iran-emrooz.net | Wed, 18.07.2007, 9:30
گفتگو یا تخاصم - كدامین راه؟
دکتر حسين باقرزاده
|
سه شنبه 26 تیر 1386 – 17 ژوئیه 2007
بحثهای حادی كه این روزها در باره برخی از سازمانهای اتنیك (قومی/ملی) ایران به راه افتاده نه فقط متوجه ادعاها و برنامههای این سازمانها است و بلكه دیگرانی را نیز كه با این سازمانها «نشست» و برخاست میكنند مخاطب خود ومورد اعتراض قرار میدهد. از جمله، اشاره منشور برلن به «حقوق سیاسی اقوام» ایرانی، یا حضور نمایندگان و اعضای برخی از سازمانها و احزاب اتنیك در همایش پاریس، بهانهای به دست مخالفان این حركت داده است تا آن را همراه و همآهنگ با «تجزیهطلبان» قلمداد كنند و بدین وسیله اعتبار آن را به عنوان یك حركت فراگیر سیاسی در چهارچوب یك ایران آزاد و دموكراتیك یكپارچه زیر سؤال ببرند. شایعاتی كه حول و حول این حركت به راه افتاده چنان جو را مسموم كرده است كه گویی «همبستگی ایران» در جهت فدرالیزم اتنیك در ایران گام بر میدارد. از جمله، در یك مصاحبه در یك رادیوی محلی در سوئد، روز شنبه گذشته، گوینده از من پرسید آیا درست است كه همایش پاریس «فدرالیزم قومی» را پذیرفته است. پاسخ من روشن بود: اسناد همایش پاریس و نشستهای پیشین آن در برلن و لندن مطلقا در مورد فدرالیزم ساكتند. در هیچ یك از این اسناد و از جمله منشور برلن سخنی از فدرالیزم نرفته است تا چه رسد به این كه از نوعی از فدرالیزم كه «فدرالیزم قومی» باشد حمایت كند.
اشاره منشوربرلن به «حقوق سیاسی اقوام» حربه بزرگی به دست مخالفان داده است تا از آن به عنوان جاده صاف كن گرایشهای واگرایانه برخی از سازمانهای اتنیك یاد كنند. اینان نه فقط به خود اجازه میدهند كه تفسیر و تعبیر خود را بر عبارت «حقوق سیاسی اقوام» ملاك قرار دهند بلكه عامدانه تأكیدات صریح منشور برلن را و از جمله در همان ماده بر «تمامایت ارضی ایران» نادیده میگیرند. علاوه بر این، آنان نتوانستهاند نشان دهند كه كدام یك از نیروهایی كه در نشست برلن بر منشور آن امضا گذاشتهاند تمایلات واگرایانه داشتهاند. هیچ نمایندهای از احزاب اتنیك در برلن حضور نداشت، چه برسد به حضور آن دسته از نیروهای اتنیك كه مشخصا تمایلات واگرایانه داشته باشند. آیا تصریح مكرر منشور برلن بر تمامیت ارضی ایران و فقدان حضور نیرویی كه كمترین تمایلات واگرایانه داشته باشد نباید به این منتقدان نشان داده باشد كه تفسیر و تعبیر آنان از عبارت «حقوق سیاسی اقوام» با واقعیت نسبتی ندارد؟
البته شاید بزرگترین انتقادی كه بتوان به این عبارت وارد كرد این باشد كه مفهوم آن كاملا روشن نیست و از این رو قابل تفسیر و تعبیر است. ولی ابهام در این عبارت نباید به كسی جواز بدهد كه تفسیر خود را عین واقعیت بگیرد و بر اساس آن منشور برلن و حركتی را كه بر اساس آن شكل گرفته است زیر سؤال ببرد. نقد و انتقاد و شفافیتخواهی یك مسئله است و سخنی را بر خلاف همه قرائن و شواهد موجود تعبیر كردن و سپس آن را وسیله تخطئه و تخریب یك جریان قرار دادن مسئله دیگری است. ما به اندازه كافی عوامل آشكار و پنهان جمهوری اسلامی را كه در صدد خاموش كردن هر صدای اتحاد و همبستگی، و تخطئه و بدنام كردن عوامل دست اندركار آن، هستند داریم و دیگر نیازی نیست كه نیروهای اپوزیسیون كه عمری را در راه مبارزه با جمهوری اسلامی گذراندهاند خواسته یا ناخواسته با آنان همآواز شوند. و به راستی كدامین حركت یا جریان در شرایط فعلی به مبارزه برای دموكراسی در ایران كمك میرساند: آن كه بر اساس یك سلسله اصول دموكراتیك و حقوق بشری سعی دارد نیروهای مختلف اپوزیسیون را به هم نزدیك كند، یا آنان كه در هر حركتی به دنبال یك نقطه ضعف یا ابهام یا اشكال میگردند تا آن را تخطئه و تضعیف كنند؟
ولی درك من به عنوان یك شركت كننده در نشست برلن از این عبارت چیست؟ حقوق سیاسی در این عبارت در ردیف حقوق فرهنگی و اجتماعی آمده است. درك من از حقوق فرهنگی این است كه افراد یك جامعه اتنیك حق دارند در فعالیتهای فرهنگی كه رنگ و زبان اتنیك دارد شركت كنند و آنها را ترویج دهند. به همین قیاس، آنان حق خواهند داشت در فعالیتهای سیاسی كه صبغه اتنیك دارد فعال شوند. یعنی كه عضو حزب اتنیك شوند یا خواستهای جامعه اتنیك خود (خواستهای زبانی، فرهنگی و مانند اینها) را از طریق فعالیت سیاسی دنبال كنند. احزاب اتنیك میتوانند هر برنامه سیاسی خاصی را كه مایلند در برنامه خود بگنجانند. این حق بشری هر شهروند است كه به تصریح اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن به هر جمعی بپوندد یا نپیوندد - جمعی كه به تصریح همان اسناد میتواند هر مرام و برنامهای تا آنجا كه حقوق بشری سایر شهروندان را نقض نكند اتخاذ كند و برای تأمین آن به مبارزه سیاسی دموكراتیك و مسالمتآمیز بپردازد. البته كه بر اساس موازین حقوق بشری، یك حزب سیاسی میتواند حتا برنامه واگرایانه داشته باشد - هیچ كس نمیتواند حق طلاق و جدایی را از كسی سلب كند - با این شرط كه حزب آرمان خود را از راههای دموكراتیك و مسالمتآمیز دنبال كند و از اعمال خشونت و تحمیل نظر خود بر شهروندان، یا نقض حقوق شهروندان، اجتناب ورزد.
در هر صورت، منشور برلن با تأكید بر تمامیت ارضی ایران روشن كرده است كه تنها با نیروهایی سر و كار دارد كه حقوق سیاسی را در یك ایران یكپارچه درك میكنند و آرمان واگرایی در سر نمیپرورانند. سازمانهای اتنیك كه در نشست لندن یا همایش پاریس شركت كردند نیز با این موضع دعوتكنندگان آشنا بودند و خود نیز بر دنبال كردن آرمانهای خود در درون یك ایران یكپارچه تأكید كردهاند. آن چه كه منتقدان و مخالفان همایش پاریس را در حملات خود به این نیروها (و به واسطه، به همایش پاریس و مجمع همبستگی) واداشته است مواضعی است كه برخی از این نیروها این جا و آن جا در مورد دخالت احتمالی آمریكا در ایران گرفتهاند و یا بر حق «تعیین سرنوشت» یا فدرالیزم اتنیك تأكید كردهاند.
این گونه مواضع، از استقبال از دخالت نظامی آمریكا در ایران گرفته تا تأكید بر فدرالیزم اتنیك، البته برای ایران و آینده آن بسیار خطرناك است و باید مورد انتقاد قرار گیرد. تجربه دخالت نظامی آمریكا در عراق باید برای خوشبینترین كسان هم كمترین توهمی در این كه از این راه میتوان دموكراسی و صلح و آسایش را در ایران مستقر كرد باقی نگذاشته باشد. از سوی دیگر، با كمترین تفحصی میتوان دریافت كه تحقق فدرالیزم اتنیك در جامعهای مانند ایران كه جوامع اتنیك آن به شدت در هم تنیدهاند جز با تصادم اتنیكی و اعمال خشونت قابل حصول نیست. برای این منظور كافی است نگاهی به ادعاهای ارضی «هویتطلبان» كرد و ترك بیندازیم و ببینیم كه چه مناطق وسیعی در بین این دو گروه مورد مناقشه است. گفتن این كه در مناطق مورد مناقشه رفراندوم برگزار میكنیم نیز مسئلهای را حل نمیكند - چرا كه تعریف «منطقه» روشن نیست. ایرلند شمالی نزدیك 30 سال در جنگ و آتش و كشت و كشتار سوخت: هر دو طرف بر رفراندوم برای این كه آیا ایرلند یكپارچه شود توافق داشتند، منتها جمهوریخواهان تمام ایرلند را برای انجام رفراندوم یك منطقه میدانستند و حكومت انگلیس ایرلند شمالی را. در یوگوسلاوی سابق نیز شاهد بودیم كه چگونه هر جامعه اتنیك برای تأمین اكثریت در «منطقه» مورد نظر خود به پاكسازیهای اتنیك خونین وسیع دست زدند كه هنوز محاكمه عاملان و مجریان آن به انجام نرسیده است.
ولی آیا وجود همه این گرایشها به معنای آن است كه نباید با این گروهها به گفتگو و تبادل نظر پرداخت، و «نشست» با آنان جرم است؟ و آیا با حملات تند به این گروهها میتوان از رشد این گونه گرایشها جلوگیری كرد؟ آیا نباید پرسید چرا این گرایشها در بین جوامع اتنیك و به خصوص نیروهای جوان آنها رشد كرده است (كافی است به گسترش این گرایشها در بین دانشجویان در آذربایجان و مناطق ترك نشین دیگر بنگریم) و آیا نباید به جای دامن زدن به تبلیغات هیستریك علیه این گرایشها و نیروهای طرفدار آنها راه گفتگو را باز كرد؟ و به راستی كسانی كه این روزها قلمهای تند خود را علیه این گرایشها تیز كردهاند و حتا دیگران را به دلیل «نشست» با سازمانها و احزاب اتنیك مورد حمله قرار دادهاند میپندارند كه به این وسیله از رشد این حركتها میتوانند جلوگیری كنند؟ و یا به عكس، این برخوردها خوراك تازهای برای فرصتطلبانی از رهبران اتنیك فراهم میكند كه از آن به عنوان حربهای جدید در تحریك نیروهای جوان خود بهره بگیرند و به آتش تفرقه و جداییهای اتنیك دامن بزنند.
همایش پاریس فرصتی فراهم كرد كه نیروهای سیاسی مختلف و از جمله نمایندگان و اعضای برخی از سازمانهای اتنیك دور هم بنشینند و در فضایی آرام به طرح و نقد مواضع یكدیگر بپردازند. وجه مشترك این نیروها پذیرش اصول دموكراتیك و حقوق بشری بود كه در نشست برلن در یك منشور تدوین شده است و مجددا در همایش پاریس مورد تأیید قرار گرفت. حضور هیچ نیرویی به معنای پذیرش مواضع آن، خارج و بیش از اصول یادشده، نبود. كسانی كه ترجیح میدهند با نیروهای دیگر ننشینند و به جای آن از راه گفتار و نوشتار از دور به آنان حمله كنند، كمكی به حل مشكل نمیكنند - و بلكه آنان خود جزئی از مشكل میشوند. امروز جامعه ما بیش از هر زمان به نیروهایی نیاز دارد كه باب گفتگو را در بین نیروهای سیاسی مختلف ایرانی باز كنند، مرزها را كنار بزنند و تابوها را بشكنند، دور هم بنشینند و با هم سخن گویند تا شاید جداییها و بدگمانیها و بیگانگیهایی كه در طول سالیان دراز استبداد در چندین دهه گذشته بین مردم ما و به خصوص جوامع اتنیك ما ایجاد شده كاهش یابد و به جای آن تفاهم و همدردی و همبستگی بنشیند. همایش پاریس و «همبستگی ایران» تلاشی در این راه بوده و هست. این تلاش ادامه خواهد یافت.