iran-emrooz.net | Wed, 20.06.2007, 8:23
«همبستگی ایران» و رأی مردم
دکتر حسين باقرزاده
|
سه شنبه 29 خرداد 1386 – 19 ژوئن 2007
همایش سه روزه «همبستگی ایران» كه در روزهای آخر هفته گذشته در پاریس برگزار شد تجربه جدیدی در دیالوگ بین نیروهای سیاسی اپوزیسیون بشمار میرود. در این تجمع كسانی در كنار هم نشستند و با یكدیگر به گفتگو پرداختند كه وجه مشتركی بیشتر از خواست استقرار آزادی و دموكراسی در ایران نداشتند. از نحلههای مختلفی آمده بودند و آرمانهای سیاسی گوناگون و متضادی داشتند. در گذشته نسبت به یكدیگر بدبین بودند و گاه كمترین اعتمادی به هم پیدا نمیكردند. فضای سیاسی پرتنش و مملو از بدگمانی، بین آنان فرسنگها فاصله افكنده بود و نیروهایی كه باید همسو و همصدا برای مبارزه در راه تحقق دموكراسی و حقوق بشر در ایران بسیج میشد، گاه علیه یكدیگر به كار میرفت. به روشنی، این درگیریهای بین اپوزیسیون هرگز نمیتوانست اختلافات اساسی آنها را، مثلا بین جمهوریخواهان و سلطنتطلبان معتقد به نفی حاكمیت موروثی از یك سو، یا بین فدرالیستها و مخالفان فدرالیزم و در عین حال معتقد به نوعی دگر از یك حكومت نامتمركز از سوی دیگر، حل و فصل كند. از این رو، تكیه بر این اختلافات نتیجهای جز چندپارگی اپوزیسیون و به هدر دادن نیروهای یكدیگر علیه هم نتیجهای نداشت - نتیجهای كه بیشترین سود آن فقط میتوانست (و میتواند) نصیب جمهوری اسلامی شود.
در واقع، آن چه كه توانست این یخ بزرگ را در بین شركتكنندگان در همایش همبستگی ایران در هم بشكند و این دعواهای حیدری-نعمتی را تضعیف كند، پذیرش یك اصل اساسی و تعیینكننده دموكراسی بود. این اصل از چنان اهمیت كلیدی برخوردار است كه میتوان به تنهایی آن را محك دموكرات بودن یك نیروی سیاسی دانست. این اصل در واقع بسیار ابتدایی نیز هست و پذیرش آن، بدون تعمیق در لوازم آن، لقلقه زبان بسیاری از نیروهای سیاسی است. این اصل ساده و ابتدایی و در عین كلیدی و اساسی، «رأی مردم» است - رأیی كه مردم بتوانند در شرایط آزاد، و با وجود آزادی بیان و تبلیغ و اطلاع رسانی، در صندوقهای رأی بریزند. پذیرش این رأی، درست یا غلط، و تعیین كننده دانستن آن، محك قاطعی است كه در بازار سیاست سره را از ناسره جدا میكند و غشهای مستتر در زیر پرده دموكراسی را برملا میسازد. یك دموكرات آن نیست كه تنها رأی «درست» مردم را بپذیرد، و برای جلوگیری از «گمراه شدن» مردم، یا از ابتدا حق انتخاب بین بد و خوب را از آنان بگیرد و یا پس از انتخاب «بد» به لطایف الحیلی در پی آن باشد كه انتخاب آنان را (از راههای غیر دموكراتیك) بر هم بزند.
از این رو، یك دموكرات آرمانخواه (اگر آرمانهای دموكراتیك داشته باشد) اولین وظیفه خود را این میبیند كه برای تأمین حق انتخاب مردم مبارزه كند، تا مردم بتوانند بین آرمانهای مطلوب او و آرمانهای دیگری كه او نمیپسندد انتخاب كنند. او میپذیرد كه مردم حق دارند اشتباه كنند، و نمیتواند به صرف اطمینان به این كه «مردم همان را میخواهند كه او میخواهد» شاهد آن باشد كه آرمانهای او بر مردم تحمیل شود. آرمانهای دموكراتیك او وقتی ارزش دموكراتیك (و توان پایداری در جامعه را) دارند كه به صورت دموكراتیك در جامعه تحقق یابند. از دید او، هدف (تحقق آرمان) وسیله (تحمیل آن) را توجیه نمیكند. او میداند كه انتخاب شرط اولیه و لازم دموكراسی است، و سلب حق انتخاب مردم با دموكراسی نمیخواند. علاوه بر این، مردم باید دموكراسی را تجربه كنند تا دموكراسی را بیاموزند. دموكراسی یك تجربه است و جز با تجربه آموخته نمیشود، و مردم تا راه نیفتند و در گامهای اولیه گاه به زمین نیفتند راه رفتن روی زمین دموكراسی را نخواهند آموخت.
پذیرش این اصل مسلم و ساده دموكراسی به این معنا است كه یك جمهوریخواه دموكرات نباید به ادعا یا اطمینان به این كه جمهوری را خواست (اكثریت) مردم میداند، به خود اجازه دهد كه حق تصمیمگیری در این باره را از آنان بگیرد. گفتن این كه مردم این «انتخاب» را در 28 سال پیش انجام دادهاند نیز، صرف نظر از كیفیت آن انتخاب، كمترین ارزش حقوقی ندارد. اول به این دلیل كه مردم حق دارند، حتا در پهنه یك نسل، انتخاب خود را تغییر دهند، و در شرایطی كه برای نزدیك به سه دهه حق انتخاب مردم، به دلیل «انتخاب» پیشین آنان، از آنان سلب شده است هیچ دلیلی در دست نیست كه نشان دهد آنان بر آن«انتخاب» باقی ماندهاند. دوم، به همان دلیل درستی كه آقای خمینی نیز به آن استناد كرد، كه انتخاب یك نسل هیچ سندیتی بر پذیرش آن از سوی نسل دیگر ندارد. و در هر صورت، یك جمهوریخواه دموكرات نمیتواند اطمینان خود را جاینشین واقعیتی بكند كه تنها یك راه برای اثبات آن وجود دارد: رأی آزاد مردم.
به همین صورت، یك طرفدار نظام پادشاهی پارلمانی، یك طرفدار فدرالیزم یا یك طرفدار هر شكل و ساختار سیاسی حكومتی یا نظام اقتصادی یا هر چهارچوب دیگری كه قرار است بر یك جامعه حاكم شود، نمیتواند در عین ادعای دموكراسی از محك زدن آرمان و نظام مطلوب خود به رأی آزاد مردم طفره برود. اثبات این كه جامعه به اكثریت خود این نظام یا آن چهارچوب را میپسندد از طریق اثبات «بهتر» بودن یا «مفید» بودن آن عملی نیست. در واقع، با توجه به آن چه كه قبلا گفته شد (كه مردم حق دارند در انتخاب خود اشتباه كنند)، هیچ رابطه مستقیمی بین بهتر بودن یا مفید بودن یك پدیده، و مقبولیت عام آن وجود ندارد. از این رو، با فرض این كه یك نظام یا چهارچوب بهتر یا مفید است نمیتوان نتیجه گرفت كه مردم نیز از آن استقبال خواهند كرد. بنا بر این، اگر كسی كه خواهان نظام خاصی است در عین حال خود را دموكرات میداند باید به قضاوت مردم و لو این كه نظام مورد نظر او را نپسندند تن دهد. این تنها وسیلهای است كه میتواند دموكرات بودن او را نشان دهد.
البته بسیاری هستند كه معتقدند به خاطر دسترسی به آرمانهای «برتر» میتوان دموكراسی را پای آن قربانی كرد، و این امر را به «صلاح» مردم میدانند. اینان ممكن است در ادعا و اعتقاد خود صادق نیز باشند. ولی گفتهاند كه راه جهنم را با نیات خوب صاف كردهاند. و به جرأت میتوان گفت كه بسیاری از دیكتاتوریهای مخوف دوران معاصر ما را كسانی پایه ریزی كردند و یا به استحكام آن كمك رساندند كه صادقانه میاندیشیدند آرمان برتری را برای مردم به ارمغان آوردهاند و صلاح آنان را در دل داشتند. این اقلیتهای خوش نیت و خیرخواه دایههای مهربانتر از مادرند، و علارغم ادعاهای خود كه از «مردم» سخن میگویند و خود را در خدمت آنان میپندارند، به آنان حق اظهار نظر نمیدهند و میخواهند خود از جانب آنان تصمیم بگیرند. در عین حال، اگر اینان سنگ دموكراسی را به سینه نزنند و خود را دموكراتهای «واقعی» نخوانند حرجی بر آنان نیست. مشكل این است كه بسیاری از آنان خود را دموكرات میدانند، منتها همانگونه كه سوكارنو (رییس جمهور فقید اندونزی) معتقد بود «دموكراسی ارشادی» را میپسندند - نوعی از «دموكراسی» كه دهها سال در كشورهای جهان سومی (از جمله در برهههایی در ایران پیش و پس از انقلاب) رایج بوده و هنوز آنها را در خم كوچه اول نگه داشته است.
به هر صورت، تن دادن به رأی مردم و پذیرش آن به عنوان فصل الخطاب اختلافات ریشهای اپوزیسیون، نقش كلیدی را در به هم رساندن طیف بزرگی از اپوزیسیون دموكرات داشته است و به آنان اجازه داد كه با هم در زیر یك سقف به دور هم جمع شوند و طرح «همبستگی ایران» را بریزند. اینان پذیرفتهاند كه در عین حفظ هویت و آرمانهای خود، در چهارچوب این طرح با یكدیگر كار كنند، و رأی مردم ایران را ملاك داوری نهایی نقاط مورد اختلاف خود بگیرند. البته این پذیرش در مرحله اول به صورت نظری است، و برای تحقق عملی آن تجربه زیادی لازم است. از این رو، نامنتظره نبود اگر در جریان اجلاس پاریس گاه بحثهای داغی در میگرفت یا برخی در شنیدن و تحمل نظرات مخالف خود شكیبایی كافی نداشتند. شكستن عادتهای ریشهدار چند ده ساله آسان نیست! تنها با تجربه و تجربه بیشتر در گردهمآییهایی از این قبیل میتوان انتظار داشت كه فرهنگ تحمل و تفاهم در بین اپوزیسیون رشد كند و زمینههای همكاری بیشتر آنان را فراهم آورد. مهم این است كه همگان بر اصل حاكمیت بدون قید و شرط و بلامنازع مردم امضا گذاشتهاند. این مهمترین محكی است كه دموكرات بودن این یا آن نیروی سیاسی را اثبات میكند. و رعایت این اصل ساده و ابتدایی و در عین حال كلیدی و اساسی، راه را برای همكاری هر نیروی دموكرات با نیروهای دموكرات دیگر باز میكند. «همبستگی ایران»، تبلور گسترش این فرهنگ در جامعه سیاسی و مدنی ایران است.