iran-emrooz.net | Wed, 01.08.2007, 8:31
سوراخ گمشده دعا
دکتر حسين باقرزاده
|
سهشنبه 9 مرداد 1386 – 31 ژوئیه 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
در مقاله دو هفته پیش خود تحت عنوان «گفتگو یا تخاصم - كدامین راه؟» اشارهای داشتم به برخی از مخالفان همایش پاریس كه حضور نمایندگان برخی از سازمانها و احزاب اتنیك در این همایش را بهانهای برای حمله به آن قرار دادهاند تا آن را همراه و همآهنگ با «تجزیهطلبان» قلمداد كنند. این سخن كه در چند جمله بیش بیان نشده بود، آقای محمد امینی را بر این واداشته كه در سایت اخبار روز ردیهای ششهزار و ششسد كلمهای بر سخنان من بنویسد و با لحنی پرخاشگرانه و بازجویانه مرا به چالش بكشد كه پاسخ این سؤال و آن سؤال را بده یا این گونه و آن گونه در باره موضوع سخن بگو و بنویس. آقای امینی از این فراتر رفته و اظهارات من در كنفرانسی در لندن در سال 1382 را «باجدهی» و «پوزشخواهی» خوانده كه ظاهرا من به خاطر خوشآمد این یا آن گروه سیاسی آنها را بر زبان آوردهام.
ابتدا به آقای امینی این اطمینان را میدهم كه من اگر سخنانی گفتهام بدان باور داشتهام و به خاطر خوشآمد این و آن نبوده است. اگر كسی هم مدعی نادرستی آنها است سزاوارتر است كه دلایل خود را بر رد آنها بیاورد و نه این كه صرفا آنها را «بیپایه ... كه نه پیوندی با تاریخ دارد و نه بنیادی بر راستی» بخواند. آقای امینی لازم دیده است كه برای توجیه تعریض خود به همایش پاریس در مقاله پیشیناش ردیهای ششهزار و ششسد كلمهای آن هم خطاب به من بنویسد، ولی در چهار سالی كه از درج آن سخنان «بیپایه، غیر تاریخی و ناراست» گذشته ضرورتی ندیده است كه بطلان این سخنان را نشان دهد و نقش «باجدهی» مرا رو كند، و اكنون نیز تنها در پانوشت مطولنامه خود لازم دیده است كه اشارهوار از آن بگذرد.
و به راستی، آقای امینی كه مرا به استنطاق میكشاند كه چرا در پنج هفته گذشته در برابر سیاست حزب دموكرات كردستان ایران با «خشم و پرخاش» به اعتراض بر نخاستهام، چگونه میتواند سكوت چهارساله خود را (از خشم و پرخاش بگذریم) در برابر «كفریات» ایران بربادده من توجیه كند؟ آخر، بنا به ادعای آقای امینی، سخنان فوق در سمیناری مطرح شده كه «پیش درآمدی بر تشكیل كنگره ملیتهای فدرال ایران و كارزار قوم و ملتسازیها» بوده است. در مورد این كنگره ملیتهای فدرال نیز آقای امینی، هم در این مطولنامه و هم در مطولنامه پیشین خود، به تفصیل توضیح داده است كه چه خطر عمده بالفعل و بالقوه برای ایران بشمار میرود. پس آقای امینی میبایست به مراتب بسیار بیش از اینها در برابر آن سمینار «ضد ملی و ضد ایرانی مقدمهساز كنگره تجزیهطلبان» و سخنرانان آن و سخنانی كه گفته شد واكنش نشان میداد و نه این كه پنج هفته كه هیچ، چهار سال آزگار بگذرد و چیزی نگوید - و آخر هم فقط با اشارهای افشاگرانه در پاورقی، كه من خواستهام به كسانی باج بدهم و سایر قضایا از آن بگذرد.
در واقع، آقای امینی با همین نوع استدلالها و قرینهسازی است كه مطولنامه خود را پر میكند. او از این جا شروع میكند كه گروههایی هستند كه خواهان جداكردن بخشهایی از ایرانند (كه البته كشف بزرگی نیست) ، و در آمریكا عناصری از نومحافظهكاران از این گروهها حمایت میكنند (كه باز هم كشف بزرگی نیست). سپس با این مقدمه و با ذكر شواهد و نمونههای متعدد از این سایت و آن سایت اینترنتی، و با استفاده از «قاعده معاشرت» (اگر الف با ب همنشین است و ب كار نادرستی كرده پس الف هم مسئول است) تلاش دارد به خواننده القا كند كه اولا سازمانهای اتنیكی كه نمایندگانشان در همایش پاریس حضور داشتند علیرغم ادعاهایشان به دنبال تجزیه ایران هستند و ثانیا همه فعالان و شركتكنندگان این همایش در برابر مواضع و اقدامات این گروهها مسئولند (مگر این كه به گفته ایشان، با خشم و پرخاش به آنان اعتراض كنند).
و به راستی، آقای امینی بر اساس كدامین اصل اخلاقی و شرافتمندانه به خود اجازه میدهد كه «سمینار نقش اقوام ایرانی در سیاست آینده ایران» را كه من نیز در آن سخن گفتهام «پیش درآمدی بر تشكیل كنگره ملیتهای فدرال ایران و كارزار قوم و ملتسازیها» معرفی كند و تلویحا به خواننده خود چنین القا كند كه من نیز در تشكیل این كنگره سهم داشتهام؟ آیا در اسناد این سمینار چیزی آمده است كه آن را به كنگره ملیتهای فدرال ایران ربط دهد؟ آیا من به عنوان یك سخنران از چنین «پس درآمدی» (به فرض وجود) اطلاع داشتهام؟ آیا در سخنان خود به آن اشارهای كردهام؟ آیا به صرف این كه واقعه الف پس از ب انجام میشود و یا برخی از عناصر واقعه الف در ب نیز وجود دارند میتوان الف را به ب نسبت داد و آن را پیشدرآمد (مقدمه) ب دانست؟ و اصولا آقای امینی چه نیازی به ذكر این ارتباط فرضی دو واقعه سمینار و كنگره بر اساس قاعده معاشرت داشته است؟ آیا هدف (كه ظاهرا تخطئه همایش پاریس بوده است) هر وسیلهای را توجیه میكند؟
آقای امینی البته برای تطویل سخن خود و تكرار مكررات دلایل خوبی دارد. او میداند كه به مصداق كُلّما كُرّر قُرّر اگر حرف نادرستی را بارها تكرار كنیم میتواند در ذهن بسیاری جا بیفتد. از این رو در مطولنامه خود ترجیح داده است كه بارها از خطر تجزیه، از خطر سازمانهای اتنیك و از خطر نومحافظهكاران جابجا یاد كند و با گنجاندن نام من و «هماندیشان» من در لابلای آنها، با زبانی احساسی و تحریككننده كه رگهای گردن میهنپرستی بسیاری را برجسته میكند، تلاشهای مربوط به همگرایی نیروهای اپوزیسیون دموكرات را با نقشههای بیگانگان عجین كند و آنها را زیر سؤال ببرد و تخطئه كند. برای این كار البته لازم است با ادعاهای مربوط به «گفتگوهای پنهانی» تئوری توطئه را هم كه در ذهن خواننده ایرانی جاذبه زیادی دارد به كار گرفت تا تصویر كامل شود. و به راستی كه فرمولی بهتر از «تجزیه + نومحافظهكاران + توطئه» نمیتواند در تحریك جامعه ایرانی و تخریب هر حركت دموكراتیك مؤثر باشد و برای كسی محبوبیت پوپولیستی و ناسیونالیستی بیاورد.
به هر حال، من بر آن نیستم كه به تفصیل به نوشته آقای امینی پاسخ دهم. نه تعهدی سپردهام كه به هر نوشتهای پاسخ دهم و نه آمادهام كه شخصا درگیر مسایل انحرافی بشوم. خطر تجزیه ایران در صورت دخالت نظامی آمریكا البته وجود دارد و نباید آن را نادیده گرفت. ولی این خطر از دخالت مستقیم آمریكا ناشی میشود، و اگر به این خطر میاندیشیم باید راههای مقابله با آن را بجوییم. امروزه هر چند نفری میتوانند این جا و آنجا سازمان آزادیبخش ملی فلان بخش ایران را به راه بیندازند و از نقطهای در اروپا یا آمریكای شمالی سایت اینترنتی خود را اداره كنند. بعد هم عدهای میتوانند راه بیفتند و با بزرگنمایی این گروهها جنگ حیدری-نعمتی جدیدی در فضای اینترنتی به راه بیندازند، به احساسات اتنیك و ناسیونالیستی ایرانی دامن بزنند و تلاشهایی را كه برای نزدیكی و تفاهم نیروهای دموكرات ایرانی (به شمول سازمانهای اتنیكی كه تمامیت ارضی ایران را میپذیرند) صورت میگیرد تحت الشعاع خود قرار دهند.
دفع خطر حمله نظامی آمریكا به ایران تنها از دو راه ممكن است. یكی این كه رژیم ایران به خواست سازمان ملل برای قطع غنیسازی هستهای تن دهد، از ماجراجوییهای خارجی دست بردارد، و اعتماد آمریكا را نسبت به تغییر رفتار خود خود جلب كند. احتمال تحقق این امر به دلایل زیادی كه شرح آنها در این جا نمیگنجد و بارها در این ستون مطرح شده البته بسیار كم است. راه دوم تنها از طریق اپوزیسیون دموكرات میگذرد، اپوزیسیونی كه بتواند فرای منافع سیاسی، ایدئولوژیك و گروهی خود برای تحقق دموكراسی در ایران همصدا شود تا شاید بتواند مبارزه مردم ایران برای دموكراسی و حقوق بشر و صلح را پیش ببرد و به موقع خطر جنگ را برطرف كند. به جز این صورت، نه فقط خطر حمله آمریكا جدی است و بلكه خطر فروپاشی سیاسی ایران نیز وجود خواهد داشت.
خطر اخیر البته بیش از آن كه معلول تمایلات چند سازمان و گروه جداییطلب باشد از سیاستهای حكومت فعلی ایران ناشی میشود. كسانی كه در درون كشور از نزدیك شاهد گسیختگیهای اجتماعی و سیاسی هستند این خطرها را گوشزد میكنند. عباس عبدی در گفتگو با رادیو صدای آلمان میگوید كه در ایران بیش از یك انقلاب مخملی «احتمال فروپاشی وجود دارد». هاشم آغاجری نیز در همین زمینه گفته است كه «باید منتظر یک انقلاب کلنگی بود چرا که جامعه ما را کینه و نفرت پرکرده است». برای درك این كه در جامعه ما چه میگذرد و چرا این جامعه را كینه و نفرت پر كرده است، كافی است از یك سو به نابسامانیهای وسیع اجتماعی فقر و اعتیاد و خشونت و گسترش سركوب و شكنجه و اعدام توجه كنیم و از سوی دیگر به نوشته اخیر فرهاد جعفری در سایت گویانیوز نظر بیندازیم كه شمهای از فساد گسترده دستگاه حكومتی را فهرست كرده است1.
اگر خطری كیان و موجودیت و یكپارچگی كشور ما را تهدید میكند، این خطر بیشتر از سیاست حكومت مركزی ایران ناشی میشود تا از تمایلات چند گروه جداییطلب مستقر در خارج كشور یا دوستان نومحافظهكار آنان. و اگر ما به واقع به دنبال رفع این خطر هستیم باید كه عامل اصلی را هدف قرار دهیم. یك نگاه به ادبیات سیاسی داخل و خارج كشور نشان میدهد كه چه شكاف عمیقی در این باره وجود دارد. این روزها دهها مقاله حاوی جدلهای مسایل اتنیك در خارج كشور به چشم میخورد، ولی حتا یك دهم آن نیز در ادبیات درون كشور دیده نمیشود. و جالب این كه بحثهایی از این قبیل وقتی در خارج كشور داغ میشود كه تلاشهایی برای نزدیكی نیروهای اپوزیسیون دموكرات به جریان میافتد. تا یكی دو سال قبل، بحثهای جمهوری و سلطنت بیشتر داغ بود، و اكنون كه دیگر مدعیان آن از تكرار مكررات خسته شدهاند، بحثهای اتنیك باب روز شده است.
نتیجه در هر حال یكی است: سرگرم كردن نیروهای سیاسی به بحث و جدلهای گروهی و تحت ا لشعاع قرار دادن تلاشهای دموكراسیخواهانه. كاری كه اكنون فریاد نیروهای مبارز داخل كشور را در آورده است و كوششگری سیاسی مانند حشمت الله طبرزدی را كه چندین سال از عمر خود را به خاطر مخالفت با رژیم حاكم در زندان گذرانده است از دعواهای «حیدری-نعمتی» جاری در خارج كشور به فغان میآورد كه «من از اين همه ايرانی با احزاب و سازمان های رنگارنگ و اسم و عنوان های قشنگ قشنگ در عجبم. همهی آنها طرفدار دموکراسی و حقوق بشرند. همشون با سنگسار، اعدام، زندان و شکنجه مخالفن، همه دم از حقوق مردم و بيچارگی آنها می زنن. ولی دوتا شون حاضر نيستن کنار هم بشينن . به محض اينکه دوتا سازمان با افکار متضاد و يا متفاوت دور هم جمع می شن، بقيه وظيفه ی ملّی و وطنی خود می دونن که به دفاع از تماميت ارضی و استقلال سياسی، عليه اين پدر سوخته های وطن فروش که با تجزيه طلب ها نشستن و پشت پرده با آمريکايی ها قرار و مداری گذاشتن که شايد خود آمريکايی ها هم خبر نداشته باشن، اعلاميه صادر کنن!»2.
آقای امینی، میبخشید. من وظیفه خود میدانم كه به كارهای كوچك دیگری بپردازم كه مردم ایران امروز با آن گرفتارند، از سركوب و شكنجه و اعدامهای روزافزون گرفته تا دستگیریهای فعالان زنان و دانشجویی و كارگری، تا فقر و نابسامانیهای عمومی و تا خطر حمله نظامی آمریكا و مسئله دموكراسی و حقوق بشر در ایران، و از این رو نمیتوانم در بحث مهمی وارد شوم كه شما برای من تعیین كردهاید. شما البته آزادید كه خود به این بحث ادامه دهید، ولی بد نیست به گفته خودتان كمی هم به جمهوری اسلامی بپردازید. فقط یادآوری میكنم كه نقد من به شما در مقاله پیشین به همان موضوعی بر میگشت كه در عنوان نوشته من آمده بود. توضیحات من در باره «حقوق سیاسی اقوام» كه در منشور برلن آمده است به بحثی مربوط میشد كه دیگرانی پیش كشیده بودند. شما نباید آن را به خود میگرفتید.
---------------