iran-emrooz.net | Sun, 10.06.2007, 8:27
٥. ملت سازان، پیشینه سازی و بازی با آمار
زبان مادری و کیستی ملی
مزدک بامدادان
پیشینه سازی: برای روشن شدن سخنم در باره پیشینه سازی، در همین آغاز کار نمونهای میآورم. چندی پیش یکی از خوانندگان نوشتهای را برایم فرستاده بود، بنام "هورموز چهارم: شاه تركزاد ساسانى و هزار و پانصد سال حاكميت دولتى زبان تركى در ايران/ مهران بهاری". مرا با خود این نوشته کاری نیست. (1) میخواهم در اینجا تنها نمونه آشکاری از پدیده "پیشینه سازی" بدست بدهم؛ نویسنده بدنبال رسمی و دولتی کردن زبان ترکی در ایران است و برای آنکه به این خواسته خود پیشینهای تاریخی بدهد و پذیرش آن را آسانتر کند، دست به کاری میزند که پژوهشگران جامعه شناسی تاریخ آنرا "پیشینه سازی" یا ری آرکائیزاسیون مینامند.
نمونه دیگر نوشتهای از ماشاء الله رزمی است، بنام "ریشههای ترک ستیزی در ایران" (2) که درست پس از ناآرامیهای خردادماه سال گذشته در ایران امروز چاپ شد، من به این نوشته از نگرهای دیگری نیز خواهم پرداخت، تا نشان دهم اگر باور به حقوق شهروندی و حقوق بشر در اندیشه تلاشگران یک جامعه ریشههای ژرف ندوانده باشد، چه کژراهههایی برای رسیدن به یک خواسته درست در پیش گرفته میشوند. در اینجا نیز نویسنده ترکستیزی را پدیدهای میداند که بر سر بود و نبودش سخنی نیست و تنها باید بدنبال ریشههای آن گشت. رزمی ولی به همین بسنده نمیکند، او در کنکاش خود پیرامون ریشههای ترک ستیزی مینویسد: « چینیها ، روسها ، اروپائیها ، عربها و فارسها هر یک بهشیوهی خود و بهدرجات مختلف، دارای اخلاق ترکستیز هستند.». اگر این سخن را درست بپنداریم، باید بپذیریم که بخش بزرگی - بخش بسیار بزرگی (چینیان به تنهائی 1،2 میلیارد تَنند!) – از مردم جهان "ترکستیز"ند، که در پاسخ به چرائی این پدیده با سه گزینه روبرو خواهیم بود:
1. ملتهای نامبرده را ویژگیهائی است که آنان را نژادپرست و ترکستیز میکند،
2. ترکان را ویژگیهائی است که دیگران را چارهای جز ستیز با آنان بجای نمیماند،
3. این سخن برخاسته از پارانویا و "همه-دشمن-پنداری" است.
راستی را این است که ترک ستیزی به همان اندازه در میان مردمان نامبرده یافت میشود که عرب ستیزی و یهودی ستیزی، و با نشان دادن این یا آن چهره بی خردی که سخنان نژادپرستانه (در باره هر کسی) بزبان میآورد، نمیتوان "همه" مردمان یک کشور را ترکستیز نامید، بویژه آنکه نگارنده در اینجا سخن از "اخلاق ترک ستیزی" میگوید که من از اندردریافت آن ناتوانم و نمیدانم چگونه میتوان "اخلاق" (و نه گرایش و اندیشه) ترک ستیزی داشت! البته کسی که پیشاپیش "همه" مردمان جهان را دشمن میپندارد و مینویسد: «ترک غیر از ترک دوستی ندارد» (این گفته از آتاتورک است!) نباید از دشمنی دیگران در شگفت شود.
به هر روی در اینجا سخن از ریشههای ترکستیزی است و رزمی با آوردن نمونهای از کتاب پولاک در همان آغاز نوشتهاش میخواهد بما نشان دهد که ترکها و فارسها دست کم از زمان ناصرالدین شاه قاجار تا کنون پیوسته در ستیز بودهاند و اگر راهپیمایان در تبریز و مرند فریاد برمیآورند که «فارس دیلی، ایت دیلی / زبان فارسی زبان سگ» نگاه و اندیشهشان ریشه در تاریخ دارد، چراکه پولاک نوشته است: «سربازی ترک ... از پائین به سوی پنجره فریاد کشید: - شما سگ فارسها از کی جرئت کردهاید دشنه با خود بردارید ، اگر من شاه مملکت بودم به هیچ فارسی اجازه نمیدادم حتی یک سوزن با خود داشته باشد». بگمان من هر خوانندهای که حتا اندکی از خرد بهره داشته باشد، به این سخنان و به این گونه ریشهیابیها خواهد خندید، چرا که این پیشینهسازی ناشیانه بر پایه یادنوشتهای یک پزشک انجام میگیرد و از هر گونه ویژگی پژوهشی بیبهره است، آقای رزمی خود نیز مانند هر کس دیگری بیگمان در زندگیش بگومگوها و زدوخوردهای فراوانی را میان "ترک و فارس"، "کرد و ترک"، "لر و کرد" و ... به چشم دیده و بگوش شنیده است و آوردن نمونهای از کتاب "پولاک" سرسوزنی بر ارزش جامعه شناختی-روانشناختی این دیدهها نمیافزاید.
پیشینهسازیهای این چنینی در میان نوشتههای "هویتطلبان" بیشمارند و از آنجا که آوردن نمونههای بیشتر چارچوب این جستار را میشکند، من به همین اندک بسنده میکنم.، تا نشان داده باشم دست یازیدن به چنین شیوههایی تنها و تنها نشانگر آن است که پیشینهسازان نه باور به حقوق بشر دارند و نه پایبندی به حقوق شهروندی. آنان میخواهند با این پیشینهسازیها بما بباورانند که "فارسها" و "ترکها" هیچگاه با هم همزیستی آشتیجویانه نداشتهاند و از آغاز تاریخ دو ملت جدا بودهاند و به خون هم تشنه، و این ستیزهجوئی نیز تنها از سوی "فارسها" بوده است، پس بگذارید ما ملتمان را برداریم و براه خود برویم.
بازی با آمار: پس از آنکه پیشینه ملت بودن آذربایجانیان ساخته و پرداخته شد، باید به شمار آنان در ایران پرداخت، چرا که نژادپرستان جدائیخواه از ملت سازی آماجی جز جدائی آذربایجان از ایران نمیدارند و با افزودن بر شمار هموندان قبیله خودی، از سویی میخواهند به آنان روحیه ببخشند (که قبیله ما بزرگترین قبیلههاست!) و از دیگر سو در فردای جدائی از ایران بهره بیشتری از دارائیهای این آب و خاک ببرند. در اینجا است که دانش آمار به بازی گرفته میشود: اگر از هر هویتطلبی درسد ترکزبانان در ایران را بپرسید، خواهد گفت سی و هفت تا پنجاه درسد، و اگر بپرسید سرچشمه این آمار چیست، خواهد گفت تارنمای اتنولوگ دات کام. ولی اینرا تنها آن جوانان جویای نام تازه به میدان درآمده بشما نخواهند گفت، اندوه من همه از آن است که چهرههای فرهیخته و دانشگاه دیدهای چون دکتر رضا براهنی و دکتر صدرالاشرافی نیز در نوشتههایشان از همین تارنما نمونه میآورند. من در نامهای که یکسال پیش برای آقای براهنی نوشته بودم (3)، در پاسخ به این بخش از نوشته او که: « به رغم آنكه جمعيت آذريهاي ايران، طبق آمار بين المللي (نگاه كنيد به اتنولوگ دات کام در اينترنت) با 3/37 درصد جمعيت كل كشور، حتي سه درصد از جمعيت فارسي زبانان ايران بيشتر است ... » پرسیده بودم: «من نمیدانم سایت اتنولوگ این آمار را (آنهم با این دقت!!!) از کجا آورده و از این هم که سخن گفتن از آمار در کشور ما، در کشوری که رفتار همه دستگاههای حکومتی آن بر دروغ استوار است، بیشتر شوخی را میماند، میگذرم.» در پاسخ به من کسی نوشته بود: «آقای بامدادان! مرجع این آمار سازمان ملل متحد و یونسکو هستند، اگر به مزاق شما خوش نمیآید، بروید یقه آنها را بگیرید و نه یقه آقای براهنی را». این سخن اگرچه بی پایه است (چرا که من میدانم در ایران، دست کم در سه دهه گذشته هیچ آمارگیری بر پایه زبان مادری انجام نگرفته است)، ولی هستهای هر چند خُرد از درستی در خود دارد. برای من همیشه پرسشی بی پاسخ بود که چرا قبیله گرایان و ملت سازان از میان اینهمه پیامبر جرجیس را برگزیده و به او ایمان آورده اند؟ تا اینکه در نامهای به سایت اتنولوگ از گردانندگان آن خواستم منابع آمار خود را برایم بفرستند، که چنین کردند و من نیز پاسخ آقای کنرادهارد را موبمو به داوری خوانندگان میگذارم:
Dear Mazdak,
Thank you very much for your letter. Here are the sources that were used:
E. Drower 1939; / R. Macuch 1965; /I. Garbell 1965; /T. Sebeok 1969, 1970; / G. Doerfer et al. 1971; / R. Oberling 1974; /D. L. Stilo 1981; / R. D. Hoberman 1988a, b
As you can see, they are not very up-to-date. If you have more up-to-date information you could share with us, we would appreciate it very much.
Sincerely yours, Conrad Hurd Managing Editor for the Ethnologue
در پاسخ به این نامه، من برای سایت اتنولوگ آمار سال 1991 خودشان را فرستادم و از آنان خواستم در همسنجی این دو آمار (با افزایش ده میلیون و پانسدهزار تن در شش سال!) علت آنرا بنویسند.
Azerbaijani, South: [azb] 13,000,000 (1991) (4)
Azerbaijani, South: [azb] 23,500,000 (1997) (5)
پاسخ آقایهارد چنین بود:
Dear Mazdak,
Sorry we cannot help you further with this question. This information was posted by a previous editor, and it probably came from his personal communication with someone else, and was therefore not documented.
Regards, Conrad Hurd
پرسش سوم من؛ «چگونه میتوان بر پایه منابعی که تازهترینشان بسال 1988 نوشته شدهاند، آمار سال 1997 را بدست داد؟»، بیپاسخ ماند. ناگفته نماند که همین منبع آماری سال 1988، نیز برای پژوهش در باره زبانهای یهودیان براه اندازی شده است و نه برای پژوهشهای زبانشناسی و قومشناسی در ایران (6). اتنولوگ نه نهادی در سازمان ملل و یونسکو، که یک ان.جی.او وابسته به میسیونرهای کلیسای پروتستان و از همکاران نزدیک بنیاد ترجمه انجیل "وایکلیف" است. این سازمان در بسیاری از کشورها دفتر دارد و از همین رو از رایزنان سازمان یونسکو بشمار میرود. اتنولوگ هیچگاه خود در ایران دست به آمارگیری نزده است. پس با نگاه به آمار گویشوران زبانهای گوناگون در ایران، اتنولوگ را با این ویژگیهایی که برشماردم، حتا یک منبع دست سوم و چهارم نیز نمیتوان بشمار آورد. (7)
در برابر این آمار که شمار پارسی زبانان را به زیر سی و پنج درسد و ترکزبانان را به بیش از چهل درسد رسانده است، همه منابع دیگری که من به آنان دست یابی داشتم، از شمار پنجاه (یا بیش از پنجاه) درسدی پارسی زبانان و بیست تا بیست و پنج درسدی ترکیزبانان (آذری، قشقایی، ترکمن و ..) سخن میگویند. آوردن همه نمونهها کار این نوشتار را بدرازا میکشاند، برای مشت نمونه خروار میتوان "کتابچه سازمان سیا"، "دانشنامه زبان کمبریج"، "دانشگاه نُهُم سپتامبر" (9 ایلول اونیورسیته سی-ترکیه)، "تلوزیون الجزیره" و "ویکی پدیا به زبانهای گوناگون" را نام برد. من در اینترنت به زبانهایی فارسی، ترکی، آلمانی، انگلیسی و عربی بدنبال آمار گشتم و از اتنولوگ اگر بگذریم، همه آنان آمار همسانی را در باره شمار گویشوران زبانهای گوناگون در ایران بدست میدهند. ولی برای آنکه بی یکسویه مانده باشم، آمار کتاب براندا شفر، "ایران و چالش کیستی آذربایجانی" را که سخت خوشایند قبیلهگرایان افتاده است، در اینجا میآورم: «نزدیک به نیمی از ایرانیان غیر فارس هستند. ... بیست تا سی درسد آذربایجانی و دیگر ترکان، نُه درسد کرد، سه درسد بلوچ، دو و نیم درسد عرب، یک و نیم درسد ترکمن» (8)
با ابن همه، من خود نمیخواهم به همان دامی پای نهم که دیگران را از آن پرهیز دادهام. راستی را این است که در ایران هیچگاه یک آمارگیری سراسری بر پایه زبان مادری شهروندان انجام نگرفته است و هر گونه سخنی از درسدهای گوناگون چیزی جز گمانه زنی نخواهد بود، هرچه آمار دقیقتر، دروغ نهفته در پشت آن بزرگتر! من در نوشته پیشین خود نشان دادم که چرا آموزش زبان مادری و بکارگیری آن در کارهای روزمره ما را بسوی پیشرفت فرهنگی و گسترش همبستگی ملی میبرد. من این را نه از ترس جدائیخواهان، که از سر پایبندی به حقوق شهروندی نوشتم، مرا نیازی به این نیست که بدانم در ایران چند تن به زبان براهوئی یا سنگسری سخن میگویند، تا از حق آنان برای آموزش و بکارگیری زبان مادریشان پشتیبانی کنم، بازی با آمار تنها بکار کسانی میآید که خود ریگی به کفش دارند و از استوار کردن خواستههای خود را بر حقوق شهروندی میهراسند، چرا که در اینباره دیگر به "اندک" نمیتوان بسنده کرد و فرهنگ شهروندی اگر که نهادینه شود، تاروپود قبیلهگرایی را از هم خواهد گسست. سخن در باره آمار را بایک زبانزد آلمانی بپایان میبرم:
«هیچ آماری را باور مکن، مگر آنکه خود در آن دست برده باشی!»
دنباله دارد ....
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
بهار هشتاد و شش
مزدک بامدادان
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
-------------------
1. نویسنده اگر سر سوزنی آگاهی از جهان پیرامون خود میداشت، دست به نوشتن چنین سخنانی نمیزد. اگر با ترک بودن مادر هرمزد (به گمان نویسنده) بتوان به دولتی بودن زبان ترکی در دربار ساسانیان رسید، آنگاه در اروپای سدههای شانزده تا بیست، هیچگاه نخواهیم توانست بگوئیم زبان دولتی کدام کشور چه بوده است، از ماری آنتوآنت اطریشی در دربار فرانسه گرفته تا فیلیپ مونت باتن دانمارکی- آلمانی (شوهر الیزابت دوم) در دربار انگلستان. خنده دارتر از هرچیزی ولی داستان "مکزیک" خواهد بود، چرا که "فرانسویان" در سال 1864 ماکسیمیلیان "اطریشی"، برادر فرانس ژوزف از خاندانهابسبورگ را در آن کشور به پادشاهی رساندند!
7. گذشته از آن سازمانهای حقوق بشری سالهاست که بنیاد اس. آی. ال. را (که اتنولوگ سایت اینترنتی آن است) همکار کنسرنهای بزرگ نفتی میدانند. به گفته آنان اس. آی. ال. در راندن بومیان از سرزمینهای خویش و همچنین نابودی زبان آنان (زبانهای ایندیژن) در چارچوب "مسیحی سازی" و واگذاردن آن زمینها به غولهای نفتی، دست داشته است. گفته میشود این سازمان دست کم تا یکی دو دهه پیش پیوند تنگاتنگی با بنیاد راکفلر (از نام آورترین کنسرنهای نفتی جهان) داشته است. در این باره بنگرید به:
Nelson Rockefeller and Evangelism in the Age of Oil - Colby/Dennett/Collins, 1995
Iran and the Chalenge of azerbaijani Idendity, Brenda Shaffer, Appendix S. 221 .8