iran-emrooz.net | Fri, 10.08.2007, 2:22
تقويت ايده سوسیال دمکراسی
م. لاهيجی
زمانی که کتاب «شورشيان آرمانخواه» دکتر مازيار بهروز در ايران چاپ و منتشر گرديد؛ گروه معينی بیتوجه به مضمون تلاشهای نويسنده که میخواست پرتوی بر ابهامها و تاريکیهای تاريخ معاصر ايران بيافکند، با نگاهی آرمانخواهانه بر او شوريدند.
اين شوريدهگی، آنهم در شرايطی که بنيانهای نظری، راهکارها و راهبردهای کمونيسم روسی [در واقع تفکر استالينيسم]، بعد هفت دهه تلاش در همهی عرصهها با شکست روبهرو گشته بودند؛ به سهم خود علتی شد برای تداعی و تقويت برخی معانی و پرسشهای فراموش شده در ذهنها. از آن واکنش، دستکم، يک پرسش کليدیـتاريخی را میشود مجددن بيرون کشيد: که به چه دليل و علتی تفکر سوسيالـدموکراسی، بستر مناسبی برای جانگيری، رشد و گسترش در ايران نيافتند؟
رابطه اين پرسش و آن شوريدهگی را زمانی میتوانيم دقيق فهم و تحليل کنيم که سايهی نگاه ايدئولوژيک، بر تاريخ معاصر ايران سنگينی نکند. تنها در چنين فضايی است که میشود به آسانی درک کرد که ايده سوسيال دموکراسی، چگونه در ميان دو سنگ آسياب و در بين دو نيروی مهاجم آرمانخواه و استبداد سياسی گير کرده بود و خرد میشد؟ اما هدف از اين اشاره، نه تحليل مجدد رويدادهای تاريخی بلکه، معرفی مقاله «سلوک گُمشده» است که بهتازهگی تجديدنظر و بازچاپ گرديد.
آقای دکتر مازيار بهروز، پژوهشگر تاريخ عصرنوين، در اين اثر، کليهی موانعی را که برسر راه رشد ايده سوسيال دموکراسی وجود داشتند، يکیيکی برمیشمارد و نتيجه میگيرد: «آنچه میتواند چپ را در ايران معنی بخشد، همان سلوک گُمشده، يعنی سوسيال دموکراسی است. سوسيال دموکراسی با طرح اصلاح در جهت بهبود جامعه و ايجاد عدالت اجتماعی، میتواند همان راهی باشد که در اين عصر پايان ايدئولوژی، جهتگيری سياست چپ در ايران را مشخص کند». (1)
اما در راستای ايدهی سوسيال دموکراسی و تبيينهای دکتر بهروز ـبعنوان بخشی از مشغلهی ذهنیام در شرايط کنونیـ يادآوری نکات زير را الزامی میبينم:
1 ـ يکی از بزرگترين موانع برسر راه رشد ايده سوسيال دموکراسی در ايران، جدا از استبداد سياسی، مخالفت شديد مذهب و آيتالهها، با ايجاد هرنوع فضای دموکراتیک در ايران بود.
يک نکته مهم و تاريخی را نبايد فراموش کرد که تمام تلاش حزب سوسياليست در دور اول فعاليت خود، مبنی برگشايش فضای مناسب برای فعاليت آزادانه بود. به همين دليل در دفاع از آزادی، حزب سوسياليست تا بدان مرحله پيش میرود که حزب کمونيست را راضی ساخت تا جانب رضاخان را بگيرند. پيشهوری همان زمان چنين تمايلی را در روزنامه حقيقت [شماره 78] انعکاس میدهد و مینويسد:«منتظريم تا سردار سپه هم مواعيد خود را به موقع اجرا گذاشته و عملن شايعات ضد آزادیخواهی بودن خود را تکذيب کند». (2) اما ديديم در پس پرده، توافقهايی ميان رضاخان و گروهی از روحاينت صورت گرفت و رویدادهای تاريخی، بهگونهای ديگر رقم خوردند.
در نتيجه حزب سوسياليست تحت تأثير فشارهای دو جانبه، نه تنها قادر به ايجاد توازنی مناسب ميان مبانی فکریـفلسفی خود با اوضاع سياسی نگرديد، بلکه فشارهای سياسی سنگين، سبب شدند تا در خفا جانب حزب کمونيست و فعاليتهای زيرزمينی را بگيرد.
2 ـ در مجموع، پایگاه تفکری سوسیال دموکراسی را باید روی اقشار متوسط مدرن (دانشجویان، معلمان، استادان و حتا کارگران ماهر و تحصیلکرده و غيره ) جستوجو کرد که پس از انقلاب صنعتی غلظت آن روزبهروز پررنگتر شده است. چنين پايگاهی، محدود و مختص به کشورهای صنعتی نيست. اگر به چگونگی روند سوسیال دموکراسی در کشورهای توسعه نیافته نيز نگاه کنیم، باز هم میبینیم قشر متوسط مدرن (بویژه دانشگاهی) این نمایندگی را به دوش میکشد نه طبقهی کارگر.
اين اقشار در مجموع و بهرغم مواضع روشن در برابر اختناق سياسی و سانسور مطبوعات، يا بهرغم حساسيتی که شاخکهای آنان نسبت به بحرانهای فراگير و پيشبينی نشده دارند؛ مادامی که در تشکلی حرفهای سازماندهی نگردند، نقش و تأثير اندکی در روند عمومی و اجتماعی خواهند داشت. متأسفانه نيروهای سوسيال دمکرات، در دور دوم فعاليتهای خود [بخصوص در سالهای 27 ـ 1320] توجه ويژهای به اين مهم نداشتند.
3 ـ در دور سوم فعاليتهای چپ، اگر بار ديگر به ترکیب طبقاتی فداییان دقت کنیم، میبینیم اعضا و هواداران این جریان نیز در مجموع، از ميان قشر متوسط مدرن سربازگیری میشدند. ميان چنين ترکيبی با بينش سياسی، تا حدودی توازنی برقرارست. با وجودی که اين نيرو خود را احياگر جريان چپ در دهههای چهل و پنجاه میشناخت ولی، استقلال سياسیـنظری آنها و عدم وابستگیشان به قطبهای کمونيستی جهان [که بطور روشن در نظريههای بيژن جزنی منعکس است]، بيانگر واقعيتی است که اين جريان بيشتر با تفکر سوسيال دموکراسی مأنوس بوده است. اما و متأسفانه دو عامل سبب شدند تا چنين گرايشی در سايه قرار بگيرد: نخست، اتخاذ شيوه مبارزاتی راديکالانه، که شرح کامل آن در کتاب شورشيان آرمانخواه آمده است؛ دوم، تسلط نظرات و گرايشات مذهبیـسياسی خودنابودی و خودويرانی اميرپرويز پويان بر کل سازمان.
پويان که روزگاری عليه دين بهائيت حساسيت نشان میداد و کتابی هم در رد استدلالهای آنها نوشته بود [اين کتاب هنوز هم در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است]، گويا در هنگام مطالعه زندگی «بابيان»، تحت تأثير شخصيت فداکارانه ملا حسين بُشرويه در جنگ «بار فروشان» [بابل] قرار میگيرد. کسی که تاريخ «نبيل زرندی» را مطالعه کرده باشد، خيلی آسان میتواند بفهمد که در پشت جزوه «تئوری رد بقاء»، کسی جز ملاحسين بشرويه نخوابيده است.
4 ـ سه نمونه بالا نشان میدهند که ايده سوسيال دموکراسی در هر دوره، بهطريقی علنی میشود و مورد توجه برخی از نيروهای چپ است. چنانکه امروز، پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و کمرنگ شدن نظریات کمونیستی (که نشأت گرفته از مارکسیسم روسی بود)، جریانهايی با تفکر چپ به شکل محفلی و به طور ناخودآگاه و بواسطهی عطش گرایشهای عدالتجویانهشان، سراب کسب قدرت سیاسی را به کنار نهادهاند و به ایدهی نه از بین بردن کامل "شر"، بل تلاشی که از هرجهت در صدد "از شر کم کردن" است؛ بسوی سازماندهی و ایجاد سازمانهای غیر دولتی روی آوردهاند.
5 ـ يکی از مواردی که کمتر مورد توجه قرار میگيرد، رابطهی ميان سنتهای سوسيال دموکراسی با فرهنگ عدالتجويانه رايج و موجود در بطن جوامع کشورهای توسعه نيافته است. تجربه کشورهای مختلف نيز نشان میدهند که ايده سوسیال دموکراسی، به تناسب ترکيب ظروف و قالبهای فرهنگی عدالتجوايانه موجود در بطن جوامع مختلف شکل میگيرند. جایی در پوشش تفکر سوسیالیستی و جایی دیگر تحت تفکر مذهبی به زندگی خود رنگ و بویی در خور زمانه داده و میدهند.
يک نمونه مشخص آن، دادگاه خسرو گلسرخی است! با وجودی که او انسانی بود لائیک ولی، برای تفهیم و تبلیغ نظریههای سیاسی خويش، از حضرت علی و امام حسین نام میبرد. متأسفانه چنین سنتی را، نه تنها نیروهای چپ برنمیتابند بلکه، گروهی با تمسخر به این نظریه نگاه میکنند و ديديم که چگونه خسرو گلسرخی را به چوب عوامفریبی، تکفیر کردند.
6 ـ اگر جا افتادن کامل سنت سوسیال دموکراسی را در کشورهای اسکاندیناوی جدا کنیم، سنت سوسیال دموکراسی در اروپا و در دنیای غیر آنگلوساکسن، برش بیشتری دارد. بویژه در کشورهایی که سرکوب دیکتاتوری در گذشته، با خشونتی بیشتر اعمال میشدند (اسپانیا- پرتغال ).
هم اکنون در کشورهای آمریکای لاتین، با ظهور دولتهایی مواجهایم که بنیانهای فکریشان بر سوسیالیسم و رفاه اجتماعی استوار است. اما چنين تمايل و روندی چگونه جاری و ساری خواهند شد يا غلظت کدام يک از دو وجه سوسیال دموکراسی در کشورهای مختلف غالب میگردند؛ وابستهاند به سنتهای فرهنگیـاجتماعی آن جوامع، که آيا وجه سوسیالیستی آن غلبه دارد یا وجه دموکراتیکیاش؟
و خلاصه در پایان، ضمن تأیید کامل نظر آقای دکتر مازيار، همصدا با او میگويم: بلی، تنها با پرچم سوسيال دموکراسی هست که جنبش چپ، میتواند جای ویژهی خود را در جامعهی ایرانی باز کند نه با توسل به نسخههای نوشته شده پيشين که در عمل، آزمایش خود را پس دادهاند.
پانوشت:
1 ـ دکتر مازيار بهروز؛ تأملاتی پيرامون تاريخ شورشيان آرمانخواه در ايران؛ نشر اختران؛ چاپ 1385؛ ص 106
2 ـ آخرين سنگر آزادی؛ مجموعه مقالات ميرجعفر پيشهوری؛ به کوشش رحيم رئيسنيا؛ نشر پژوهش شيرازه، تهران 1377