iran-emrooz.net | Wed, 08.08.2007, 15:13
احمدینژاد و انتخابات آزاد؟
دکتر حسين باقرزاده
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
فضای سیاسی ایران برای اصلاحطلبانی كه در آستانه دور جدید انتخابات مجلس شورای اسلامی امید گشایشی در آن داشتند بستهتر میشود. تلاشهای اصلاحطلبان به محوریت خاتمی-كروبی-رفسنجانی برای صفآرایی جدید در انتخابات آینده به جایی نرسیده، و توقیف مجدد روزنامه شرق به فاصله یك ماه پس از سرنوشت مشابه برای هممیهن، آنان را از حد اقل تریبونهای خود محروم كرده است. علاوه بر این، افزایش خطر نظامی آمریكا و شدت سركوبهای داخلی، روحیه یأس و استیصال را در بین آنان تشدید كرده و نوعی حالت انفعال را بر آنان مسلط كرده است. در این فضا كه اصلاحطلبان خودی نور امیدی برای شركت خود در انتخابات نمیبینند، سخن از «انتخابات آزاد» از سوی ناخودیها آن قدر بی محل به نظر میآید كه توجه خاص خود را میطلبد.
در تنگ شدن فضای سیاسی ایران در شرایط فعلی تردیدی نمیتوان كرد. اصلاحطلبانی كه در دو جریان انتخابات مجلس در 1382 و ریاست جمهوری در 1384 از قدرت رانده شدند به تدریج خاموش و خاموشتر شدهاند. آنان نه فقط قدرت را از دست دادند كه جای پای آنان در سایر ارگانهای مؤثر در حیات سیاسی كشور، از مطبوعات گرفته تا انجمنهای دانشجویی ، اولی به ضرب حكومت و دومی به دلیل رادیكالیزه شدن جنبش دانشجویی، نیز زده شده است. پناه بردن آنان به هاشمی رفسنجانی نیز دردی را دوا نكرد و بلكه بالعكس از اعتبار آنان در بین فعالان سیاسی كاست. نیروی غالب در حكومت در لگد زدن به حریف افتاده خویش درنگ نكرد و تا آنجا كه توانست آن را تضعیف كرد تا شاید به كلی از صحنه سیاست به كناری رود. دستگیری ایرانیان آمریكایی و متهم كردن آنان به جاسوسی در ماههای اخیر، كسانی كه در زمره حلقههای واسط اصلاحطلبان با جهان خارج بشمار میرفتند، از آخرین میخهایی باید محسوب شود كه حكومت به تابوتی كه برای اصلاحطلبان ساخته بود زده است.
البته و بر خلاف تصور حكومت، شاید به تعبیر مارك تواین بتوان گفت كه در خبر مرگ اصلاحطلبان اغراق شده است. از سه عضو رهبری اصلاحطلبان، دست كم یكی از آنان یعنی هاشمی رفسنجانی هنوز در قدرت است و حتا از احتمال نشستن او در مقام رییس مجلس خبرگان كه با مرگ مشكینی خالی شده است سخن میرود. ولی كسی كه در یك انتخابات عمومی از رقیب خود كه یك «كوتوله» سیاسی به نام احمدینژاد بود شكست خورد چه تضمینی دارد كه در انتخابات این نهاد بسته در برابر افرادی مانند مصباح یزدی و واعظ طبسی سرنوشت بهتری پیدا كند؟ اگر در آن انتخابات، نهاد ولی فقیه توانست در نتیجه رأیگیری تأثیر بگذارد، در این جا كه خبرگان چون بز اخفش آماده سر تكان دادن در برابر هر اشاره ولی فقیه هستند كار به مراتب راحتتر است. ولی صرف نظر از این مسئله، قاعدتا نباید كار اصلاحطلبان را تمام شده دانست و تصور كرد نیرویی كه تا سه چهار سال پیش دو قوه مقننه و مجریه را تماما در اختیار داشت كاملا از صفحه روزگار محو شده است.
ولی اگر این نیرو به لحاظ سیاسی هنوز نمرده است دست كم میتوان گفت كه روحیه خود را باخته است. بخش عمدهای از اصلاحطلبان امیدوار بودند كه در برابر فشارهای خارجی و بحرانهای داخلی (كه هر دو مرتبا رو به افزایش است) «عقلای» جناح حاكم به اندیشه چاره بیفتند و از رقیبان اصلاحطلب خود كمك بگیرند و یا دست كم دست آنان را كه برای كمك دراز میشود پس نزنند. این انتظار البته نامعقول نبود، ولی ظاهرا دو رقیب در حاكمیت ملاكهای «خردورزانه» یكسانی را به كار نمیگیرند. در حالی كه رهبران اصلاحطلب خطر خارجی را جدی میگیرند رقیب آنان در حاكمیت تشویش چندانی نشان نمیدهد. هاشمی رفسنجانی از «شرایط ویژه» سخن میگوید، و وزیر دفاع احمدینژاد مدعی است كه «امروز شرايط ما بسيار عادي است ... و ما در هيچ شرايط ويژهاي قرار نداريم». و یا در شرایطی كه حاكمیت مرتبا از ثبات و «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» سخن میگوید، منتقدان آن مانند عباس عبدی خطر فروپاشی سیاسی و اجتماعی جامعه ایران را پیش میكشند.
حالت یأس و سرخوردگی اصلاحطلبان را بهتر از هرجا میتوان در نوشتههای اخیر احمد زیدآبادی دید. او در دو نوشته اخیر خود در نشریه اینترنتی «روز» تصویری تاریك از شرایط سیاسی ایران و ناتوانی اصلاحطلبان در تأثیرگذاری بر این شرایط ارائه میدهد. در نوشته هفته پیش، او از این كه «نظام سياسی، زمام خويش را به دست اين طيف ماجراجو و خشونت طلب داده و ميخواهد با نام آنها شناخته شود» مینالد و به خاطر حفظ كشور از خطراتی كه در كمین آن نشسته است در نهایت استیصال خطاب به مسئولان میگوید كه «اگر محتاج التماسيد، ما التماس ميكنيم، اگر نيازمند تملقيد، ما تملقتان را ميگوئيم، اگر ميخواهيد ما نفس نكشيم، حاضريم داوطلبانه روانه زندان شويم، اگر عاشق حكمراني هستيد، ما تا آخر عمربه آن تن ميدهيم، فقط شما را به خدا، اين مملكت را به نقطهاي نرسانيد كه علي براي كوفه پيش بيني كرد».
آقای زیدآبادی سپس در مقاله این هفته خود و با اشاره به بیبرنامگی اصلاحطلبان در گذشته و با تأكید بر این كه هشدار و نصیحت به حاكمان نیز نه فقط سودی ندارد و بلكه اثر معكوس به بار میآورد به این نتیجه منطقی و ناگزیر میرسد كه «به جاي حركت بر مبناي غرايزمان، بهتر است مدتي درنگ و بلكه توقف كنيم تا دست كم بدانيم كه به كدام سو در حركتيم». او سپس از یك سو پیشنهاد میكند كه «كليه نيروهاي اصلاح طلب براي مدت شش ماه، از هر آنچه كه رنگ و بوي سياست دارد قهر كنند و عرصه سياست را به مدعيان جاه طلب آن واگذار كنند» و از سوی دیگر «دويست – سيصد نفر» رهبران اصلاحطلب «بدون هر گونه اعتراضي به صورت داوطلبانه و دسته جمعي خود را به زندان اوين معرفي كنند» و البته در این كه اینان به چنین كاری تن دهند اظهار تردید میكند.
در این فضای پر از تردید و یأس و سرخوردگی و «انفعال»، و خطر و بحران و سركوب، شجاعت زیادی میخواهد كه كسی از «انتخابات آزاد» در اسفندماه آینده سخن گوید، آن هم كسی كه نه فقط رابطهای با هیچ یك از جناحهای حاكمیت نداشته كه خود از منتقدان پیگیر اصلاحطلبان نیز بوده است. فرهاد جعفری به عنوان یك لیبرال دموكرات میداند كه كه انتخابات آزاد چه معنا و لوازمی دارد و با ساختار حقوقی قدرت در ایران نیز آشنا است. به این ترتیب، به سختی میتوان تصور كرد كه او اعتقاد داشته باشد در ساختار جمهوری اسلامی (و با رعایت قانون) انتخابات آزاد عملی باشد. از این رو باید نتیجه گرفت كه منظور او از انتخابات آزاد یا نوعی «آزادی نسبی» در انتخاب است كه ساختار حقیقی قدرت در چهارچوب قوانین خود به آن تن دهد، و یا اگر منظور او انتخابات واقعا آزاد است چنین میپندارد كه ساختار حقیقی قدرت از این مرحله نیز فراتر رود و حاضر شود كه ساختار حقوقی قدرت (قوانین و از جمله، قانون اساسی، خود) را نیز در هم بشكند.
ظاهرا آقای جعفری چنین میاندیشد كه حاكمیت را میتوان تا حد مرحله اخیر نیز كشاند. او با تقسیمبندی جامعه به حاكمان و محكومان، از حاكمیت میخواهد كه به این مرزبندی خاتمه دهد و به همه شهروندان اجازه دهد كه در شرایط برابر در انتخابات شركت كنند. چنین كاری جز با شكستن ساختار حقوقی جمهوری اسلامی عملی نیست. تعبیر سیاسی این امر، نه رفرم و اصلاح و بلكه انقلاب است - انقلابی در حد انقلاب مشروطه. انقلاب (به معنای تغییر بنیادین یك نظام سیاسی - صرف نظر از چگونگی تحقق آن) البته شده است و شدنی است، ولی به سختی میتوان تصور كرد كه حاكمیتی صرفا به دلایل عقلانی و به خاطر مصالح ملی، خود از بالا به چنین كاری دست بزند و قدرت خود را به دیگران (و در این جا، مردم) واگذارد. تلاش آقای جعفری در متقاعد كردن حاكمیت به این كه فساد گسترده و بحرانهای سیاسی حاكم تنها با شركت دادن ناخودیها قابل حل و فصل است نیز به سختی میتواند در منطق قدرت حاكم جایی باز كند. حاكمیت، درست به این دلیل كه خود را در قدرت محق میداند معتقد است كه كلید حل مشكلات نیز در دست خود او است (به جز این، چگونه میتوان انتظار داشت كه حاكمیت توصیهای، هر توصیهای، را بپذیرد؟)
آقای جعفری البته شرط لازم تحقق «انتخابات آزاد» را آمادگی محكومان برای شركت در آن میداند. صرف نظر از این كه در یك جامعه استبدادی، محكومان نمیتوانند به صورت جمع و از طریق نمایندگانشان سخن بگویند، این شرط از قبل تأمین شده است. در هیچ جامعهای نمیتوان تصور كرد كه انتخابات آزادی برای اولین بار برگزار شود و كسانی كه تا آن هنگام از شركت در انتخابات محروم بودهاند از شركت در آن سر باززنند. مردم و محكومان كه از شركت در انتخابات آزاد چیزی از دست نمیدهند. در همین جمهوری اسلامی دیده شده است كه وقتی كمی از محدودیتهای انتخاباتی كاسته میشود، مردم با علاقه بیشتری به پای صندوقهای رأی میروند. این حاكمان هستند كه ممكن است از انتخابات آزاد زیان ببینند و لذا آمادگی آنان برای تحقق چنین انتخاباتی شرط تعیین كننده است. در این صورت، چگونه میتوان تصور كرد كه جمهوری اسلامی با سابقه 28 سال سلطه استبدادی و خشونتبار كه حاصل آن درد و رنج بسیاری برای شهروندان بوده است، و با علم به این كه در یك جامعه آزاد ایران باید پاسخگوی بسیاری از عملكردهای خود باشد، صرفا به دلایلی كه آقای جعفری برشمرده است آماده برگزاری انتخابات آزاد باشد؟
در شرایط حاد و بحرانی، تحولات نامنتظره ممكن است به وقوع بپیوندد. مظفرالدینشاه فرمان مشروطه را امضا میكند. محمدرضاشاه صدای انقلاب را میشنود. جمهوری اسلامی نیز روزی نه چندان دور، الیالله رجعت خواهد كرد. ولی این تحولات نه به خاطر تمایل حاكمان و كاربرد عقلانیت از سوی آنان و بلكه علارغم میل آنان رخ داده و میدهد. حتا آقای احمدینژاد ممكن است خوابنما شود و امام زمانش به او دستور دهد كه انتخابات را «آزاد» برگزار كند. ولی انتخابات آزادی كه او تحت نظارت ولی فقیه میتواند انجام دهد هیچ شباهتی به انتخابات آزادی كه یك لیبرال دموكرات میشناسد نخواهد داشت. در هر صورت، اگر جمهوری اسلامی به انتخابات آزاد (تری از آن چه كه بوده است) تن نداد، آقای جعفری نمیتواند گناه آن را پای اپوزیسیون (یا «اپوزیسیون نو») بنویسد. نغمه امیدواركننده آقای جعفری در برابر آیههای یأس و بدبینی كه از آسمان اصلاحطلبی نازل میشود تقابل جالبی ایجاد كرده است. این نغمه گرچه به سختی خواهد توانست به پیكره در حال احتضار اصلاحطلبان حیاتی بدهد، ولی زمینهای ایجاد كرده است كه آقای جعفری بتواند با صداقت تمام خواستهای دموكراتیك خود را به عنوان یك شهروند مستقیما با حاكمیت در میان بگذارد. حاكمیت جمهوری اسلامی، اما، ماهیتا با خواستهای این چنینی میانهای ندارد.