتخابات حق مسلم هر شهروند است و استفاده از این حّق وظیفه هر شهروند میباشد. در شرکت در انتخابات است که تمرین دمکراسی و مبارزه مسالمت آمیز انجام میپذیرد و مهمتر از آن، تفکر به حق انتخابات و نشان دادن منشاء قدرت که مردماند، اشاعه پیدا میکند. و این حرکت بآنسو میرود تا انتخابات و شرکت در آنرا بصورت بخشی از فرهنگ جامعه گرداند. چون هنوز مسأله انتخابات در جامعه ما نه تنها همگانی نیست بلکه اعتماد عمومی به آن در نازلترین سطح است. لذا با درج مقالات و پخش اعلامیهها و فعالیتهای مشابه، باید سعی نمائیم تا خود را بصورت بخشی از این جریان دمکراتیک در آوریم.
زاویه دوم در این دید است که امروز شرایط جامعه ما با دیروز فرق کرده است. نیروهای اصلاحطلب در سطح دیگر و بالاتری از مبارزه قرار دارند. هر چه اصلاح طلبان بیشتری به مجلس راه یابند پایههای نظام سستتر میگردد و کم کم رژیم مجبور میشود که به انتخابات همگانی و آزاد دست بزند و در نتیجه عملاً بدون خون ریزی و یا بوجود آمدن دیکتاتوری دیگر شرایط جامعه عوض میشود.
بهر حال این لپ استدلال طرفداران انتخابات درون رژیمی میباشد که اینجا و آنجا احتمالاً با کمی گرایش نظر به چپ و یا راست موضوع، از هم فاصله میگیرند. در بین طرفداران شرکت در انتخابات نوع دیگری هم موجود است که نفس انتخابات آزاد را تنها وسیله رسیدن به دمکراسی میداند و بر آن هستند که باید فشار را بر روی رژیم زیاد کرد که انتخابات آزاد با ناظرین بین المللی انجام گیرد. لذا در هر مرحله این کشمکش آگاهی مردم بیشتر گشته و عملاً رژیم در مقابل نیروی مردم عقب نشینی خواهد کرد و اجازه انتخابات آزاد داده خواهد شد و کم کم چهره رژیم از صحنه سیاست محو خواهد گشت. باید گفت که در عین حال تمام این تفکرها دارای نکاتی قابل توجهی هستند ولی متأسفانه شرایط حاکم بر جامعه ما آوازی دیگر را دیکته میکند.
در اینکه حق انتخاب کردن و یا انتخاب شدن بخشی از حرکت جامعه دمکراتیک و مدنی است حرفی نیست، ولی فقط بصرف استفاده از حقوق خود قرار نیست به هر کاندائی رای داد بلکه استفاده از حقوق باید در خدمت آزادگی و آزادیخواهی باشد، و در آنصورت است که حرکت انتخاباتی در جهت منافع مردم قرار خواهد گرفت. بین احمدی نژاد و قالی باف گر چه تفاوتهایی است ولی آنقدر که وزنه را به نفع مردم سو دهد نیست. فقط اعتباری به رژیم داده است که نمایندگانشان از آراء بیشتری برخوردار بودهاند.
زاویه دوم دیدگاه طرفداران شرکت در انتخابات گر چه ظاهر امر را مثبت جلوه میدهد ولی اولاً در هشت سال دوران خاتمی گر چه تحولاتی انجام شد ولی وضع انتخابات نه تنها تغییری نکرد، چه بسا رژیم را از عاقبت کار نگران کرد و عملاً احمدی نژاد بجای خاتمی اصلاح طلب به تخت نشست. امروز حتی اصلاح طلبان طرفدار حاکمیت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه مکانی در چارچوب رژیم یا ندارند و یا آنقدر موقعیت شان ضعیف است که محلّی از اعراب هم ندارند. چون این رژیم حتی لیبرالیسم مذهبی و یا «لیبرالیسم ولایت فقیه» را هم نمیتواند تحمل نماید. سرکوب ملی- مذهبیها نشانه بارزی از آن است و برای خفه کردن اصلاح طلبی و یا ملی گرایی ماشین تبلیغاتی رژیم مرگ بر امریکا، مرگ براسرائیل، زنده باد بمب اتم را در صدر کار خود قرار داده است. و آنرا به عنوان مسأله ملی در میان جوانان پراکنده میکند. و میبینیم که در اینکار خیلی هم عقب نیستند. جوانانی که اکثریت آنها با داشتن مدارک تحصیلی بیکار مانده اند، اینجا و آنجا فریاد آزادی برای ساختن بمب اتم میکشند، چه بسا بمب اتم مسئله کار و زندگی و عدالت اجتماعی را حل خواهد کرد و گوئی گره کار در حل مسئله اتمی به نفع ایران است. نتیجتاً اصلاح طلبان درون رژیم، در واقع چه بخواهند و چه نخواهند تبدیل به سوپاپ بخار حفظ نظام گردیدهاند. دیدیم که مقاومت برای گرفتن آزادی را تنها با شرط حفظ نظام ادامه میدهند و هرگونه خطری که نظام را بخطر اندازد را علیه منافع ملی و امت اسلام ارزیابی میکنند. لذا این افراد هرگز حاضر نخواهند شد از حقوق دگراندیشان برای شرکت در انتخابات دفاع نمایند. بهر حال شما در انتخاباتی شرکت خواهید کرد که از 250 کاندیدا فقط سه نفر حق انتخاب شدن را دارند. احتمالاً یکی از آنها آداب معاشرت بهتری دارد و از نواختن تار هم بدش نمیآید ولی هیچکدام حاضر نیستند بدنبال قاتلین فروهرها بروند و یا وقتی خانم الهه خواننده مشهور در حال اغما بود سه بیمارستان بزرگ ایشان را بخاطر گذشتهی ایشان نپذیرفتند و پیکر نیمه جان ایشانرا دربدر، در آمبولانس، به اینجا و آنجا کشاندند، تا جان سپرد. و تصور نمیکنم اگر رئیس جمهور اصلاح طلبی داشتیم از حق خانم الهه دفاع میکرد.
صحبت بر این است که چیزی تغییر نکرده است (البته در رابطه با انتخابات) و فقط گاهی لبخندی بر لبان ایشان دیده میشود که دال بر آرامش درونی ایشان است. مطمئن هستم بر لبان چنگیز خان مغول هم گاهی این تبسمها نقش میبست! خلاصه حتی اگر اصلاح طلبان دولتی قلبی پاک هم داشته باشند تحول فقط سطحی خواهد بود و قانون انتخابات تغییر نخواهد کرد. چون ادامه زندگی این رژیم بستگی به ادامه چنین سیستمی را دارد. کوچکترین خللی در این سیستم، حیات رژیم را مختل خواهد کرد. تصور میکنم آنهایی که انتخابات آزاد را شرط پیروزی ملت میدانند در گفتار ایشان حقیقتی نهفته است.
جامعهای وقتی آزاد است که آزادانه انتخاب کند و انتخاب شود. باید این شعار آزادی انتخابات در سر لوحه کار ما قرار گیرد. ولی باید بدانیم که این شعار لزوما انتخابات آزاد را میسر نمیکند. به تاریخ مبارزات دمکراتیک جهان که نگاه میکنیم کشورهای دیکتاتوری فقط زمانی حاضر به انتخابات آزاد شدهاند که در موضع ضعف قرارگرفتهاند و بعد از آنهم آثار حکومت ایشان از میان رفته است و دیگر جایی در کشور خود نداشتهاند. حکومتهای دیکتاتوری در قدرت هرگز انتخابات آزاد را نپذیرفتهاند و تا دم مرگ از انجام آن جلوگیری نمودهاند. مثالها زیاد است. فرانکو (اسپانیا) سالازار (پرتقال) و بسیاری دیگر که انتخابات آزاد هرگز در دوران آنها انجام نشده است. فقط حکومتهای دیکتاتوری که بر مبنای شرایط داخلی و یا خارجی در موضع ضعف قرار گرفتهاند به ناچار شرایط انتخابات آزاد را پذیرفتهاند. نمونههای آنهم بسیارند : پینوشه (شیلی) اسلوبدان( یوگوسلاوی)، مارکوس(فیلیپین) هر سه این حکومتها تحت فشار غرب مجبور به تسلیم شدند و حتی در شیلی و فیلیپین دولت آمریکا علناً و رسماً از رقبای آنها پشتیبانی بعمل آورد، گر چه در ابتدا خود عامل اصلی بقدرت رسیدن خود حکومتیها بود. مثلاً خانم آکینو را با سلام و صلوات از آمریکا به فلیپین فرستادند. مارکوس حتی انتخابات را فراهم آورد و در آخر خود را پیروز نشان داد ولی فایدهای نداشت و مجبور به ترک فلیپین شد چون آکینو انتخابات را برده بود و ارتش هم در کنار او قرار گرفت. یوگوسلاوی وضع بهتری نداشت. انتخابات آزاد اجبارآ انجام شد و اسلوبدان بشدت مقاومت کرد که رقیب وی روی کار نیاید. ولی سرنوشت او بدتر از مارکوس بود و در زندان بین المللی جنایتکاران تک و تنها از دنیا رفت. در شیلی پینوشه پس از چند سال مقاومت به قبول انتخابات آزاد مشروط بر اینکه خودش سناتور دائمی باشد، تن داد. ولی بالاخره تحت نظر در منزلش در حالیکه حق خارج شدن از منزل را نداشت دق کرد. هر سه این دیکتاتورها زمانی انتخابات آزاد را قبول کردند که در ضعیف ترین دوران حکومت خود بودند. امروز جمهوری اسلامی اصلاً در چنین شرایطی نیست. امریکا مجبور است برای حل مسأله عراق با ایران مذاکره کند و یا برای آرامش در لبنان حضورایران را در منطقه برسمیت بشناسد.
بنابراین شرایط انتخابات آزاد در ایران موجود نیست و دولت هم نه تنها در برگذاری آن اصراری ندارد بلکه انواع و اقسام بازیها را براه انداخته است تا چنین کاری صورت نگیرد. امروز قهرمانان رژیم اصلاح طلبان نیستند، بلکه فالانژهائی هستند که بر سر قدرت با ستیز با یکدیگرند ولی فراموش نشود با علم به اینکه در این شرایط انتخابات آزاد غیر واقعی است. شعار "انتخابات آزاد" و نه "انتخابات محدود حاکمیت " باید در صدر شعارها قرار گیرد. چه تنها با تحلیل درست از شرایط این شعار واقعی میگردد. ما باید در همه زمینههای داخلی و خارجی شرایط غیر قابل زیستی برای این انگلها ایجاد کنیم تا بجایی برسد که دیگر پایههای محکمی برای ایستادن آنها بر روی آن زمینهها موجود نباشد. مبارزه در همه سطوح شرط انجام کار است. اتحاد عمل بر روی آکسیونهای مشخص یکی از جریانات حیاتی است. شعار اتحاد برای اتحاد فقط در فرم جالب است. امروز اغلب جریانات سیاسی بهزار و یک دلیل نتوانستهاند حتی در درون خود ایجاد اتحاد نمایند و فراکسیونهای مختلف با اسمهای یکجور بسیار زیادند. لذا شعار اتحاد " همه با هم " فقط برای سرگرمی است. اتحاد باید در مرحله اول بر سر یک شعار باشد و باید همه نظرات در رابطه با آن شعار مثلاً "دمکراسی " تحلیل واحدی داشته باشند.
من نمیتوانم با آنکه طرفدار دمکراسی است ولی محمد رضا شاه را دمکرات میداند بر سر مسئله دمکراسی اتحاد عمل داشته باشم. چون عملاً پس ازمدتی عمر آن هم بسر خواهد رسید. بهر حال اول باید آنهایی که وجه مشترکشان بهم نزدیکتر است حرکات مشترک را باهم انجام دهند. منظور اصلی من اینست که در همه سطوح باید حرکات را وسیع تر کرد وقتی ابعاد مبارزه گسترش یابد کنترل آن مشکل خواهد شد. ارتش عظیم شوروی در مقابل مبارزه گسترده بسربازان اسباب بازی تبدیل گشت. بنظر من در این دوران تنهااین نوع مبارزه عملی است، وآن بکوششهای بس گسترده نیاز دارد.
کامبیز قائم مقام – لس آنجلس
19 اوت 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)